_______ترسناک(واقعی)_____جن زده،یا هرکس که احساسشون کرده بیاد بگه___خواشا جدی بگیرین______

atros

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ،قبل از اینکه شروع به خوندن این تاپیک کنید چندتا قانون واسش میزارم خواهش میکنم همه بچها و دوستان گلم رعایت کنن.....
-------------------------
1- اگر واقعا از این بحث ها وحشت دارید و حالتی بد به شما دست میدهد پس دوست من همین حالا تاپیک رو ببند و فراموش کن چون دلیلی بر ترس نیست واقعیتی است که شاید هر کسی نتونه باهاش کنار بیاد خیلی ها با خواندن این مطالب در وجودشون نا خود آگاه احساس وحشت میکنند به همین خاطر پیشنهاد بستن این پنجره رو کردم
---------------------------------------------
2-از بچهای بذله گو (اولیش با خودمم:smile:)خواهش میکنم حتی اگر به روح وجن اعتقادی هم ندارن از مسخره کردن و آتو گرفتن از بچها حداقل تو این;) تاپیک خود داری کنن(دوستان فکر نکنم جن ها به 30یاست کاری داشته باشن التماسا تاپیک رو سی ا س ی نکنین)
--------------------------------------------------------------


3- نیایید وجود جن رو تعریف کنین تعریف جن و بحثش تو قرآن رو به موقش میزارم الان هر حادثه ترســـــــــــــناک (نه تخیلی) برای خودت یا کسی اتفاق افتاده وشنیدید رو بیا بگو فکر کنم اینجوری هیجان بیشتری داره.
_______________________________________________________________

 

atros

عضو جدید
کاربر ممتاز
گزارشی از جن

گزارشی از جن

اعضاى هشت نفره یك خانواده قزوینى ادعا مى كنند كه از ۱۱ماه پیش یك بچه جن با آنان در ارتباط است ومى توانند به وسیله او از آنچه در آینده روى مى دهد مطلع شوند. فرزندان این خانواده پس از دوستى و آشنایى با این بچه جن دچار مشكلات شدید روحى و روانى شده اند.
نخستین بار چه گذشت :

خانه در محله اى قدیمى واقع شده است. پدر خانواده با نگرانى در مورد آنچه كه روى داده مى گوید: ۱۱ماه پیش بود. پسر كوچكم كه ۱۵ساله است دچار حالت تشنج گونه شدیدى شده و در ناحیه گردن تمام رگهایش متورم شده و عضلات دستها و صورتش به شدت منقبض شده بود. او با صداى وحشتناكى با تمام ما درگیر شده بود.
وى گفت: از اینكه پسرم دچار جنون آنى شده ترسیده بودم ونمى دانستم چه كار كنم، هیجان او به اندازه اى بود كه همه به او خیره شده بودیم تا اینكه او جلوى آینه رفت و در آن شروع به حرف زدن كرد.
وى گفت: بعد از آن كم كم آرام شد و بعد با اشاره به ما گفت: این دختر دوست من است. ما هیچ كس را نمى دیدیم ولى او در آینه شروع به صحبت كردن با او كه روز بعد وقتى سرسفره براى خوردن ناهار نشسته بودیم همسرم خواست پارچ آب را وسط سفره بگذارد، پسرم در یك لحظه پارچ را برداشته و به دیوار كوبید و گفت: مامان! حواست كجاست؟ چرا پارچ را روى سر دوست من مى گذارى؟ خیلى از این وضعیت احساس خطر كردم براى همین بود كه همان روز پسرم را به نزد یك متخصص روانپزشكى بردم و مشكل را با آنان در میان گذاشتم ولى دكتر قرص آرامبخش براى او نوشت كه هیچ تاثیرى روى او نداشت و تنها براى مدتى او را آرام مى كرد.
*دومین جن زده
وى گفت: وضعیت پسرم همه اعضاى خانواده را پریشان كرده بود. همه نگران وضعیت او بودیم و مى ترسیدیم كه مبادا بلایى سر او بیاید. در این میان دخترم كه تازه نامزد كرده بود بیشتر از بقیه احساس نگرانى مى كرد. بعد از چندروز متوجه شدم دخترم كه پرشور، اجتماعى و سرو زبان دار بود، ساعتها گوشه اى مى نشیند و به حالت افسردگى مبتلا شده است.
دخترم دیگر از خانه بیرون نمى رفت و در گوشه اى مى نشست. ساعتها گریه مى كرد. فكر مى كردم به خاطر وضعیت برادرش به این روز افتاده است، ولى بعد از چندروز حالت عجیبى از او سر زد او ناخن هایش را به شدت مى جوید و در زمانى كه در اتاق تنها بود با خودش حرف مى زد. نامزد دخترم از وضعیتى كه پیش آمده بود گلایه مى كرد و رفتارهاى دخترم با او باعث شد كه او ناراحت شود و سرانجام به توصیه من رفت و آمدش را به خانه ما كم كرد.
این پدر ادامه داد: دخترم در حرفهایش جسته و گریخته از دخترى حرف مى زد كه ما قادر به دیدن او نبودیم. او كم كم دیگر جلوى ما با موجودى حرف مى زد كه به چشم ما نمى آمد. هر روز شانه اى به دست مى گرفت و درهوا طورى تكان مى داد كه انگار دارد موهاى كسى را شانه مى كند.
وى ادامه داد: چند روزى گذشت یك روز تشنج شدیدى به او دست داد و در یك لحظه به طرف من حمله كرد. از این رفتار دخترم تعجب كردم. او با ناراحتى به من گفت: بابا! تو مقصر تمام بدبختى هائى هستى كه براى دوست من به وجود آمده است. سعى كردم او را آرام كنم. از او علت را پرسیدم و او گفت: تو دست هاى دوست مرا سوزانده اى.

