ایران در زمان باستان و حال...........چرا؟(وطن پرست ها به پاخیزید)

reza.izadi

عضو جدید
توی کتاب خاطرات وزیر خشایار شاه خواندم که نوشته بود علت اینکه خشایار شاه نامه حضرت محمد(ص)را پاره کرد این بود که خشایار شاه به من گفت ما جد اندر جد همه یکتا پرستیم این اقا(حضرت محمد (ص)) می خواد ما رو به یکتا پرستی دعوت کنه ما خودمون یکتا پرستیم و به این علت خشایار شاه از فرط ناراحتی نامه را پاره و فرستاده را فکر کنم کتک زد.
 

reza.izadi

عضو جدید
اگر تمدن باستان ايران درست وصحيح بود پس چرا پيامبر اكرم (ص)پادشان ايراني زمان خودر ا به اسلام دعوت كرد ؟
تو کتاب خاطرات وزیر خشایار شاه خواندم که وزیر خشایار شاه نوشته بود علت اینکه خشایار نامه حضرت محمد(ص)را پاره کرد این بود نامه دعوت به یکتا پرستی بود در حالی که در ان زمان ایرانیها یکتا پرست بودند.بعد خشایار شاه رو می کنه به وزیرش میگه ما جداندرجد یکتا پرست بودیم و هستیم.
 

reza.izadi

عضو جدید
الان همه میگن که ایرانیها اتش پرست بودند و اتشکده معروف ایران باستان خاموش میشه و ...
از یکی اساتید تاریخ شنیدم که می گفت در ان زمان (ایرانیان باستان)ایرانیان اتش پرست نبودند بلکه اتش را یه شی مقدس می شماردند و در افکارشان این بود که افریدگار این اتش بسیار قدرتمند و والا مقام است و ما برای شناخت خدا می توانیم از شناخت اتش
و درک صحیح از ان به خدای اتش بریم .
 

reza.izadi

عضو جدید
از «هفت گنج» یا عجایب بارگاه خسروپرویز بارها در منابع مختلف نامى به میان آمده است. «ساسانیان» اثر «کریستین سن» یکى از منابعى است که به این عجایب اشاره کرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج یاقوت‌نشان، تخت طاقدیس، طلاى مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجى از یاقوت و زمرد به عنوان عجایب هفت‌گانه بارگاه پادشاه ساسانى نام برده است. فردوسى نیز در قصیده ای، از «هفت گنج» خسروپرویز نام مى برد. هندیان بودایى هم به تقلید از «هفت گنج» خسروپرویز، پادشاه ساسانى ، «هفت گوهر» را ترتیب داده بودند.

گنج گاو

کشاورز مثل هر روز، «غباز» (خیش گاو آهن) را برداشت و به سوى مزرعه حرکت کرد. به مزرعه که رسید توشه ظهر را زیر درختى گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز» را در زمین فرو کرد متوجه شیئى سخت شد. با دست شروع به کندن زمین کرد و ناگاه با ظرف قدیمى برخورد کرد. آن را بیرون آورد، ولى باورش نمى شد. ظرف پر از سکه بود. سکه را که نگاه کرد نام اسکندر روى آن حک شده بود. کشاورز براى نشان دادن حسن نیت خود نسبت به پادشاه خسروپرویز ظرف را نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بکنند و ظروف دیگر را از خاک بیرون بکشند. صد کوزه نقره و طلا که مهر اسکندر بر آن حک شده بود، از خاک بیرون آمد. خسرو پرویز، این گنجینه را که یکى از عجایب هفت گانه کاخش بود، گرفت و یکى از کوزه ها را به کشاورز داد. گنج را در جایى از کاخ مخفى کرد و آن را «گنج گاو»نامید.

دستمال نسوز خسرو‌پرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسروپرویز دستمال او بود. شاه بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست هاى خود را پاک مى کرد و چون کثیف و چرب مى شد آن را درون آتش مى انداخت تا آتش آن را تمیز کند، دستمال پاک مى شد ولى نمى سوخت. به احتمال قوى جنس این دستمال از پنبه کوهى بوده است.

تاج یاقوت‌نشان خسرو پرویز
از دیگر عجایب کاخ او تاج خسرویى بود. تاج خسرو پرویز از مقدار زیادى طلا و مروارید ساخته شده بود. یاقوت هاى به کار رفته در تاج طورى مى درخشید که به جاى چراغ در شب از آن استفاده مى کردند و یاقوت هایش همه جا را روشن مى کرد. زمردهایش چشم افعى را کور مى کرد. این تاج آنقدر سنگین بود که زنجیرهایى از طلا را از سقف آویزان کرده بودند و تاج را بر این زنجیرهاى طلا بسته بودند، طورى که تاج به هنگام نشستن شاه روى سرش قرار بگیرد و سنگینى تاج را احساس نکند.

تخت طاقدیس بارگاه خسروپرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسرو تخت طاقدیس اوست. شکل این تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده هایش از نقره و طلا بود. سقف این تخت از زر و لاجورد بود. صور فلکی، کواکب، بروج سماوی، هفت اقلیم، صورت هاى پادشاهان، مجالس بزم و شکار، بر این سقف، حک شده بود. روى آن وسیله اى براى تعیین ساعت روز نصب شده بود. چهار یاقوت، هر یک به تناسب یکى از فصول سال دیده مى شد. بر بالاى آن وسیله اى بود که قطراتى مانند قطرات باران را فرو مى ریخت و صدایى رعدآسا به گوش مى رسید.

طلاى مشت افشار
خسروپرویز قطعه طلایى اعجاب انگیز داشت که به طلاى مشت فشار یا مشت افشار معروف بود . این قطعه طلا به اندازه مشت پادشاه و چون موم نرم بود. این قطعه زر به هر شکلى حالت مى گرفت.این قطعه طلا را از معدنى در تبت براى خسرو استخراج کرده بودندو200 مثقال وزن داشت.

گنج بادآورد
«گنج بادآورد» از عجائب دیگر دستگاه پرویز است. هنگامى که ایرانیان اسکندریه را محاصره کردند، رومیان ثروت شهر را در کشتى هائى نهادند تا به مکانى امن بفرستند، اما باد به جهت مخالف وزید و کشتى به سمت ایرانیان آمد .ثروت را به تیسفون بردند و« گنج باد آورد» نامیدند.

