یاد باد ایام .... مسافر کوچولو ?اکزوپِري با صمد برادر است!

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز
یاد ایام رفته واساتید زیر خاک خفته
فرهنگی که ستارگانش هرروز بسان میوهای رسیده وچیده شده ودرختی لخت
یاد خاطرات شیرین از طنز دوران .....
شما برای گلروییها وصلاحیها چه فکر میکنید
چگونه میشود از خستگی فرهنگی جلوگیری کرد
چگونه میتوانیم پویایی اندیشه را حفظ کنیم


سکن ِ يه ستاره ام، مثل ِ مسافرکوچولو!
خراب ِ عطرِ گـُـل ِ سرخ، منتظر ِ يه گفت ُ گو!
هي از تو چاه آب مي کشم، تا گل ِ سرخ تشنه نشه!
اون مي دونه که دل ِ من، يه عمره کشته مرده شه!
همش باهاش حرف مي زنم، اما جوابم نمي ده!
هيشکي نمي دونه که اون چه جوري اين جا رسيده!
براي بردن ِ دلم، يه روز در اومد از تو خاک!
قشنگ ُ ناز ُ خواستني، معصوم ُ بي گناه ُ پک!

اي! گل ِ سرخ! اي! گل ِ سرخ! دخترک غنچه نشين!
چشمات ُ که وا مي کني، اين من ِعاشق ُ ببين!
من مثِ تو يه عمره که، سکن ِ اين ستاره ام!
اسير ِ تنهايي شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!

سکوت ِ سرد ِ گل ِ سرخ، با گريه هام نمي شکنه!
چشماش ُ بسته! مي دونم، اونم درست مثل ِ منه!
با ناز ُ عشوه ش دلم ُ تا اوج ِ ابرا مي بره!
اونم يه عمر ِ مث ِ من تو آسمون در به دره!
خوب مي دونم يه روز مياد، که اون چشاش ُ وا کنه!
با دو چشم ِ خواستنيش، تو چشم ِ من نگا کنه!
با اين خيال ِ قيمتي، زنده گيم ُ مي گذرونم!
اون من ُ باور مي کنه! خوب مي دونم! خوب مي دونم!

اي! گل ِ سرخ! اي! گل ِ سرخ! دخترک ِ غنچه نشين!
چشمات ُ که وا مي کني، اين من ِ عاشق ُ ببين!
من مث ِ تو يه عمره که، سکن ِ اين ستاره ام!
اسير ِ تنهايي شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!?





از قلم صلاحي ، کتابهايي چون : طنزآوران امروز ايران ، گريه در آب ، قطاري در مه ، ايستگاه بين راه ، پنجره ‌دن داش گلير و آينا کيمي ( به زبان ترکي) ، حالا حکايت ماست ، روياهاي مرد نيلوفري ، شايد باور نکنيد، يک لب و هزار خنده ، آي نسيم سحري ، ناگاه يک نگاه ، ملانصرالدين ، باران پنهان، از گلستان من ببر ورقي ، هزار و يک آئينه ، گزينه اشعار و مرا به نام کوچکم صدا بزن (گزينه شعرها) منتشر و در اختيار علاقه مندان فرهنگ و ادب فارسي قرار گرفته است . " شعر سرقت " از يکي از دفترهاي طنزاو انتخاب شده است .

شيره را از حبه انگور سرقت مي کنند
شهد را از لانه زنبور سرقت مي کنند

دست ماليدم به خود ، چيزي سر جايش نبود
سارقان بي پدر بدجور سرقت مي کنند

احتياجي نيست از ديوار و در بالا روند
سارقان با " کنترل از دور " سرقت مي کنند

عده اي راحت ميان مبل خود لم مي دهند
از طريق عده اي مزدور سرقت مي کنند

روز روشن ، زنده ها را از ميان کوچه ها
مرده را هم نيمه شب از گور سرقت مي کنند

برق را از سيم ها و آب را از لوله ها
دود را از حقه و افور سرقت مي کنند

مي برندت سوي خلوت ، مي کنندت پشت و رو
با زبان خوش نشد با زور سرقت مي کنند

جاي اينکه سکه اي در کاسه ي کوري نهند
کاسه را هم از گداي کور سرقت مي کنند

نيست چون تفريح و شادي توي اين شهر بزرگ
عده اي تنها به اين منظور سرقت مي کنند

خواستم دنبال مأموري روم ، ديدم ولي
سارقان در پوشش مأمور سرقت مي کنند ...
 

