راهی به سوی آغاز

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
سالها دل طلب جام جم ازمامیکرد

وآنچه خودداشت زبیگانه تمنامیکرد

گوهری کزصدف کون و مکان بیرونست

طلب گمشدگان لب دریا میکرد

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

کو بتائید نظرحل معما می کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده بدست

ورندان آینه صد گونه تماشا میکرد

گفتم این جان جهان بین بتو کی داد حکیم

گفت آنروز که این گنبد مینا میکرد

بیدلی با همه احوال خدا با او بود

او نمیدیدش و از دور خدارا میکرد

این همه شعبده خویش که میکرد اینجا

سامری پیش عصا دید بیضا میکرد

گفت آن یار کزو گشت سردار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد

فیض روح القدوس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه بکنند آنچه مسیحا میکرد

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله ای از دل شیدا میکرد
 

ثمینی

عضو جدید
گلدونه های اطلسی...حس غریب بی کسی...تو چادر سیاه شب...پر میشم از دلواپسی..

دلم..........دلم گرفته از خودم.......خودم اسیر غم شدم.......شدم غریب قصه خودم
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آب های راکد
و حفره های خالی از یاد می برد
و ابلهانه می پندارد
که حق زیستن دارد
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دوردست تحرک
در دیدگان کاغذیش آب می شود
بر او ببخشایید
بر او که در سراسر تابوتش
جریان سرخ ماه گذر دارد
و عطر های منقلب شب
خواب هزار ساله اندامش را
آشفته می کنند
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشیست
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهده اش
نومیدوار از نفوذ نفس های عشق می لرزد
ای ساکنان سرزمین ساده خوشبختی
ای همدمان پنجره های گشوده در باران
بر او ببخشایید
بر او ببخشایید
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
میان تاریکی
تو را صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای می مرد
تو را صدا کردم
تو را صدا کردم
تمام هستی من
چو یک پیاله ی شیر
میان دستم بود
نگاه آبی ماه
به شیشه ها می خورد
ترانه ای غمناک
چون دود بر می خاست
ز شهر زنجره ها
چون دود می لغزید
به روی پنجره ها
تمام شب آن جا
میان سینه ی من
کسی ز نومیدی
نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی تو را می خواست
دو دست سرد او را
دوباره پس می زد
تمام شب آنجا
ز شاخه های سیاه
غمی فرو می ریخت
کسی تو را می خواند
هوا چو آواری
به روی او می ریخت
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه ی باد ؟
کجاست خانه ی باد ؟
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش نبودنت ندیدنت دور بودنت هرگز بهونه ای نمیشد واسه از یاد بردنت
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سفر همیشه همسفر میخواد
دل كندن از غم بال و پر میخواد،بال و پر میخواد
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی نباشی انگار که هستم و گویا که نیستم
روزی که رفتی من با تمام وجودم گریستم

خدا حافظی کردی یک جوری که انگار دیگه بر نمی گردی
اشکات شده بود سیل یک جوری که انگار سرپا همه دردی
سرپا همه دردی ........ دیگه برنمی گردی
بار غم رو شونه بردمش تا خونه
جای خالیت دیدم اشکها شد روونه
بجز عطر خیالت نبود از تو نشونه
می دونم که پس از تو دلم تنها می مونه
ولی احساس صادق ترینه
می گه که او هنوزم بهترینه
بهترینـه
دیگه دلواپسی نقشی نداره
آخه اونم خودش عاشقترینه
آره دلواپسی نقشی نداره
آخه اونم خودش عاشقترینه
بار غم رو شونه بردمش تا خونه
جای خالیت دیدم اشکها شد روونه
بجز عطر خیالت نبود از تو نشونه
می دونم که پس از تو دلم تنها می مونه
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا تمام پاییز را قدم بزنیم

خدا
در پاییز تو را
از شاخه قلبش
به زمین خیس دل من
بخشید:heart:
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
در میان من و تو فاصله هاست.

گاه می اندیشم

ــ می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!



تو توانایی بخشش داری.

دست های تو توانایی آن را دارد

که مرا ،

زندگانی بخشد .

چشم های تو به من می بخشد

شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر بر جسته ای از زندگی من هستی.