شطرنجى از یاقوت و زمرد
از عجایب دیگر دستگاه پادشاه ساسانی، شطرنج مخصوصى از جنس یاقوت و زمرد بود.

خسروپرویز شاید از معدود پادشاهانى باشد که از همسرش نیز در برخى از منابع تاریخى به عنوان یکى از عجایب دربار او نامبرده شده است. در تاریخ ثعالبى به جز آنچه که در بالا اشاره شد ، از زن او شیرین، قصرش تیسفون، درفش کاویانی، رامشگران دربار ساسانی، اسب خسرو به نام شبدیز و فیل سفید دربار نیز به عنوان گنج‌هاى خسرو و عجایب دربار او یاد شده و درباره برخى از آنها توضیحاتى آمده است. در تاریخ ثعالبى آمده است: «شیرین وخسرو در جوانى دلباخته یکدیگر شدند، اما وقتى خسرو به پادشاهى رسید شیرین را فراموش کرد. شیرین که بار دیگر در پى جلب عشق خسرو برآمده بود، روزى در سر راه شکار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش شده در دل خسرو روشن شد.اودر همان لحظه او را به زنى گرفت.شیرین بعد از راهیابى به کاخ پس از چندى مریم بانوى اول زرتشتیان را مسموم کرد و خود زن اول دربار شد

اسب خسرو «شبدیز» هم از دیگر عجائب کاخ اوست که در تاریخ ثعالبى از آن نامى به‌میان آمده است .خسرو گفته بود اگر کسى خبر مرگ «شبدیز» را بدهد او را خواهد کشت .هنگامى که« شبدیز» مرد تنها «باربد» جرات کرد نغمه اى را بخواند و در آن خبر مرگ شبدیز را بدهد. او خواند: «دیگر شبدیز نمى‌خواند و نمى‌چرد.» شاه گفت:«مگر او مرده است.» وباربد گفت:« شاه چنین فرماید.»

«باربد» خود نیز از عجائب دستگاه پرویز بود .«سرکس» از خنیاگران دربار که به او حسادت مى کرد در فرصتى مناسب او را کشت. خسرو وقتى دانست باربد به دست سرکس کشته شده است دستور قتل«سرکس»را هم داد.

تخت طاقدیس . تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان ). طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غیاث اللغات ). و در حاشیه چاپ جدید برهان که به اهتمام دکترمعین منتشر شده آمده است : هرتسفلد رساله ممتعی در باب تخت طاقدیس نوشته اشاره بقول مورخ بیزانسی کدرنوس کرده که او از یکی از کتب تئوفان (نیمه دوم قرن هشتم م .) روایت کرده است . کدرنوس گوید هرقل قیصر پس از انهزام خسرو پرویز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد
 

yunesnazari

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو کتاب خاطرات وزیر خشایار شاه خواندم که وزیر خشایار شاه نوشته بود علت اینکه خشایار نامه حضرت محمد(ص)را پاره کرد این بود نامه دعوت به یکتا پرستی بود در حالی که در ان زمان ایرانیها یکتا پرست بودند.بعد خشایار شاه رو می کنه به وزیرش میگه ما جداندرجد یکتا پرست بودیم و هستیم.
بادرود
دوست من فكر كنم يه كمي تايخ را جابجا كردي
منظور شما از خشايار شاه خسرو پرويز است؟
 

reza.izadi

عضو جدید
با عرض شرمندگی از دوستان بد سوتی دادم.
منظورم خسرو پرویز نه خشایار شاه.
از یونس عزیز هم تشکر می کنم.
 

mahtab.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
الان همه میگن که ایرانیها اتش پرست بودند و اتشکده معروف ایران باستان خاموش میشه و ...
از یکی اساتید تاریخ شنیدم که می گفت در ان زمان (ایرانیان باستان)ایرانیان اتش پرست نبودند بلکه اتش را یه شی مقدس می شماردند و در افکارشان این بود که افریدگار این اتش بسیار قدرتمند و والا مقام است و ما برای شناخت خدا می توانیم از شناخت اتش
و درک صحیح از ان به خدای اتش بریم .

ایرانیان باستان آتش را پرستش میکردند ، پرستش از پاسداری میاد ، زرتشتیان آتش را مقدس و پاک میدونند و به همین جهت آنرا پاسداری می کردند:heart:
 

mahtab.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوروش بزرگ

کوروش بزرگ

8 آبان روز جهانی کورش بزرگ
[FONT=times new roman, times, serif]منم:heart::heart: کورش:heart::heart: شاه شاهان شاه دادگر پسرکمبوجیه. آنگاه که بدون حنگ به بابل وارد شدم همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند.:gol: من نگذاشتم رنج وآزاری به مردم این سرزمین وارد آید. :gol:من برده داری را بر انداختم.:gol: فرمان دادم همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند .:gol:شهرهای ویران را آباد کردم و مردمان آواره را به خانه های خود باز گرداندم.:gol:من جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را برای همگان به ارمغان آوردم.:heart::gol:[/FONT]
 

mahtab.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اه ... اه اي خانه ي ويران من تا ابد جا مانده اي در ياد من
قامتم خم ميشود بر خاك تو مي زنم بوسه به روي پاك تو
من تو را اباد ميسازم وطن من برايت ميدهم اين جان و تن
من برايت قصه مي گويم ز ايران كهن از زنان و مردماني خوش سخن
روزگاري خاك ما آباد بود از همه نيرنگ ها آزاد بود
روزگاري راستي در دين ما جشن و شادي و سرور ، آيين ما
هم وطن بيدار شو ، بيدار شو در تن ايران فروشان خار شو
مشت باش و بكوبش بر دهان بر دهان خائنان اين زمان
روزگاري را ز ديرين ياد كن بر فراز قله ها فرياد كن :
من تو را آباد ميسازم وطن من برايت ميدهم اين جان و تن
 

