شعر نو

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
گم شدیم گر در میان خویشتن
جستجوئی لازم است.................
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

[FONT=times new roman,times,serif]به مادرم گفتم مرا با چیزی عوض کن[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]چیزی ارزشمند![/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]چیزی گران![/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]سوزنی شکسته تا بتوانی با آن خار پایت را درآوری . .[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif][/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]زنده یاد حسین پناهی[/FONT]
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو[/FONT]
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زنده یاد حسین پناهی
[FONT=times new roman,times,serif]نیم ساعت پیش،

[FONT=times new roman,times,serif]خدا را دیدم
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]سرفه کنان[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد،[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]آواز که خواند تازه فهمیدم [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]پدرم را با او اشتباهی گرفته ام.[/FONT]
[/FONT]
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زنده یاد حسین پناهی

[FONT=times new roman,times,serif]جای گونه خیس و کبود سیزده سالگیم بخیر[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]که جای آخرین بوسه مادرم بود.[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif].:cry::cry::cry:[/FONT]
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نان
نان...

در کشتزارانی دور
به جستجوی تو بودم ٬
غافل از اینکه
تو نان شده بودی ٬
در دستان گرسنهء مردم !
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]ما چون دو دريچه روبروي هم
آگاه زهر بگو مگوي هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده
عمر آينه بهشت، اما…آه
بيش از شب و روز تير و دي كوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكي از دريچه ها بسته ست
نه مهر فسون، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر، كه هر چه كرد او كرد
[/FONT]
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از كجا وز كه خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا كه بود چشمی و گوشی با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند
قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
كه دروغی تو ، دروغ
كه فریبی تو. ، فریب
قاصدك ! هان ، ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! كجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردك شرری هست هنوز ؟
قاصدك
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]نبسته ام به کس دل
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]نبسته کس به من دل [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]چو تخت پاره بر موج
[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]رها!
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]رها ![/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]رها من! فریدون مشیری[/FONT]
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]زنده یاد فریدون مشیری[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]روزهايي كه بي تو مي گذرد[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
[FONT=times new roman,times,serif]گرچه با ياد توست ثانيه هاش[/FONT][/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
[FONT=times new roman,times,serif]آرزو باز مي كشد فرياد[/FONT][/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
[FONT=times new roman,times,serif]در كنار تو مي گذشت اي كاش![/FONT]

برای او......[/FONT]​
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]زنده یاد قیصر امین پور[/FONT]​



[FONT=times new roman,times,serif]حرفهای ما هنوز نا تمام [/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]تا نگاه می کنی[/FONT]​


[FONT=times new roman,times,serif]وقت رفتن است[/FONT]​


[FONT=times new roman,times,serif]باز هم همان حکایت همیشگی[/FONT]​


[FONT=times new roman,times,serif]پیش از آنکه با خبر شوی[/FONT]​


[FONT=times new roman,times,serif]لحظه‌‌ء عزیمت تو ناگزیر می شود[/FONT]​


[FONT=times new roman,times,serif]آی [/FONT]​


[FONT=times new roman,times,serif]ای دریغ و حسرت همیشگی[/FONT]​


[FONT=times new roman,times,serif]ناگهان[/FONT]​


[FONT=times new roman,times,serif]چقدر زود [/FONT]​


[FONT=times new roman,times,serif]دیر می شود[/FONT]​
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من چه می دانستم،
دلِ هر کس دل نیست
قلبها ، ز آهن و سنگ
قلب ها ، بی خبر از عاطفه اند...
 

siyavash51

عضو جدید
[FONT=&quot]نمی دانم [/FONT]

[FONT=&quot]چرا اینجا !؟[/FONT]

[FONT=&quot]شاید[/FONT] ! ...

[FONT=&quot]خودم هم نمی دانم[/FONT] !

[FONT=&quot]چیز زیادی نبود [/FONT]

[FONT=&quot]چند آرزوی نیم دار[/FONT]

[FONT=&quot]ولی اصلی ، شناسنامه دار[/FONT]

[FONT=&quot]و یک لبخند هفت نفره ی قدیمی[/FONT]

[FONT=&quot]همه را زدند[/FONT] !

[FONT=&quot]از ولات سنگهای پیش پا افتاده ی لات آمده ام [/FONT]

[FONT=&quot]با پای کوتاه تر از دست و [/FONT]

[FONT=&quot]دستی هموارتر از کف پا [/FONT]

[FONT=&quot]کمی آرامش می خواهم [/FONT]

[FONT=&quot]و یک عروسک دست دوم [/FONT]

[FONT=&quot]اندازه ی یک دختر کلاس سوم [/FONT]

[FONT=&quot]روی هم چند ؟[/FONT]
! ...




