یک جرعه کتاب..

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توی مراحل اول تو فقط عاشق می شی!
حسابی عاشق می شی. اونقدر که دوست داری کره ی زمین رو به اسم طرف کنی.
اونقدر که دوست داری شیرجه بزنی تو طرف، تو دستاش، توروحش.
دوست داری میلیون ها ساعت نگاش کنی، اما دوست نداری واسه یه لحظه، حتی یه لحظه بهش دست بزنی،
دوست نداری لمسش کنی، دوست نداری باهاش بخوابی...فقط
ادمای کمی، آدمای خیلی خیلی کمی می تونن تو این مرحله باقی بمونن و لیز نخورن تو مرحله ی بعد.
عین زمین داغی که پا برهنه توش وایسی...
مرحله بعد اینه که هم عاشق هستی هم دوست داری بهش دست بزنی.
بازم فقط بعضی آدما می تونن توش باقی بمونن.
مرحله ی آخری هم هست که تقریبا اکثر آدمای دنیا تو کثافت این مرحله
زندگی می کنن. تو این مرحله عاشق نیستی و فقط دوست داری باهاش بخوابی.
بگذریم که بعضیا اونقدر نابغه اند که بدون عبور از مراحل قبل یه راست می پرن تو مرحله سوم...
:cool:

تهران دربعدازظهر
مصطفی مستور
نشرمرکز
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

نشسته ام رو کاناپه و به ساعت نگاه می کنم.
چهار و سی و یک دقیقه. زنم می گوید:« دیگه دوست نداری بغلم کنی؟»

می گویم:« همین دو دقه پیش بغلت کردم.»
_کِی؟
_دیوونه.
لب و لوچه اش را مچاله می کند. اخم هایش می روند تو هم.
_ گفتم بغلم کن.
ناچار بغلش می کنم.
_ دوستم داری؟
_آره جوجو.
_ دروغ نگو.
دروغ چرا؟ تا قبر...آ..آ...آ...
لاوبازی همیشه مان است.
اما سگرمه هاش وا نمی شوند از هم. قبل تر مش قاسم می شدم، می خندید.

روژان داستان اول این کتاب، برنده ی لوح تقدیر از جشنواره ی داستان های ایرانی
ماهی های کف رودخانه داستان دوم، رتبه ی دوم جایزه ی ادبی ایران
مرثیه ی بارانی؛ رتبه ی نخست جشنواره ی داستان جوانان
این سرما مرا می کشد؛ داستان برگزیده ی جایزه ی ادبی اصفهان
ماهی های کف رودخانه
مهدی رجبی
انتشارات مروارید

 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هرگز عشق واقعی‌ را نشناختم. آيا با ما همدردی‌ ميكرد؟ آيا ميدانست اين چه حســـــــــی‌ است؟

اكثر مردم ميدانند. آدم دائم حس می‌کند توی این دنیا تنهاست و بقیه با هم لیلی و مجنون‌اند، اما واقعا این‌طور نیست. عموما آدم‌ها خیلی همدیگر را دوست ندارند. در مورد دوستان هم همین‌طور است. گاهی وقت‌ها توی رختخواب دراز می‌کشم و سعی می‌کنم بفهمم واقعا کدام دوستانم برایم اهمیت دارند و همیشه هم به یک نتیجه می‌رسم: هیچ‌کدام. همیشه فکر می‌کردم دوستان فعلی‌ام یک‌جور دست‌گرمی‌اند و سر و کله‌ دوست‌های واقعی بعدا پیدا می‌شود. اما نـه. همین‌ها دوستان واقعی‌ام هستند…!

… اکثر مردم دوست دارند با آدم‌هایی که هم قد و اندازهٔ خودشان باشند دوست شوند، چون این طوری گرد‌نشان اذیت نمی‌شود. البته اگر بحث عشق و عاشقی در میان باشد موضوع فرق می‌کند چون در آن حالت، تفاوت سایز خیلی هم به نظر طرفین جذاب می‌رسد. معنی‌اش این است: “من همه جوره با تو کنار می‌آیم”…!

