spow
اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز
یاد ایام رفته واساتید زیر خاک خفته
فرهنگی که ستارگانش هرروز بسان میوهای رسیده وچیده شده ودرختی لخت
یاد خاطرات شیرین از طنز دوران .....
شما برای گلروییها وصلاحیها چه فکر میکنید
چگونه میشود از خستگی فرهنگی جلوگیری کرد
چگونه میتوانیم پویایی اندیشه را حفظ کنیم
سکن ِ يه ستاره ام، مثل ِ مسافرکوچولو!
خراب ِ عطرِ گـُـل ِ سرخ، منتظر ِ يه گفت ُ گو!
هي از تو چاه آب مي کشم، تا گل ِ سرخ تشنه نشه!
اون مي دونه که دل ِ من، يه عمره کشته مرده شه!
همش باهاش حرف مي زنم، اما جوابم نمي ده!
هيشکي نمي دونه که اون چه جوري اين جا رسيده!
براي بردن ِ دلم، يه روز در اومد از تو خاک!
قشنگ ُ ناز ُ خواستني، معصوم ُ بي گناه ُ پک!
اي! گل ِ سرخ! اي! گل ِ سرخ! دخترک غنچه نشين!
چشمات ُ که وا مي کني، اين من ِعاشق ُ ببين!
من مثِ تو يه عمره که، سکن ِ اين ستاره ام!
اسير ِ تنهايي شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!
سکوت ِ سرد ِ گل ِ سرخ، با گريه هام نمي شکنه!
چشماش ُ بسته! مي دونم، اونم درست مثل ِ منه!
با ناز ُ عشوه ش دلم ُ تا اوج ِ ابرا مي بره!
اونم يه عمر ِ مث ِ من تو آسمون در به دره!
خوب مي دونم يه روز مياد، که اون چشاش ُ وا کنه!
با دو چشم ِ خواستنيش، تو چشم ِ من نگا کنه!
با اين خيال ِ قيمتي، زنده گيم ُ مي گذرونم!
اون من ُ باور مي کنه! خوب مي دونم! خوب مي دونم!
اي! گل ِ سرخ! اي! گل ِ سرخ! دخترک ِ غنچه نشين!
چشمات ُ که وا مي کني، اين من ِ عاشق ُ ببين!
من مث ِ تو يه عمره که، سکن ِ اين ستاره ام!
اسير ِ تنهايي شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!?
از قلم صلاحي ، کتابهايي چون : طنزآوران امروز ايران ، گريه در آب ، قطاري در مه ، ايستگاه بين راه ، پنجره دن داش گلير و آينا کيمي ( به زبان ترکي) ، حالا حکايت ماست ، روياهاي مرد نيلوفري ، شايد باور نکنيد، يک لب و هزار خنده ، آي نسيم سحري ، ناگاه يک نگاه ، ملانصرالدين ، باران پنهان، از گلستان من ببر ورقي ، هزار و يک آئينه ، گزينه اشعار و مرا به نام کوچکم صدا بزن (گزينه شعرها) منتشر و در اختيار علاقه مندان فرهنگ و ادب فارسي قرار گرفته است . " شعر سرقت " از يکي از دفترهاي طنزاو انتخاب شده است .
شيره را از حبه انگور سرقت مي کنند
شهد را از لانه زنبور سرقت مي کنند
دست ماليدم به خود ، چيزي سر جايش نبود
سارقان بي پدر بدجور سرقت مي کنند
احتياجي نيست از ديوار و در بالا روند
سارقان با " کنترل از دور " سرقت مي کنند
عده اي راحت ميان مبل خود لم مي دهند
از طريق عده اي مزدور سرقت مي کنند
روز روشن ، زنده ها را از ميان کوچه ها
مرده را هم نيمه شب از گور سرقت مي کنند
برق را از سيم ها و آب را از لوله ها
دود را از حقه و افور سرقت مي کنند
مي برندت سوي خلوت ، مي کنندت پشت و رو
با زبان خوش نشد با زور سرقت مي کنند
جاي اينکه سکه اي در کاسه ي کوري نهند
کاسه را هم از گداي کور سرقت مي کنند
نيست چون تفريح و شادي توي اين شهر بزرگ
عده اي تنها به اين منظور سرقت مي کنند
خواستم دنبال مأموري روم ، ديدم ولي
سارقان در پوشش مأمور سرقت مي کنند ...
