خدا...هرگز زنده نبوده است.

@spacechild@

عضو جدید
من کل تحلیلت رو خوندم ... راستش اصلا موافق نیستم. طبق تحلیلت فقط آدم های بدبخت به سمت خدا جذب می شن در صورتی که این طوری نیست . خیلی از آدم های موفق که دارن از زندگیشون لذت می برن و همه چیز دران هم به خدا اعتقاد دارن .
از چیزایی که تو کتاب های درهم و برهم دینی خوندیم و حفظ کردیم یه چیزی خیلی به دلم نشست و اونم برهان نظم ... به نظرت این همه نظم و این لذت هایی که ازشون یاد کردی واقعا اتفاقی به وجود اومده؟
فک می کنم خوشبخت ترین آدم دنیا هم بتونه با این مسئله که خدایی وجود داره که خیلی مهربونه و دوسش داره ارتباط برقرار کنه:smile:

من نگفتم فقط آدمای بدبخت.من گفتم اونایی که برای نیازهاشون هیچ پاسخی پیدا نمی کنن.موفق ترین آدم ها هم توی زندگیشون یه نیازهایی دارن که بهش نرسیدن...اونام میتونن خدای خودشون رو داشته باشن.بحث سر موفق و خوشبخت بودن یا نبودن نیست.
درمورد برهان نظم...منم اولش شدید بهش معتقد بودم وجواب همه شک هام رو با همون میدادم...اما الان محک بحث تکامل رو قبول دارم.همه این چیزها فقط کافیه یه استارتر اشته باشه که به این خالق تا الان معتقدم...اما دلیلی برای ادامه وجودش و این شخصی سازیش نمی بینم جز نیاز انسان ها و قدرت تخیل بالاشون.
بله اون خوشبخت ترین آدم دنیا میتونه باهاش ارتباط برقرار کنه چون خودش ساختتش...امکانی به جز رابطه برقرار کردن نیست.مثل اینکه شما یه قصر تو تصوراتت بسازی خوب مسلما ادامه این تخیلاتت میکشه به این جا که بری وتوش زندگی کنی
 

@spacechild@

عضو جدید
اینایی که اینطوری میگن رو بیارید بحث کنیم قضیه قضیه اون پادشاه بیخداست میپفت خدا نیست وزیرش براش یه جایی یه قصر ساخت بعد یهو اومد دید گفت جطوری به وجود اومده گفت هیچی مصالح و همه موادش یهو جمع شدن کامل شدن شد این قصر طرف فهمید چه چیز اشتباهی میگفته اونوقت اینایی که میگن تکامل نمیگن ادما چطوری به دنیا میان؟ بلاخره نفر اولی که به دنیا اومده خااقلق داشته نداشته؟
نفر اولی که به دنیا اومده یه نسل جهش یافته از میمون بوده...نه این که یه هو یه میمون بشه یه انسان با عقل وشعوری که انسان امروز داره...نه!کم کم.اینو علم ثابت کرده.
 

@spacechild@

عضو جدید
خب یعنی شما با این تعریف ناقص حکم به رد خدا میدی
سوالی که برای من پیش میاد اینه که مغز یا سایر اندام بدن ما چگونه افریده شده
به نظر شما به طور اتفاقی با این نظم و دقت عمل میکنه
این همه کهکشان و سیاره و ستاره براساس چه قانونی استوار گردیده
شب و روز و وقت و زمان ایا ساخته ی دست بشره
یا ساخته ی این حهانه
خب اگر ما این همه رو بوجود اوردیم پس کی مارو افریده
کی جهان رو نظم داده
فکر نمیکنم با علم تجربی بشه پی به وجود خدا برد
خداوند به قدری بزرگه که در هیچ ظرفی از زمان و مکان گنجانده نمیشه
اثار وجودی خداوند واضحه فقط کافیه کمی در پدیده های عالم تامل کنیم
شما بعد از مرگ چه سرنوشتی خواهید داشت؟

خدایی که برترین افریدگارست و همتا نداد
خدایی که هفت اسمان را افرید
خدایی که زمین را افرید
خدایی که باران را از اسمان فرو فرستاد
خدایی که ادم را افرید
من به پروردگاری معتقدم که مهربان ترین مهربانان ست

ببین درمورد کهکشان وستاره بهت بگم که یعنی برای هزارمین بار که این طبیعت هیچ راهی به جز این مسیر نداشته حتی فلسفه اسلامی هم به قول جناب همت اینو می پذیره.وجود خالق الزامیه یه خالق کاملا دقیق ومتفکر...اما ادامه وجودش الزامی نیست...شخصی کردنش الزامی نیست.من بحثم در مورد این دو نوع خداست:w16:
 

@spacechild@

عضو جدید
البته همه مشکلات مثل این نیست که روی صخره گیر کردی و منتظر فریادرس.و این که از قبل با هوشیاری میتونستی این راه رو نیای و یا ثابت نگهش داری .این مشکل رو در نظر بگیر : سرطان خون.خب الان لابد میتونی صخره رو ثابت نگه داری ؟از قدرت مغزت هم استفاده کن نه فقط مغز خودت از همه دکترا هم کمک بگیر. نگو از قبل میتونستی پیشیگری کنی که خودتم میدونی همیشه اینجور نیست.خدا کنه که هیچکس این موقعییت رو تجربه نکنه . ..دوست داشتم میتونستم یک جریان رو در این رابطه تعریف میکردم از یک دوست ولی اخلاقا اجازه ندارم. فقط میتونم بگم عناد نداشته باش خدا کنه قبل از این که دیر شه بفهمی چی میگی و چکار میکنی .
و ناگهان چه زود دیر میشود
در جوابتون من خودم سرطان خونی هایی رو میشناسم که خوب شدن.نمونش برادر دوستم که اولین شک من بعد از حرف زدن با اون بود.اون به خدا اعتقاد نداشت و هنوز نداره.تابستون پارسال سرطان گرفت وفقط با اراده و قدرت ذهن خودش خوب شد.نه با دعا و قرآن و خدا.خونوادشم به خدا اعتقاد ندارن حتی دوست خودم.
اگرم قراره دیرشه ومن چیزی بفهمم ترجیه میدم دیر شه چون دوست دارم بینم چه اتفاقی قراره بیفته...حداقل بعد از این که این تاپکو زدم سخت مشتاقم که این دیره زودتر بیاد ببینم آخرش چی میشه!!!!!!!11
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببین درمورد کهکشان وستاره بهت بگم که یعنی برای هزارمین بار که این طبیعت هیچ راهی به جز این مسیر نداشته حتی فلسفه اسلامی هم به قول جناب همت اینو می پذیره.وجود خالق الزامیه یه خالق کاملا دقیق ومتفکر...اما ادامه وجودش الزامی نیست...شخصی کردنش الزامی نیست.من بحثم در مورد این دو نوع خداست:w16:
اگر امکان داره منظورت رو واضح تر بگو
یکم توضیح بده من متوجه نشدم..........:gol:
 

