گياهان چه نقشى در زندگى ما دارند؟

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
به موجب يك قرار داد ابدى وارثى كه در ابتداى آفرينش ، بين انسان و حيوان از يك طرف و نباتات از طرف ديگر بسته شده است . طرفين متعهد شده اند كه احتياجات همديگر را ساخته و تحويل دارند. انسان و حيوان گاز كربنيك مورد نياز گياهان ، را در بدن خود ساخته و از راه تنفس در هوا منتشر مى نمايند، در برابر گياهان ، نصف قيمت آن را نقد و نصف ديگر آن را اقساط مى پردازند. به عبارت ديگر هر گياهى در مقابل دريافت يك مولكول گاز كربن كه از هوا مى گيرد، بلافاصله يك اتم اكسيژن آن را پس داده ، هوا را تصفيه و براى تنفس حيوانات مناسب مى سازد. با بقيه آن نيز احتياجات غذائى و دوائى ما را ساخته و به اقساط تحويل مى دهد. اين معامله پاياپاى و دراز مدت چهار ركن اساسى دارد آن را اركان اربعه يا عناصر چهارگانه ناميده اند. ما در اينجا هر يك را به اختصار براى شما تشريح مى نماييم .
عناصر اربعه
عنصر به معنى ريشه است و چون ساختمان تمام موجودات زنده و آلى خواه گياهى ، خواه حيوانى ، از چهار منبع بزرگ ريشه مى گيرد، اين چهار پايه چهار پايه اساسى را پيشينيان اركان اربعه و به عبارت ديگر عناصر چهار گانه ناميده اند.
اين چهار اصل مهم و اساسى عبارتند از منبع خورشيد كه به ما نور و حرارت مى دهد و منبع هوا كه ما از آن اكسيژن و گياهان گاز كربن مى گيرند. و دو منبع آب و خاك كه ما ساير احتياجات زندگانى خود را از آنها مى گيريم .
در كتب ايران كه قبل از حمله مغول نوشته شده و عارى از خرافات مى باشند، عناصر اربعه به همين نحو كه بيان شد تعريف شده است . در هيچ جا اين عناصر را بسيط ندانسته اند و بر عكس اظهار نظر كرده اند كه گياهان از اين چهار عنصر ريشه گرفته و جوهرى از آنها مى گيرند. گياهان اندام خود را با آنچه از اين چهار منبع دريافت مى دارند مى سازند.
چنانچه يكى از اين چهار اصل كم باشد گياه نرويد و انسان و حيوان كه از گياه تغذيه مى كنند از بين مى روند. چون ساختمان گياه از اين چهار عنصر ريشه گرفته و ساختمان حيوان از گياه به عمل آمده پس جميع موجودات زنده از نباتى و حيوانى از تركيب اين چهار عنصر به وجود آمده اند.
عناصر اربعه در علوم جديد
در شيمى جديد به نود و دو فلز و شبه فلز موجود در طبيعت عنصر مى گويند و اين اشتباه است .
فلزات و شبه فلزات ، اجسام مفردى هستند كه از هيدروژن ريشه گرفته و خود نمى توانند ريشه به حساب آيند. اما علوم هم از ريشه گرفتن اجسام آليه از چهار عنصرى كه شرح داديم به صورت ديگرى بحث مى كنند كه شيمى آلى را به وجود آورده است .
در زيست شناسى گياهى ثابت شده است كه گياهان هنگام روز، حرارت و نور آفتاب را گرفته و به كمك آنها گاز كربن را از هوا دريافت نموده آن را با آب تركيب و به شرحى كه در شيمى آلى بيان مى شود آن را تبديل به مواد قندى مى نمايند، از طرفى ديگر مواد ازت دار و املاح معدنى را از خاك گرفته ، مواد سفيده قندى ، چوبى و غيره را كه اجسام آلى خوانده مى شوند، مى سازند در علم شيمى جديد با اينكه مى دانند مواد آليه از تركيب آب ، گاز كربن ، مواد معدنى و نور و حرارت بوجود آمده ، هنگام سوختن شده علاوه بر گاز كربن ، مواد معدنى را به صورت خاكستر و آب نور و حرارت را هم پس ‍ مى دهند. به عبارت ديگر آنچه را در موقع تولد گرفته اند پس از مرگ بر مى گردانند. معذالك در فرمول شيمى اين تركيبات ، نور و حرارت خورشيد را ناديده گرفته ، به حساب نمى آورند، در صورتى كه پزشكان و داروسازان سنتى ايران كه بيانگذار علم شيمى در جهان هستند اين اجسام را تركيبى از عناصر چهارگانه يعنى آب ، هوا، خاك ،و آتش مى دانستند. چنانچه گفتيم معنى آتش در اينجا نور حرارت آفتاب مى باشد. داروسازان سنتى ايران طبع آتش را گرم و خشك و تظاهر آن را بدن حيوان حرارت غريزى مى خوانند.