spow

اخراجی موقت

اینم یادداشتی از عمران صلاحی درمورد یغما گلرویی



عمران صلاحي
(يک يادداشت)

از من خواسته اند مطلب يا خاطره يي درباره دوستم يغما گلرويي بنويسم اما هر چه به ذهنم فشار مي آورم چيزي به خاطر نمي آورم... دليلِ فراموشي من اين است که هر وقت من و يغما با هم بوده ييم بعد از چند دقيقه يا چند ساعت (بسته به نوعِ آشاميدني) هر دو دچارِ آلزايمري موقت شده ييم. بعيد نيست اگر امروز از او هم درباره ي من بپرسند چيزي را به خاطر نياورد!
حالا که کمي بيشتر فکر مي کنم يادم ميايد که او شاعر و ترانه سراي خوبي ست. ترانه هايش را با صداي چند خواننده شنيده ام و لذت برده ام. يکي آن ترانه يي که مي گفت ((نهنگا خودکشي کردن)) و يکي ترانه يي درباره ((کافه نادري))... البته گمان مي کنم گاهي در انتخابِ خواننده دچارِ اشتباه مي شود.
يکي پرسيد :
چرا بعضي از خواننده ها موقع آواز خواندن چشم هاي خود را مي بندند و دستشان را روي گوششان مي گذارند؟
گفتم:
براي آن که صداي خودشان را نشنوند و چشمشان به شنونده ها نيفتد!
يک روز هم در محفلي بوديم و خواننده يي داشت با صدايي گرم و گيرا چهچهه مي زد . يکي از شنونده گان که به هيجان آمده بود به جاي اين که بگويد ((نازِ نفست!)) گفت: ((دهنتو!)) بگذريم...
يغما در کتابِ ((اين جا ايران است)) خود دفتري دارد که به شعرهاي (به قول خودش) خياباني اختصاص داده شده، به نظر من اين دفتر از بهترين کارهاي اوست. چند وقت پيش ترجمه يي از چند شعرِ ((اورهان ولي)) را براي من آورد که از خواندنشان لذت بردم. او عکاسي هم مي کند. قرار است همين روزها بيايد و از من هم عکس بگيرد.
تمامِ چيزي که به خاطر آوردم اين هاست... از به يادآوردنِ همين ها هم تعجب کردم چون نوشيدني هايي که ما در کنار هم نوشيده ييم مي توانستند تايتانيک را در خود غرق کنند!
در يکي از سريال هاي تلويزيوني اولي از دومي پرسيد:
نوشيدني ميل داري؟
دومي جواب داد :
نه، مدتي ست که گذاشتم کنار!
بچه ي ما مدام مي پرسد:
بابا! مگر مي شود آدم بدونِ نوشيدني زندگي کند؟ معلم ما مي گفت آدم بيشتر از دو هفته نمي تواند دوام بياورد!
شهريور 1385
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست گلت درد نکنه داداش..
همیشه حرفای تو پر معنا و زیباست..
خدا خیرت بده..
یا علی.
 

AminNePo

عضو جدید
کاربر ممتاز

اینم یادداشتی از عمران صلاحی درمورد یغما گلرویی



عمران صلاحي
(يک يادداشت)