*سومین جن زده
پدر مى گوید: پسر دیگرم هم بعد از مدت كوتاهى مثل آن دو شد. او هم از دوستى حرف مى زد كه ما او را نمى دیدیم. مى دانستیم كه این پسرمان هم مثل آن دوتاى دیگر جن زده شده است.

*پیشگویى
مادر خانواده در حالى كه ناراحت است مى گوید: در شرایطى بودیم كه نمى دانستیم چه كنیم. شوهرم و من به هر درى مى زدیم به نتیجه نمى رسیدیم. یك روز دخترم را شروع به نصیحت كردم و به او گفتم: دخترم تو چرا پدرت را آدمى سنگدل مى دانى كه دوست تو را سوزانده است. او آدم مهربانى است. دخترم گفت: مى دانى كه بابا قبلاً قصد ازدواج با شخص دیگرى را داشته است و اصلاً به تو هیچ علاقه اى ندارد. بعد هم گفت: زیاد نگران دایى نباش. دایى دچار ناراحتى كلیه است و تا ۱۰ ماه دیگر مى میرد. ۱۰ ماه بعد برادرم در بیمارستان جان سپرد. دیگر متوجه خطر جدى در نزدیك خودمان شده بودیم. هركس آدرسى از پزشك، دعانویس و امامزاده مى داد بچه ها را به آنجا مى بردیم. حتى گفتند زنى در شمال كشور امكان تسخیر اجنه را دارد و ما بچه ها را به آنجا بردیم. خانه آن زن در روستایى دورافتاده بود. پیرزن بچه هایم را داخل اتاقى برد. صداى ضجه بچه هایم را مى شنیدم، دیوانه شده بودم نمى توانستم تحمل كنم. شوهرم هم وضعیت بدترى از من داشت پیرزن با سرسختى به ما اجازه واردشدن به اتاق را نمى داد.
وى گفت: پنج روز آنجا بودیم. بچه هایم آرامتر شده بودند. پیرزن به من گفت: مقصر اصلى تمام این ماجراها شوهر تو است. ولى نه من و نه شوهرم واقعاً علت را نمى دانستیم. چند روز بعد از بازگشتن به قزوین دوباره سردردها، تشنج ها، حرف زدن ها، شانه زدن موهاى دخترك جن و واگویه ها وپیشگویى ها شروع شد. هر روز وقتى سر سفره ناهار یا شام مى نشستیم مى دانستیم كه دخترم قاشق قاشق به دوستش غذا مى دهد. او قاشق را پر مى كرد در هوا مى چرخاند و به سوى كسى كه كنارش نشسته بود مى گرفت و غذاى درون قاشق در یك لحظه ناپدید مى شد، بى آنكه ببینیم كسى قاشق را به دهان مى برد.
پسر كوچك خانواده كه ۱۵ ساله است مى گوید: دوستم دخترى است كوچك. او مثل ما لباس مى پوشد ولى دست هاى او سوخته است. دوستم همیشه گریه مى كند و از پدرم ناراحت است.

*چرا؟
پسرك مى گوید: خب معلوم است پدرم دست هاى او را سوزانده است. پدر من، پدر ومادر او را هم سوزانده و كشته است. پسرك بغض مى كند و مى گوید: او در كنار من مى نشیند و من با اوحرف مى زنم و او اطلاعات زیادى را به من مى دهد.

*چهارمین جن زده
خاله بچه ها كه از شنیدن وضعیت بچه هاى خواهرش نگران شده است راهى قزوین مى شود تا جویاى حال آنان شود ولى این زن بعد از چند روز اقامت در این خانه وقتى به خانه اش باز مى گردد، دچار همین حالات مى شود بر اثر پیش آمدن این حالات، همه از او فاصله مى گیرند و مشكلات زیادى براى او و خانواده اش پیش مى آید.

*كودكان جن زده محله
چند كودك و نوجوان كه به نوعى از دوستان فرزندان این خانواده قزوینى هستند بعد از مدتى دچار حالات مشابهى مى شوند. وضعیت همسایگان محله به هم ریخته است. یكى از این خانواده ها كه ادعا مى كند فرزندش جن زده شده یك كوچه بالاتر و دیگرى چند كوچه آن سوتر ساكن است.

*بچه جن
تمام این كودكان در مورد دوست كوچك خود مى گویند: او دخترى كوچك است. كاملاً شبیه انسان است. دست هایش سوخته است. لباس تمیز ومرتبى بر تن دارد. او همیشه در حال گریه وزارى است. موهایش بلند است و مثل همه انسانها حرف مى زند. پدر خانواده در مورد حالاتى كه در تمام فرزندانش مشاهده كرده است مى گوید: وقتى در لحظاتى بچه هایم ادعا مى كنند كه دوست جن شان را مى بینند دست هایشان مثل او از هم به دو طرف باز مى شود. عضلاتشان كشیده شده، چشمان شان كاملاً سرخ و پرخون و رگ هاى گردنشان متورم و چهره شان دگرگون مى شود.

