متوسط ترین داستان متوسط دنیا
متوسط ترین داستان متوسط دنیا
روزگاری در سرزمینی دور، جایی در متوسطترین نقطه نسبت به خط استوا، دختر زندگی میکرد با قدی متوسط،
وزنی متوسط و در یک کلام همه چیز متوسط تمام به نام سیندرلا.
در یکی از روزهای وسط هفته که سیندرلا بر روی چمنهای پارک شهر دراز کشیده بود از دور صدای شیهه
اسبان درباری را شنید،سیندرلا که قصد نداشت دردسری درست شود شروع کرد به دویدن آن هم با کفشهای
کتانی چینی اصل.در همین حین شاهزاده دخترک را یک نظر دید و مانند داستان معروف سیندرلا عاشق او شد
و رفت پی دخترک،دخترک قصه ما هم از همه جا بیخبر از ترس شروع کرد تندتر دویدن و این همان و گیر
کردن لنگه کفشش در گل همان.شاهزاده تنها دید دختر رفت به بخش متوسط نشین شهر و لنگه کفشی از او باقی
ماند.شاهزاده دستور داد که کل شهر را بگردند بلکه صاحب لنگه کفش پیدا شود.
[تا اینجای داستان را داشته باشید، سری بزنیم به قصر]
مادر شاهزاده در قصر مشغول پیدا کردن همسری برای پسر دردانه خود بود،انتظار دارید مادر شاهزاده چه شکلی باشد؟
بله! یک خال گوشتی روی دماغ ،بادبزنی ژاپنی در دست ، شهین و مهین هم اینور و اونورش ، یک ریز هم میگفت
نکبت و خاکبر سر البته بلا نسبت همه.حالا گوش میدهیم به دیالوگ شاهزاده با مادرش :
شاهزاده : مامان من زن میخوام.
مادر : با شهین و مهین دخترای دربار رو لیست کردیم بلکه برات یکی پیدا کنیم.
شاهزاده: من اونا رو نمیخوام خودم یکی رو نشون کردم.
مادر: خاک بر سر نکبتت.حالا کی هست ؟
شاهزاده : یه دختر متوسط از بخش متوسطنشین شهر.
مادر: اگه این کار رو بکنی آق والدینت میکنم.دعا میکنم به زمین گرم بخوری…
[در همین حین فراشباشی دربار وارد میشود و به شاهزاده گزارش میدهد]
فراش باشی: جناب شاهزاده ما تمام مغازههای کفشفروشی بخش متوسطنشین شهر رو گشتیم همه از همین نوع کفش
میفروشن تنها تفاوتشون هم این بود یکی میگفت این ساخت ترکه یکی میگفت کرهایه.چند نفر خبره هم میگفتن
باور نکنید همه ساخت چین هستن.
شاهزاده: خب که چی ؟ تونستی صاحب لنگهکفش رو پیدا کنی ؟
فراشباشی: خیر جناب شاهزاده ، امکان پذیر نیست.
شاهزاده: با اینکه یه دل نه صد دل عاشقش شده بودم ولی بیخیالش بشید حسش نیست.از همین لیست مادرجان یکی
رو برای همسری انتخاب میکنیم.
[سه سال بعد]
نویسنده : باور کنید این داستان سه سال بعد هم داشت ولی از اونجای که من باید متوسطترین داستان متوسط دنیا
رو مینوشتم برای همین امکان کش دادن موضوع نیست به هر حال سریال ۹۰ قسمتی نیست که تا همین جاش هم
یه پند بزرگ داشت.که الان میگم لطفآ دوربین کلوز آپ بگیره صدای منو هم اکو کنید.
یک دو سه امتحان میکنیم.
اگه توی بخش متوسطنشین شهر هستی ، اگه سیندرلا هستی ، اگه میخوای همسر شاهزاده بشی ، بدون رمزش
اینکه که کفش پاشنه طلا بپوشی نه کفش کتونی.
منبع :
http://mumbojumbo.ir/category/داستان-کوتاه/