از من خواسته اند مطلب يا خاطره يي درباره دوستم يغما گلرويي بنويسم اما هر چه به ذهنم فشار مي آورم چيزي به خاطر نمي آورم... دليلِ فراموشي من اين است که هر وقت من و يغما با هم بوده ييم بعد از چند دقيقه يا چند ساعت (بسته به نوعِ آشاميدني) هر دو دچارِ آلزايمري موقت شده ييم. بعيد نيست اگر امروز از او هم درباره ي من بپرسند چيزي را به خاطر نياورد!
حالا که کمي بيشتر فکر مي کنم يادم ميايد که او شاعر و ترانه سراي خوبي ست. ترانه هايش را با صداي چند خواننده شنيده ام و لذت برده ام. يکي آن ترانه يي که مي گفت ((نهنگا خودکشي کردن)) و يکي ترانه يي درباره ((کافه نادري))... البته گمان مي کنم گاهي در انتخابِ خواننده دچارِ اشتباه مي شود.
يکي پرسيد :
چرا بعضي از خواننده ها موقع آواز خواندن چشم هاي خود را مي بندند و دستشان را روي گوششان مي گذارند؟
گفتم:
براي آن که صداي خودشان را نشنوند و چشمشان به شنونده ها نيفتد!
يک روز هم در محفلي بوديم و خواننده يي داشت با صدايي گرم و گيرا چهچهه مي زد . يکي از شنونده گان که به هيجان آمده بود به جاي اين که بگويد ((نازِ نفست!)) گفت: ((دهنتو!)) بگذريم...
يغما در کتابِ ((اين جا ايران است)) خود دفتري دارد که به شعرهاي (به قول خودش) خياباني اختصاص داده شده، به نظر من اين دفتر از بهترين کارهاي اوست. چند وقت پيش ترجمه يي از چند شعرِ ((اورهان ولي)) را براي من آورد که از خواندنشان لذت بردم. او عکاسي هم مي کند. قرار است همين روزها بيايد و از من هم عکس بگيرد.
تمامِ چيزي که به خاطر آوردم اين هاست... از به يادآوردنِ همين ها هم تعجب کردم چون نوشيدني هايي که ما در کنار هم نوشيده ييم مي توانستند تايتانيک را در خود غرق کنند!
در يکي از سريال هاي تلويزيوني اولي از دومي پرسيد:
نوشيدني ميل داري؟
دومي جواب داد :
نه، مدتي ست که گذاشتم کنار!
بچه ي ما مدام مي پرسد:
بابا! مگر مي شود آدم بدونِ نوشيدني زندگي کند؟ معلم ما مي گفت آدم بيشتر از دو هفته نمي تواند دوام بياورد!
شهريور 1385
خیلی باحال بود
خاطرات خیلی نازی داشت
دهنتو ......
بدون نوشیدنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟///


یه یادم از عمو پورنگ بکنین
(من با کتاب من و پدربزرگش خیلی حال میکردم)
خدا رحمتش بکنه

در کل نسل گل آقا دیگه تکرار نمیشه
یادمه اولین بار که مجلشو دیدم دوم ابتدایی بودم
از اون به بعد معتادش بودم!!!!

خدا رحمتشون کنه
لطفا یه فاتحه براشون بخونین این شب جمعه ای
برای شاد کردن روح کسایی که شادیه مارو میخواستن!!!!!
 

spow

اخراجی موقت
خیلی باحال بود
خاطرات خیلی نازی داشت
دهنتو ......
بدون نوشیدنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟///


یه یادم از عمو پورنگ بکنین
(من با کتاب من و پدربزرگش خیلی حال میکردم)
خدا رحمتش بکنه

در کل نسل گل آقا دیگه تکرار نمیشه
یادمه اولین بار که مجلشو دیدم دوم ابتدایی بودم
از اون به بعد معتادش بودم!!!!

خدا رحمتشون کنه
لطفا یه فاتحه براشون بخونین این شب جمعه ای
برای شاد کردن روح کسایی که شادیه مارو میخواستن!!!!!

ممنونم از همه دوستانی که اومدن وشریک این روده درازیهام شدن
واقعا کیومرث صابری فومنی حق بزرگی به گردن فرهنگ این ملت داره
خدایش بیامرزد
ممنون:gol::gol::gol::gol:
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسانی که عمیق می شوند در تمام مسایل زندگی ( شاید تیرگی ها بیشتر شاید) و دقیق حس می کنند و بعد در چن کلام درست چن کلام کوتاه با لحنی طنز با استفاده از ایهام و کنایه کل ماجرا هایی که همه ما آدمها توزندگی تجربه و حس کردیم ولی با بی تفاوتی از کنارشون گذشتیم رو بیان می کنن........همین
وما می خونیم البت اگه موقع خوندن بفهمیم تازه یادمان می آید که آره چقدر تجربه ها مشترک و درد هامون شبیه بهم هست انگار که درد و فلاکتها و مصبتهای همه ما آدمهای یه جامعه از یه ریشه هستش...صمد آقای آذری ما و یغما گلرویی ها همین آدمای سیاهی درک کرده ای هستن که با زبان طنز حقیقت رو بسان بریدن سر با پنبه به ما حالی کردن........ البت اگه این بازار مشتری هم داشته باشه.........
 