امروز همه مى دانند كه مواد غذايى در بدن انسان بطور بطى سوخته ، حرارتى در حدود 37 درجه سانتيگراد بوجود مى آورند. قدرت آب سرد و تر بوده و در ترى هيچ تركيبى به پايه آب نمى رسد. قدرت خاك سرد و خشك و قدرت هوا سرد وتر مى باشد و چون تمام خوراكيها از اين چهار عنصر ريشه مى گيرند، در نهاد آنها سردى -ترى - خشكى و گرمى به هم آميخته ،
متناسب يا مقدار آنها و طبع آنها تفاوت پيدا مى نمايند، به معنى كه اگر از جوهر آتش زيادتر گرفته باشد طبع آن گرم و خشك ، اگر از آب زيادتر گرفته باشد سرد و تر، اگر از خاك بيشتر گرفته باشد سرد و خشك و اگر از هوا گاز كربن بيشترى گرفته باشد طبع آن گرم و نرم خواهد بود. اين خلاصهاى از طبايع چهارگانه مواد خوراكى است كه داروسازان و پزشكان سنتى به آن عقيده داشته و دانشمندان جديد منكر آن شده اند.
طبايع چهارگانه
چار طبع مخالف سركش
- روزگارى شوند با هم خوش
گر يكى زين چهار شد غايب
جان شيرين بر آيد از قالب
گفتيم كه عناصر چهارگانه آب ، خاك ، هوا و آتش چهار قدرت سردى ترى گرمى و خشكى دارند و از تركيب آنها نه گونه آميزش پديد مى آيد.اول آنكه گرمى بر سه قوت ديگر غلبه داشته باشد. دوم آنكه سردى غلبه كند. سوم آنكه خشكى غالب شود و چهارم آنكه ترى غلبه نمايد. اين چهار مورد را مزاج مفرد مى نامد. چهار كيفيت ديگر ممكن است به وجود آيد كه در آنها دو طبع بر دو طبع ديگر غلبه نمايند. مثل اينكه گرمى و خشكى قوى تر از سردى وترى شوند و يا برعكس سردى وترى بر گرمى و خشكى غالب گردند و يا گرمى و خشكى بر سردى و ترى چيره باشند و فيروزى از آن سردى و خشكى باشد. اين چهار كيفيت را مزاج مركب مى نامند و غير از اين هشت مزاج (چهار مفرد و چهار مركب ) يك مزاج معتدل هم داريم كه نه مزاج مى شوند.
حال كه اين نه مزاج را شناختيد بد نيست مختصرى هم از اخلاط چهارگانه صحبت كنيم . انسان و حيوان قوت خلاقه نداشته و بايستى احتياجات خود را از گياهان بگيرد، همانگونه كه گياهان هم نمى توانند گاز كربن مورد نيز خود را بسازند و مجبورند از حاصل تنفس حيوانات بهره مند شوند. به عبارت ديگر ما قادر نيستيم نيروى لازم براى حركات بدن خود را مستقيما از آفتاب دريافت داريم . اين نيروى خورشيدى را بايد گياه گرفته و با جوهرهائى كه از سه عنصر ديگر آب ، خاك و هوا مى گيرد تركيب كرده به صورت غذا به ما تحويل دهد.
اخلاط چهار گانه
خوراكيها پس از تغيراتى كه در جهاز هاضمه پيدا مى كنند، داخل كبد شده و در آنجا پخته شده به صفرا، خون ، بلغم و سودا تبديل مى شوند. صفرا چون آفتاب طبعى گرم و خشك دارد. خون چون هوا گرم وتر است . بلغم مانند آب سرد وتر بوده و سودا مانند خاك سرد و خشك است . صحت و سلامت بدن ما به تعادل اين چهار خلط بستگى دارد. اين اخلاط به سهم خود انواع و اقسام داشته اين اخلاط به سهم خود انواع و اقسام داشته و در هر بيمارى رنگ ، بو، مزه ، غلظت و خواص ظاهرى و باطنى آنها فرق مى كند. در غلبه صفرا، مزاج را صفراوى ، در غلبه خون ، دموى ، در غلبه سودا، سوداوى و در غلبه بلغم ، بلغمى گويند. گاه دو تاى اينها غالب و دو تاى ديگر مغلوب مى شوند و به اين صورت چهار مزاج ديگر پيدا شده و با مزاج جمعا نه طبع پيدا مى گردد كه ما شرح مفصل اينها و تطبيق آنها را با علوم جديد در جلدهاى ديگر زبان خوراكيها خواهيم نوشت . در اينجا همين قدر مى گوييم كه داروسازان سنتى ايران از راه مطالعه در روى مزاجهاى گوناگون به اسرارى پى برده اند كه علوم جديد تازه قسمتى از آنها را كشف كرده و مقادير زيادى از آنها هنوز در پرده ابهام است . چنانچه به همت خوانندگان و محققين ايرانى اين مباحث مورد آزمايش قرار گيرد، اسرار زيادى كشف شده و اهميت تجارب نياكان ما آشكار خواهد شد. ما در اينجا اشاره اى به عوامل انتقال وراثت و نر و ماده شدن جنين مى نماييم .