mahtab.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه با خودم فکر میکردم چطور میشه که بتونیم دوباره آزاد باشیم و سربلند اما همیشه روش های کوتاه مدت به ذهنم میرسید که ماندگاری اونا هم کوتاه بود و حالا فهمیدم ارزنده ترین چیزی که داریم و الان قدرش رو نمی دونیم تاریخ کشورمون هست که داریم از دست میدیم .و مجبور به فراموشی اون شدیم یعنی اجبارا دارن ما رو به این سمت سوق میدن
همه خوب میدونیم و به یاد داریم که فقط و فقط در دوره ی راهنمایی تاریخ ایران رو میخونیم و بعد همش شد تاریخ اسلام !!!!حتی تو دانشگاه !!!!
آره در داینجاست .
می دونی نتیجه اش چی شد :
ساختن فیلم سیصد بارزترین نتیجه بود
بعد از اون نتایج مخوف و مخفی دیگه مثل تخریب زیربنایی آثار باستانی مثل نقش رستم ،مقبره ی کوروش و ...
ما بدون تاریخمون هیچیم و بی معنا
بدون تاریخمون نمی تونیم سرمون رو بالا بگیریم و بگیم کی بودیم
آره بدون گذشته در هر حال آینده نیست
 

reza.izadi

عضو جدید
همیشه با خودم فکر میکردم چطور میشه که بتونیم دوباره آزاد باشیم و سربلند اما همیشه روش های کوتاه مدت به ذهنم میرسید که ماندگاری اونا هم کوتاه بود و حالا فهمیدم ارزنده ترین چیزی که داریم و الان قدرش رو نمی دونیم تاریخ کشورمون هست که داریم از دست میدیم .و مجبور به فراموشی اون شدیم یعنی اجبارا دارن ما رو به این سمت سوق میدن
همه خوب میدونیم و به یاد داریم که فقط و فقط در دوره ی راهنمایی تاریخ ایران رو میخونیم و بعد همش شد تاریخ اسلام !!!!حتی تو دانشگاه !!!!
آره در داینجاست .
می دونی نتیجه اش چی شد :
ساختن فیلم سیصد بارزترین نتیجه بود
بعد از اون نتایج مخوف و مخفی دیگه مثل تخریب زیربنایی آثار باستانی مثل نقش رستم ،مقبره ی کوروش و ...
ما بدون تاریخمون هیچیم و بی معنا
بدون تاریخمون نمی تونیم سرمون رو بالا بگیریم و بگیم کی بودیم
آره بدون گذشته در هر حال آینده نیست
ببین مهتاب جان. اینا دوست دارن که ما گذشتمونو فراموش کنیم و مثل جامعه های بی هویت باشیم تا به هر سازی که زدند برقصیم و هرکاری که دوست داشتن باهامون انجام بدن.
اگر اینا می خوان که تاریخ رو از کتاب های درسی پاک کنند ایراد نداره ما تاریخ و رو به توی خونه هامون بیاریم.تابلویی از ایران باستان یا نشانه هایی رو توی خونه هامون باشه.به نظرم این تاثیر گذاریش از کتابهای تاریخ برای زنده ماندن نامهایی چون داریوش و کوروش و ... بیشتر باشه.
بیایید با نصب نشانه هایی از تاریخ ایران باستان در خانه هامون نام و نشان اجدادمون رو زنده نگه داریم
 

reza.izadi

عضو جدید
کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.
 

reza.izadi

عضو جدید
دورهٔ جوانی کوروش کبیر
تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می‌زیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. كمبوجيه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.
ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»
آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود. آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.
 

reza.izadi

عضو جدید
آریوبرزن


آریوبَرزَن (در زبان یونانی Aριoβαρζάνης) نام سردار ایرانی بود که در کوههای پارس در برابر سپاه اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند.نام آریوبرزن در پارسی کنونی به گونه آریابرزین هم گفته و نوشته می‌شود که به معنی ایرانی باشکوه است.

نگاره ای نو از آریوبرزن








جای و چگونگی نبرد

نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را در چند جای گوناگون حدس زده اند،به نظر می آید نبردگاه جایی در استان کهگیلویه و بویراحمد کنونی یا غرب استان فارس و یا بنا بر برخی روایت ها اطراف شهر ارجان یا آریاگان (بهبهان کنونی) باشد. به هر روی ناآشنایی اسکندر با منطقه به سود پارسیان بود ولی یک چوپان که تاریخنگاران نامش را لی‌بانی نوشته‌اند راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان می‌دهد و اسکندر می تواند آریوبرزن و یارانش را به دام اندازد. (گفته می شود اسکندر پس از پایان جنگ آن اسیر را به خاطر خیانت می کشد). آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده خود را بی‌پروا به سپاه مقدونی زد و شمار بسیاری از یونانیان را کشت و خود نیز تلفات بسیاری داد، ولی موفّق گردید از محاصرهٔ سپاه مقدونی بگریزد.
چون از محاصره بیرون آمد خواست تا به کمک پایتخت بشتابد و آن را پیش از رسیدن سپاه مقدونی اشغال کند. اما لشگر اسکندر که از راه جلگه به پارس رفته بودند، مانع او شدند. در این هنگام وی به مخاطرهٔ سختی افتاد، ولی راضی نشد تسلیم گردد. گفته می شود ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بوده است.
بر پایه یادداشتهای روزانه كالیستنس مورخ رسمی اسكندر، ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد، نیروهای اسکندر مقدونی در پیشروی به سوی پرسپولیس پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه كوهستانی صعب العبور (دربندپارس، تكاب در كهگیلویه) با یک هنگ ارتش ایران (۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر) به فرماندهی آریو برزن رو به رو شد و از پیشروی باز ایستاد. این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش ده ها هزار نفری اسكندر شده بود كه مصر، بابل و شوش را پیشتر گرفته بود و در سه جنگ، داریوش سوم را شكست و فراری داده بود. سرانجام این هنگ با محاصره كوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پای درآمد و فرمانده سرسخت آن نیز برخاک افتاد.
مورخ دربار اسكندر نوشته است كه اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل در (كردستان كنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شكست مان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز كه در حال پیروز شدن بر ما بودند؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار كرده بود و آریو برزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می داد.
نبرد سپاه آریوبرزن شگفت آور بود. آريوبرزن با شمار اندکی سوار و پياده خود را به سپاه عظيم دشمن زد. گروهی بسيار از آنان را به خاک افكند و با اينكه بسياری از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه ی سپاه دشمن را بشكافد. او می خواست زودتر از یونانیان خود را به تخت جمشيد برساند تا بتواند از آن دفاع كند. در اين هنگام آن قسمت از سپاه اسكندر كه در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت. لازم به یادآوری است که یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوه ها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر به مقابله با سپاه اسکندر رفتند و به خاطر نبود نیروی کافی همگی به دست سپاه اسکندر کشته شدند. در کتاب اتیلا نوشته ی لویزدول امده که در اخرین نبرد او اسکندر که از شجاعت او خوشش امده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی اریوبرزن گفته بود( شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.)) اسکندر نیز در جواب او گفته بود(شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.)) ولی اریو برزن جواب داده بود(پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می مانم و انقدر مبارزه میکنم تا بمیرم))واسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.و انها انقدر با تیر و نیزه اورا زدند که یک نقطه ی سالم در بدن او باقی نماند.پس از مرگ او او را درهمان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند "به یاد لئونیداس"
 