jolie

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نگفتم فقط آدمای بدبخت.من گفتم اونایی که برای نیازهاشون هیچ پاسخی پیدا نمی کنن.موفق ترین آدم ها هم توی زندگیشون یه نیازهایی دارن که بهش نرسیدن...اونام میتونن خدای خودشون رو داشته باشن.بحث سر موفق و خوشبخت بودن یا نبودن نیست.
درمورد برهان نظم...منم اولش شدید بهش معتقد بودم وجواب همه شک هام رو با همون میدادم...اما الان محک بحث تکامل رو قبول دارم.همه این چیزها فقط کافیه یه استارتر اشته باشه که به این خالق تا الان معتقدم...اما دلیلی برای ادامه وجودش و این شخصی سازیش نمی بینم جز نیاز انسان ها و قدرت تخیل بالاشون.
بله اون خوشبخت ترین آدم دنیا میتونه باهاش ارتباط برقرار کنه چون خودش ساختتش...امکانی به جز رابطه برقرار کردن نیست.مثل اینکه شما یه قصر تو تصوراتت بسازی خوب مسلما ادامه این تخیلاتت میکشه به این جا که بری وتوش زندگی کنی

به عنوان یه دوست بهتون توصیه میکنم اول تحقیق کنین. چون نمیشه به این راحتی خدا رو نفی کرد.همه ما آدما تو این مسئله موندیم چون مثل یه قطره ایم و نمیتونیم اقیانوس رو توصیف کنیم. یه بچه دبستانی رو فرض کنین دانستنیهاش کامل نیس وقتی ازش سوال دانشگاهی بپرسیم میمونه چون اطلاعاتش کامل نیس ما آدما هم در مورد خلقت و خدا علم محدود داریم پس باید برای رسیدن به اقیانوس ظرفیت داشته باشیم.
 

ستاره پرنور

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به عنوان یه دوست بهتون توصیه میکنم اول تحقیق کنین. چون نمیشه به این راحتی خدا رو نفی کرد.همه ما آدما تو این مسئله موندیم چون مثل یه قطره ایم و نمیتونیم اقیانوس رو توصیف کنیم. یه بچه دبستانی رو فرض کنین دانستنیهاش کامل نیس وقتی ازش سوال دانشگاهی بپرسیم میمونه چون اطلاعاتش کامل نیس ما آدما هم در مورد خلقت و خدا علم محدود داریم پس باید برای رسیدن به اقیانوس ظرفیت داشته باشیم.
موافقم بايد مطالعه ات رو بيشتر كني برو دنبالش مطمئنم بالاخره به جواب سوالت ميرسي.
البته بنظر من اثبات خدا خيلي راحت هست. ما همه انسانها فطرتاً خدا پرست هستيم و هميشه به دنبال خدا بوديم. ما خدا رو احساس مي كنيم.
از اين ايميلم خيلي خوشم اومد اميدوارم شما هم خوشتون بياد:
خداوند گفت : ديگر پيامبري مبعوث نخواهم فرستاد ، ان گونه که شما انتظار داريد اما جهان هرگز بي پيامبر نخواهد ماند.
وآنگاه پرنده اي را به رسالت مبعوث کرد.
پرنده آوازي خواند که در هر نغمه اش خدا بود عده اي به او گرويدند و ايمان آوردند.
وخدا گفت اگر بدانيد حتي با آواز پرنده اي مي توان رستگار شد.
خدا رسولي از آسمان فرستاد .
باران نام او بود همين که باران ، باريدن گرفت آنان که اشک را مي شناختند رسالت او را دريافتند
پس بي درنگ توبه کردند و روح شان را زير بارش بي دريغ خدا شستند .
خدا گفت : اگر بدانيد با رسول باران هم مي توان به پاکي رسيد.
خداوند پيغامبر باد را فرستاد تا روزي بيم دهد و روزي بشارت .
پس باد روزي توفان شد و روزي نسيم و آنان که پيام او را فهميدند روزي در خوف و روزي در رجا زيستند .
خداوند گفت : آن که خبر باد را مي فهمد قلبش در بيم و اميد مي لرزد .
قلب مومن اين چنين است .
خدا گلي را از خاک برانگيخت تا معاد را معنا کند .
و گل چنان از رستخيز گفت که هر از آن پس هر مومني گلي که ديد رستاخيز را به ياد آورد .
خدا گفت : اگر بفهميد تنها با گلي قيامت خواهد شد .
خداوند يکي از هزاران نامش را به دريا گفت .
دريا بي درنگ قيام کرد و چنان به سجده افتاد که هيچ از هزارموج او باقي نماند .
مردم تماشا مي کردند عده اي پيام را دانستند پس قيام کردند و چنان به سجده افتادند که هيچ از آنها باقي نماند .
خدا گفت : ان که به پيغمبر آبها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت .
و ياد دارم که فرشته اي به من گفت : جهان آکنده از فرستاده و پيغمبر مرسل است ،
اما هميشه کافري هست تا بارش باران را انکار کند و با گل بجنگد ،
تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دريا را ساحر .
اما هم امروز ايمان بياور که پيغمبر آب و رسول باران و فرستاده باد براي ايمان آوردن تو کافي است .
 

138

عضو جدید

مردی آهنگر که عمیقا به خدا عشق میورزید،به بیماری سخت و رنج های بسیاری دچار بود.روزی یکی از آشنایان که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید:
"چگونه میتوانی به خدایی ایمان داشته باشی که رنج و بیماری نصیبت میکند؟"
مرد آهنگر به نرمی پاسخ داد:

هنگامی که میخواهم ابزاری بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار میدهم.سپس آنرا روی سندان میگذارم و میکوبم تا به شکل دلخواهم در آید.
اگر به صورت دلخواهم درآمد،میفهمم که میتوانم وسیله ای مفید از آن بسازم،وگرنه آنرا درون انبار آهنهای قراضه پرتاب میکنم.

این نشانه موجب شده است که پیوسته به درگاه خداوند دعا کنم:
"خدایا ! مرا در کوره ی رنجها بگذار،اما مرا درون توده ی قراضه ها میفکن."