spow

اخراجی موقت
کسانی که عمیق می شوند در تمام مسایل زندگی ( شاید تیرگی ها بیشتر شاید) و دقیق حس می کنند و بعد در چن کلام درست چن کلام کوتاه با لحنی طنز با استفاده از ایهام و کنایه کل ماجرا هایی که همه ما آدمها توزندگی تجربه و حس کردیم ولی با بی تفاوتی از کنارشون گذشتیم رو بیان می کنن........همین
وما می خونیم البت اگه موقع خوندن بفهمیم تازه یادمان می آید که آره چقدر تجربه ها مشترک و درد هامون شبیه بهم هست انگار که درد و فلاکتها و مصبتهای همه ما آدمهای یه جامعه از یه ریشه هستش...صمد آقای آذری ما و یغما گلرویی ها همین آدمای سیاهی درک کرده ای هستن که با زبان طنز حقیقت رو بسان بریدن سر با پنبه به ما حالی کردن........ البت اگه این بازار مشتری هم داشته باشه.........

ممنون سارای عزیز
همینه
زبان مشترکی که هیچ فیل تری نتونسته اونو خاموش کنه وهرروز وتحت هر شرایطی زبان به نقد وتوصیف اوضاع بسته
راستی یه نکته
یغما بچه ارومیه هستش
ولی تهران بزرگ شده مث صمد اقا:D
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای حاجی آخه چی داریم از این بنده خداهای به صلاح حذف شده از ذهن کودکانمان و در اندیشه بزرگتر ها, به یغما رفته مون؟
چی بگیم..
من واقعیتش تا این حد آشنایی نداشتم والبته شعر سرقت رو قبلا هم دیده بودم..
چیزی که واژه یه گویایی و پویایی رو میتونه معنی کنه همین به زبان حال نوشتن مطلبیه که خارج از نوشته های عادی و روزمره باشه و بتونه قشری عظیم رو با همراه نمودن در مسیری نو و سنت شکنانه, از مرز پیچیدگیهای دنیای امروز عبور بده..
اونچه بنده تو این نوشته ها و البته شرحها دیدم چیزی بیش از نوشته ها و اشعار در کلیشه مانده است.. نیازی که امروز احساس میشه.. صدایی که اینروزها باید با اون نوا همراه بشه..
گذشتن از کنار گلی زیبا و کشیدنش بر روی بومی بیرنگ مانند آنچه هر کس میبیند هنری نیست که هر سلیقه ای رو ارضا کنه.. نیاز امروز هنر و نوشته های ما ,بوییدن شمیم اون گل از نقاشی روی بوم هست
اسپاو جان بابت نوشته ارزشمندت واینکه باعث میشی و شدی با این دوچهره بزرگوار بیشتر آشنا بشیم تشکر میکنم..
 

mehrshad53

اخراجی موقت
این اساتید هم حاصل یک دوره خاص تاریخی و فرهنگی توی این کشور بودن و بعید میدونم که با همون سرعتی که زیر خاک میرن دوباره متولد بشن.....
حالا توی هر عرصه ای که فکر کنی مثل شعر و طنز و موسیقی....
خبمثلا فرامرز پایور فقط یه آدم نبود که زیر خاک رفت،یه سبک بود، یه نسل از موسیقی ما بود.
میدونی یه جوری مثل نفت میمونه که تجدید ناپذیره.....
تا داریمش حال میکنیم و تا از دست رفت دیگه فقط توی کتابها باید اسمشو بخونی.....
 

جویای اندیشه

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون دوست عزیز خیلی زیبا بود مخصوصا خاطرات .
این اگزوپری و صمد نفهمیدم چیه جریانش.
منظور صمد اقای خودمانه؟
 
  • Like
واکنش ها: spow

جویای اندیشه

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه منظور پرویز صیاد باشه که نابغه ایه واقعا .از برادر هم میتونه همخونی بیشتری داشته باشه
;)
 