دفتر عمر مرا ،

با وجود تو شکوهی دیگر

رونقی دیگر هست



می توانی تو به من

زندگانی بخشی

یا بگیری از من

آنچه را می بخشی
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندک نسیمی از سر افسوس

چندان که برگ برگ درختان را

با سوزناک زمزمه ای آشنا می کند

خاموشی شگرف

ابهام پر ابهت دریا را

مغشوش کرده است

ما
چون ماهیان دریا

بر آبها رها

با ضربه های موج از هم دور می شویم

با بازوان باز

امواج آب را

تسخیر می کنیم

مغرور می شویم

اما اگر دوباره به هذیان شود دچار

درجای نیلگون

ای وای

ما ماهیان دریا
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
میـان غـزلهـایت


اگـر هنوز


مـرجع ضمـیر " تـو "


مـنـم


فتـوا می دهـم


کـه از ایـن پـس


بـر تو


شــعــر


حـرام است


وقتـی کـه حاضری


بـه خاطـرش


عشـــق را


بـه کشـتن بـدهـی...
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی رویا نیست
زندگی زیبایی ست
می توان،
بر درختی تهی از بار زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت


می توان
از میان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست..
.
 

khorshid777

عضو جدید
تقدیم برای پری قصه ها

باشد که همدلی و همدردی مرا پذیرا باشد:

ایکاش
آشنایی ها نبود

دلبستگی ها نبود

تاریکی شب ،همیشه مهمان خانه ای نبود

آمدنی درکار نبود

ایکاش و هزاران ایکاش

گرهی بسته میان نگاه منو تو نبود

دستی به تمنای نوازش محتاج نبود

کلیدی برای گشودن قفل دل ها نبود

مهری بین شمع و پروانه نبود

ایکاش و هزاران کاش
 

khorshid777

عضو جدید
پاي پنجره نشستم کوچه خاکستريه باز زير بارون
من چه دلتنگتم امروز انگار از همون روزهاست

حال وهوام رنگ توئه کوچه دلتنگ توئه
دلم گرفته دوباره هواي تو رو داره

چشماي خيسم واسه ي ديدنت بي قراره
اين راه دورم خبر از دل من که نداره
آروم نداره يه نشونه مي خوام واسه قلبم جز اين نشونه
واسه چيزي دخيل نمي بندم اين دل تنهام دوباره هواي تو رو داره
هواي شهرتو و بوي گل ها
پيچيده توي اتاقام مثل خواب

داره بدجوري غريبي ميکنه آخه جز تو دردمو کي ميدونه
دلم گرفته ... .
 

khorshid777

عضو جدید
وقتي که نيستي عبور قرن ها را احساس ميکنم
دلم براي تمام کوه هاي نهان دنيا ميسوزد
و هر لحظه دلم تو را فرياد مي کند
وقتي که نيستي هيچ کس نيست
و من تنها و دلگير منتظر پايان دنيا هستم و مينشينم
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد

گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن‌هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم ؟
باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد

با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه‌ی بر پا شدنش می ارزد

دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

سال‌ها گرچه که در پیله بماند غزلم
صبر این کِرم به زیبا شدنش می ارزد
 

سوگلییی

عضو جدید
حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسی که خيلی برات با ارزشه.

حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش کنی..........پشت سرت هر چی ميگن چيزی نگی گوش کنی.
 

سوگلییی

عضو جدید
گاهي ساده ترين کلمات نيز از

ذهنم مي گريزد و جز سلام

ياراي گفتن هيچ حرفي ندارم و

سکوت بيانگر حرف هايي ميشود

که ساليانيست گفتنش برايم

آرزوست ميگويند ، همه ميگويند

سکوت يعني هيچ حرفي اما من

مي گويم سکوت يعني فرياد

فريادي پر از احساس
 

سوگلییی

عضو جدید
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر لحظه با من باش، در روح من جاری[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تکرار شو در من، در خواب و بیداری[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گهواره‌ی مهتاب، شب خواب می‌بیند[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که از چشمان تو، اندوه می‌چیند[/FONT]​

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر ماجرا شیرین، هر روز رویایی[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بی تو همه کابوس، کابوس تنهایی[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر لحظه با من باش، در انزوای من[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا آخر قصّه، تا ماجرای من[/FONT]​

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تکرار شو شاید، ما سهم هم باشیم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شاید به جرم عشق، ما متهم باشیم[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا در حضور تو آشفته‌ی خویشم[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در سفره‌ی عشقت درویش درویشم[/FONT]​

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در باد می‌لرزد گهواره‌ی مهتاب[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در بزم خورشیدی، این سفره را دریاب[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]انگور مهمان کن، در بزم نان و عشق[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر لحظه با من باش، تا امتحان عشق[/FONT]​

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر لحظه با من باش، در روح من جاری[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تکرار شو در من، در خواب و بیداری[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در خواب و بیداری[/FONT]​




 

Similar threads

بالا