… همهٔ ما فکر می‌کنیم فقط دنبال عشق رمانتیک هستیم اما چیزی که باعث می‌شود زندگیمان را بالاخره یک جوری ادامه بدهیم این است که هر جور عشقی را می‌پذیریم و از آن انرژی می گیریم.
هیچ کس مثل تو مال اینجا نیست اثر میراندا جولای
مترجم: فرزانه سالمی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک روز صبح، همراه با یک دوست آرژانتینی در صحرای موجاوه قدم می زدیم، که چیزی را دیدیم که در افق می درخشید، هرچند قصد داشتیم به یک دره برویم، مسیرمان را عوض کردیم تا ببینیم آن درخشش از چیست. تقریبا یک ساعت در زیر آفتابی که مدام گرم تر می شد، راه رفتیم و تنها هنگامی که به آن رسیدیم،فهمیدیم چیست. یک بطری آبجو خالی بود. شاید از چند سال پیش در آنجا افتاده بود. غبار صحرایی در درون
اش متبلور شده بود. از آنجا که صحرا بسیار گرم تر از یک ساعت قبل شده بود، تصمیم گرفتیم دیگر به سمت دره نرویم. به هنگام بازگشت فکر کردم :چند بار به خاطر درخشش کاذب راهی دیگر از پیمودن راه خود باز مانده ایم؟
اما باز فکر کردم: اگر به سمت آن بطری نمی رفتیم،چه طور می فهمیدیم فقط درخششی کاذب است؟

کتاب دومین مکتوب
پائولوکوئیلو
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد، ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد،

ولی در واقعیت به شکل غیرقابل تحملی 
خسته کننده و زجرآور است.

هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یکطرفه وجود ندارد ...

جزء از کل اثر استیو تولتز 
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر تو ثروتمند باشی، سَرما یک نوع تَفریح می شَود تا پالتو پوست بخری، خودَت را گرم کنی و به اسکی بروی...

اگر فَقیر باشی بَر عکس، سَرما بَدبختی می شَود و آن وَقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف

مُتنفر باشی؛ کودکِ مَن! تَساوی تَنها در آن جایی که تو هَستی وجود دارد، مثلِ آزادی... ما تنها تویِ رَحِم بَرابر هَستیم...


" نامه به کودکی که هرگز زاده نشد اثر اوریانا فالاچی "
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
روباه گفت: تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن.
شازده کوچولو پرسید: اهلی یعنی چه؟
روباه گفت: یعنی ایجاد علاقه کردن.
شاده کوچولو پرسید: چطوری؟

روباه گفت: با صبوری کردن ...

روباه گفت: ارزش گل تو به قدر ِ عمری‌ـستکه به پاش صرف کرده‌ای ..

شازده کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد:- به قدر عمری‌ـست که به پاش صرف کرده‌ام ..

روباه گفت: انسان‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند؛
اما تو نباید فراموشش کنی
توتا زنده‌ای، نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای مسئولی.
تو مسئول گـُلتی...

شازده کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد :« من مسئول ِ گـُلمَم. »

شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت اگزوپری
 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



برف ها آن قدر آب نشده که زمین را ببینم.
خاک را ببینم. همیشه همه جا سفید است.
فکر می کنم چند وقت است که از خانه بیرون نرفته ام
دست می گذارم روی شکمم.
بچه سرش را می آورد زیر دستم. نوازش می کنمش.
کاش می شد شبیه شوومانی ها نشود.
چشم هایش عمودی نشود و صورتش کش نیاید.
کاش شبیه خودم باشد.
اگر این طور بشود با هم از شوومان فرار می کنیم و می رویم جای دوری که دست هیچ شوومانی بهمان نرسد.
اگر مثل خودم شود کسی شک نمی کند که پدرش گراز بوده،
که قرار بوده روزی شیخ شوومان شود. فقط باید راهی برای فرار از شوومان پیدا کنم.

شوومان
نازنین جودت
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی وقت‌ها به ماهی‌های قرمز غبطه می‌خورم. ظاهرا دامنه‌ی حافظه‌شان فقط در حد چند ثانیه است. محال است بتوانند سلسله‌ای از افکار را پی‌گیری کنند.

آن‌ها همه‌چیز را برای اولین بار تجربه می‌کنند. هر بار. و مادامی که از نقص و معلولیتشان بی‌خبر هستند حتما زندگی برایشان داستان بلند خوب و خوشی است. یک جشن. شور و هیجان از سحر تا غروب...!