توسط زهرا.م
 

@spacechild@

عضو جدید
اگر امکان داره منظورت رو واضح تر بگو
یکم توضیح بده من متوجه نشدم..........:gol:
ببین...ابتدای جهان...یعنی ما ازش خبر نداریم...فعلا تو علم گفته شده که یه سری ذرات بنیادی اونجا بودن تویه فضا وزمانی که صفر میگیرنش...اونجا بودن وطی یه واکنش هایی درونشون و بینشون بیگ بنگ اتفاق افتاده اما این واکنش ها چه جوری اتفاق افتاده این فضا زمان صفر واقعا کجا بوده اصلا این ذرات از کجا اومدن رو ما هنوز براش جوابی نگرفتیم که البته این روزا دارن با نظریه ریسمان اثباتش میکنن که میخوان چهارتا نیروی اصلی جهان رو با هم یکی کنن.حالا این نادانسته ها رو ما میگیم خالقی بوده که ایجادش کرده..شاید یه زمانی هم وجود این خالقه رد شد...اما منی که این چیزا رو خوندم میگم تا حالا باید وجود داشته باشه حالا چه از نوع قوی چه ضعیفش که مسلما از نظر هوشی خالق قویی بوده...و نمی تونه براساس یه اتفاق باشه چون بعد میگیم ان اتفاقه از کجا اومد؟!
اما...این خالقی که اومد استارت زد و اون بیگ بنگ اتفاق افتاد دیگه لزومی نداره که الان زنده باشه...چرا؟چون طبیعت راخه خودشو پیدا میکنه...یعنی این که راهی به جز تبدیل شدن به چیزی که الان ما می بینیم نداره..چون دنبال نظمه..مثلا دست بزنی به آب نمیشه آتیش...یا اگه یه ستاره تو حجم ستاره ما غول شد فقط زهره وعطارد رو می بلعه نه این که بره برسه به نپتون وپلوتو اونا رو به فضا پرت می کنه...این چیزیه که میشه گفت توی خون طبیعته..تی رگاش رگایی که باتداش میرسه به همون خالق که کم کم بزرگ شد و بزرگ شد و حالا ممکنه مرده باشه.من میگم این ادامه زندگیش تا الان دلیلی نداره مگه اینکه بخواد بشینه ببینه آخرش چی میشه!!!!
 

@spacechild@

عضو جدید
به عنوان یه دوست بهتون توصیه میکنم اول تحقیق کنین. چون نمیشه به این راحتی خدا رو نفی کرد.همه ما آدما تو این مسئله موندیم چون مثل یه قطره ایم و نمیتونیم اقیانوس رو توصیف کنیم. یه بچه دبستانی رو فرض کنین دانستنیهاش کامل نیس وقتی ازش سوال دانشگاهی بپرسیم میمونه چون اطلاعاتش کامل نیس ما آدما هم در مورد خلقت و خدا علم محدود داریم پس باید برای رسیدن به اقیانوس ظرفیت داشته باشیم.
به همین سادگیام نمیشه اثباتش کرد...جز اینکه بگیم مثل حرف پریناز جونم که یه غریزست...از ابتدای تولدمون دنبالشیم..خوب در این مورد همون پست اولم جوابتون.
من کلا اینو زدم که یکی خدا رو برام اثبات کنه اما نکرد...فقط همت خان اومدن یه تاپیک دیگه زدن و توش حرفایی رو گفتن و هونا رو تا الا که صفحه 7 تکرار می کنن بدون این که ما چیزی بفهمیم!:w20:
شما اگه میتونی لطفا شروع کن.:w16:
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببین...ابتدای جهان...یعنی ما ازش خبر نداریم...فعلا تو علم گفته شده که یه سری ذرات بنیادی اونجا بودن تویه فضا وزمانی که صفر میگیرنش...اونجا بودن وطی یه واکنش هایی درونشون و بینشون بیگ بنگ اتفاق افتاده اما این واکنش ها چه جوری اتفاق افتاده این فضا زمان صفر واقعا کجا بوده اصلا این ذرات از کجا اومدن رو ما هنوز براش جوابی نگرفتیم که البته این روزا دارن با نظریه ریسمان اثباتش میکنن که میخوان چهارتا نیروی اصلی جهان رو با هم یکی کنن.حالا این نادانسته ها رو ما میگیم خالقی بوده که ایجادش کرده..شاید یه زمانی هم وجود این خالقه رد شد...اما منی که این چیزا رو خوندم میگم تا حالا باید وجود داشته باشه حالا چه از نوع قوی چه ضعیفش که مسلما از نظر هوشی خالق قویی بوده...و نمی تونه براساس یه اتفاق باشه چون بعد میگیم ان اتفاقه از کجا اومد؟!
اما...این خالقی که اومد استارت زد و اون بیگ بنگ اتفاق افتاد دیگه لزومی نداره که الان زنده باشه...چرا؟چون طبیعت راخه خودشو پیدا میکنه...یعنی این که راهی به جز تبدیل شدن به چیزی که الان ما می بینیم نداره..چون دنبال نظمه..مثلا دست بزنی به آب نمیشه آتیش...یا اگه یه ستاره تو حجم ستاره ما غول شد فقط زهره وعطارد رو می بلعه نه این که بره برسه به نپتون وپلوتو اونا رو به فضا پرت می کنه...این چیزیه که میشه گفت توی خون طبیعته..تی رگاش رگایی که باتداش میرسه به همون خالق که کم کم بزرگ شد و بزرگ شد و حالا ممکنه مرده باشه.من میگم این ادامه زندگیش تا الان دلیلی نداره مگه اینکه بخواد بشینه ببینه آخرش چی میشه!!!!
خب پس منظورت اینه که خدایی بوده که افریده و بعد خودش نابود شده!
بعد اونوقت این دنیا یی که افریده شده پایانی هم براش متصور میشید یا نه اون رو بی انتهامیدونید؟
من فکر نمیکنم بشه اینگونه گفت که این همه تقدیر و رویداد و اتفاقات در این جهان به خاطر نیاز دنیا به تغییر!
مشکل شما اینه که دیدیت خیلی محدوده خب الان بحثی مطرح راجع به جهان های موازی یا همین جهان پس از مرگ که علم تجربی هم ثابتش کرده خب اینا همون اول بوجود اومدن بعد خدا دیگه رفته؟
استنباط شما مشکل داره هم فرضیاتت غلطه هم حکمت...........
ما نمیتونیم با این علم ناقصمون خدا رو رد یا اثبات کنیم بلکه از نظر بنده باید با مشاهده عالم و عجزبشر ووجود کتب و ادیان اسمانی از جانب خدا همچنین با توجه به نیاز فطری بشر به باور خدا اون رو حس کرد:gol:
 