  • Like
واکنش ها: spow

Fo.Roo.GH

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی مواقع اه میکشم که تو اون دوران متولد نشدم....بعضی مواقع اه میکشم که تو خلا وجود چنین افکاری دست و چا میزنیم تابلکه نسل سوخته و سردرگم امروز بتونه چیزی برای افتخار کردن پیدا کنه....خستگی فرهنگی....قشنگترین کلمه ای بود که براش انتخاب کردی!
کاش روزی برسه که این نسل راه صحیح خودشو برای رفع این کسالت و فعال سازی فرهنگ ادبیاتی پیدا کنه
روح همه بزرگان اندیشمند شاد
خیلی خیلی ازت ممنونم....تاپیکت بینهایت ارزشمنده:gol::gol::gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
خيلي راحت منظور خودشو ميرسوند ، بيان شيوايي داشت. گرچه الانم چنين اشخاصي هستند ولي بايد خاموش بمونند و اين خيلي براشون سخته.
ممنون كه باعث شدي آشنايي بقيه بيشتر بشه:gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیوایی و روانی بیان با طنز سادش بی نظیر بود من رو یاده گل آقا انداخت! راستش اینها نوعی سرمایه ملی هستند که کمتر به جامعه معرفی شده اند اما باید تلاش کنیم از لا به لای خیلی از برگه های تاریخ ادبیات معاصر خیلی ها هستند که هنوز دیده نشده اند که شاید حرفهایشان تحولی در صنعت ادبی کشور یا فرهنگ عمومی ایجاد کنه. هر کس که در حوزه فعالیت میکنه باید اشخاص بزرگی رو که نا شناخته ماندن به جامعه معرفی کنه
بد نیست یادی از گل آقا کنیم

 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه قدر خاطراتش جالب بود.با ذهن آدم بازی میکرد.هی پراکنده میشد و دوباره جمع میشد وای خیلی خوشم اومد:w40:
خدا بیامرزتش
وقتی سنم خیلی کم بود جذب رنگ آمیزی مجله میشدم سنم که بالا رفت مجذوب طنزش البته درکی نداشتم اصل قضیه رو نمیگرفتم اجتماعی فکر نمیکردم ولی طنزش قشنگ بود
خاطرات خوبی واسم باقی گذاشت.خاطرات خیلی خوب:victory:
 
  • Like
واکنش ها: spow

yuhana

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اینجا بی دعوت اومدم ولی حیفم اومد نظرندم:w16::w16:
واقعا زیبا تو دل برو بود.
مرسی بابت این همه ذوق و سلیقه.
این یه بیت منو محسور خودش کرد :من مث ِ تو يه عمره که، سکن ِ اين ستاره ام!
اسير ِ تنهايي شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!?



 

*Afash*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام داداش سجاد گل
بازم مثل همیشه گل کاشتی ;)

هیچ عبارت دیگه ای بجز خستگی فرهنگی نمیتونست اینقدر کوتاه و در عین حال جامع و کامل منظور رو برسونه...
جای خالی اون عزیزان که احساس میشه و خواهد شد...
یعنی یه روزی میشه که جای خالی ما هم احساس بشه... ؟!:w20::w19:

از اینکه با این عزیزان بزرگ و بزرگان عزیز بیشتر آشنامون میکنی ممنونم :w27:

البته همیشه تا وقتی یه چیزی یا کسی هست قدرشو نمیدونیم و بعد از از دست دادنش افسوسشو میخوریم....
شاید همین الان که داریم افسوس از دست دادن بعضی چیزا یا کسا رو میخوریم بتونیم چیزا یا کسای دیگه ای که قراره بعدا افسوسشونو بخوریم، درکشون کنیم، قبل از اینکه از دستشون بدیم...:w20::gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

pesare shad

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه و مخصوصا" صاحب خونه:gol:
من که هر وقت یاد گذشتگان میوفتم که کم بهشون و به طرز فکرشون و منششون و خلاصه به باوراشون توجه میشه و از اون مهمتر بزرگانی که در همین زمان وجود دارند و در خفقان بعضی دکتر نماها نمیتونند روشنگری فکری کنند، بغض میکنم و دلم حسابی میگیره.:cry:
بهر حال از این کار قشنگت تشکر میکنم عزیزم:gol:
یاشا کیشی:D
ایشون چوخ دوزدی;)
 
  • Like
واکنش ها: spow

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انقد خسته‌ام که اصلن نمی دونم چی به چی شد :cry:

.... ....
 
