تخصص، زمان، همکاری

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم برم جشن فارغ التحصیلی!!!!!!!!:eek::eek::eek:
یعنی تموم شد؟؟؟؟؟
نه نشد چرا؟
چون همینجا ارشد پذیرفته شدم
مار از پونه بدش میاد میندم دور گردنش!!!!!!!!!!!!!
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم برای شما
تجدید خاطرات!!!!!!!!

ترم اول گذشت مثل ملس
ترم دوم هوا کمي شد پس
ترم دوم هواي ديگر داشت
چون ورودي ما يکي گل کاشت
اولين سوتي ورودي نو
بود ماجراي رياضي دو
کهنه استاد بخش ماهاني
از مکانيک و برق و عمراني
برگه ها را يکي يکي صف کرد
نمره ها را که ديد او کف کرد
در اتاقي درون ماهاني
جلسه دارد ستاد بحراني
آن چنان گير کردند در حيرت
تا که دادند تن به اين ذلت
تا دو نمره به هر کسي دادند
بازم خيليا که افتادند
عده اي پاس شدند همچون مرد
عده اي هم براي ترم بعد
عده اي هم زدند بر گريه
تا گرفتند يک کمي نمره
ترم سوم شروع بدبختي
آخر خوشي بود و اول سختی

عده اي پيچ خوردند همچون مار
از رياضي مهندسي و از آمار


ترم چارم همه دمق بودند
سلف مي رفتند و بي رمق بودند
ترم پنجم ز قدرت .......
گشته بودند بي شر و بي شور
سلف ما گر چه خشک و خالي بود
عطر و طعم غذاش عالي بود
سبزيش داشت ريشه و ساقه
داشت سالاد به طعم قورباغه
قيمه اش داشت مزه اي در خور
لپه و سيب و گوشت دايناسور
مرغش از روي ظرف پر مي زد
حرف از دوره ي قجر مي زد
آن چه افکند خود لرزه ها بر تن
آن کبابش که بود فيل افکن
وقت خوردن کباب تيره رنگ
گرز رستم شود به موقع جنگ
ترم شش در اتاق تاريکي
جلسه دارند عده اي خيکي
گفته بودند اين ورودي شوم
مي برد آبروي کل علوم
چاره بايد کنيم بدين سبب
تا که فارغ نگردد اين ورودي شب
يک نفر خود که داشت سهام سلف
پيش آورد بحث قتل عام سلف
مکر آن مرد با عمل آميخت
در غذاي همه کمي سم ريخت
تلفاتش رسيد تا هفتصد و سي
سلف ما رفت روي بي بي سي
بچه ها هم از آن غذا خوردند
جان سالم ولي به در بردند
ترم هفتم به غم گسيل شدند
ترم هشتم همه فسيل شدند
مدرک مهندسي مبارک باد
:gol::gol::gol::gol::gol:
 

mi.ab.kr.ir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عرضم به حضورتون که علیک سلام :)
.
عارضم به خدمتتون که تا اینجا برنامه ی کتابخونی داریم... در فضایی کاملا باز و دمکراتیک (دارم تیکه می ندازم متوجهین؟؟ :cool:....:D) نظرات به رای گذاشته شده و از همین امروز شروع کردیم... :)
.
ضمن اینکه هرکسی خودشو موظف می دونه یه میزانی از نظم و برنامه ریزی هدفمند رو تو زندگی شخصی و حرفه ای خودش وارد کنه... یعنی خودشو ملزم به برنامه ریزی و عمل به اون بدونه... این بخش کار جمعی نیست اما یه سری تصمیمات و راهکارها رو با گفتگو به برنامه مون اضافه کردیم... به هرحال تجربه ها راه رو روشن می کنن...
فقط من یکی هنوز از یه بخش برنامه عقبم...:w09:
.
توضیحم کامل بود فرزندم؟؟؟:twisted:

تیکه ات را گرفتم
تو همیشه عادت داری قصور خودت رو بندازی گردن دیگران:surprised::surprised:
اصلا اگر رای گیری برات مهم بود به موقع میودی و رای می دادی:cry::cry:
این نشون میده که:
1- به اهداف تاپیک بی توجهی:mad:
2- هنوز نمره برنمه ریزیت صفره:(
3- کار گروهی هم صفر:(
(حلا دیگه به من تیکه میندازی عزیز دلم):biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
 

mi.ab.kr.ir

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب من هیچ وقت آخرش متوجه نمی شم چه ساعتی شما میاین وچه ساعتی میرین:w05::w05:
.
نه دیگه من به یه چیز دیگه رای بدم که بده... تفرقه ایجاد می شه :)
ما هم می ریم پی کتاب خریدن... ای کاش ایبوکش بود :(
البته ورق زدن کتاب یه چیز دیگه س:)
خب الان جریمه م کن... جریمه م کن دیگه... :w05:

جریمه ات را میذارم به رای:D:D
 

mi.ab.kr.ir

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم برم جشن فارغ التحصیلی!!!!!!!!:eek::eek::eek:
یعنی تموم شد؟؟؟؟؟
نه نشد چرا؟
چون همینجا ارشد پذیرفته شدم
مار از پونه بدش میاد میندم دور گردنش!!!!!!!!!!!!!