*ادامه پیشگویى ها
بچه ها گاه و بى گاه از ...، نبودن همسایه، آمدن میهمان، كتك و دعوا در محل كار خبر مى دهند. در حالى كه این پیشگویى ها تاكنون كاملاً درست بوده است. مادر بچه ها با گریه مى گوید: نمى دانم چرا بچه هایم اینطورى شده اند. از این وضعیت ناراحت هستیم. آنها بعد از تشنج با تزریق سرم و دارو آرام شده و به حالت عادى باز مى گردند.
متخصصان چه مى گویند؟
یك كارشناس ارشد روانشناسى با اشاره به مشكلات روحى و روانى این افراد مى گوید: جن قابل لمس یا دیدن نیست. در احادیث و روایت اسلامى نیز به آن اشاره شده ولى به صورتى كه این خانواده وبچه ها ادعا مى كنند نیست به احتمال قوى همه این افراد دچار ناراحتى روحى-روانى كه زاده تخیل و تلقین است شده اند

/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب باتوجه به رشتهءتحصیلیت یه کم توضیح بده!!!!!!!!!!!!:eek:

ربطی به رشته تحصیلی نداره من اگر بخوام توضیح بدم 99 درصد باور ندارن و نمیکنن:D
کلا اینجور مسایل نباید توضیح داده بشه چون واسه شخصی که لمس کرده و در ارتباطه خطرناکه;)
 

روياي ماه

عضو جدید
وای آتروس اول نفهمیدم اینقدر اسرارت واسه چیه که تاپیک رو هر کسی نبینه...!
به جون مامانم وقتی کلیپ رو دیدم انگاری همون جن الان از جلو خودم رد شدش هنوزم دستام داره میلرزه آخه اون بالا بگو که این پایین میخوای جن نشونمون بدی

من که خودم ندیدم اما بابام تو جاده اصفهان با دوستش میرفته که وسط های راه یه جن میاد تو ماشین کنار دوستش میشینه تا چند کیلومتری میمونه تو ماشین اما بابام میگه تا نزدیک به مسجد شدیم دیدیم دیگه نیست تو ماشین رفته بوده:weirdsmiley:
 

ricardo

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

Savant

کاربر بیش فعال
اون مطلبی که نوشتی جن از آینده خبر میده دروغه چون جن میتونه از گذشته خبر بده اما از آینده نه چون آینده جزو غیبیاته و خدا در قرآن میفرماید که جنیان از غیب آگاه نیستن.
 

Savant

کاربر بیش فعال
راستی اگه خواستین بگین تا راه های خلاصی از دست جن رو بگم. جنی که ساحران اون رو به وجود آدم میندازن تا در زندگی آزارش بده و به انواع مشکلات دچارش کنه . هر چند خودم به این راهها اعتقاد ندارم.
 

nirgiya

عضو جدید
راستی اگه خواستین بگین تا راه های خلاصی از دست جن رو بگم. جنی که ساحران اون رو به وجود آدم میندازن تا در زندگی آزارش بده و به انواع مشکلات دچارش کنه . هر چند خودم به این راهها اعتقاد ندارم.[/QU


خوب بگو اگه خدا نكرده اينطوري شديم بدونيم چيكار كنيم:cry:
 

زخم سبز

عضو جدید
به شخصه قبول دارم
و کاملا دیدم و لمس کردم و در ارتباط هم بودم باهاشون
ولی به دلایلی نمیتونم توضیح بدم



من باور میکنم خانمی اگه واسه خودت بد نمیشه بگو...
من خودم بچه که بودم یه روز سر کوچمون یه باغ قدیمی کاه گلی بود شب ساعته 10 بود دیدم یه چیزی مثل دو تا سم اسب رو دیوار داره راه راه میره من فقط پاهاشو دیدم بعد گفتن بهم که اون جن بوده الان این باغ و خراب کردن یه خونه جدید ساختن هر مستجری میاد توش سر سال نمیشه ازون خونه اسباب کشی میکنه:(:cry:
 

mammad_1313

عضو جدید
کاربر ممتاز
من باور میکنم خانمی اگه واسه خودت بد نمیشه بگو...
من خودم بچه که بودم یه روز سر کوچمون یه باغ قدیمی کاه گلی بود شب ساعته 10 بود دیدم یه چیزی مثل دو تا سم اسب رو دیوار داره راه راه میره من فقط پاهاشو دیدم بعد گفتن بهم که اون جن بوده الان این باغ و خراب کردن یه خونه جدید ساختن هر مستجری میاد توش سر سال نمیشه ازون خونه اسباب کشی میکنه:(:cry:
ما هم یه خونه خریدیم بعدا فهمیدیم توش جن داره، سر هفته رفتیم با صحاب خونه دعوا ، پسش دادیم،
 

mammad_1313

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه رفیقی داشتم دوسال از ازدواجش میگذشت ، تو خونه قدیمی اجاره ای طبقه بالا زندگی می کرد، پنجره اتاقش باز میشد رو به به درخت کنار که تو خیابون بود،
یه روز بحث شد جریانو برام تعریف کرد ،
تعریف میکرد درخته کنار جن داشته هر موقع اینا از خونه میرفتن بیرون این میومده تمام وسایل خونه رو بهم میریخت یا اینکه میگفت سویچ موتور رو بر میداشت میذاشت زیر قالی و می بایست کلی دنبال سویچ بگردیم یا می گفت موقعی که خواب بودن میومد تلویزیون رو روشن می کرد
تعریف میکرد رفتیم پیش یه قرآن خون و اون اومده بشون گفته کاریش نداشته باشین به کسی هم چیزی نگین،
پس خواهشا دوستان عزیز شما هم چیزی نگین فقط بخونین
 

Maryam.Silent

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعضاى هشت نفره یك خانواده قزوینى ادعا مى كنند كه از ۱۱ماه پیش یك بچه جن با آنان در ارتباط است ومى توانند به وسیله او از آنچه در آینده روى مى دهد مطلع شوند. فرزندان این خانواده پس از دوستى و آشنایى با این بچه جن دچار مشكلات شدید روحى و روانى شده اند.
نخستین بار چه گذشت :