اَبَر ابله اثر ارلند ل
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرف مردم بافتنی ست،
یکی زیر، یکی رو...گفتمت که،
نه به زیر و روی بافتنی حرف مردم کاری دارم،
نه به پشت و روی سجل ت...
زیاد تو زندگی خطا کرده‌ام، خیلی بیشتر از تو،
برای همین با آدم خطاکار راحت‌ ترم.
آدمی که یک‌ بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن‌ تر از آدمی که تا به‌ حال پاش نلغزیده...
این حرف سنگین است ، خودم هم میدانم.
خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند درآمد،
فلزش معلوم می شود اما فلز خطا کرده رو است، روشن است ،
مثل این کف دست، کج و معوج خطش پیداست.
از آدم بی‌خطا می‌ترسم، از آدم دوخطا دوری می‌کنم، اما پای آدم تک‌خطا می‌ایستم...

قـیدار
رضا امیرخانی


 

monaa1993

عضو جدید
پدربزرگم می گفت:
راستی همیشه پیروز است
دوستت داشتم و راست گفتم و رفتی
پدربزرگم دروغ می گفت.
حکم، دل می کنم
با دل می بُرم و
قیمت می گذارند و دست را جمع می کنند
حکم دلم، دروغ می گوید.
در یخچال را باز می کنم
آبمیوه صد در صد طبیعی، در یخچال را می بندم
آبمیوه ها دروغ می گویند
می گویند سیگار و قهوه و مشروب می کُشد
من هنوز زنده ام
دروغ می گویند

از این آبسرد کن تنهای بیمارستان
از ترس مریض شدن، کسی آب نمی خورد
آب مایه حیات است
دروغ می گویند.
می گفتی از ته دلت من را،
برای خودم دوست داری و
می مانی
خودم برای خودت، به تَهَت هم نبود،
دل کندی و رفتی
دروغ می گفتی.
زنی کنار خیابان
با کیف و شال قرمز،
نگاه می کنم و قیمت می دهد
نامش را جنده می گذاریم
دروغ می گوییم و او
تنها کسی است که راست می گوید..

امین منصوری
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید..

نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی،

بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت

دیوار را خراب میکند!

دست های آلوده اثر ژان پل سارتر
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
قتی آدم هر روز همان افراد را ببیند،آنها کم کم جزیی از زندگیش می شوند

و آن وقت می خواهند که او هم به آدم دیگری تبدیل شود.

اگر آدم آنطور که دیگران می خواهد، نشوند

از دستش عصبانی خواهند شد،

هرکسی فکر می کند که می داند دیگران چگونه باید زندگی کنند.

اما هیچکس برای زندگی خود ایده ای ندارد.

کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آره تو راست می گی چون هیچ وقت بابت لاک ناخن یه هفته از مدرسه اخراج نشدی.
باید هم از حست حرف بزنی چون به خاطر یه ذره مو که از روسریت بیرون بوده ده تا تعهد ندادی.
باید هم اینجا هپی نباشی. چون متر نذاشتن قد مانتویی رو که به زور تنت کردند اندازه بگیرن.
مدرسه رفتیم معلم امور تربیتی هر روز سین جیم مون کرد. دانشگاه رفتیم یه فیلم دیگه داشتیم.
چپ و راست گفتن خواهر این وری نرو ،خواهر اون وری برو.خواهر بشین، خواهر بتمرگ، خواهر سرت رو بذار زمین بمیر. تو
خیابون. سرکار. هر روز. هر روز....
آره زندگی بنز و بی ام و نیست ولی به خدا من
هم آدمم، پس سهم من چی میشه از زندگی؟...

سرزمین_نوچ
کیوان_ارزاقی نشر افق
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی یکی از تجربه های راز آلود زندگی ست.
اما آدم ها معمولاً از تنهایی وحشت دارند،به همین دلیل، زندگی گله وار را بر می گزینند.
در زندگی گله وار، شور و سرمستی می میرد.آدم ها فردیت خویش را تباه میکنند و زندگیِ دنج و امن بره ها را برمی گزینند.
شیرانه زندگی کن و همچون کرگدن تنها سفر کن.
بین دوراهی زندگی و امنیت، همواره راه زندگی را در پیش بگیر. زندگی را فدای امنیت نکن بلکه امنیت را به پای زندگی بریز.
تنهایی موهبت است.
هرگاه فرصت کردی تنها باشی، این فرصت را غنیمت بدان.
سعی نکن از تنهایی به هیاهو بگریزی.
تنهایی است که تو را با خودت مأنوس می کند.
اگر با خودت مأنوس نشوی و بمیری، زندگی را باخته ای.
در تنهایی است که حقیقتاً زندگی میکنی....


