وقتی مامان رفت بخوابه

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:"من خسته ام و دیگه دیروقته، می رم که بخوابم" مامان بلند شد،به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهارفردا شد،سپس ظرف ها را شست،برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد،قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد،ظرف ها را خشک کردو در کابینت قرار دادوکتری را برای صبحانه فردا ازآب پرکرد.بعدهمه لباس های کثیف رادرماشین لباسشویی ریخت،پیراهنی را اتوکردودکمه لباسی را دوخت..اسباب بازی های روی زمین راجمع کردودفترچه تلفن را سرجایش درکشوی میز برگرداند.گلدان ها را آب داد،سطل آشغال اتاق را خالی کردو حوله خیسی را روی بند انداخت.بعد ایستادو خمیازه ای کشید. کش وقوسی به بدنش دادو به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد،کنار میز ایستادو یادداشتی برای معلم نوشت ،مقداری پول را برای سفر شمردوکنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت.بعد کارت تبرکی را برای تولدیکی از دوستان امضا کردو در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبر چسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هردورا درنزدیکی کیف خودقرارداد.
سپس دندان هایش رامسواک زد.
باباگفت: "فکرکردم گفتی داری می ری بخوابی" و مامان گفت:" درست شنیدی دارم میرم."
سپس چراغ حیاط راروشن کردودرها را بست.
پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد،چراغ ها راخاموش کرد،لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت، جوراب های کثیف را درسبد انداخت،با یکی از بچه ها که هنوز بیداربودو تکالیفش را انجام می داد گپی زد،ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد،جا کفشی را مرتب کردو شش چیز دیگررابه فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد،اضافه کرد.سپس به دعاو نیایش نشست.
درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کردو بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: " من میرم بخوابم" و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً همین کارراانجام داد!
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خالی بندیه بابا





از این حرفا نیست



این مامن خالی بنده


منتظر شوهرش بوده

سلام
خوب بود ولي زياده روي كرديد. اينو ميگن فمنيسم واقعي
مامانا همیشه تا آخرین لحظه‌ای که بیدارن کار می‌کنن
حالا این که زیاده روی کرده ولی نباید منکر بعضی چیزا شد
 

vahid2007

عضو جدید
کاربر ممتاز
مامانا همیشه تا آخرین لحظه‌ای که بیدارن کار می‌کنن
حالا این که زیاده روی کرده ولی نباید منکر بعضی چیزا شد

اگه میخواست کار کنه دیگه چرا گفت میخوام برم بخوابم





وقتی خوابت میاد باید بری بخوابی نه اینکه از ده ساعت قبل بگی مگر اینکه بخوای توجه کسی رو جلب کنی:D
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه میخواست کار کنه دیگه چرا گفت میخوام برم بخوابم





وقتی خوابت میاد باید بری بخوابی نه اینکه از ده ساعت قبل بگی مگر اینکه بخوای توجه کسی رو جلب کنی:D
خیلی منحرفی وحید:razz:
بابا بیچاره فکر نمیکرد اینقدر ریخت و پاشه خونه. حالا جای دست در نکنه میای اینو به بیچاره میگی:razz:
 

Judass

عضو جدید
به نظر بنده هم این مامان ضعیف کار کرده و نباید این کارها رو واسه آخر شب میذاشته :huh:
از صبح چی کار میکرده پس :huh:
 

صبا68

عضو جدید
کاربر ممتاز
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:"من خسته ام و دیگه دیروقته، می رم که بخوابم" مامان بلند شد،به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهارفردا شد،سپس ظرف ها را شست،برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد،قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد،ظرف ها را خشک کردو در کابینت قرار دادوکتری را برای صبحانه فردا ازآب پرکرد.بعدهمه لباس های کثیف رادرماشین لباسشویی ریخت،پیراهنی را اتوکردودکمه لباسی را دوخت..اسباب بازی های روی زمین راجمع کردودفترچه تلفن را سرجایش درکشوی میز برگرداند.گلدان ها را آب داد،سطل آشغال اتاق را خالی کردو حوله خیسی را روی بند انداخت.بعد ایستادو خمیازه ای کشید. کش وقوسی به بدنش دادو به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد،کنار میز ایستادو یادداشتی برای معلم نوشت ،مقداری پول را برای سفر شمردوکنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت.بعد کارت تبرکی را برای تولدیکی از دوستان امضا کردو در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبر چسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هردورا درنزدیکی کیف خودقرارداد.
سپس دندان هایش رامسواک زد.
باباگفت: "فکرکردم گفتی داری می ری بخوابی" و مامان گفت:" درست شنیدی دارم میرم."
سپس چراغ حیاط راروشن کردودرها را بست.
پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد،چراغ ها راخاموش کرد،لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت، جوراب های کثیف را درسبد انداخت،با یکی از بچه ها که هنوز بیداربودو تکالیفش را انجام می داد گپی زد،ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد،جا کفشی را مرتب کردو شش چیز دیگررابه فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد،اضافه کرد.سپس به دعاو نیایش نشست.
درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کردو بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: " من میرم بخوابم" و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً همین کارراانجام داد!
یدفعه صبحانه هم میخورد بعد میخوابید :w12:
 

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا شماها چرا خوب يه مطلبو نميخوننين و بهش فكر نميكنين؟:w06:
مامانه گفته ميخوام بخوابم تا باباهه خجالت بكشه بره بگيره زود بخوابه تا فردا خواب نمونه:w29:
اينم يه جمله از مادر عروس:w25::w05:
 

EterNaL_BoY

عضو جدید
MeRSiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii & مرســـــی

MeRSiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii & مرســـــی



:biggrin::biggrin::biggrin:
 

paramount

عضو جدید
خيلي قشنگ بود مرسي عزيزم.:gol::gol:
دلم مي خواد ببينم اگه شما آقايون يه روز جاتون با خانوما عوض ميشد،بازم از اين حرفا ميزدين!!!
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
مامان بايد اينكارها رو تو روز انجام ميداد نه اينكه بزاره واسه اخر شب :confused:

پس معلوم ميشه مامان تنبليه !! :surprised:
 

irani boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
خيلي قشنگ بود مرسي عزيزم.:gol::gol:
دلم مي خواد ببينم اگه شما آقايون يه روز جاتون با خانوما عوض ميشد،بازم از اين حرفا ميزدين!!!
واي بلا به دور
خدا مرگم بده از دست زبون شما دخترا
خدانكنه ما (آقايونو ميگم) جامون با شما (ضعيفه هارو ميگم) عوض شه:D
 
آخرین ویرایش:

Alaleh

عضو جدید
دلم به حال خودم سووووووخت.:cry:
بمیرم واسه همه دخترا!
ایشالا هر چی مرد بی انصافه بمیره:w29:
 

SHRP

همکار مدیر تالار مهندسی کامپیوتر متخصص برنامه نوی
کاربر ممتاز
این متن مال مامانهای گل دیروز بود نه خانمهای متاهل امروز!(البته نه همه !)
الان مرده اون کارهایی رو که ذکر شد انجام می ده خانمه هم واسه خودش فارسی 1 نگاه می کنه!
 

Similar threads

بالا