خانه در محله اى قدیمى واقع شده است. پدر خانواده با نگرانى در مورد آنچه كه روى داده مى گوید: ۱۱ماه پیش بود. پسر كوچكم كه ۱۵ساله است دچار حالت تشنج گونه شدیدى شده و در ناحیه گردن تمام رگهایش متورم شده و عضلات دستها و صورتش به شدت منقبض شده بود. او با صداى وحشتناكى با تمام ما درگیر شده بود.
وى گفت: از اینكه پسرم دچار جنون آنى شده ترسیده بودم ونمى دانستم چه كار كنم، هیجان او به اندازه اى بود كه همه به او خیره شده بودیم تا اینكه او جلوى آینه رفت و در آن شروع به حرف زدن كرد.
وى گفت: بعد از آن كم كم آرام شد و بعد با اشاره به ما گفت: این دختر دوست من است. ما هیچ كس را نمى دیدیم ولى او در آینه شروع به صحبت كردن با او كه روز بعد وقتى سرسفره براى خوردن ناهار نشسته بودیم همسرم خواست پارچ آب را وسط سفره بگذارد، پسرم در یك لحظه پارچ را برداشته و به دیوار كوبید و گفت: مامان! حواست كجاست؟ چرا پارچ را روى سر دوست من مى گذارى؟ خیلى از این وضعیت احساس خطر كردم براى همین بود كه همان روز پسرم را به نزد یك متخصص روانپزشكى بردم و مشكل را با آنان در میان گذاشتم ولى دكتر قرص آرامبخش براى او نوشت كه هیچ تاثیرى روى او نداشت و تنها براى مدتى او را آرام مى كرد.
*دومین جن زده
وى گفت: وضعیت پسرم همه اعضاى خانواده را پریشان كرده بود. همه نگران وضعیت او بودیم و مى ترسیدیم كه مبادا بلایى سر او بیاید. در این میان دخترم كه تازه نامزد كرده بود بیشتر از بقیه احساس نگرانى مى كرد. بعد از چندروز متوجه شدم دخترم كه پرشور، اجتماعى و سرو زبان دار بود، ساعتها گوشه اى مى نشیند و به حالت افسردگى مبتلا شده است.
دخترم دیگر از خانه بیرون نمى رفت و در گوشه اى مى نشست. ساعتها گریه مى كرد. فكر مى كردم به خاطر وضعیت برادرش به این روز افتاده است، ولى بعد از چندروز حالت عجیبى از او سر زد او ناخن هایش را به شدت مى جوید و در زمانى كه در اتاق تنها بود با خودش حرف مى زد. نامزد دخترم از وضعیتى كه پیش آمده بود گلایه مى كرد و رفتارهاى دخترم با او باعث شد كه او ناراحت شود و سرانجام به توصیه من رفت و آمدش را به خانه ما كم كرد.
این پدر ادامه داد: دخترم در حرفهایش جسته و گریخته از دخترى حرف مى زد كه ما قادر به دیدن او نبودیم. او كم كم دیگر جلوى ما با موجودى حرف مى زد كه به چشم ما نمى آمد. هر روز شانه اى به دست مى گرفت و درهوا طورى تكان مى داد كه انگار دارد موهاى كسى را شانه مى كند.
وى ادامه داد: چند روزى گذشت یك روز تشنج شدیدى به او دست داد و در یك لحظه به طرف من حمله كرد. از این رفتار دخترم تعجب كردم. او با ناراحتى به من گفت: بابا! تو مقصر تمام بدبختى هائى هستى كه براى دوست من به وجود آمده است. سعى كردم او را آرام كنم. از او علت را پرسیدم و او گفت: تو دست هاى دوست مرا سوزانده اى.

*سومین جن زده
پدر مى گوید: پسر دیگرم هم بعد از مدت كوتاهى مثل آن دو شد. او هم از دوستى حرف مى زد كه ما او را نمى دیدیم. مى دانستیم كه این پسرمان هم مثل آن دوتاى دیگر جن زده شده است.

*پیشگویى
مادر خانواده در حالى كه ناراحت است مى گوید: در شرایطى بودیم كه نمى دانستیم چه كنیم. شوهرم و من به هر درى مى زدیم به نتیجه نمى رسیدیم. یك روز دخترم را شروع به نصیحت كردم و به او گفتم: دخترم تو چرا پدرت را آدمى سنگدل مى دانى كه دوست تو را سوزانده است. او آدم مهربانى است. دخترم گفت: مى دانى كه بابا قبلاً قصد ازدواج با شخص دیگرى را داشته است و اصلاً به تو هیچ علاقه اى ندارد. بعد هم گفت: زیاد نگران دایى نباش. دایى دچار ناراحتى كلیه است و تا ۱۰ ماه دیگر مى میرد. ۱۰ ماه بعد برادرم در بیمارستان جان سپرد. دیگر متوجه خطر جدى در نزدیك خودمان شده بودیم. هركس آدرسى از پزشك، دعانویس و امامزاده مى داد بچه ها را به آنجا مى بردیم. حتى گفتند زنى در شمال كشور امكان تسخیر اجنه را دارد و ما بچه ها را به آنجا بردیم. خانه آن زن در روستایى دورافتاده بود. پیرزن بچه هایم را داخل اتاقى برد. صداى ضجه بچه هایم را مى شنیدم، دیوانه شده بودم نمى توانستم تحمل كنم. شوهرم هم وضعیت بدترى از من داشت پیرزن با سرسختى به ما اجازه واردشدن به اتاق را نمى داد.
وى گفت: پنج روز آنجا بودیم. بچه هایم آرامتر شده بودند. پیرزن به من گفت: مقصر اصلى تمام این ماجراها شوهر تو است. ولى نه من و نه شوهرم واقعاً علت را نمى دانستیم. چند روز بعد از بازگشتن به قزوین دوباره سردردها، تشنج ها، حرف زدن ها، شانه زدن موهاى دخترك جن و واگویه ها وپیشگویى ها شروع شد. هر روز وقتى سر سفره ناهار یا شام مى نشستیم مى دانستیم كه دخترم قاشق قاشق به دوستش غذا مى دهد. او قاشق را پر مى كرد در هوا مى چرخاند و به سوى كسى كه كنارش نشسته بود مى گرفت و غذاى درون قاشق در یك لحظه ناپدید مى شد، بى آنكه ببینیم كسى قاشق را به دهان مى برد.
پسر كوچك خانواده كه ۱۵ ساله است مى گوید: دوستم دخترى است كوچك. او مثل ما لباس مى پوشد ولى دست هاى او سوخته است. دوستم همیشه گریه مى كند و از پدرم ناراحت است.

