مشاعرۀ سنّتی

[snazari]

من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

 

[n1990]

من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد

 

[snazari]

در دور خوبی تو بی قیمتند خوبان

گل امدست و لابد رونق بشد گیارا

 

[hilari]

آنان که خاک را به هنر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند

 

[naghmeirani]

داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد
هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش

هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش

 

[noosh_l]

داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد
هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش

هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش

شبي با خيال تو همخونه شد دل
نبودي نديدي چه ويرونه شد دل
نبودي نديدي پريشونيامو
فقط باد و بارون شنيدن صدامو​

 

[magsod]

وه ... چه زيبا بود اگر پائيز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
در كنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی

 

[laleh_a]

یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای

 

[n1990]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]

 

[gh_engineer]

سعدی

سعدی

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است[/FONT]

تا مگس را جان شیرین در تنست
گرد آن گردد که حلوا می​کند

 

[laleh_a]

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

 

[gh_engineer]

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

یار با ما بی​وفایی می​کند
بی​گناه از من جدایی می​کند

 

[gh_engineer]

[quote=gh_engineer;956906]یار با ما بی​وفایی می​کند
بی​گناه از من جدایی می​کند[/quote]



دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند

 

[gh_engineer]

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند[/quote]





در من این عیب قدیمست و به در می​نرود
که مرا بی می و معشوق به سر می​نرود

 

[sara.sss27]

در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم

 

[n1990]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محبوب دلم ز من جدایی تا کی؟
من درطلب و تو بی وفایی تا کی؟[/FONT]

 

[sanaz950]

يار اگر ننشست با ما نيست جاي اعتراض
پادشاهي كامران بود از گدايي عار داشت

 

[n1990]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت[/FONT]

 

[naghmeirani]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت[/FONT]

تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم
تو انتهای هر ره و آن سوی هر دری
انگار با من از همه کس ‌آشناتری
از هر صدا خوب برایم صداتری
از تو اگر که بگذرم ، از خود گذشته ام
هرگز گمان نمی برم از من ،‌ تو بگذری

 

[sara.sss27]

یاد یار مهربان آید همی
بوی جوی مولیان آید همی

 

[naghmeirani]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت[/FONT]

یاد یار مهربان آید همی

دوستِ عزیز:این شعر به صورت زیر است ،شما برعکس نوشته اید

بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی

 

[سمیه نوروزی]

يارب آيينه ي حسن تو چه جوهر دارد
كه دراو آه مرا قوت تاثير نبود​

 

[hilari]

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذر
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

 

[naghmeirani]

يارب آيينه ي حسن تو چه جوهر دارد


كه دراو آه مرا قوت تاثير نبود​

دو شاخه نرگست ای یار دلبند
چه خوش عطری درین ایوان پراکند
اگر صد گونه غم داری چو نرگس
به روی زندگی لبخند لبخند

 

[magsod]

ديده بدبين بپوشان ای کريم عيب پوش
زين دليری‌ها که من در کنج خلوت می‌کنم

 

[naghmeirani]

مگر وارهم از غم عشق او
مگر نشنوم بانگ این چنگ را
همه زندگی نغمه ماتم است
نمی خواهم این ناخوش آهنگ را

 

[magsod]

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
يار شيرين سخن نادره گفتار من است

 

[naghmeirani]

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
يار شيرين سخن نادره گفتار من است

تا قصر خواجگان نرود از پی نیاز
بر او حرام باد که کار گدا کند
هر جا که می رود به دل بی هوس رود
هر کار میکند به رضای خدا کند

 

[magsod]

در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغيير کن قضا را

 

[*زهره*]

اگر بتوان حدیثی گوی از آن روی

که من بی‌روی او نتوانم اینجا