عوامل انتقال وراثت
اين موضوع كه چرا بچه آدم ، انسان و بچه حيوانات مانند آنها مى شود، اينكه چرا هر بچه اى بعضى از صفات و حتى از امراض را از پدر و مادر خود به ارث مى برد، موضوع تازه اى نيست . بلكه از قديم الايام مورد بحث فلاسفه و دانشمندان بوده و آنها درصدد پيدا كردن عوامل انتقال وراثت بوده اند.
پزشكان و داروسازان سنتى ايران عقيده داشتند كه در منى گوهر هوائى و گوهر آتشى بيشتر از گوهر آبى و خاكى است . و در تخمك گوهر آبى و خاكى بيشتر و بيشتر و گوهر هوائى و آتشى كمتر است . و چون آتش و هوا به مزاج خود گرم و آب و خاك سرد مى باشند، گرمى قويتر از سردى است . بنابراين گوهر گرمى هم قويتر از گوهر سردى بوده و در نتيجه نطفه مرد قويتر از تخمك زن مى باشد.
از آنجايى كه هر ضعيفى تابع قوى است ، بنابراين هر نوزادى از پدر بيشتر از مادر صفات او را به ارث مى برد مگر آنكه در مزاج زن و مرد تغيير حاصل شده باشد.
نرو و ماده شدن جنين
در مورد نر و ماده شدن جنين هم همين عقيده را داشتند. اگر نطفه قويتر از تخمك و مزاح منى گرم و خشك و مزاح رحم سرد و تر باشد، جنين پسر مى شود. و چون اندك تغييرى كند يعنى قوت منى كاهش پيدا كند و يا مزاج رحم كمى گرم گردد نوزاد آنها دختر خواهد شد.
كشفيات جديد و عقيده پيشينيان
در زيست شناسى جديد هم عقيده دارند كه اگر تعداد ژنهاى كروموزن كه در نطفه است بيشتر باشد، پسرزا و اگر كمتر باشد دخترزا مى شود. و همچنين ثابت شده است كه اگر ترشحات رحم هنگام لقاح قليايى باشد، كروموزنهاى ماده زا از بين رفته و ابتكار عمل در دست نرزاها خواهد افتاد و چنانچه ترشح شود نرزاها از بين رفته ، ماده زا باقى مى مانند و نوزاد دختر مى شود. حال اگر خوب توجه كنيم مى توانيم بگوييم كه اين عقيده يكى بوده و فقط به دو صورت بيان شده است . و در حقيقت بين عقايد قديم و جديد فرقى نيست .
اگر نطفه ژن بيشتر داشته باشد، قويتر است و جنين پسر مى شود. اگر مزاج رحم سرد وتر باشد و به عبارت جديد قليايى باشد باز هم فرزند آنها پسر مى شود. چون مزاج رحم برگردد و كمى گرم گردد، به عبارت جديد ترش ‍ شود، فرزند آنها دختر خواهد بود.
رجحان طب سنتى
عقايد پزشكان و داروسازان سنتى ايران در مورد پسر شدن يا دختر شدن نوزاد را مى توان در يك جمله خلاصه كرد. اگر مزاج پدر گرم و مزاج مادر سرد باشد، فرزند آنها پسر مى شوند. چنانچه مزاج آنها برگردد فرزند آنها دختر خواهد شد. اين عقيده اى است كه هزار سال پيش در كتب خطى سنتى ايران نوشته شده و تازه زيست شناسان جديد پس از بيان هزاران فرضيه ديگر كه غلط درآمد، به آن رسيده اند و آن را با زبانى علميتر بيان مى نمايند.