مبارک برای فارغ التحصیلی
مبارک برای قبولی ارشد

مبارک واسه اینکه با ما دوستی
 

mi.ab.kr.ir

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
میترسم دوباره کشته شم!!!!!!:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
شاید اولش سخت باشه ولی وقتی با شرح بخونیم اونوقت میفهمیم چی چی گفته حافظ!!!!

من همیشه فقط شرحها رو می خونم
شعرهای حافظ واسم خیلی خیلی سنگینه
نیست کوچولوم سنم کمه
اینجور میشه
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
من دیروز رفتم کتاب بخرم
شاه کلید لاموجود:cry::cry:

منهم:cool:

آخه عزیز جان برادر کی کشته رو دوباره می کشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

:surprised:

من همیشه فقط شرحها رو می خونم
شعرهای حافظ واسم خیلی خیلی سنگینه
نیست کوچولوم سنم کمه
اینجور میشه


آهان پس این کتابهای شرح برای کودکانه:surprised:


مبارک برای فارغ التحصیلی
مبارک برای قبولی ارشد

مبارک واسه اینکه با ما دوستی


تازه شروع شده!!!!!!!!!!!:D

خاطره روز جشن فارغ التحصیلی من :


امروز هم گذشت
مانند سایر روزها
اما نه
امروز فرق میکرد
امروز فهمیدم
که هنوز نمیدانم که زمان چیست
ثانیه چیست
مدتی که طول میکشد تا اتم سزیم نمیدانم چقدر نوسان کند
پس چرا من حس میکنم
در این چهار سال سزیم حتی یک نوسان کامل هم انجام نداده است
مشکل از کجاست
من یا سزیم!!!!
اصلا امروز فهمیدم فقط انسان نیست که از گذر زمان می نالد
اخر امروز صبح
که برای دوستانم یادگاری مینوشتم
قلمم چونان رخش بود
چابک و تیزپای
اما حالا
حرکاتش مرا یاد راه رفتنم در رمل ها میاندازد
انجا که تا زانوانم در رمل فر رفته بود
و درنده خویی به دنبالم بود
اصلا نمدانم چرا نمی نویسد
ناله میزند!!!!!
خوشبختی کدام است؟؟؟؟
امروز فهمیدم
شاید شریعتی راست میگفت که:
لحظه هارامیگذراندیم تابه خوشبختی برسیم غافل ازاینکه خوشبختی درآن لحظه هابودکه گذراندیم.
نمیدانم
فقط همین قدر میدانم
رسیدن خوشبختی نیست
امروز فهمیدم از درد میتوان خندید!!!!
امروز از درد گریه نکردم
ضجه هم نزدم
فقط و فقط خندیدم
نمیدانم
بخدا نیمدانم
شما میدانی!!!!!
خنده هایم بخاط درد بود
یا دردهایم به دلیل خنده !!!!!
هدف چیست
رفتن یا رسیدن
ایا رفتن رسیدن است
مرگ هم شاید چیز خیلی بدی نباشد
نمیدانم
نمیدانم چرا انسانها میخواهند قبل از مردن برسند
شاید خوب باشد قبل از رسیدن مرد!!!!!
نه نه نه.....
اصلا شاید رسیدن همان مردن باشد
آری
برای من رسیدن همان مردن است
امروز فهمیدم
پیری خیلی هم خوب نیست
نمدانم چرا مادر بزرگم
دعایم میکند که
الهی پیر شی
مگر او چه چیز خوبی در پیری دیده
شاید تنها خوبیش این باشد
که بفهمیم مسافریم
مسافر
قرار نیست در اینجا به جایی برسیم
اما نه
خدایا من پیری را برنمی تابم
یادم باشد به مادر بزرگم بگویم
دیگر برایم پیری ارزو نکند
برایم ارزو کند
همیشه در رفتن باشم
راستش را بگویم
امروز فهمیمم چقدر نمی فهمم
و چقدر این نمیفهمم هایم بزرگ است
میگویند علم اوج لذت است
پس چرا من
امروز این قدر درد کشیدم.......​
 

Similar threads

بالا