  • Like
واکنش ها: s_aa

spow

اخراجی موقت
دوستان اگه میتونن برن فیلم تعادل رو پیدا کنن وببینن
موضوع فیلم علیرغم ظاهر اکشنش بسیار عمیقه
مربوط به پایان جنگ جهانی سوم دراینده نه چندان دوره
حتما ببینید وبیایید ببینید تو ادامه بحث چه تاثیری میزاره
 

mahtab.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرچم و درفش در ایران باستان

پرچم و درفش در ایران باستان

پرچم و درفش در ایران باستان


درفش گرشاسب

درفش یا بیرق از روزگاران پیش تا کنون در زندگانی ملتها و نزد حکومتهای جهان نقش ارزنده، پرشکوه و در خور داشته است. چنانکه در کتابهای دینی و حماسه های ملی هر ملت یادمانی از آن را می توان جست و جو کرد …

درفش از باستان تا امروز کاربردی نمادین با رنگها و نگاره های گوناگون داشته و هریک از رنگها با چگونگی نژادی، استوره ها، قهرمانیها و جانبازیهای مردم در راه تراداد ها و دستآوردهای فرهنگی و تاریخی خود و از سوی دیگر با زنده و پویا داشتن یادمانها و فداکاریهای نیاکان پیوندی ناگسستنی دارد و چنان است که نشان نیرومندی، استواری، ماندگاری، پیروزگری و حاکمیت به شمار می آید.

ای زرتشت اگر تو خواستار پیروزی بر دیوها، جادوان، پریها، کاویها و کرپانهای بیدادگر و راهزنان دوپا و گمراه کنندگان دوپا و گرگهای چهارپا و به لشکر دشمن، با سنگر فراخ با درفش بزرگ و درفش بر افراشته و درفش گشوده و درفش خونین به دسته گرفته، باشی، پس در همه روزها و شبها این نامها را نامهای خدواوند زمزمه کن.هرمزدیشت، بند 10 و 11

فروهرهای نیک توانای پاک ورجاوندان را می ستاییم که لشکر بی شمار بیارایند، سلاح به کمر بسته، با درفشهای بر افراشته درخشان، آنانند که پیشتر فرا رسیدند. در هنگامی که خشتاویهای دلیر بر ضد دانوها می جنگیدند.فروردین دیشت، بند 37

پس اهورا مزدا گفت : اگر مردمان بهرام اهورا آفریده را آنچنان که شاید نثار پیش آورند و ستایش و نیایشی که در خور اوست برابر بهترین راستی به جای آورند، هر آینه به ممالکت ایران لشکریان دشمن درون نشوند. نه سیل نه گری، نه زهر، نه گرودنه های لشکر دشمن و نه بیرقهای بر افراشته.مهر دیشت، بند 48
همچنین در گرشاسب نامه اسدی توسی داریم که هنگامی که ضحاک از بابل به زابل آمد، در میهمانی باشکوهی گرشاسب را میبیند و او را دلاوری شایسته و بزرگ می شمارد. از پیرامون هنرهای رزمی و دلیری گرشاسب می شنود و وی را به کشتن اژدهای ستبر و نیرومندی که در شکاف کوه نشیمن گرفته و هراس پدید آورده است گسیل می دارد.
گرشاسب در نبردی سهمگین اژدها را از پای در می آورد و ضحاک او را جهان پهلوان می خواند و برای ارج نهادن به کوششهای وی دستور می دهد که درفش ویژه ای برای جهان پهلوان آماده کنند که نماد دلیری و شیردلی گرشاسب و هم نشان کشتن اژده ها باشد.

بفرمود کامروز دل شاد کام
از آن کاژدها کشت و شیری نمود
به زیر درفش، اژدهای سیاه
جهان پلوانی مر او را سپرد

همه یاد گرشاسب گیرید جام
درفشی چنان ساخت کز هر دو بود
زبر، شیر زرین و برش سر ماه
وز آنجای لشکر سوی هند برد
 

mahtab.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای مرز پر گهر

ای مرز پر گهر

ببین مهتاب جان. اینا دوست دارن که ما گذشتمونو فراموش کنیم و مثل جامعه های بی هویت باشیم تا به هر سازی که زدند برقصیم و هرکاری که دوست داشتن باهامون انجام بدن.
اگر اینا می خوان که تاریخ رو از کتاب های درسی پاک کنند ایراد نداره ما تاریخ و رو به توی خونه هامون بیاریم.تابلویی از ایران باستان یا نشانه هایی رو توی خونه هامون باشه.به نظرم این تاثیر گذاریش از کتابهای تاریخ برای زنده ماندن نامهایی چون داریوش و کوروش و ... بیشتر باشه.
بیایید با نصب نشانه هایی از تاریخ ایران باستان در خانه هامون نام و نشان اجدادمون رو زنده نگه داریم