nmare2009

عضو جدید
حوصله نکردم تاپیک کلا بخونم ، چون طبق معمول اکثر ایرانی ها از روی تعصب حرف میزنند ، نه از روی آگاهی.
ولی یک جایی ، یکی از دوستان گفته بود ، درود بر ... مرگ بر .... ، باید بگم خود انیشتن ، 40 سال از عمرشو وقف این کرد که بگه تمامی انرژی های موجود یک ماهیت دارند و اونم خداس و تا آخر عمرش هم به وجود خدا اعتقاد داشت. همه ی اون دانشمندانی هم که گفتید نقل قول هایی دارند جز استیون هافکینگ دیوونه ، که نه تونست اثبات کنه و نه تونست انکار کنه ، آخرشم 2 پهلو حرف زد و گفت مهابنگ ربطی به خدا نداشته (این جمله چیزی رو رد نمیکنه قربونت برم !!!! این جمله برگرفته از یک تئوری است که میگه مهابنگ شروع این دنیا نبوده و دنیا دیگه ای هم قبلش بوده که باعث مهابنگ شده)

راستش هم بخوای این سنت زشتی بین همه باب شده که بشینن توی خونه و پا روی پا بندازند و حرف بزنند و بگند که هرچی خدا داده حقمونه و اگه هم حقمونه و نداده ، حکمتی بوده و اگه هم نداده حقمون نبوده. خود خدا میگه از تو حرکت ، از من برکت ، و توی خود قرآن بارها به تفکر و تعقل دعوت شده.


نظر شخصی من اینه که دنیا اولی داره و اون خداست و خدا طوری دنیا رو برنامه ریزی کرده که اگه حرکت کنیم ، دنیا هم حرکت میکنه ، ولی اگه درجا بزنیم ، دنیا مارو به اعماق میکشه.

در ضمن من نه آدم مذهبی هستم و نه توی همچین خانواده ای بزرگ شدم (ارتشی بودند :دی!).
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حوصله نکردم تاپیک کلا بخونم ، چون طبق معمول اکثر ایرانی ها از روی تعصب حرف میزنند ، نه از روی آگاهی.
ولی یک جایی ، یکی از دوستان گفته بود ، درود بر ... مرگ بر .... ، باید بگم خود انیشتن ، 40 سال از عمرشو وقف این کرد که بگه تمامی انرژی های موجود یک ماهیت دارند و اونم خداس و تا آخر عمرش هم به وجود خدا اعتقاد داشت. همه ی اون دانشمندانی هم که گفتید نقل قول هایی دارند جز استیون هافکینگ دیوونه ، که نه تونست اثبات کنه و نه تونست انکار کنه ، آخرشم 2 پهلو حرف زد و گفت مهابنگ ربطی به خدا نداشته (این جمله چیزی رو رد نمیکنه قربونت برم !!!! این جمله برگرفته از یک تئوری است که میگه مهابنگ شروع این دنیا نبوده و دنیا دیگه ای هم قبلش بوده که باعث مهابنگ شده)

راستش هم بخوای این سنت زشتی بین همه باب شده که بشینن توی خونه و پا روی پا بندازند و حرف بزنند و بگند که هرچی خدا داده حقمونه و اگه هم حقمونه و نداده ، حکمتی بوده و اگه هم نداده حقمون نبوده. خود خدا میگه از تو حرکت ، از من برکت ، و توی خود قرآن بارها به تفکر و تعقل دعوت شده.


نظر شخصی من اینه که دنیا اولی داره و اون خداست و خدا طوری دنیا رو برنامه ریزی کرده که اگه حرکت کنیم ، دنیا هم حرکت میکنه ، ولی اگه درجا بزنیم ، دنیا مارو به اعماق میکشه.

در ضمن من نه آدم مذهبی هستم و نه توی همچین خانواده ای بزرگ شدم (ارتشی بودند :دی!).
:w27::w27:
 

pune

عضو جدید
اگه خدا نبوده خالق هستي كي بوده!
مكه رو ببين همه به طرفش نماز مي خونيم كه خونه ي خداست. اگه از بالا ببيني همه آدما دارن به سمت هم سجده مي كنن ومركز ثقلشون كعبه هست.پس اين يه انرژيه مثبتيه كه هركسي يه اسمي براش مي ذاره. خدا تو روح همه هست .
اين نظر منه البته نظرهمه محترمه
 

آتشگاه

عضو جدید
حوصله نکردم تاپیک کلا بخونم ، چون طبق معمول اکثر ایرانی ها از روی تعصب حرف میزنند ، نه از روی آگاهی.
ولی یک جایی ، یکی از دوستان گفته بود ، درود بر ... مرگ بر .... ، باید بگم خود انیشتن ، 40 سال از عمرشو وقف این کرد که بگه تمامی انرژی های موجود یک ماهیت دارند و اونم خداس و تا آخر عمرش هم به وجود خدا اعتقاد داشت. همه ی اون دانشمندانی هم که گفتید نقل قول هایی دارند جز استیون هافکینگ دیوونه ، که نه تونست اثبات کنه و نه تونست انکار کنه ، آخرشم 2 پهلو حرف زد و گفت مهابنگ ربطی به خدا نداشته (این جمله چیزی رو رد نمیکنه قربونت برم !!!! این جمله برگرفته از یک تئوری است که میگه مهابنگ شروع این دنیا نبوده و دنیا دیگه ای هم قبلش بوده که باعث مهابنگ شده)

راستش هم بخوای این سنت زشتی بین همه باب شده که بشینن توی خونه و پا روی پا بندازند و حرف بزنند و بگند که هرچی خدا داده حقمونه و اگه هم حقمونه و نداده ، حکمتی بوده و اگه هم نداده حقمون نبوده. خود خدا میگه از تو حرکت ، از من برکت ، و توی خود قرآن بارها به تفکر و تعقل دعوت شده.


نظر شخصی من اینه که دنیا اولی داره و اون خداست و خدا طوری دنیا رو برنامه ریزی کرده که اگه حرکت کنیم ، دنیا هم حرکت میکنه ، ولی اگه درجا بزنیم ، دنیا مارو به اعماق میکشه.