*چرا؟
پسرك مى گوید: خب معلوم است پدرم دست هاى او را سوزانده است. پدر من، پدر ومادر او را هم سوزانده و كشته است. پسرك بغض مى كند و مى گوید: او در كنار من مى نشیند و من با اوحرف مى زنم و او اطلاعات زیادى را به من مى دهد.

*چهارمین جن زده
خاله بچه ها كه از شنیدن وضعیت بچه هاى خواهرش نگران شده است راهى قزوین مى شود تا جویاى حال آنان شود ولى این زن بعد از چند روز اقامت در این خانه وقتى به خانه اش باز مى گردد، دچار همین حالات مى شود بر اثر پیش آمدن این حالات، همه از او فاصله مى گیرند و مشكلات زیادى براى او و خانواده اش پیش مى آید.

*كودكان جن زده محله
چند كودك و نوجوان كه به نوعى از دوستان فرزندان این خانواده قزوینى هستند بعد از مدتى دچار حالات مشابهى مى شوند. وضعیت همسایگان محله به هم ریخته است. یكى از این خانواده ها كه ادعا مى كند فرزندش جن زده شده یك كوچه بالاتر و دیگرى چند كوچه آن سوتر ساكن است.

*بچه جن
تمام این كودكان در مورد دوست كوچك خود مى گویند: او دخترى كوچك است. كاملاً شبیه انسان است. دست هایش سوخته است. لباس تمیز ومرتبى بر تن دارد. او همیشه در حال گریه وزارى است. موهایش بلند است و مثل همه انسانها حرف مى زند. پدر خانواده در مورد حالاتى كه در تمام فرزندانش مشاهده كرده است مى گوید: وقتى در لحظاتى بچه هایم ادعا مى كنند كه دوست جن شان را مى بینند دست هایشان مثل او از هم به دو طرف باز مى شود. عضلاتشان كشیده شده، چشمان شان كاملاً سرخ و پرخون و رگ هاى گردنشان متورم و چهره شان دگرگون مى شود.

*ادامه پیشگویى ها
بچه ها گاه و بى گاه از ...، نبودن همسایه، آمدن میهمان، كتك و دعوا در محل كار خبر مى دهند. در حالى كه این پیشگویى ها تاكنون كاملاً درست بوده است. مادر بچه ها با گریه مى گوید: نمى دانم چرا بچه هایم اینطورى شده اند. از این وضعیت ناراحت هستیم. آنها بعد از تشنج با تزریق سرم و دارو آرام شده و به حالت عادى باز مى گردند.
متخصصان چه مى گویند؟
یك كارشناس ارشد روانشناسى با اشاره به مشكلات روحى و روانى این افراد مى گوید: جن قابل لمس یا دیدن نیست. در احادیث و روایت اسلامى نیز به آن اشاره شده ولى به صورتى كه این خانواده وبچه ها ادعا مى كنند نیست به احتمال قوى همه این افراد دچار ناراحتى روحى-روانى كه زاده تخیل و تلقین است شده اند

/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
هرگز به قزوین نخواهم رفت:D
 

Farez 132

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[
من که خودم ندیدم اما بابام تو جاده اصفهان با دوستش میرفته که وسط های راه یه جن میاد تو ماشین کنار دوستش میشینه تا چند کیلومتری میمونه تو ماشین اما بابام میگه تا نزدیک به مسجد شدیم دیدیم دیگه نیست تو ماشین رفته بوده:weirdsmiley:[/QUOTE]
حتما خونشون قبل از مسجد بود پیاده شده بود :biggrin::biggrin::biggrin:
 

usef.key

عضو جدید
این مسئله رو منم قبول دارم
اما در مورد اوون دوستی که اول داستان تعریف کرده بود.
حاجی من این داستان و 5 یا 6 سال پیش خوندم. و منبع درست حسابی گیر نیوردم.
یه موقع خیلی دوست داشتم که با هاشون ارتباط داشته باشم که نیاز داشت علم رمل و جف رو یاد بگیرم پیش یه استاد قهار احضار.
در مورد اون کلیپ اولی که کار کامپیوتره.
من به شخصه تا الان 2 بار باهاشون برخورد کردم.
و حتی در کویر نوردی هایی که دارم با خیلی از چوپان ها صحبت کردم و اونام داستانهای جالبی از آزار اونها به انسان ها داشته اند را تعریف میکنند.
بحث در مورد علم رمل یا جف به همین راحتی نیست.
 

mammad_1313

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعضاى هشت نفره یك خانواده قزوینى ادعا مى كنند كه از ۱۱ماه پیش یك بچه جن با آنان در ارتباط است ومى توانند به وسیله او از آنچه در آینده روى مى دهد مطلع شوند. فرزندان این خانواده پس از دوستى و آشنایى با این بچه جن دچار مشكلات شدید روحى و روانى شده اند.
نخستین بار چه گذشت :