درسته دوست عزیز ،من کاملا موافقم ، ما باید یه نیاکان پاکمون افتخار کنیم و از افتخاراتی که برای ما به جا گذاشتن پاسداری کنیم . چرا باید بزرگترین محققان در زمینه خط پهلوی و میخی و کتاب زرتشت از اروپا باشند ؟ چرا باید در رابطه با فلسفه زرتشت و دین بهی در اروپا و به خصوص کشور آلمان تحقیقات گسترده صورت بگیره ولی فرد ایرانی حتی نمیتونه یه جا بره و بزرگداشت کوروش بزرگ رو جشن بگیره ، ما باید به مردم نیاکان پاکمون رو بشناسونیم . من تدریس میکنم و در کوچکترین فرصتی که دارم با بچه ها درمورد این ها صحبت میکنم و از همه شما دوستان میخوام که بزرگ منشی ایران و ایرانی رو همه جا یاد آوری کنید . :heart:
 

reza.izadi

عضو جدید
وقایع زمان داریوش بزرگ


مجلس بارعام داریوش اول؛ موزه خانه زینت الملوک در شیراز



داریوش در طول ۳۶ سال پادشاهی خود اقداماتی به شرح زیر انجام داد.
۱- فرونشانی شورشیان داخلی و استحکام قدرت مرکزی: داریوش در طول ۷ سال و ۱۹ جنگ توانست شورشیان داخلی را فروبنشاند.از جمله شورشهای انجام گرفته می‌توان به شورش عیلام و شورش بابل اشاره نمود.
۲- ساماندهی تشکیلات داخلی کشور: داریوش اهتمام فراوانی از خود برای ساماندهی تشکیلات داخلی کشور به خرج داد به طوریکه نظام تشکیلاتی که وی بنیان نهاد مدتها بعد با اندک تغییری توسط سایر حکومتها از جمله سلوکیه، ساسانیان و حتی اعراب دنبال گردید.از جمله اقدامات داریوش در این زمینه می‌توان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت لیدی را به شوش پایتخت هخامنشیان وصل می‌کرد، ضرب سکه دریک، تقسیم قلمرو شاهنشاهی به قسمت‌هایی به نام ساتراپ و... اشاره نمود.
۳- لشگرکشی به س کستان: از جمله اقدامات داریوش لشگرکشی به ***تان بود که چندان توفیقی برای ایرانیان نداشت.
۴- نبرد با یونانیان: داریوش اول، پس از فرونشاندن تقریبی شورشهای داخلی کشور، اقدامات اقتصادی، فرهنگی و نظامی خود را آغاز کرد. یکی از مهمترین و جاودانه ترین عمل او، لشکرکشی او در پایان عمرش به یونان بود. نبردی که به گفته بسیاری از مورخین، زمینه های نابه سامانی، تضعیف و در نتیجه ازهم پاشیدگی سلسله هخامنشیان در ایران باستان شد. به طور خلاصه: در اواخر حكومت داريوش اول، بخش وسيعي از آسياي صغير جزء قلمروي هخامنشان بود. از جمله: مصر،‌ تركيه(تراكه)و... با اين حال، حاكمان بعضي از اين مناطق، به تحريك دولت شهراي يوناني، سر به شورش افراشته بودند و خواهان استقلال داخلي بودند. معروفترين دولت شهرهاي يوناني كه در اين شورشها دست داشتند، اسپارت(Sparta) و آتن(Athen) بودند كه خود اين دوشهر در كشور يونان جنگها و درگيريهاي ديرينه اي با يكديگرداشتند. داريوش اول به جاي آنكه ابتدا شورشيان را تنبيه كند،‌به جنگ با متحرك شورشها يعني يونان و شهرهاي اين كشور رفت. هنگامي كه سپاه ايران به دروازه هاي شهر آتن رسيد، مردم آتن با پايداري و شجاعت تمام، از شهر خود دفاع كرده و مانع سقوط شهرشان شدند. داريوش پس از مدتها محاصره ي شهر آتن، دستور داد تا سپاهش از همان راهي كه آمده بودند، به ايران باز گردند. اين نبرد كه به جنگ ماراتن(Marathon)معروف شد، بعدها در فرهنگ حماسي يونانيان، همانند ديگر داستانهاي اساطيري، جايگاه وسيعي را به خود اختصاص داد كه پيامدهاي آن تا به امروز در فرهنگ و زندگي مردم يونان به چشم ميخورد. سالها بعد، داريوش اول باز نقشه اي براي لشكركشي دوباره به يونان كشيد ولي در اين كار ناكام ماند و پس از مدتي درگذشت.
۵- جنگیدن با اقوام اسکیت روی رودخانه دانوب و لشکرکشی به اروپا که برای مدتی طولانی دزدان سیت را فرونشاند
 

reza.izadi

عضو جدید
درباره خشایارشا
خشایار شاه صفاتی عالی داشته بطوریکه یونانیان بزرگ منشی او را ستوده‌اند. مشهور است که اسکندر وقتی که تخت جمشید را به آتش کشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسکندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیکویت تو را از روی زمین بردارم یا بگذارم که روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟
خشایارشاه در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. همین طور کتیبه‌هایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت.
اگرچه آنچه از اين پادشاهان مانده جز نيكي چيزي نيست ولي در زندگي و شخصيت خشايارشاه اسرار و دوگانگي‌هايي وجود دارد از آنجمله مي‌توان به تغييراتي كه خشايارشاه در پلان تخت جمشيد داده است اشاره نمود وي كه پس از به سلطنت رسيدن از اينكه در نقش برجسته برجاي دوم و به عنوان وليعهد پس از داريوش كبير قرار گرفته بوده راضي نبوده، نقش برجسته داريوش و فرنكه وزير تشريفات (خودش به عنوان وليعهد در پشت داريوش) را به ساختمان خزانه‌داري انتقال مي‌دهد وي در ادامه حتي ورودي تخت جمشيد را نيز عوض مي كند [منبع: كتاب "از زبان داريوش..."]. همچنين يكي از اتفاقات بحث برانگيز در زمان او حمله به يهوديان است كه سپاه در نيمه راه متوقف مي شود. آنچه كه به نظر مي‌رسد اين است كه وزير تشريفات عيلامي پادشاه، او را از عدم پرداخت ماليات يهوديان اگاه و وي را براي حمله به يهوديان تحريك مي‌كند اما در راه حمله، استر و عمويش مردخاي براي نجات يهوديان نقشه نزديكي استر به خشايارشاه را مي‌كشند كه به انجام مي‌رسد! يهوديان جان سالم به در‌مي برند و نخست وزير عيلامي بركنار و مردخاي جاي او را مي گيرد يهوديان تا به امروز اين اتفاق را با نام "پوريوم" جشن مي‌گيرند و از آن تاريخ به بعد تمدن عيلامي (در زمان پادشاهان قبلي عيلامي‌ها مشاوران رده بالاي شاه بوده اند) رو به انقراض مي‌رود. درحال حاضر برخي افراد سودجو كه خود را وارثان تمدن عيلامي ميدانند از اين واقعه به عنوان توطئه صهيونيسم و پارسيان براي نابودي عيلامي‌ها نام مي‌برند. از دو مطلب فوق اين گونه برداشت مي‌شود كه خشايارشاه ثبات لازم براي پادشاهي را نداشته و حتي تغييرات در تخت‌جشيد را مي‌توان نتيجه تحريكات استر و مردخاي دانست زيرا چنين كاري از وزراي عيلامي بر نمي‌آيد. حتي شكست يونان را نيز مي‌توان ناشي از عدم همكاري عيلامي‌ها دانست. این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (۴۸۵ تا ۴۶۵ پیش از میلاد)توسط یک خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید.
 