در ضمن من نه آدم مذهبی هستم و نه توی همچین خانواده ای بزرگ شدم (ارتشی بودند :دی!).
عزیزم اون کسی که شما دیوانه می پنداریش همه ی دنیا براش احترام قائلن
البته ما مسلمونا هر کسی که برخلاف ما نظر بده رو دیوانه و احمق می پنداریم و این باعث عقب ماندگی ما در دنیای جدیده
اگه خدا نبوده خالق هستي كي بوده!
مكه رو ببين همه به طرفش نماز مي خونيم كه خونه ي خداست. اگه از بالا ببيني همه آدما دارن به سمت هم سجده مي كنن ومركز ثقلشون كعبه هست.پس اين يه انرژيه مثبتيه كه هركسي يه اسمي براش مي ذاره. خدا تو روح همه هست .
اين نظر منه البته نظرهمه محترمه
شما اگر به خدا اعتقاد داری محدودش نکن که به یه دونه خونه بیاریش
 

nmare2009

عضو جدید
عزیزم اون کسی که شما دیوانه می پنداریش همه ی دنیا براش احترام قائلن
البته ما مسلمونا هر کسی که برخلاف ما نظر بده رو دیوانه و احمق می پنداریم و این باعث عقب ماندگی ما در دنیای جدیده

عزیز من خودم به شخصه به ایشون احترام میزارم و کاراشون رو تحصین میکنم ، مخصوصا در مورد نظریه هاشون ، ولی دیگه احداث مدرسه ای که بیاد اینو ترویج بده که خدا وجود نداره و آخر سر هم خودش یک حرف 2 پهلو بزنه و نتونه نظرش رو درست بگه ، از نظر شخصیتی این فرد با خودش در تضاد هست.
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عزیز من خودم به شخصه به ایشون احترام میزارم و کاراشون رو تحصین میکنم ، مخصوصا در مورد نظریه هاشون ، ولی دیگه احداث مدرسه ای که بیاد اینو ترویج بده که خدا وجود نداره و آخر سر هم خودش یک حرف 2 پهلو بزنه و نتونه نظرش رو درست بگه ، از نظر شخصیتی این فرد با خودش در تضاد هست.

:gol::gol:;)
کلا مشکل داره:razz:
 

jolie

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کلا اینو زدم که یکی خدا رو برام اثبات کنه اما نکرد...فقط همت خان اومدن یه تاپیک دیگه زدن و توش حرفایی رو گفتن و هونا رو تا الا که صفحه 7 تکرار می کنن بدون این که ما چیزی بفهمیم!:w20:
شما اگه میتونی لطفا شروع کن.:w16:
دوست خوبم وقتی میگم تحقیق کنین نه اینکه فقط نظریات چند نفر رو ذکر کنین باید یکجانبه وارد نشین کتابهای موافق و مخالف رو بخونین وقتی یه نفر از قرآن مثالی میاره اگه واقعا میخاین به یه نتیجه ایی برسین باید بهش توجه کنین همونطوری که نظریه یه دانشمند رو قبول دارین(تو یکی از پست ها یکی از بچه ها گفته بودن از قرآن اثبات نکنین. کسی که وارد این عرصه میشه باید حرف هر دو گروه رو بشنوه ویه طرفه به قاضی نره).بعدشم شما میگین: من کلا اینو زدم که یکی خدا رو برام اثبات کنه اما نکرد...
این سوال بشر از اول خلقت تا حالا بوده آدمای زیادی اومدن نظریاتی دادن که خیلی از اونها رد شده. شما چه انتظاری از بچه های باشگاه دارین که بیان اینجا خدا رو اثبات کنن. اگه واقع بینانه تحقیق رو شروع کنین راهی رو پیدا میکنین.موفق باشین
 