  • Like
واکنش ها: spow

FarnazT

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسپاو عزیز برای حفظ یاد اونها یک ... باید خونده بشن و نشر بشن...... دو... باید ما جوونها نذاریم که قلم اونها رو زمین بمونه ... قلم رو برداریم و به راهشون ادامه بدیم.
هر سَری یه ایده و هر قلمی یه طرز بیانی داره .
اینه که از پویایی نخواهیم موند.

یکی با نوشته
یکی با قلمو
یکی با موسیقی و شعر
یکی با نمایشنامه و فیلم
 
  • Like
واکنش ها: spow

cinderella

عضو جدید
کاربر ممتاز

اینم یادداشتی از عمران صلاحی درمورد یغما گلرویی



عمران صلاحي
(يک يادداشت)

از من خواسته اند مطلب يا خاطره يي درباره دوستم يغما گلرويي بنويسم اما هر چه به ذهنم فشار مي آورم چيزي به خاطر نمي آورم... دليلِ فراموشي من اين است که هر وقت من و يغما با هم بوده ييم بعد از چند دقيقه يا چند ساعت (بسته به نوعِ آشاميدني) هر دو دچارِ آلزايمري موقت شده ييم. بعيد نيست اگر امروز از او هم درباره ي من بپرسند چيزي را به خاطر نياورد!
حالا که کمي بيشتر فکر مي کنم يادم ميايد که او شاعر و ترانه سراي خوبي ست. ترانه هايش را با صداي چند خواننده شنيده ام و لذت برده ام. يکي آن ترانه يي که مي گفت ((نهنگا خودکشي کردن)) و يکي ترانه يي درباره ((کافه نادري))... البته گمان مي کنم گاهي در انتخابِ خواننده دچارِ اشتباه مي شود.
يکي پرسيد :
چرا بعضي از خواننده ها موقع آواز خواندن چشم هاي خود را مي بندند و دستشان را روي گوششان مي گذارند؟
گفتم:
براي آن که صداي خودشان را نشنوند و چشمشان به شنونده ها نيفتد!
يک روز هم در محفلي بوديم و خواننده يي داشت با صدايي گرم و گيرا چهچهه مي زد . يکي از شنونده گان که به هيجان آمده بود به جاي اين که بگويد ((نازِ نفست!)) گفت: ((دهنتو!)) بگذريم...
يغما در کتابِ ((اين جا ايران است)) خود دفتري دارد که به شعرهاي (به قول خودش) خياباني اختصاص داده شده، به نظر من اين دفتر از بهترين کارهاي اوست. چند وقت پيش ترجمه يي از چند شعرِ ((اورهان ولي)) را براي من آورد که از خواندنشان لذت بردم. او عکاسي هم مي کند. قرار است همين روزها بيايد و از من هم عکس بگيرد.
تمامِ چيزي که به خاطر آوردم اين هاست... از به يادآوردنِ همين ها هم تعجب کردم چون نوشيدني هايي که ما در کنار هم نوشيده ييم مي توانستند تايتانيک را در خود غرق کنند!
در يکي از سريال هاي تلويزيوني اولي از دومي پرسيد:
نوشيدني ميل داري؟
دومي جواب داد :
نه، مدتي ست که گذاشتم کنار!
بچه ي ما مدام مي پرسد:
بابا! مگر مي شود آدم بدونِ نوشيدني زندگي کند؟ معلم ما مي گفت آدم بيشتر از دو هفته نمي تواند دوام بياورد!
شهريور 1385

وووووووووووووای به جونه خودم نباشه به جونه بروبچ :w07::w07: انققققققققده اینا ریش سفید هست که اصلا آدم روش نمی شه نطق کنه!!!!!:whistle:
وووووووووالا بوخودا.......:w02:
در کل با وجوده اینکه از بیان این صوبتا داررررم از شرم و حیا سرازیر میشم ولی خب دیگه چه میشه کرد باس حرف دلو زدددددددددددد....:lol::lol:
اسپاو جان راستشو بخوای من یغما گلرویی رو نمی شناسم....ولی از چیزایی که نوشتی خوشم اومدش....یه جورایی بی ریاست!!!!!
ممنون.....:w23:
 
  • Like
واکنش ها: spow

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی هستن قدرشونو نمی دونیم وقتی رفتن تازه می فهمیم کی بودن.
خدایش بیامرزد.
 