reza.izadi

عضو جدید
آرش کمانگیر



آرَشِ کَمانگیر نام یکی از اسطوره‌های کهن ایرانی و همچنین نام شخصیت اصلی این اسطوره است.

تندیس آرش کمانگیر در بروجرد


اسطوره آرش کمانگیر از داستان‌هایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش در سه جا با افتخار نام برده شده ولی داستان آرش در شاهنامه نیامده است. در کتاب‌های پهلوی و نیز در کتاب‌های تاریخ دوران اسلامی به آن اشاراتی شده‌است. ابوریحان بیرونی، در کتاب خود به نام «آثارالباقیه» به هنگام توصیف «جشن تیرگان»، داستان آرش را بازگو می‌کند و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش می‌داند. در اوستا آرش را اِرِخشه خوانده‌اند و معنایش را نیز کسانی معناهایی کرده‌اند: از آن دسته «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان». در اوستا بهترين تيرانداز ارخش ناميده شده است که گمان بر اين است که همان آرش باشد. بعضی معنی آرش را درخشان دانسته‌اند. و برخی معتقدند که منظور از آرش، حاکم پارتی گرگان بوده که به زور تير و کمان دشمن را (به احتمال زياد سکاها را) از مرز ايران دور کرده است.
 

reza.izadi

عضو جدید
منشور كورش هخامنشی، كهن‌ترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتی‌جویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگ‌ها و یورش‌های بی‌پایان در رنج بوده است و كشورهای آشتی‌جو نیز ناچار بوده‌اند تا برای رهایی مردمان خود از تاخت‌و‌تاز‌های همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است كه پیروزمندانِ میدان نبرد و چیره‌شدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شكسته و مردم فرودست رفتار می‌كرده‌اند؟‌ تاریخنامه‌های بشری بازگوكننده رفتار نیك كورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین كشور آنروز جهان، و كنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.

ترجمه و انتــشار فرمــان كــورش بــزرگ (كــورش دوم) پــرده از نادانــسته‌های بســیار برداشت و بزودی بعنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوق‌دانان كشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در كنار آرامگاه كورش در پاسارگاد، از او بنام نخستین بنیاد‌گذار حقوق بشر جهان یاد كردند و او را ستودند. حقوقی كه انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه ایجاد و فراهم‌سازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آنرا در سر می‌پروراند.


در اینجا مایلم بخصوص به این نكته تاكید كنم كه با وجود اینكه منشور كورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از كورش نبوده است؛ بلكه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی كه هرگز دستور به غارت و آدمكشی و ویرانی نداده است. و كورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاكان خود، از فرهنگ رایج كشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بكار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای كورش، بلكه همچنین برای فرهنگ كشوری است كه سراسر پهنه پهناور آن از كهن‌ترین روزگاران تابش‌گاهِ اندیشه نیك و كردار نیكی بوده است كه امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند.


منشور کورش هخامنشی

گزیده




منم كـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر كمبوجیه، شاه بزرگ … نوه كورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …

آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوك خدای بزرگ دل‌های پاك مردم بابـل را متوجه من كرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تكان داد … من برای صلح كوشیدم.

من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند.

مَـردوك خدای بزرگ از كردار من خشنود شد … او بركت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …

من همه شهرهایی را كه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی كه بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیكره خدایان سومر و اَكَـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوك خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود كه دل‌ها شاد گردد.

بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘ به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی می‌دارد و پسرش كمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم.
درود بر کوروش،پاشداه ایران زمین،واقعا سزاوار پادشاهی هستی!
 

بيتاب

عضو جدید
(وطن پرست ها به پاخیزید)
چشم
چطور اين كار راانجام دهيم ...............يعني به پا خيزيم
با شعار
با سلاح
با فحش وناسزا
با جنگ ودعوا
با حمله به كشورهاي همسايه
با حمله به دين عربها يعني اسلام
با لبخند به غريبه ها
با
با
 

reza.izadi

عضو جدید
(وطن پرست ها به پاخیزید)
چشم
چطور اين كار راانجام دهيم ...............يعني به پا خيزيم
با شعار
با سلاح
با فحش وناسزا
با جنگ ودعوا
با حمله به كشورهاي همسايه
با حمله به دين عربها يعني اسلام
با لبخند به غريبه ها
با
با
تومیخوای به پا خیزی؟
برای اینکه کشوری داشته باشیم سربلند با خاطزات ایران باستان،حالا اگر دولت دست به تخریب اثار تاریخی ایران باستان زده باشد خود خاطرات را به خانه هایمان ببریم.یعنی هر کس با تهیه و نشانی از ایران باستان میتوان نام ان را زنده نگه داشت و از طرفی هرکسی بایدخودش را تربیت کند که فرد لایقی برای جامعه باشد و برای رسیدن به مقامهایی که بتوان خود در کشور قانون و اصلاحات برقرار کن تلاش کند.این راه خیلی طولانی می باشد ولی برای شروع کار من خودم شخصا دست به کار شدم و برای سربلندی ایران جدید و بعد سربلندی ایران باستان کارهایی انجام داده ام و در حال انجام دادن هستم.
اگر ایران باستان در قلب و دل مردم رسوخ کند هیچ نیرویی توان نقابله با ان را ندارد.
در هر مکانی که با دوستان هستی صحبت از ایران باستان کن و از فر و شکوه ایران باستان بگو تا مردم با ایران باستان و فر و شکوه ایران باستان باخبر باشند و یک مقایسه ی کوچک با الان ...
من به پا خیزم...تو به پا خیزی.......همه به پا خیزند....
 