138

عضو جدید
عشق الهی و جستجوی خدا



[مقدمه: این داستانِ واقعی، خاطره یک استاد الهیات دانشگاه شیکاگو (در امریکا) درباره زندگی یکی از دانشجویانش است که در ابتدا منکر خدا بود، ولی بعدا با تأمل روی یک جمله که استادش به او گفته بود، زندگی اش تغییرات اساسی پیدا می کند، و این، در حالی است که او مبتلا به سرطان ریه است و زندگی اش رو به افول.
این داستان را جان پاول، کشیش و استاد دانشگاه شیکاگوی امریکا درباره یکی از دانشجویان کلاس خداشناسی اش نقل می کند.]
* * *
حدود دوازده سال پیش بود که یک روز، بلند شدم تا پرونده های دانشجویان کلاس درس خداشناسی (الهیات) اولین دوره ام را ببینم. آن روز، اولین روزی بود که من «تامی» را می دیدم. در نگاه اوّل، توجهم را به خود جلب کرد. او موهای بلند بورش را که تا زیر شانه هایش می رسید بافته بود. اولین باری بود که پسری را با این چنین موهای بلندی می دیدم. البته می دانم که پشت این ظاهر و آنچه داخل این سر وجود دارد مهم است . آن روز چندان آمادگی نداشتم و کمی هیجان زده شده بودم. فوری روی پرونده تامی به خاطر عجیب و غریب بودنش حرف «S» نوشتم. در همان روز اوّل، تامی نشان داد که منکر خداست. او مرتّب اعتراض می کرد و عشق بدون قید و شرط به خدا را رد می کرد. ما با یکدیگر در آرامش نسبی، آن نیم سال تحصیلی را به سر کردیم. اگرچه برای موافقت با حضور او در کلاس، دچار زحمت بسیاری بودم.
یک روز بعد از امتحان پایان ترم، به آرامی از من پرسید: «آیا تو فکر می کنی من هرگز خدا را پیدا نمی کنم؟». برای این که تلنگری به او زده باشم تا شاید از خواب غفلت بیدار شود، با تأکید فراوان به او گفتم: «نه، نه!». او فقط جواب داد: «اُه».
از کلاس که می خواست بیرون برود هنوز چند قدمی برنداشته بود که او را صدا زدم و گفتم: «تامی! من هرگز فکر نمی کنم که تو به او نخواهی رسید؛ اما من مطمئن هستم که او تو را پیدا می کند».
شانه هایش را کمی بالا انداخت و از کلاس، خارج شد و برای همیشه، از زندگی ام خارج شد. احساس کردم که حرفم در او تأثیر گذاشته بود. بعدها از این که شنیدم فارغ التحصیل شده است خوشحال شدم و خدا را شکر کردم.
اما بعدها خبر ناراحت کننده ای شنیدم. شنیدم که تامی مبتلا به بیماری بدون درمان سرطان ریه است. قبل از این که به دنبال او باشم، او خودش یک روز به دیدن من آمد. وقتی او را دیدم بدنش بدجوری تحلیل رفته بود و تمامی موهایش هم ریخته بود؛ اما چشمانش همچنان پرفروغ و کلامش مثل سابق، محکم و استوار بود. به طرفش رفتم و گفتم: «تامی، من اغلب اوقات به فکر تو هستم، فراموشت نکرده ام. شنیدم که مریض هستی، بسیار متأسف شدم».
ـ اوه، بله، خیلی مریض! هر دو ریه ام سرطان دارند. موضوع هفته هاست.
ـ می توانم درباره آن با هم صحبت کنیم!
ـ حتما، هر طوری که دوست داری.
ـ چه جور است آدم، 24 ساله باشد اما در حال مرگ؟
ـ خوب می توانست بدتر هم باشد.
ـ مثل چی؟
ـ مثل انسان پنجاه ساله ای که هیچ ارزش و هدفی در زندگی اش ندارد. مثل انسان پنجاه ساله ای که به فکر هوس بازی و جمع کردن پول است.
لحظه ای را که روی پرونده تامی حرف «S» را به نشانی عجیب بودنش می نوشتم به خاطر آوردم و گفتم: «جالبه!».
ـ علت این که به دیدن شما آمدم، به خاطر حرفی بود که در آخرین روز کلاس درس به من گفتید. من از شما پرسیدم که: آیا فکر می کنی هرگز خدا را پیدا نخواهم کرد؟ و تو جواب دادی: نه! این جواب، مرا بسیار شگفت زده کرد. سپس گفتید: اما او شما را پیدا خواهد کرد! این جمله، من را به شدت تحت تأثیر قرار داد و درباره آن، بسیار فکر کردم و برای جستجوی خدا تلاش های زیادی کردم و به شدت به آن علاقه مند شدم.
زمانی که پزشکان، مرا تحت مداوا قرار دادند و به من گفتند که مبتلا به بیماری سرطان هستم، من در حال و هوای جستجو و تحقیق درباره خدا بودم. دستانم را محکم بر درهای آسمان کوبیدم؛ اما هیچ اتفاقی نیفتاد. آیا شده است که برای به دست آوردن چیزی با تمام توانت تلاش کنی اما موفق نشوی؟ بدون شک آدم خسته، دیگر حوصله زحمت کشیدن ندارد و در آخر، دست از تلاش برمی دارد.
روزی از خواب بیدار شدم و به جای این که بیشتر جستجو کنم، تصمیم گرفتم که دیگر به خدا و آخرت و چیزهایی شبیه آن، توجّه نکنم. تصمیم گرفتم هر چه قدر وقت دارم صرف کارهایی بسیار مهم و مفیدی بکنم که آنها را ترک کرده بودم. درباره شما و کلاس شما فکر می کردم که جمله ای به خاطر آوردم که گفته بودید: خیلی ناراحت کننده است که آدمی یک عمر بدون عشق زندگی بکند و ناراحت کننده تر از آن، این است که آدمی یک عمر زندگی بکند و بمیرد، ولی به کسانی که مورد علاقه اش هستند نگوید که آنها را دوست دارد.
بنابراین با یکی از مشکل ترین و سخت ترین مسئله زندگی ام که پدرم بود شروع کردم. او در حال خواندن روزنامه بود. صدایش زدم و او بدون این که روزنامه را پایین بیاورد گفت: «بله، چیه؟». به او گفتم: «پدر، دوست دارم با تو صحبت کنم!». گفت: «خوب، صحبت کن». گفتم: «حرف خیلی مهمی می خواهم بگویم!».
پدر، کمی روزنامه را پایین تر آورد و گفت: «چیه؟». گفتم: «پدر، خیلی دوستت دارم. فقط می خواستم که بدانی؟».
تام به من لبخند می زد و ماجرا را با رضایت و خشنودی کامل و با یک احساس عجیب و دلپذیری که از اعماق وجودش می جوشید تعریف می کرد.
ـ روزنامه، روی کف اتاق افتاد. پدرم دوتا کار انجام داد که هیچ وقت به خاطر ندارم که قبلاً انجام داده باشد: اوّل گریه کرد و بعد، مرا بغل کرد. ما تمام شب با همدیگر صحبت کردیم، هرچند که پدرم مجبور بود صبح زود، سر کار برود. احساس بسیار خوبی به من دست می داد از این که به پدرم نزدیک تر شده بودم، اشک هایش را می دیدم، و با احساس بغل کردنش و یا شنیدن جملات پدرم که می گفت مرا خیلی دوست دارد.
همین مسئله با مادر و برادر کوچک ترم بسیار ساده تر بود. آنها نیز با من گریه کردند و همدیگر را بغل کردیم و شروع کردیم به گفتن حرف های قشنگی که نبودنش در خانه ما احساس می شد. ما هر آنچه را که سال ها به عنوان راز در سینه هایمان نگه داشته بودیم تقسیم کردیم. سپس رو به خدا کردم. این بار خدا را یافته بودم و احساس می کردم که به او خیلی نزدیک تر شده ام.
عملاً به نفس نفس افتاده بودم.
ـ تو با دوست داشتن، راهی مطمئن به پروردگارت پیدا کردی؛ راهی که همگان به دنبال آن هستند. تو راهی را جسته ای که خیلی ها در جستجوی آن هستند. جان آپوستیل می گوید: «... هر که با عشق زندگی می کند، با خدا زندگی می کند...».
تام! می توانم از تو خواهشی بکنم؟ می دانی که وقتی در کلاسم بودی واقعا برایم دردسر بزرگی بودی (با خنده)؛ اما حالا می توانی جبران کنی. آیا می توانم از تو خواهش کنم سر کلاس من، این ماجرا را برای بچه ها تعریف کنی؟ بدون شک، تأثیر حرف های تو از من، بسیار بیشتر است. تو بهتر می توانی آنها را بیان کنی.
ـ اُه... برای شما آمادگی داشتم؛ اما نمی دانم برای کلاستان آمادگی دارم یا نه!
ـ تام! در این باره فکر کن، هر وقت که آماده شدی، به من زنگ بزن.
بعد از چند روز، تام به من زنگ زد و گفت که برای حضور در کلاس، آمادگی لازم را به دست آورده است. او می خواست درباره خدا و ماجراهای زندگی اش با بچه ها صحبت کند. برای یک روز معین، برنامه ریزی کردیم؛ اما او هرگز به سر قرار نرسید. او قرار مهمی داشت؛ قراری مهم تر از کلاس من؛ او برای زندگی برتر از این زندگی دنیا آماده شده بود: زندگی جاویدان؛ زندگانی ای که مرگ، پایان آن نبود. بلکه مرگ، تنها تغییری بود از این زندگی به زندگی دیگر. او زندگی زیباتری یافته بود که تا به حال، نه کسی دیده و نه کسی شنیده و نه کسی حتی تصوّر کرده است.
قبل از این که او پرواز کند در لحظه های آخر صحبتمان گفت: «من هیچ قصد ندارم که درباره آن، در کلاس شما صحبت کنم».
ـ می دانم تام!
ـ آیا درباره من با بچه ها صحبت می کنی؟ آیا قصه مرا برای تمام جهان تعریف می کنی؟
ـ حتما تام! من به همه آنها خواهم گفت. من بهترین کاری را که بتوانم، انجام خواهم داد.
* * *
من از همه کسانی که این نوشته را خوانده اند و دلشان به کلمه «عشق»، مهربان تر شده است تشکر می کنم.

