24 ساعت از زندگی پسرا

*amin-amin*

عضو جدید
صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: يکم وول ميخوره يه لنگه از پاشو از زير پتو ميده بيرون کفش هاي مارک دارش هنوز پاشه از پارتي ديشب اومده زحمت در آوردنشم نکشيده….


10 صبح: مامان در و باز ميکنه ميبينه پسرش خوابه(الهي مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کاراي پايان نامه اش رو ميدیده گناه داره صداش نکنم يکم ديگه بخوابه!)


11 صبح : از جا ميپره سمت دستشويي………….(اگه نه که باز خوابه)


12 صبح يا ظهر: موبايلشو ميبينه 99 تا ميس کال 199 تا اس ام اس سرش گيج ميره سونيا - رزا- سارا-بهناز -نازي-ژيلا- الناز- بيتا و………اقدس و شوکت هم آخرياشن اوه باز زنگ ميخوره؟ سايلنت بهترين راه حله!


ميشه يه ساعت ديگه هم خوابيد!


1 ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم علي جان بيدار شومادرلنگه ظهر پاشو ضعف مي کنيا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهاي شمشيريت بره ….علي جاااااان عللللللللللللي (پتو رو ميکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو ديگه پرتش ميکنه


2 ظهر:ماماااااااااااااان …..ناهار


3 ظهر:مامااااان جورابام کو؟


4عصر: مامااااااااااان ….سوييچ؟؟


5 عصر: اولين اتو…(مسافرکشي صلواتي پسرا بيشتر برا ثوابش اين عمل انسان دوستانه روانجام ميدن)


6 عصر:به دستور مامان ميره دنبال آبجي کوچيکه کلاس زبان البته اين کار هم فقط از روي علاقه به خواهرانجام ميده نه براي ديد زني چشم ها مثل چراغ پليس ميگرده که کسي از قلم نيوفته البته اين کار هم براي نظارت وحس انسان دوستي انجام ميده و فقط کافيه يک پسر 10 ساله بياد بيرون از کلاس خواهر پشت کنکوريشو خفه ميکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم اين همه کلاس حتمابايد بياي اينجا! حالا باشه خونه حسابتو ميرسم به ليدا بگو بياد برسونيمش دير وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش 2ساعت بامافاصله است….امان از اين خواهر ها که درد برادراشونو نمي فهمن نمي دونن برادر ضون بيچاره کمک و امداد…)


7 عصر: ليدا خانم شوما تشنه تون نيست آبجي؟ تو چي؟ با يه آب زرشک چطورين؟
(زود خودش ميخوره دوتا هم مياره ميده به خواهرش و ليدا جون سريع راه ميوفته يه ترمز شدیدکه ليدا جان نيازمند به دستمال کاغذي علي آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوي شماره موبايل رو تقديم ميکنه ….)با يه عالمه شرمندگي ليدا که خشکش زده ترجيح ميده باما نتوش پاک کنه …


8 غروب: دم خونه ليدا و لحظه فراق ….چه زود دير مي شود...!!!


9 شب: آقا اين خانم برسونين به اين آدرس با آژانس خواهرو پيچوند…..


10شب: يه مهموني کوچيک طرفاي کامرانيه حيلي خلوت فقط از دور شبيه تظاهرات ميمونه…


2شب:مادر کجا بودي؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر براي پايان نامه ات زحمت ميکشي ديگه جون نمونده برات بيا يه لقمه غذا بخور جون بگيري؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو ميشه (مادر: الهي مادرت بميره باز بي غذا خوابيد خدا لعنت کنه هر چي دانشگاه بچه هاي مردم اسيرن برا يه درس هرشب تحقيق
 

reza4321

عضو جدید
کاربر ممتاز
طنز خیلی تلخی که تا حدودی واقعیت هم داره.من اصلا خندم نگرفت
 

Similar threads

بالا