mahtab.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
میراث فرهنگی اینبار درست عمل کند

میراث فرهنگی اینبار درست عمل کند


کشف اجساد 2500 ساله سربازان ایرانی در صحرای مصر
اين سربازان بعد از هفت روز راه پيمايي در بيابان به منطقه اي مي رسند که هم اکنون با نام "الخرقه" شناخته مي شود پس از آن بود که سربازان ايراني ناپديد شدند و هيچ کس اثري از آن ها نيافت..." کامبيز" فرزند کوروش 50000سرباز را از منطقه "تبس" به "سيوا" فرستاد تا با طرفداران ـ بت پرست ـ معبد آمون در مصر ، که يکي از ساتراپ ها يا استان هاي ايران محسوب مي شد، که سر به شورش برداشته بودند مقابله نمايد.
در حالي که شاهد پیشنهاد های تاسفباری مبني بر حذف تاريخ نياکانمان و سلسله هاي پادشاهي ايران زمين از کتاب هاي تاريخي هستیم ، گرو هي از پژوهشگران بين المللي با يکي از بزرگ ترين کشفيات تاريخي خود سندي ديگر بر حقانيت تاريخي و واقعيت هژموني قدرت تمدن باستاني ايران بزرگ بر سرزمين هاي وسيعي از جهان قديم صحه گذاردند.

به گزارش خبرنگار "تابناک" و به نقل از سايت " ام اس ان بي سي"، در اين اکتشاف، در کنار بقایای اجساد سربازان تنومند حجم بزرگي از تجهيزات نظامي از جمله سلاح هاي برنزي،دست بند هاي نقره اي،گوشواره ها به همراه صدها استخوان در يک منطقه عظيم بياباني در منطقه صحرايي دور افتاده غرب مصر کشف شده که بر اساس استنادات تاريخي بقاياي سربازان ايراني کامبيز دوم، پادشاه هخامنشي ايران باستان ـ که اعراب نام او را به کمبوجيه تغيير داده اند ـ است .اين سربازان در 525 سال پيش از ميلاد مسيح بر اثر گرفتار شدن در يک توفان شن، زنده در زير لايه هاي شن صحرا مدفون شده بودند.

در این باره آقای "داریو دل بوفالو" عضو تحقیقات دانشگاه "لچه" ایتالیا به کانل دیسکاوری آمریکا گفته است که اولین نشانه برای این موضوع را می توان در یادداشت های تاریخدان یونانی آقای هرودت مشاهده کرد.

اين کشف يکي از معماهاي تاريخي را که توسط هرودوت مورخ يوناني گزارش شده حل کرده است.هرودوت ـ 484-425 پيش از ميلاد ـ در کتاب تاريخ خود عنوان کرده که" کامبيز فرزند کوروش 50000سرباز را از منطقه "تبس" به "سيوا" فرستاد تا با طرفداران ـ بت پرست ـ معبد آمون در مصر ، که يکي از ساتراپ ها يا استان هاي ايران محسوب مي شد، که سر به شورش برداشته بودند مقابله نمايد."

اين سربازان بعد از هفت روز راه پيمايي در بيابان به منطقه اي مي رسند که هم اکنون با نام "الخرقه" شناخته مي شود پس از آن بود که سربازان ايراني ناپديد شدند و هيچ کس اثري از آن ها نيافت.

هرودوت در تاريخ خود به باد هاي شديدي اشاره مي کند که همزمان با حضور ايرانيان از سمت جنوب وزيدن گرفت و گرد باد ها وتوفان هاي شن عظيم حاصل از آن سربازان ايراني را در بر گرفت.

این گزارش می افزاید: داستان گم شدن ارتش کامبیز ـ کمبوجیه ـ اگرچه در خاطرها مفقود گشت و هیچ رد پایی از سربازن ایرانی بدست نیامد تا اغلب دانشگاهیان آنرا داستانی خیالی بپندارند.

اما اکنون دو دانشمند باستان شناس ایتالیایی ادعا می کنند که شواهد برجسته ای یافته اند که ارتش ایران در طوفان شنها دفن شده است. دو برادر ایتالیایی "آنجلو" و "الفردو" کستیگلیونی که به خاطر کشف مشهور خود در 20 سال پیش در شهر تاریخی مصر، "شهر طلا" ، معروفیت جهانی پیدا کرده بودند ادعای جدیدی را مطرح کرده اند.

فیلم باستان شناسی که در فستیوال "روورتو" نشان داده شده، بیانگر تحقیق 13 ساله و همچنین 5 سال اعزام هئیت باستان شناسی به این منطقه است.آنها در سال 1996 شروع به این فعالیت کردند در ضمن اعزام هئیت های باستان شناسی آنها آهن آلاتی را در نزدیکی "سیوا" پیدا کردند و در حالیکه آنها برروی منطقه کار می کردند، اجساد و استخوانهای انسانهای را در یک گودال یافتند و آنها این گودال را یک پناهگاه طبیعی در نظر گرفتند آن یک صخره به طول 114.8 فوت و 5.9 فوت عرض و 9.8 فوت عمق یافتند از این پناهگاهای طبیعی زیاد در صحرا یافت می شود اما این یکی در آن منطقه تنها پناهگاه بوده است و اندازه آن برای پناه بردن و در امان ماندن از طوفان شن مناسب است. اما فلزیاب های یک باستان شناس مصری تعدادی خنجر برنزی و چندین کمان پیدا کرد.

هرچند آنها ابزار آلات کمی پیدا کردند اما این ابزارآلات بسیار مهم بودند چراکه آنها ابزار آلات ابتدای هخامنشیان بوده اند و عصر آنها به زمان "کامبیز" ـ کمبوجیه ـ برمی گردد که در یک منطقه نزدیک "سیوا" در زیر ماسه ها بدست آمده اند.
حدود یک چهارم مایل دورتر از پناهگاه تیم باستان شناسی یک بازوبند نقره ای پیدا کرد. و همچنین گوش آویز و چندین حلقه که شبیه تکه های گردنبند بوده اند.