خانه در محله اى قدیمى واقع شده است. پدر خانواده با نگرانى در مورد آنچه كه روى داده مى گوید: ۱۱ماه پیش بود. پسر كوچكم كه ۱۵ساله است دچار حالت تشنج گونه شدیدى شده و در ناحیه گردن تمام رگهایش متورم شده و عضلات دستها و صورتش به شدت منقبض شده بود. او با صداى وحشتناكى با تمام ما درگیر شده بود.
وى گفت: از اینكه پسرم دچار جنون آنى شده ترسیده بودم ونمى دانستم چه كار كنم، هیجان او به اندازه اى بود كه همه به او خیره شده بودیم تا اینكه او جلوى آینه رفت و در آن شروع به حرف زدن كرد.
وى گفت: بعد از آن كم كم آرام شد و بعد با اشاره به ما گفت: این دختر دوست من است. ما هیچ كس را نمى دیدیم ولى او در آینه شروع به صحبت كردن با او كه روز بعد وقتى سرسفره براى خوردن ناهار نشسته بودیم همسرم خواست پارچ آب را وسط سفره بگذارد، پسرم در یك لحظه پارچ را برداشته و به دیوار كوبید و گفت: مامان! حواست كجاست؟ چرا پارچ را روى سر دوست من مى گذارى؟ خیلى از این وضعیت احساس خطر كردم براى همین بود كه همان روز پسرم را به نزد یك متخصص روانپزشكى بردم و مشكل را با آنان در میان گذاشتم ولى دكتر قرص آرامبخش براى او نوشت كه هیچ تاثیرى روى او نداشت و تنها براى مدتى او را آرام مى كرد.
*دومین جن زده
وى گفت: وضعیت پسرم همه اعضاى خانواده را پریشان كرده بود. همه نگران وضعیت او بودیم و مى ترسیدیم كه مبادا بلایى سر او بیاید. در این میان دخترم كه تازه نامزد كرده بود بیشتر از بقیه احساس نگرانى مى كرد. بعد از چندروز متوجه شدم دخترم كه پرشور، اجتماعى و سرو زبان دار بود، ساعتها گوشه اى مى نشیند و به حالت افسردگى مبتلا شده است.
دخترم دیگر از خانه بیرون نمى رفت و در گوشه اى مى نشست. ساعتها گریه مى كرد. فكر مى كردم به خاطر وضعیت برادرش به این روز افتاده است، ولى بعد از چندروز حالت عجیبى از او سر زد او ناخن هایش را به شدت مى جوید و در زمانى كه در اتاق تنها بود با خودش حرف مى زد. نامزد دخترم از وضعیتى كه پیش آمده بود گلایه مى كرد و رفتارهاى دخترم با او باعث شد كه او ناراحت شود و سرانجام به توصیه من رفت و آمدش را به خانه ما كم كرد.
این پدر ادامه داد: دخترم در حرفهایش جسته و گریخته از دخترى حرف مى زد كه ما قادر به دیدن او نبودیم. او كم كم دیگر جلوى ما با موجودى حرف مى زد كه به چشم ما نمى آمد. هر روز شانه اى به دست مى گرفت و درهوا طورى تكان مى داد كه انگار دارد موهاى كسى را شانه مى كند.
وى ادامه داد: چند روزى گذشت یك روز تشنج شدیدى به او دست داد و در یك لحظه به طرف من حمله كرد. از این رفتار دخترم تعجب كردم. او با ناراحتى به من گفت: بابا! تو مقصر تمام بدبختى هائى هستى كه براى دوست من به وجود آمده است. سعى كردم او را آرام كنم. از او علت را پرسیدم و او گفت: تو دست هاى دوست مرا سوزانده اى.

*سومین جن زده
پدر مى گوید: پسر دیگرم هم بعد از مدت كوتاهى مثل آن دو شد. او هم از دوستى حرف مى زد كه ما او را نمى دیدیم. مى دانستیم كه این پسرمان هم مثل آن دوتاى دیگر جن زده شده است.

*پیشگویى
مادر خانواده در حالى كه ناراحت است مى گوید: در شرایطى بودیم كه نمى دانستیم چه كنیم. شوهرم و من به هر درى مى زدیم به نتیجه نمى رسیدیم. یك روز دخترم را شروع به نصیحت كردم و به او گفتم: دخترم تو چرا پدرت را آدمى سنگدل مى دانى كه دوست تو را سوزانده است. او آدم مهربانى است. دخترم گفت: مى دانى كه بابا قبلاً قصد ازدواج با شخص دیگرى را داشته است و اصلاً به تو هیچ علاقه اى ندارد. بعد هم گفت: زیاد نگران دایى نباش. دایى دچار ناراحتى كلیه است و تا ۱۰ ماه دیگر مى میرد. ۱۰ ماه بعد برادرم در بیمارستان جان سپرد. دیگر متوجه خطر جدى در نزدیك خودمان شده بودیم. هركس آدرسى از پزشك، دعانویس و امامزاده مى داد بچه ها را به آنجا مى بردیم. حتى گفتند زنى در شمال كشور امكان تسخیر اجنه را دارد و ما بچه ها را به آنجا بردیم. خانه آن زن در روستایى دورافتاده بود. پیرزن بچه هایم را داخل اتاقى برد. صداى ضجه بچه هایم را مى شنیدم، دیوانه شده بودم نمى توانستم تحمل كنم. شوهرم هم وضعیت بدترى از من داشت پیرزن با سرسختى به ما اجازه واردشدن به اتاق را نمى داد.
وى گفت: پنج روز آنجا بودیم. بچه هایم آرامتر شده بودند. پیرزن به من گفت: مقصر اصلى تمام این ماجراها شوهر تو است. ولى نه من و نه شوهرم واقعاً علت را نمى دانستیم. چند روز بعد از بازگشتن به قزوین دوباره سردردها، تشنج ها، حرف زدن ها، شانه زدن موهاى دخترك جن و واگویه ها وپیشگویى ها شروع شد. هر روز وقتى سر سفره ناهار یا شام مى نشستیم مى دانستیم كه دخترم قاشق قاشق به دوستش غذا مى دهد. او قاشق را پر مى كرد در هوا مى چرخاند و به سوى كسى كه كنارش نشسته بود مى گرفت و غذاى درون قاشق در یك لحظه ناپدید مى شد، بى آنكه ببینیم كسى قاشق را به دهان مى برد.
پسر كوچك خانواده كه ۱۵ ساله است مى گوید: دوستم دخترى است كوچك. او مثل ما لباس مى پوشد ولى دست هاى او سوخته است. دوستم همیشه گریه مى كند و از پدرم ناراحت است.

