گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هم دارم میرم. امیدوارم همه حالشون چه از نظر جسمی و چه از لحاظ روحی بهتر بشه. یکی اش خودم
آخر هفته خوبی داشته باشید.
شب خوش...
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.مرسی.جمعه حالش خوب نیست:D.نمیدونم چرا.دلگیره.شما خوبید؟:smile:
صبح هاش که خوبه. ملت تا لنگ ظهر می خوابن بعد یه صبحونه می خورن که تا یه هفته تامین میشن. صبح که رد میشه بقیه اش خسته کننده است چون مردم تو طول هفته هی کار کرده اند حالا باید بشینن تو خونه.
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
من دارم میرم.برم همه میان...واسه همین چراغم قرمزه دیگه.تحت نظر داشته باشم.mossit ظهر جمعتون به خیر:gol::smile:
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا.میگم که دپرسم.دلم میخواد گریه کنم.جمعه هام که حالو هواش میطلبه:w04::w06::crying2:
پس جاتون خالی دیشب دسته جمعی یک گریه ای کردیم. حالشو بردیم...
میگم به رضا بگیم اسم تالار رو عوض کنه بذاره مهندسان دپرس مواد و متالورژی.
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی
غروب، این‌همه غربت، چرا نمی‌آیی؟

زمین به دور سرم چرخ می‌زند، پس کی
تمام می‌شود این روزهای یلدایی؟

کجاست جاذبه‌ات آفتابِ من؟ خسته است
شهابِ کوچکت از این مدارپیمایی

کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟
کجاست گنبد آن چشم‌های مینایی؟

تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی...



 

د ا ن ش گ ا ه

عضو جدید
کاربر ممتاز
با کدامین آبرو روز شمارش باشیم/عصرها منتظر صبح بهارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است/آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم
ما چرا؟خوبترینها به فدای قدمش/حیف او نیست که ما میثم تمارش باشیم؟
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید/به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
شاید این جمعه بیاید شاید.......
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
حقیقت سبز

حقیقت سبز

دوباره یك شب دیگر، دوباره تنهایى
دوباره این من و این امتداد یلدایى

ستاره مى چكد از چشم هاى بسته ى صبح
ميان بستر تاریك ناشكيبایى

اميد نرگسى ام آن حضور نامرئى است
غروب بى کسى ام آن طلوع رؤیایى

به پيشواز تو مى آیم اى حقيقت سبز!
چرا به خلوت پایيزى ام نمى آیى؟

هميشه مشتعلت فوج، فوج، پروانه
هماره منتظرت موج، موج دریایى

بيا، طراوت شرقى! بيا و قسمت کن
ميان پنجره ها یك بهار، زیبایى


حمیدرضا حامدی
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره یك شب دیگر، دوباره تنهایى
دوباره این من و این امتداد یلدایى

ستاره مى چكد از چشم هاى بسته ى صبح
ميان بستر تاریك ناشكيبایى

اميد نرگسى ام آن حضور نامرئى است
غروب بى کسى ام آن طلوع رؤیایى

به پيشواز تو مى آیم اى حقيقت سبز!
چرا به خلوت پایيزى ام نمى آیى؟

هميشه مشتعلت فوج، فوج، پروانه
هماره منتظرت موج، موج دریایى

بيا، طراوت شرقى! بيا و قسمت کن
ميان پنجره ها یك بهار، زیبایى

حمیدرضا حامدی
زدید تو خط شعر!!!!:surprised::gol:
 
بالا