تجزیه و تحلیل گوشوارها براساس عکس های بدست آمده نشان می دهد که آنها مطمئنا به دوران هخامنشیان تعلق داشته اند.
و حلقه های کروی که از نقره ساخته شده اند و یک آویز کوچک از نقره که در پنج قرن قبل از میلاد مسیح در ترکیه بدست آمده است مشابه همین آویز می باشد.آنها همچنین گورهای دست جمعی با هزاران استخوان سفید پیدا کرده اند و می گویند که بقایای لشکر "کامبیز" ـ کمبوجیه ـ نیز بایستی در این منطقه مو جود باشد.

با این اوصاف جا دارد که سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به همراه باستان شناسان ایرانی ضمن انجام تحقیقات و همکاری تنگاتنک با دانشگاه "لچه" بتوانند به نحو احسن از این کشفیات جدید برای بها گذاشتن به فرهنگ و تاریخ کشور اقدامات لازم را برای همکاری دانشگاهی و ارسال باستان شناسان ایرانی به کشور مصر انجام دهند.

اما درپايان لازم به یاد آوری است که چند پيامد بي اطلاعي عمدي و سهوي عامه مردم ايران و بسياري از دست اندر کاران فرهنگي کشور نسبت به فرهنگ، تاريخ وتمدن کهن ايران زمين راکه سبب شده حتي مسوولان متولي حفظ ميراث فرهنگي از پاسداشت ميراث گرانبار نياکانمان غافل بمانند را بر شماريم:

1- از وجود خانه و زادگاه نظامي گنجوي در روستاي "تا" در تفرش حتي بسياري از مسوولان ميراث فرهنگي و مردم منطقه اطلاعي ندارند.اين گونه است که مسوولاني که در هفته گذشته قول مرمت آثار تاريخي دولت باکو در گنجه و ساير نقاط آن سامان را (که مدعي هستند نظامي گنجوي شاعر ملي آنها و نه ايرانيان است!!!) به آنان داده اند ، خانه نظامي در ايران را به عنوان يک اثر ارزشمند تاريخي که به ويرانه اي تبديل شده ، به حال خود رها ساخته اند...

2- فراموش نکرده ايم که کوتاه زماني پس از کشف لوح سنگي حکاکي شده در جزيره خارک که به عنوان سندي تاريخي از نام خليج فارس و حاکميت تاريخي ايرانيان بر اين منطقه محسوب مي شد،دست هاي ناپاک ضد ايراني شبانه با پتک وتيشه به جان اين ميراث ارزشمند وسند تاريخي افتادند و آن را نابود کردند...

3- ايرانيان ميهن دوست فراموش نکرده اند که مسوولان ميراث فرهنگي با تاکيد بر اين که چون اشيائ تاريخي ارزشمندي در غار هاي تاريخي تنگه بلاغي نزديک پاسارگاد پيدا نکرده اند(!!) پس اين غار هاي هخامنشي(به زعم آنان) ارزشي نداشته و اين گونه بود که مجوز ايجاد سد سيوند صادر شد که علاوه بر زير آب بردن ونابود کردن غار هاي تاريخي تنگه بلاغي، در دراز مدت سبب آسیب تدريجي به پاسارگاد،مقبره کوروش، هم خواهد شد.

4-بر اساس گزارش ها و عکس هاي ارسالي درهنگام مرمت(!) مقبره کوروش در سال گذشته که با صدمه به اين بناي ارزشمند همراه بود، استخوان هاي کشف شده در سقف بنا ـ که به احتمال قوي بخش هايي از جسد کوروش بوده است ـ گفته می شود به وسيله مسوولان و کارگران مرمت کار در سطل زباله دور ريخته شده است!!!

فراموش نکنيم که تازيان بلافاصله پس از تسخير ايران به عنوان نخستين اقدام همه مورخان و هر آن که نسبت به گذشته پرشکوه ايران مطلع بود را از دم تيغ گذراندند تا ايرانيان از تاريخ خود بي خبر بمانند ولي بعد ها پس از دو قرن سکوت اجباري ، فردوسي بزرگ با شاهنامه اش پيشينه تاريخ مورد فراموشي قرار گرفته نياکانمان را زنده کرد....
منبع : تابناک
 

reza.izadi

عضو جدید
کوروش کبیر ، اسطوره تاریخ : :heart:
اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات چهارگانه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي كنم كه تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد ، دين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند...
 

tornado*

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشکرام تموم شدن...........
خیلی ممنون واقعا تاپیکه عالی هست.........
واقعا دستتئت درد نکنه
امیدوارم بتونم برای کشورم کاری بکنم
 

reza.izadi

عضو جدید
تشکرام تموم شدن...........

خیلی ممنون واقعا تاپیکه عالی هست.........
واقعا دستتئت درد نکنه
امیدوارم بتونم برای کشورم کاری بکنم​
خواهش می کنم.
ما تلاشمون فقط برای رسیدن به ایرانی با شکوه مثل ایران باستان که فقط با تلاش و همت خودمون ساخته می شود.
 

reza.izadi

عضو جدید
با اجازه اقا سهیل
[FONT=&quot]روزی که قلب کوروش شکست[/FONT]
[FONT=&quot]روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت: البته! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- خواهش میکنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود واگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب!اینجا چقدر مرطوب است!» و فرشته تاسف خورد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]و فرشته چنین کرد. کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی، کسی به یاد او نبود.کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند. فرشته تاسف خورد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله! قاسم! … [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- اعراب؟! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- بله. تو آنها را نمیشناسی. آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناورایران حکومت میکردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]فرشته بسیار تاسف خورد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانیکه من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟ [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- در ظاهر بله! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟ [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- اسلام [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- چگونه آیینی است؟ [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- نیک است [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید … [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]وفرشته چنین کرد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- همین؟! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم راتسکین دهد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس ازچند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت: [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]ایران! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست… [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- مرا به آرامگاهم باز گردان. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن … [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است آرامـــگـهـت غـــرقــه بـه زیـــر آب اسـت[/FONT]
[FONT=&quot]اینبار نـه بیــگانه که دشـمن ز خـود است صد ننـگ به ما کـه روح تو بی تاب است[/FONT]
 

بيتاب

عضو جدید
ببخشید آن فرشته که با کورش همسفر بود .............
جبرائیل بود یا عزرائیل ......کدامیک ؟
 
بالا