درستایش زندگی

مسیحا برزگر
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه قدر خوب است که برای تاسف خوردن به حال خودمان نیز زمان مشخص و محدودی در نظر بگیریم. چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به استقبال روزی برویم که در پیش رو داریم

موری به طور تمام وقت روی صندلی چرخدار می نشست. و با این حال پر از فکر بکر و نکته بود. مطالبش را روی هر چه به دستش می رسید یادداشت می کرد.
باورهایش را به رشته تحریر در می آورد. درباره زندگی در سایه مرگ می نوشت :

«آن چه را می توانید انجام دهید و آن چه را نمی توانید بپذیرید»
«بپذیرید که گذشته هر چه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنید» «بیاموزید تا خود و دیگران را ببخشایید» 
«هرگز خیال نکنید فرصتی از دست رفته است» 



کتاب سه‌شنبه‌ها با مـــوری از مــيچ آلــبوم
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناتانائیل ! آخر کی همه کتاب ها را خواهیم سوزاند !

برای من خواندن اینکه شن ساحل نرم است کافی نیست، می خواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند. معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد بیهوده است.

از کتاب " مائده های زمینی " اثر " آندره ژید "
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
کسی که مدام خواهان " ترقی" است باید منتظر باشد روزی به سرگیجه دچار شود. سرگیجه چیست؟ ترس از افتادن؟ اما چرا روی بلندی حفاظ دار ساختمان هم دچار سرگیجه می شویم؟ چون سرگیجه چیز دیگری، غیر از ترس از افتادن است. در واقع، آوای فضای خالی زیر پایمان ما را بسوی خود جلب می کند و تمایل به سقوط - که لحظه ای بعد با ترس در برابرش مقاومت می کنیم- سراسر وجود ما را فرا می گیرد.

...می توانم بگویم که سرگیجه همان سرمستی از ضعف خویشتن است. آدمی به ضعف خویش آگاهی دارد و نمی خواهد در برابرش مقاومت ورزد، بلکه خود را به آن تسلیم می کند. آدمی خود را از ضعف خویش سرمست می کند، می خواهد هر چه ضعیف تر شود، می خواهد در وسط خیابان جلوی چشم همگان در هم فرو ریزد، می خواهد بر زمین بیفتد، و از زمین هم پایین تر رود.

کتاب: بار هستی
میلان کوندرا
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم ها هیچ چیز را با شنیدنش نمی آموزند، باید خودشان آن را کشف کنند.

رفتن به بیمارستان به معنای پذیرش بیماری است.

خطر یک ماجرا به هزاران روز آسودگی و آرامش می ارز


ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد اثر پائولو کوئلیو 
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هيچ چيز عوض نمی شود. هيچ چيز فراموش نمی شود. آدم تصور می كند، خيال می كند،

آرزو می كند كه گذشت زمان دردها را كم كند و چيزی عوض شود،

اما واقعيت اين است كه هيچ چيز فراموش نمی شود.

به جاهاي دور ذهن رانده می شود اما مثل خاری كه پای آدم را بزند، حسش می كنی.


کارت_پستال
روح_انگیز_شریفیان
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
پُک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد الّا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت. عجیب ترین

خوی ِ آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم. هر آدمی

، دانسته و ندانسته ، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد ، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست.

سلوک ـ محمود دولت آبادی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما نمی دانیم که خوشبختی و بدبختی فی نفسه چیست،
ولی می دانیم عدم تناسب بین آرزوها و توانایی برآوردن آن است که سبب بیچارگی می شود.
اگر انسان می خواهد خوشبخت باشد باید زندگانی را در خویشتن متمرکز سازد و اراده و آرزوی خود را در حدود توانایی خویش به کار ببرید


از کتاب امیل
ژان ژاکروسو
 

Similar threads

بالا