پدیدآورنده: ترجمه: حسن عبدی
 

138

عضو جدید
در محضر امام صادق (ع)

حقیقتاً اهل شک به اسباب و معانی آفرینش نادان شدند و فهم آن‌ها از درک صحیح و حکمت در مورد آنچه خداوند آفریده است، عاجز ماند و خداوند، مخلوقات را در خشکی، دریا و بیابان از نیستی آفرید و با کمی دانش خود همه چیز را انکار کردند و با ضعف آگاهی خود به سوی تکذیب و دشمنی رفتند تا جایی که آفرینش چیزها را منکر شدند و مدّعی گشتند که آن‌ها بیهوده (خود به خود) بوجود آمده‌اند و هیچ ساخت، تقدیر و حکمتی از طرف مدیر و سازنده‌ای در کار نیست و خداوند از آن چه مشرکان توصیف می‌کنند، برتر است و خداوند کسانی را که از حق روی گردان شدند، بکشد. پس آنها در گمراهی، طغیان و سرگردانی مانند انسان‌های کوری هستند که داخل خانه‌ای می‌شوند که محکم و زیبا ساخته شده و زیباترین و مجلّل ترین فرش‌ها پهن شده و انواع خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها و هز نیاز دیگری آماده شده است و هر چیز در آن جا به طور صحیح بر اساس تقدیر و حکمت در جای خودش قرار داده شده است. اما انسان‌های نابینا به راست و چپ می‌روند و به‌دور خانه بالا و پایین می‌آیند در حالی که چشم‌هایشان بسته شده است و ساختمان خانه و آنچه در آن آماده شده است را نمی‌بینند و ممکن است پای بعضی از انسان‌های نابینا بلغزد و به چیزی که در جای خود قرار داده شده و برای نیازی آماده شده است، بخورد و او به اهمیّت و آماده شدن آن آگاه نباشد که برای چه چیزی قرار داده شده است؟ پس خانه و سازنده آن را سرزنش کرده و خشمگین می‌شوند. و این وضعیّت چنین گروهی است که مسئله آفرینش و استواری ساختن [جهان هستی] را انکار کردند و چون ذهن آنها از شناخت اسباب و علیّت چیزها غائب شده است، در این دنیا سرگردان شدند، و نسبت به آنچه از استواری آفرینش و زیبایی ساخته شده‌ها و درستی شکل بود، آگاهی نداشتند و بعضی از آن‌ها ممکن است به خاطر نسبت علیّت و نیاز به آن، به سرزنش و انکار و اشتباه عجله می‌کنند مثل چیزی که پیروان مانی کافر، منکران فاسق و کافر و شبیه آنها مثل گمراهان که خود را با سخنان محال (غیر ممکن) سرگرم می‌کنند. پس بر کسی که خداوند به او نعمت شناخت و هدایت به سوی دین خود و توفیق تفکّر در آفرینش مخلوقات و توقف بر آن‌چه از لطف تدبیر و دوستی تقدیر بر اساس دلیل‌های استوار بر سازنده آن آفریده شده‌اند، بر او لازم است که خداوند را به خاطر آنها بسیار سپاس بگوید و به سوی او برای استواری در این راه و زیادتر شدن نعمت‌ها تشویق شود، زیرا خداوند فرموده است: «اگر شکر (نعمت‌های خداوند را) به جای بیاورید، به شما زیاد می‌دهد و اگر کفران (نعمت کردید) به طور یقین عذاب من سخت است» {سوره ابراهیم / آیه 7}
 

@spacechild@

عضو جدید
خب پس منظورت اینه که خدایی بوده که افریده و بعد خودش نابود شده!
بعد اونوقت این دنیا یی که افریده شده پایانی هم براش متصور میشید یا نه اون رو بی انتهامیدونید؟
من فکر نمیکنم بشه اینگونه گفت که این همه تقدیر و رویداد و اتفاقات در این جهان به خاطر نیاز دنیا به تغییر!
مشکل شما اینه که دیدیت خیلی محدوده خب الان بحثی مطرح راجع به جهان های موازی یا همین جهان پس از مرگ که علم تجربی هم ثابتش کرده خب اینا همون اول بوجود اومدن بعد خدا دیگه رفته؟
استنباط شما مشکل داره هم فرضیاتت غلطه هم حکمت...........
ما نمیتونیم با این علم ناقصمون خدا رو رد یا اثبات کنیم بلکه از نظر بنده باید با مشاهده عالم و عجزبشر ووجود کتب و ادیان اسمانی از جانب خدا همچنین با توجه به نیاز فطری بشر به باور خدا اون رو حس کرد:gol:

اگه یگی استنباطم مشکل داره خوب یه دلیل برام بیار که چرا خدا باید هنوز زنده باشه؟!چه دلیلی داره؟
 

@spacechild@

عضو جدید
حوصله نکردم تاپیک کلا بخونم ، چون طبق معمول اکثر ایرانی ها از روی تعصب حرف میزنند ، نه از روی آگاهی.
ولی یک جایی ، یکی از دوستان گفته بود ، درود بر ... مرگ بر .... ، باید بگم خود انیشتن ، 40 سال از عمرشو وقف این کرد که بگه تمامی انرژی های موجود یک ماهیت دارند و اونم خداس و تا آخر عمرش هم به وجود خدا اعتقاد داشت. همه ی اون دانشمندانی هم که گفتید نقل قول هایی دارند جز استیون هافکینگ دیوونه ، که نه تونست اثبات کنه و نه تونست انکار کنه ، آخرشم 2 پهلو حرف زد و گفت مهابنگ ربطی به خدا نداشته (این جمله چیزی رو رد نمیکنه قربونت برم !!!! این جمله برگرفته از یک تئوری است که میگه مهابنگ شروع این دنیا نبوده و دنیا دیگه ای هم قبلش بوده که باعث مهابنگ شده)

راستش هم بخوای این سنت زشتی بین همه باب شده که بشینن توی خونه و پا روی پا بندازند و حرف بزنند و بگند که هرچی خدا داده حقمونه و اگه هم حقمونه و نداده ، حکمتی بوده و اگه هم نداده حقمون نبوده. خود خدا میگه از تو حرکت ، از من برکت ، و توی خود قرآن بارها به تفکر و تعقل دعوت شده.