یاد ایام رفته واساتید زیر خاک خفته
فرهنگی که ستارگانش هرروز بسان میوهای رسیده وچیده شده ودرختی لخت
یاد خاطرات شیرین از طنز دوران .....
شما برای گلروییها وصلاحیها چه فکر میکنید
چگونه میشود از خستگی فرهنگی جلوگیری کرد
چگونه میتوانیم پویایی اندیشه را حفظ کنیم
سکن ِ يه ستاره ام، مثل ِ مسافرکوچولو!
خراب ِ عطرِ گـُـل ِ سرخ، منتظر ِ يه گفت ُ گو!
هي از تو چاه آب مي کشم، تا گل ِ سرخ تشنه نشه!
اون مي دونه که دل ِ من، يه عمره کشته مرده شه!
همش باهاش حرف مي زنم، اما جوابم نمي ده!
هيشکي نمي دونه که اون چه جوري اين جا رسيده!
براي بردن ِ دلم، يه روز در اومد از تو خاک!
قشنگ ُ ناز ُ خواستني، معصوم ُ بي گناه ُ پک!
اي! گل ِ سرخ! اي! گل ِ سرخ! دخترک غنچه نشين!
چشمات ُ که وا مي کني، اين من ِعاشق ُ ببين!
من مثِ تو يه عمره که، سکن ِ اين ستاره ام!
اسير ِ تنهايي شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!
سکوت ِ سرد ِ گل ِ سرخ، با گريه هام نمي شکنه!
چشماش ُ بسته! مي دونم، اونم درست مثل ِ منه!
با ناز ُ عشوه ش دلم ُ تا اوج ِ ابرا مي بره!
اونم يه عمر ِ مث ِ من تو آسمون در به دره!
خوب مي دونم يه روز مياد، که اون چشاش ُ وا کنه!
با دو چشم ِ خواستنيش، تو چشم ِ من نگا کنه!
با اين خيال ِ قيمتي، زنده گيم ُ مي گذرونم!
اون من ُ باور مي کنه! خوب مي دونم! خوب مي دونم!
اي! گل ِ سرخ! اي! گل ِ سرخ! دخترک ِ غنچه نشين!
چشمات ُ که وا مي کني، اين من ِ عاشق ُ ببين!
من مث ِ تو يه عمره که، سکن ِ اين ستاره ام!
اسير ِ تنهايي شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!?
از قلم صلاحي ، کتابهايي چون : طنزآوران امروز ايران ، گريه در آب ، قطاري در مه ، ايستگاه بين راه ، پنجره دن داش گلير و آينا کيمي ( به زبان ترکي) ، حالا حکايت ماست ، روياهاي مرد نيلوفري ، شايد باور نکنيد، يک لب و هزار خنده ، آي نسيم سحري ، ناگاه يک نگاه ، ملانصرالدين ، باران پنهان، از گلستان من ببر ورقي ، هزار و يک آئينه ، گزينه اشعار و مرا به نام کوچکم صدا بزن (گزينه شعرها) منتشر و در اختيار علاقه مندان فرهنگ و ادب فارسي قرار گرفته است . " شعر سرقت " از يکي از دفترهاي طنزاو انتخاب شده است .
شيره را از حبه انگور سرقت مي کنند
شهد را از لانه زنبور سرقت مي کنند
دست ماليدم به خود ، چيزي سر جايش نبود
سارقان بي پدر بدجور سرقت مي کنند
احتياجي نيست از ديوار و در بالا روند
سارقان با " کنترل از دور " سرقت مي کنند
عده اي راحت ميان مبل خود لم مي دهند
از طريق عده اي مزدور سرقت مي کنند
روز روشن ، زنده ها را از ميان کوچه ها
مرده را هم نيمه شب از گور سرقت مي کنند
برق را از سيم ها و آب را از لوله ها
دود را از حقه و افور سرقت مي کنند
مي برندت سوي خلوت ، مي کنندت پشت و رو
با زبان خوش نشد با زور سرقت مي کنند
جاي اينکه سکه اي در کاسه ي کوري نهند
کاسه را هم از گداي کور سرقت مي کنند
نيست چون تفريح و شادي توي اين شهر بزرگ
عده اي تنها به اين منظور سرقت مي کنند
خواستم دنبال مأموري روم ، ديدم ولي
سارقان در پوشش مأمور سرقت مي کنند ...