  • Like
واکنش ها: spow

گلابتون

مدیر بازنشسته
بعضي چيزها و بعضي آدم‌ها به همراه آثارشان در زمان و مکان مي‌درخشند و کمي آنسوتر و کمي فراتر از اعماق دروني آدم‌ها را، در قرق ماندگار بي‌ خود در مي‌آورند.
وبعد از مدتي از نبودشان...تازه يادمان ميافتد كه آآآآآآآه افسوس و صداندوه ..چه شدند و به كجا شدند...يغما گلروييها كجايند...كيومرث صابريها...و تنها بي آنكه قدمي در راهشان برداريم افسوس مي‌خوريم
و تنها براي كاهش درد وجدانهايمان به ياد لحظه‌هاي بودنشان، ورق‌هاي سراسر «حرف حسابشان » را نقل و نبات محافل ادبي و سياسي و انتقاديمان ميكنيم...تا بلكه كام تلخمان شيرين شود.
شايد هنوزم طنزنويسان قوي بنويسند و شايد در آينده آدم‌هاي بزرگ ديگري بيابند که در طنز يد طولايي داشته باشند اما ديگر «گل آقا و يغما و صمد » نمي‌شوند.

به يادشان لبخندي تلخ و گزنده بر لبانمان مينشانيم.
:gol:


متشكرم اسپاو جان...دست مريزاد عزيز:w27:
 
  • Like
واکنش ها: spow

atousa_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
سررشته ای ندارم
فقط می دونم که هرچه از دل برآید ، لاجرم بر دل نشیند

ممنون سجاد جان
خیلی زیبا بود

تشکراتم تموم شده
 
  • Like
واکنش ها: spow

Eng.probe

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم SPOW عزيز خيلي زيبا بود .. مثل هميشه ..عالي و پر محتوا ...اين نشان از يك دل پر درد و زيبايي نهفته در كلام داره همچين شديد ..روي هم رفته عالي ... عالي .. عالي ...
 
  • Like
واکنش ها: spow

losi

عضو جدید
متشکرم SPOW عزيز خيلي زيباو پر محتوا بود ..
به نظر من حفظ فرهنگ یه وظیفه است که هیچ وقت از کسی ساقط نمیشه...
کاری که خیلی از بزرگای فرهنگی ما پیش از این براش تلاش کردن و الان به ما نوبت ماست...
باز هم سپاس :gol::gol::gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت

چرا من یه نظر دارم الآن با خودکار سفیدم مینویسم :





دست گلت درد نکنه داداش..
همیشه حرفای تو پر معنا و زیباست..
خدا خیرت بده..
یا علی.

خوبی که همه رو خوب میبینی داداشم
خیلی مخلصیم

ای حاجی آخه چی داریم از این بنده خداهای به صلاح حذف شده از ذهن کودکانمان و در اندیشه بزرگتر ها, به یغما رفته مون؟
چی بگیم..
من واقعیتش تا این حد آشنایی نداشتم والبته شعر سرقت رو قبلا هم دیده بودم..
چیزی که واژه یه گویایی و پویایی رو میتونه معنی کنه همین به زبان حال نوشتن مطلبیه که خارج از نوشته های عادی و روزمره باشه و بتونه قشری عظیم رو با همراه نمودن در مسیری نو و سنت شکنانه, از مرز پیچیدگیهای دنیای امروز عبور بده..
اونچه بنده تو این نوشته ها و البته شرحها دیدم چیزی بیش از نوشته ها و اشعار در کلیشه مانده است.. نیازی که امروز احساس میشه.. صدایی که اینروزها باید با اون نوا همراه بشه..
گذشتن از کنار گلی زیبا و کشیدنش بر روی بومی بیرنگ مانند آنچه هر کس میبیند هنری نیست که هر سلیقه ای رو ارضا کنه.. نیاز امروز هنر و نوشته های ما ,بوییدن شمیم اون گل از نقاشی روی بوم هست
اسپاو جان بابت نوشته ارزشمندت واینکه باعث میشی و شدی با این دوچهره بزرگوار بیشتر آشنا بشیم تشکر میکنم..

حاجی میدونی که جای نقد وبه به گفتن هم نداره حرفات
همون چیزایی که من موندم تو گفتنشونو تو سارای عزیز زحمتشو کشیدین
حاجی من قلمم قاصره از رو حرفت نوشتن
دستت درد نکنه کیشی
 
  • Like
واکنش ها: bmd

Similar threads

بالا