کرم قلاوند
 

kamal_n13

عضو جدید
رنجم بدهید چونکه غم کم شده است

یک زلزله مثل مال بم کم شده است

لطفا دو سه فصل سیر من را بزنید

امنیت اجتماعی ام کم شده است
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد هم پرپر می شود
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر چه دنیا فراموشکده خاطر هاست تو فراموش مکن آنچه میان دل ماست
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif] لبخند تو را چند صباحی است ندیدم یک بار دگر ، خانه ات آباد ، بگو "سیب"![/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif][/FONT]
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif] بگذشت یار از من و از پی نرفتمش آری نمی توان ز پی عمر رفته رفت![/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
[/FONT]
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم نمک گیر کجایت شده ام زندگی
که تا هنوز به پایت نشسته ام
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گویند مردمان غم دیوانگان خورند دیوانه هم شدیم و غم ما کسی نخورد
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کودکی ها...


به خانه می رفت

با کیف

و با کلاهی که بر هوا بود

چیزی دزدیدی؟

مادرش پرسید


دعوا کردی باز؟

پدرش گفت


و برادرش کیفش را زیر و رو میکرد

بدنبال آن چیز

که در دل پنهان کرده بود


تنها مادر بزرگش دید

گل سرخی را در دست فشرده


کتاب هندسه اش

و خندیده بود
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه شب با دلم کسی می گفت

(( سخت آشفته ای ز دیدارش

صبحدم با ستارگان سپید

می رود ، می رود ، نگهدارش ))

من به بوی تو رفته از دنیا

بی خبر از فریب فرداها

روی مژگان نازکم می ریخت

چشم های تو چون غبار طلا

تنم از حس دست های تو داغ

می شکفتم ز عشق و می گفتم

(( هر که دلداده شد به دلدارش

ننشیند به قصد آزارش

برود ، چشم من به دنبالش

برود ، عشق من نگهدارش ))

آه ، اکنون تو رفته ای و غروب

سایه می گسترد به سینه ی راه

نرم نرمک خدای تیره ی غم

می نهد پا به معبد نگاه

می نویسد به روی هر دیوار

آیه هایی همه سیاه و سیاه

 

kamal_n13

عضو جدید
منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را

هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را

هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی

عشق می‌داند نکو آداب کار خویش را


غیر گو از من قیاس کار کن این عشق چیست

می‌کند بیچاره ضایع روزگار خویش را


صید ناوک خورده خواهد جست، ما خود بسملیم

ای شکار افکن بتاز از پی شکار خویش را


با تو اخلاصم دگر شد بسکه دیدم نقض عهد

من که در آتش نگردانم عیار خویش را


بادهٔ این شیشه بیش از ساغر اغیار نیست

بشکنیم از جای دیگر ما خمار خویش را


کار رفت از دست ،وحشی پای بستی کن ز صبر

این بنای طاقت نااستوار خویش را
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دشت هايی چه فراخ!
کوههايی چه بلند !
در گلستانه چه بوی علفی می آمد!
من در اين آبادی ، پی چيزی می گشتم :
پی خوابی شايد ،
پی نوری ، ريگی ، لبخندی .

پشت تبريزی ها
غفلت پاکی بود ، که صدايم می زد .
پای نی زاری ماندم ، باد می آمد ، گوش دادم :
چه کسی با من حرف می زد ؟
سوسماری لغزيد
راه افتادم .
يونجه زاری سر راه ،
بعد جاليز خيار ، بوته های گل رنگ
و فراموشی خاک

لب آبی
گيوه ها را کندم ، و نشستم ، پاها در آب :
" من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشيار است!
نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه .
چه کسی پشت درختان است!
هيچ ، می چرد گاوی در کرد.
سايه هايی بی لک ،
گوشه ای روشن و پاک
کودکان احساس ! جای بازی اينجاست.
زندگی خالی نيست :
مهربانی هست، سيب هست ، ايمان هست.
آری
تا شقايق هست ، زندگی بايد کرد .

در دل من چيزی است ، مثل يک بيشه نور ، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه.
دورها آوايی است ، که مرا می خواند."

سهراب سپهري
 

kamal_n13

عضو جدید
سنگ مزن بر طرف کارگه شیشه گری
زخم مزن بر جگر خسته خسته جگری
بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است و غبین

زخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگری
 

kamal_n13

عضو جدید
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم: "دوست دارمت!"
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم
از کتف آشیانه ای ات - با کمال میل-
باید که چند جفت کبوتر بیاورم
حتی اگر اجازه دهی،سعی می کنم
تا یاکریم های شناور بیاورم!
از هم فرو مپاش! برای بنای تو
باید بلور و چینی و مرمر بیاورم
وقتش رسیده این غزل نیم سوز را
از کوره های خودخوری ام در بیاورم
 

kamal_n13

عضو جدید
یادم نمیره بویه عطری که واست خریدم اون روزه برفی
به جز اسمه تو رویه لبایه من اون روزا نبود دیگه حرفی
یادمه اون روز دستاتو اروم گذاشتی تویه دستایه من
گفتی بهترین روزای زندگیم یعنی روزایه با تو بودن
سوز برف دستاتو میلرزوند اما گرمه گرم بود دله تو
اون روز هیچکسی تو خیابون نبود به جز قلبه من و تو
یادمه اون روز تو ازم پرسیدی تا کی عاشقم میمونی
منم میگفتم همیشه عاشقم خودت اینو میدونی...
 

Similar threads

بالا