*چرا؟
پسرك مى گوید: خب معلوم است پدرم دست هاى او را سوزانده است. پدر من، پدر ومادر او را هم سوزانده و كشته است. پسرك بغض مى كند و مى گوید: او در كنار من مى نشیند و من با اوحرف مى زنم و او اطلاعات زیادى را به من مى دهد.

*چهارمین جن زده
خاله بچه ها كه از شنیدن وضعیت بچه هاى خواهرش نگران شده است راهى قزوین مى شود تا جویاى حال آنان شود ولى این زن بعد از چند روز اقامت در این خانه وقتى به خانه اش باز مى گردد، دچار همین حالات مى شود بر اثر پیش آمدن این حالات، همه از او فاصله مى گیرند و مشكلات زیادى براى او و خانواده اش پیش مى آید.

*كودكان جن زده محله
چند كودك و نوجوان كه به نوعى از دوستان فرزندان این خانواده قزوینى هستند بعد از مدتى دچار حالات مشابهى مى شوند. وضعیت همسایگان محله به هم ریخته است. یكى از این خانواده ها كه ادعا مى كند فرزندش جن زده شده یك كوچه بالاتر و دیگرى چند كوچه آن سوتر ساكن است.

*بچه جن
تمام این كودكان در مورد دوست كوچك خود مى گویند: او دخترى كوچك است. كاملاً شبیه انسان است. دست هایش سوخته است. لباس تمیز ومرتبى بر تن دارد. او همیشه در حال گریه وزارى است. موهایش بلند است و مثل همه انسانها حرف مى زند. پدر خانواده در مورد حالاتى كه در تمام فرزندانش مشاهده كرده است مى گوید: وقتى در لحظاتى بچه هایم ادعا مى كنند كه دوست جن شان را مى بینند دست هایشان مثل او از هم به دو طرف باز مى شود. عضلاتشان كشیده شده، چشمان شان كاملاً سرخ و پرخون و رگ هاى گردنشان متورم و چهره شان دگرگون مى شود.

*ادامه پیشگویى ها
بچه ها گاه و بى گاه از ...، نبودن همسایه، آمدن میهمان، كتك و دعوا در محل كار خبر مى دهند. در حالى كه این پیشگویى ها تاكنون كاملاً درست بوده است. مادر بچه ها با گریه مى گوید: نمى دانم چرا بچه هایم اینطورى شده اند. از این وضعیت ناراحت هستیم. آنها بعد از تشنج با تزریق سرم و دارو آرام شده و به حالت عادى باز مى گردند.
متخصصان چه مى گویند؟
یك كارشناس ارشد روانشناسى با اشاره به مشكلات روحى و روانى این افراد مى گوید: جن قابل لمس یا دیدن نیست. در احادیث و روایت اسلامى نیز به آن اشاره شده ولى به صورتى كه این خانواده وبچه ها ادعا مى كنند نیست به احتمال قوى همه این افراد دچار ناراحتى روحى-روانى كه زاده تخیل و تلقین است شده اند

/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
مادر بزرگم خدا رحمتش کنه کور بود وقتی بهش غذا میدادیم می گفت به این هم بده، بهش میگفتیم اینجا که کسی نیست ، میگفت ایناهاش ببین داره اذیت میکنه، بهش یه چیز بده که بره خونشون
 

Maryam.Silent

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مسئله رو منم قبول دارم
اما در مورد اوون دوستی که اول داستان تعریف کرده بود.
حاجی من این داستان و 5 یا 6 سال پیش خوندم. و منبع درست حسابی گیر نیوردم.
یه موقع خیلی دوست داشتم که با هاشون ارتباط داشته باشم که نیاز داشت علم رمل و جف رو یاد بگیرم پیش یه استاد قهار احضار.
در مورد اون کلیپ اولی که کار کامپیوتره.
من به شخصه تا الان 2 بار باهاشون برخورد کردم.
و حتی در کویر نوردی هایی که دارم با خیلی از چوپان ها صحبت کردم و اونام داستانهای جالبی از آزار اونها به انسان ها داشته اند را تعریف میکنند.
بحث در مورد علم رمل یا جف به همین راحتی نیست.
داستانایی که از بیابون گردا شنیدیو بگووووووووو
 

mehdix622

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مسئله رو منم قبول دارم

بحث در مورد علم رمل یا جف به همین راحتی نیست.