نظر شخصی من اینه که دنیا اولی داره و اون خداست و خدا طوری دنیا رو برنامه ریزی کرده که اگه حرکت کنیم ، دنیا هم حرکت میکنه ، ولی اگه درجا بزنیم ، دنیا مارو به اعماق میکشه.

در ضمن من نه آدم مذهبی هستم و نه توی همچین خانواده ای بزرگ شدم (ارتشی بودند :دی!).

درمورد انیشتین بگم که اون به starter اعتقاد داشته حتی یه سرچ ساده تو نت بین صفحه ها و وبلاگ های انگلیسی اینو بهتون میده و راحت تر از اون خوندن کتابای خود انیشتینه.اون فقط به خالق معتقد بود نه به ادامه زندگیش.و در مورد هاوکینگ این شکلی که شما در موردش حرف میزنی خودت و شخصیت بزرگت رو نشون دادی و من چه قدر خوشحالم از این که با هچین آدم موقری بحث می کنم.
 

138

عضو جدید
خداوند اینجاست




کودک نجوا کرد :خدایا با من حرف بزن!

مرغ دریایی آواز خواند ، کودک نشنید ...

سپس کودک فریاد زد :خدایا با من حرف بزن !

رعد در آسمان پیچید ، اما کودک گوش نداد ...

کودک نگاهی به اطرافش انداخت و گفت : خدایا بگذار ببینمت ،

ستاره ای درخشید ولی کودک باز هم توجه نکرد ...

کودک فریاد زد خدایا به من معجزه ای نشان بده

و یک زندگی متولد شد ، اما کودک نفهمید.

کودک با نا امیدی گریست:

خدایا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اینجایی.

بنابر این خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد ...

ولی کودک پروانه را کنار زد و رفت...



نوشته شده توسط احسان هنرمند
 

shinersun

عضو جدید
سلام واقعا باید تاسف خورد برای امثال آدمای کور و کری مثله شما ها که منکر خدا هستند.....و کسانی که این انسان ها رو تایید میکنند....

سوره الارحمن و سوره نبا رو حتما بخونید.....تا از خواب زمستونیتون بیدار شید.....

الله یهدی من یشاء.......
 

bargozideh

عضو جدید
دوست عزیز مثل اینه که بگی مادر ها وقتی بچه هاشون رو به دنیا آوردن خودکشی کنن! شما نگاه کن تمام محصولات دنیا گارانتی داره که اگه مشکلی پیدا کردی بهشون مراجعه کنی خدا هم واسه همینه دیگه راستی شما تا حالا سوار کشتی طوفان زده شدی؟
 

@spacechild@

عضو جدید
دوست عزیز مثل اینه که بگی مادر ها وقتی بچه هاشون رو به دنیا آوردن خودکشی کنن! شما نگاه کن تمام محصولات دنیا گارانتی داره که اگه مشکلی پیدا کردی بهشون مراجعه کنی خدا هم واسه همینه دیگه راستی شما تا حالا سوار کشتی طوفان زده شدی؟

گارانتی همه محصولات دنیا هم مدت داره...سوار کشتی طوفان زده نشدم اصلا سوار کشتی نشدم ولی تو وضعیت طوفانی بودم.حالا می خوای بگی که حتما تو همچین وضعیتی نیاز به خدا رو حس می کنم حس می کنم که وجودش کنارم لازمه و خوبه ولی من نیازی حس نکردم.
 

bargozideh

عضو جدید
نه رم های کینگ استون گارانتیش مادام العمره:biggrin::biggrin:
خوب یکی از اون موقعیت های طوفانی رو برام بگو ؟ما پارسال یه هواپیما سوار شدیم یکی از موتور هاش آتیش گرفت واقعا تو لحظه همه یکی رو میخواستن که بتونه بهمون کمک کنه و بهمون آرامش بده
 

Nastaran.abc

عضو جدید
خدا باید کس بی نقصی باشه.
اگر نقص داشته باشه دیگه اسمش خدا نیست.
موجود شدن یعنی از عدم به وجود رسیدن. یعنی تکامل یافتن. تکامل از نقص ناشی می شه.
از طرف دیگه از وجود به عدم رسیدن هم یعنی نزول. نزول یعنی از هستی به هیچی رسیدن. یک حرکت نزولی نشان از نقص هست.

اگر بگیم کسی وجود پیدا کرد و بعد به عدم رسید اسم اون دیگه خدا نیست. پس شما داری از کسی جز خدا صحبت می کنی. می تونه اون موجود شما خیالی باشه یا حقیقی اما اسمش چیه نمی دونم. هرچی هست با تعریف خدا در تناقض هست. پس اونی که شما داری دربارش حرف می زنی کسی جز خداست. :gol:

 
آخرین ویرایش:

wayward

عضو جدید
سلام
من ازاون ادماییم که هیچ وقت نتونستم وجود خدا رو اثبات کنم یعنی یه سوالاتی در موردخدا برام بیش اومد که نتونستم بشون جواب بدم...
از این ادمایی هستم که هیچ وقت به خواب واینکه تفسیرش کنم اعتقاد نداشتم یعنی فکرمیکردم ادم توروز به هر کاری که میکنه وفکر میکنه همونو یاشبیه اون توخوابش میبینه..
اماچند ماه بیش برام یه اتفاقی افتادکه نتونستم اونو تفسیر کنم مگر باقبول وجود خدا
چندماه بیش یه خوابی دیدم که روز بعدش همون چیز برام اتفاق افتاد!
کی میتونه به من بگه چطور ممکن این اتفاق بیفته؟
ممنون میشم اگه جوابمو دادیدبه خصوص
tired_poet
چون به نظر میرسه مطالعه ی خوبی دارن
متشکرم:smile:
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا