ایران در زمان باستان و حال...........چرا؟(وطن پرست ها به پاخیزید)

reza.izadi

عضو جدید
تاریخ مردم ماتم است تاریخ کهنه روی میز هربرگ ان را پاره کن میان شعله ها بریز
باید قلم گرفت بدست تقویم تازه ای نوشت باید که تن ندادو رفت به جستجوی سرنوشت
بر ما هرانچه که گذشت تاریخ ما نبودو نیست اغاز ما عمر زمین با خلقت دنیا یکیست
تاکی به فکر معجزه درانتظار حادثه سوار سرنوشت تویی پشت غبار حادثه
تقویم درد وتفرقه مارا به عصر سنگ برد این قوم در خود گم شده از ذات خود شکست خورد
جالب بود
 

hamidarchitec

عضو جدید
ندا هم یه قربانی برای بیداری بعد از 1400 سال خواب است .

اما هنوز عده زیادی از ما نادانیم .... ترسو هستیم .... منافع طلب هستیم . نمونش بسیاری از روستاها...
 

صبا68

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاکی به ظلمت گم شدن جادوشدن زانو زدن خدا ندارد احتیاج به نذر تو به نذر من

این کهنه تقویم غریب تکرار تاریخ عزاست بی ابتداو انتهاست نگوکه شرح حال ماست

باید جهان را تازه دید رفت وبه فرداها رسید برای یک اغاز نو نباید انتظار کشید

به اعتماد دست هم باید گرفت از نو قلم دوباره خط زدو نوشت از ابتدا قدم قدم
 

reza.izadi

عضو جدید
برای خوشبختی همشه باید تلاش کرد.
بلند شیم و دست در دست هم بدهیم و تاریخ ساز شویم نه اینکه تاریخ را جستجو کنیم.

به تمامی دوستان سپندارمذگان را تبزیک می گویم.
 

reza.izadi

عضو جدید
در ایران کهن، " بـیست و پنج روز پیش از نوروز، در میدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا می شد، بر ستونی گندم، برستونی جو و به ترتیب، برنج، باقلا، کاجیله ( گیاهی است از تیرهً مرکبات، که ساقه آن به 50 سانـتی متر است )، ارزن، ذرت، لوبـیا، نخود، کنجد، عدس و ماش میکاشتـند؛ و در ششمین روز فروردین، با سرود و ترنم و شادی، این سبزه ها را می کندند و برای فرخندگی به هر سو می پراکندند ".


و ابوریحان نقـل می کند که : " این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از رویـیدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند ".
امروز، در همهً خانه ها رسم است که ده روز یا دو هفته پیش از نوروز، در ظرف های کوچک و بزرگ، کاسه، بشقاب، پشت کوزه و ... دانه هایی چون گندم، عدس، ماش و ... می کارند. موقع سال تحویل و روی سفره "هفت سین " بایستی سبزه بگذارند.



[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تحویل سال نو ۲۵۶۹ - ساعت ۹ و ۲ دقیقه و ۰۰ ثانیه بعد از ظهر شنبه اول فروردین ۱۳۸۹ در ایران[/FONT]
 

roya.b

عضو جدید
ممنون رضا جان.آریایی عزیز. از نوشته هات جون تازه یی گرفتم.


خطر خطر خطر : دولت در فکر تغییر کتاب تاریخ مدارسه. میخوان تاریخ عرب رو جایگزین تاریخ ایران بکنن.
اجازه ندیم گذشتمونو ازمون بگیرن. دروووووووووووووووود بر داریوش کبیر
 

reza.izadi

عضو جدید
ن آريايي ام . خداي من ايران است. پيامبر من کورش بزرگ است. امامان من داريوش بزرگ،خشايا­ر شا،مازيار،­انو شيروان عادل، يزدگرد. امام زمان من کاوه اهنگر است. رو حانيون من فردوسي،مول­وي ،حافظ،سعدي­ و ابن سينا. کتاب مقدس من شاهنامه است . اصول و فروع دين من لوح حقوق بشر کورش بزرگ است. عاشوراي من قادسيه است. شهداي من رستم فرخزاد و بابک خرمدين است . پرچم من درفش کاوياني است . بهشت من ازادي است. عيد من مهرگان و نوروز است. محرا ب من دل است. دين من عشق و دانش است. ايمان من خرد است
 

*sanaz

عضو جدید
همیشه میگم برای رسیدن به ارزو ها باید تلاش کرد وگرنه اون چیزیرو که داری باید دوست داشته باشی وارزویی نکنی
ما خودمون برای ابادانی کشورمون کم تلاش کردیم برای همینم شدیم جهان سومی
 

reza.izadi

عضو جدید
همیشه میگم برای رسیدن به ارزو ها باید تلاش کرد وگرنه اون چیزیرو که داری باید دوست داشته باشی وارزویی نکنی
ما خودمون برای ابادانی کشورمون کم تلاش کردیم برای همینم شدیم جهان سومی
واقعا اینطوریه.
کسی که کار کنه پول باید بگیره ولی
در جامعه ی ما پارتی داشته باش پول میگیره.
ولی باید این رسم عوض بشه
 

mazya

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی هم مونده که به تاریخ دوران داریوش بزرگ اهمیت بده
 

arman23

عضو جدید
برنامه .................... دلت خوشه
سران اين مملكت همه عربن
دارن فرهنگ عربهارو ساليان ساله به خوردمون مي دن
چادر عربي لباس عربي
فرهنگ عربي
عزاداري براي عربها
زبان عربي و ......................
يه نگاه به سران اين مملكت ببندازيد
در اينده هم ايران رو بين كشورهاي عربي تقسيم مي كنن همين گربه زخمي هم از بين مي ره
خدايا به داد ما برس
از فرهنگ تمدن اين مملكت چي مونده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ببخشیدا نمیخوام فاز منفی بدم

ولی تو عصر جدید که وطن پرستی ندیدیم

کیو میخوای بگی؟؟؟

محمدرضا پهلوی
رضا خان
یا اعضای نهضت آزادی؟؟؟
 

reza.izadi

عضو جدید
توی کتاب ظهو و سقوط پهلوی از حسین فرددوست حوندم که موشته بود:
از محمدرضا پرسیدم که چرا تاریخ ایران از هجری خورشیدی به پهلوی تغییر دادی؟
محمدرضا گفت اگر از یک بچه در کشور های دیگر سوال کنی و بگویی که کدوم تمدن ها از همه قدیمیتره.با خودش فکر می کنه مثلا اروپایی ها سال 2010 هستند و اعراب سال 1433 و ایرانی ها سال 1389.با خودش فکر می کنه که ما از همه قدیمیتر هستیم چون تقویم ما جلوتره.محمدرضا میگه که من سال 2535 رو انتخاب کردم که به همه ی ثابت کنم تمدن ما از همه قدیمتره.
وقتی با خودم فکر می کنم می بینم که محمدرضا بی ربط هم نمیگه کاش میشد تقویم رو عوض کرد.به نظر خیلی ها که این کار را کاری احمقانه میدونه ولی به نظرم یکی از کارهایی که کاش امتداد پیدا می کرد.من که خیلی دوست داشتم.
 

reza.izadi

عضو جدید
سرزميني كه اسطوره هاي خويش را فراموش كند به اسطورهاي كشورهاي ديگر دلخوش مي كند فرزندان چنين دودماني بي پناه و آسيب پذيرند . ارد بزرگ
 

reza.izadi

عضو جدید
داستانی از بخشندگی کوروش کبیر



روزی که کوروش وارد شهر
صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن
بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب"
خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود.
کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه
آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب
سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای
زینت اسب ها سیر نمی شدند ...



هیچ کس سوار ارابه
آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب
کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و
روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش
به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و
در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل
داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل
وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از
جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای
بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای
امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن
شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد.



در حالی که کوروش سوار
بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های
انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!



در صور، مردم می
دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به
قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می
رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده
انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید،
گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش
همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود.
در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در
همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل
می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او
بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش
پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش
سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می
نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.



در حالی که عده ای از
افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند
و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند...



کوروش بعد از اینکه از
اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش
را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و
سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود
مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد.
کوروش بعد از مراجعت از
معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر
انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟



ارتب جواب داد ای پادشاه
چون سربازان تو برادر مرا کشتند من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین
داشتم که تو را خواهم کشت، زیرا تیر من خطا نمی کند و من یک تیر سه شعبه را به سوی
تو رها کردم، ولی همین که تیر من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اینک می
دانم که تو مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر می دانستم تو از طرف بعل
و خدایان دیگر مورد حمایت قرار گرفته ای نسبت به تو سوءقصد نمی کردم و به طرف تو
تیر پرتاب نمی نمودم!



کوروش گفت در قانون
نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستی که با آن می
خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردد. اما من فکر می کنم که هنگامی که به طرف من
تیر انداختی با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و
با دست دیگر زه را کشیدی. ارتب گفت همین طور است.
کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم
باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی
توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم.



ارتب که نمی توانست
باور کند پادشاه ایران از مجازاتش گذشته، گفت ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی
رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟ کوروش
گفت: نه. ارتب گفت من شنیده بودم که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری و اگر
یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را
مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رسانید. کوروش گفت همین طور است. ارتب پرسید
پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟
پادشاه ایران گفت: برای اینکه من می توانم از حق خود صرفنظر کنم، ولی نمی توانم از
حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.



ارتب گفت به راستی که
بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که
به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم. کوروش
گفت من می گویم تو را وارد خدمت کنند.



از آن روز به بعد ارتب
در سفر و حضر پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست آورد و جان خود را
در راه کوروش فدا نماید ولی آن را به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش که جنگ او
با قبایل مسقند بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از آنکه موسس
سلسله هخامنشی(کوروش بزرگ) به قتل رسید، ارتب بود
که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار
نمی افتاد شاید جسد موسس سلسله هخامنشی از مسقند خارج نمی شد و آنها نسبت به آن
جسد بی احترامی می کردند، ولی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش
به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از
بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اینکه جان بسپارد گفت : بعد
از کوروش زندگی برای من ارزش ندارد.
 

hamed rak

عضو جدید
توی کتاب ظهو و سقوط پهلوی از حسین فرددوست حوندم که موشته بود:
از محمدرضا پرسیدم که چرا تاریخ ایران از هجری خورشیدی به پهلوی تغییر دادی؟
محمدرضا گفت اگر از یک بچه در کشور های دیگر سوال کنی و بگویی که کدوم تمدن ها از همه قدیمیتره.با خودش فکر می کنه مثلا اروپایی ها سال 2010 هستند و اعراب سال 1433 و ایرانی ها سال 1389.با خودش فکر می کنه که ما از همه قدیمیتر هستیم چون تقویم ما جلوتره.محمدرضا میگه که من سال 2535 رو انتخاب کردم که به همه ی ثابت کنم تمدن ما از همه قدیمتره.
وقتی با خودم فکر می کنم می بینم که محمدرضا بی ربط هم نمیگه کاش میشد تقویم رو عوض کرد.به نظر خیلی ها که این کار را کاری احمقانه میدونه ولی به نظرم یکی از کارهایی که کاش امتداد پیدا می کرد.من که خیلی دوست داشتم.
سلام
محمدرضا بجای اینکه بخواد با قدیمی تر کردن تاریخ ایران رو به جهان معرفی کنه با وطن پرستی اونو نشون می داد نه با پذیرفتن کاپیتولاسیون
 

hamed rak

عضو جدید
به نظر من که ایران در حال پیشرفته
در زمینه ی هسته ای
هوا فضا (ماهواره و ....)
پزشکی
عمرانی (سد سازیو ...)
نظامی (موشک و ناوچه و جنگنده و تانک و...)
لیزر
.
.
.
همه ی اینها مدیون تلاش و جان فشانی مردم مسلمان ایرانه
 
بالا