اولا كه اين علوم كار هر كسي نيست و به هر كسي هم ياد نميدن

دوما كه مني كه ياد گرفتم به هر كسي و هر جايي نميگم كه مثلا شهرت كنم
سوما اين علوم چشم انداز جديدي برا ادم باز ميكنه كه اثلا نيازي به گفتن دربارش نميمونه

باهات موفقم

راستي بلدي خداييش؟؟؟
 

atros

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:
بیشترشون در مورد کتک و آزار اوناست.
باشه میگم.
عزیز جان تا اون جایی که من شندیم جن ها بدون اجازه از طرف خداوند نمیتونند مبادرت به ازار و اذیت کنن ... جن هیچگاه به طور مستقیم نمیتواند انسان ها رو مورد کتک و آزار قرار بده..البته منم اینجوری شنیدم و خوندم

داستانایی که از بیابون گردا شنیدیو بگووووووووو
آره مشتاقیم واسه شنیدنش;)

این مسئله رو منم قبول دارم
اما در مورد اوون دوستی که اول داستان تعریف کرده بود.
حاجی من این داستان و 5 یا 6 سال پیش خوندم. و منبع درست حسابی گیر نیوردم.
یه موقع خیلی دوست داشتم که با هاشون ارتباط داشته باشم که نیاز داشت علم رمل و جف رو یاد بگیرم پیش یه استاد قهار احضار.
در مورد اون کلیپ اولی که کار کامپیوتره.
من به شخصه تا الان 2 بار باهاشون برخورد کردم.
و حتی در کویر نوردی هایی که دارم با خیلی از چوپان ها صحبت کردم و اونام داستانهای جالبی از آزار اونها به انسان ها داشته اند را تعریف میکنند.
بحث در مورد علم رمل یا جف به همین راحتی نیست.
در مورد داستان قرارنبود منبع بزارم قرار شد هرچی شنیدیم یا خوندیمو بزاریم وتا اونجایی من دیدم جالب بود واسه همین این ماجرارو گذاشتم حالا تو پستای بعدی دلیل اصلیمو از زدن این تاپیک واستون میگم

انسان چیزی که میخواهد ببیند میبیند
انسان کافیست فکر بکند آن را مطمئنا در واقعیت میبیند ضمیر ناخودآگاه ما همواره در جستجوی آن اندیشه ایست که در ذهن ما میگذرد وتا به مقصود نرسد آرام نمیگیرد

اون مطلبی که نوشتی جن از آینده خبر میده دروغه چون جن میتونه از گذشته خبر بده اما از آینده نه چون آینده جزو غیبیاته و خدا در قرآن میفرماید که جنیان از غیب آگاه نیستن.
آره منم فکر کنم جن نتونه آینده رو پیش بینی کنه

راستی اگه خواستین بگین تا راه های خلاصی از دست جن رو بگم. جنی که ساحران اون رو به وجود آدم میندازن تا در زندگی آزارش بده و به انواع مشکلات دچارش کنه . هر چند خودم به این راهها اعتقاد ندارم.
شبیه این شرکتای آنتی ویروس هنوز ویروس نیومده آنتیشو رو کردی:smile:
من باور میکنم خانمی اگه واسه خودت بد نمیشه بگو...
من خودم بچه که بودم یه روز سر کوچمون یه باغ قدیمی کاه گلی بود شب ساعته 10 بود دیدم یه چیزی مثل دو تا سم اسب رو دیوار داره راه راه میره من فقط پاهاشو دیدم بعد گفتن بهم که اون جن بوده الان این باغ و خراب کردن یه خونه جدید ساختن هر مستجری میاد توش سر سال نمیشه ازون خونه اسباب کشی میکنه:(:cry:
آره جن ها پاهایی شبیه سم دارن ولی نه کاملا مثل اون و از انسان ها کوچکتر هستند
ما هم یه خونه خریدیم بعدا فهمیدیم توش جن داره، سر هفته رفتیم با صحاب خونه دعوا ، پسش دادیم،
خیلی از این خونه های قدیمی دارای آب انبار و زیر زمین توشون جن داره و زندگی عادیشونو اونجا میکنن

یه رفیقی داشتم دوسال از ازدواجش میگذشت ، تو خونه قدیمی اجاره ای طبقه بالا زندگی می کرد، پنجره اتاقش باز میشد رو به به درخت کنار که تو خیابون بود،
یه روز بحث شد جریانو برام تعریف کرد ،
تعریف میکرد درخته کنار جن داشته هر موقع اینا از خونه میرفتن بیرون این میومده تمام وسایل خونه رو بهم میریخت یا اینکه میگفت سویچ موتور رو بر میداشت میذاشت زیر قالی و می بایست کلی دنبال سویچ بگردیم یا می گفت موقعی که خواب بودن میومد تلویزیون رو روشن می کرد
تعریف میکرد رفتیم پیش یه قرآن خون و اون اومده بشون گفته کاریش نداشته باشین به کسی هم چیزی نگین،
پس خواهشا دوستان عزیز شما هم چیزی نگین فقط بخونین
:eek:خیلی جالب بود اگه تا این حد دخالت کنه خیلی آزار دهندس دوستت رفت از اونجا؟؟

به شخصه قبول دارم
و کاملا دیدم و لمس کردم و در ارتباط هم بودم باهاشون
ولی به دلایلی نمیتونم توضیح بدم
الان چی راحتی؟؟من بعدا باهات حرف میزنم

کلا اینجور مسایل نباید توضیح داده بشه چون واسه شخصی که لمس کرده و در ارتباطه خطرناکه;)[/QUOTE]
فکر نکنم خطر ناک باشه چون ممکنه به کسی کمک کنه

وای آتروس اول نفهمیدم اینقدر اسرارت واسه چیه که تاپیک رو هر کسی نبینه...!
به جون مامانم وقتی کلیپ رو دیدم انگاری همون جن الان از جلو خودم رد شدش هنوزم دستام داره میلرزه آخه اون بالا بگو که این پایین میخوای جن نشونمون بدی

من که خودم ندیدم اما بابام تو جاده اصفهان با دوستش میرفته که وسط های راه یه جن میاد تو ماشین کنار دوستش میشینه تا چند کیلومتری میمونه تو ماشین اما بابام میگه تا نزدیک به مسجد شدیم دیدیم دیگه نیست تو ماشین رفته بوده:weirdsmiley:

شرمنده آبجی جون ترسیدی عکس که ترس نداره بابات تعریف نکرده اون آدم چه شکلی بوده؟؟؟
 

Similar threads

بالا