اينجا است كه ما عقيده داريم كه نبايستى عقايد دانشمندان سنتى ايران را سرسرى گرفت ، بلكه بايد كوشيد به حقايق آنها پى برده و فرضيه هاى علمى آنها را با فرضيه هاى علمى جديد منطبق كرد. رجحان طب سنتى در اينجا در اين است كه عقايد آنها از هزار سال پيش تا كنون تغييرى نكرده و دانشمندان غربى در اين مدت ده ها فرضيه غلط داده اند، تا امروز به همان نتيجه اى رسيده اند كه دانشمندان سنتى ايران هزار سال پيش داشته اند. وقتى ما يك سلول يا نطفه را در زير ميكروسكوب هاى بسيار قوى چندين برابر بزرگ كنيم در اطراف هسته ى آن تعدادى رگه كه در آنها دانه هاى بسيار ريزى وجود دارد مى زيستيم . اين رگه ها را امروزه كرموزن و دانه ها را عامل را كه عامل انتقال وراثت هستند ژن گويند.
تعداد اين رگه ها در نطفه انسان 48 عدد است داروسازان سنتى ايران بدون داشتن ميكروسكوب عامل انتقال وراثت را عرق الدساس بمعنى رگه هاى همانند ساز مى دانستند (دس بمعنى مثل ، مانند و دساس همانندساز است ) و عقده داشتند كه تعداد رگه هاى همانند ساز در ساختمان جنين 99 عدد است
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند نمونه از فوايد خوراكيها در چند موضوع مختلف
اكسير جوانى در بدن شماست
سالها دل طلب جام جم از ما مى كرد
آنچه خود داشت ز بيگانه بيگانه تمنا مى كرد
فيض روح القدس ارباز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد
اين روزها بار ديگر به فكر تهيه اكسير جوانى افتاده اند و كوشش دانشمندان را براى پايدارى جوانى و به دست آوردن عمر دراز همراه با تندرستى ، بررسى مى نمايند. من به كسانى كه مى گويند (جوانى كجايى يادت بخير) مى گويم جوانى در وجود شماست . اگر خفته است ، به آسانى مى توانيد بيدارش كنيد. جوانى جايى نرفته است كه ديگر دسترسى به آن نداشته باشيد، در چند قدمى شماست مى توانيد آن را برگردانيد. پيرى يك نوع بيمارى است كه مثل ساير امراض قابل پيشگيرى و درمان است ابتلا به اين مرض ، ارتباطى به سن و سال اشخاص ندارد هر چند كه غالبا در پيش ‍ اشخاص سالخورده ديده مى شود. شما در دوران زندگانى خود به پيران كم سن و جوانان سالمند زياد برخورد كرده ايد و متوجه شده ايد كه پيرى مستلزم داشتن سن زياد نيست ، بلكه آفتى است از طفوليت در كمين شخص مى باشد و هر موقع زمينه را مناسب و بدن را مستعد ببيند، حمله مى كند و چنانچه بدن نتواند از خود دفاع كند، بر آن مستولى شده و باقى مى ماند. ولى باز هم مثل ساير امراض قابل درمان و معالجه است . پيرى يك مرض موضعى است ، يعنى ممكن است قسمتى از بدن انسان پير شود و ساير قسمتهاى آن جوان بماند. وقتى شما مى بينيد كه در شخصى فقط چند موى او سفيد شده و بقيه موها جوانى خود را حفظ مرده اند و حتى وقتى مى بينيد كه شخصى تمام موهاى سر و صورتش سفيد شده است ، باز هم نبايد آن را علامت پيرى بدانيد. ممكن است فكر او، چشم او، گوش او و يا ساير قوا و قسمتهاى بدن او جوان باشند و بر عكس نيز وقتى تمام موهاى شخصى به رنگ اوليه باقى مانده باشد، باز هم دليل جوانى او نيست ، بلكه ممكن است قواى ديگر او پير شده و از كار افتاده باشند.
ممكن است چشم او پير و كم سو باشد، مكن است مغز او پير و فرسوده شده باشد. خلاصه پيرى يك آفت موضعى است كه در هر كجاى بدن ضعف احساس كند و آن را رباى جولان خود مستعد ببيند. به سراغ آن محل مى رود. ريختن دندان نيز علامت پيرى نيست ، مخصوصا در عصر ما كه دندانهاى مصنوعى جاى خود را باز كرده اند. يائسگى رباى زنان و از بين رفتن قواى غريزى نيز نمى تواند به تنهايى علامت پيرى باشد.
چه بسيار ديده شده است زنانى پس از يائسگى سالهاى متمادى در نهايت تندرستى زيسته و از نظر شكل و قيافه نيز جوانتر شده و احساس آرامش ‍ بيشترى مى نمايند. در مورد مردان نيز از بين رفتن قواى جنسى باعث تجديد قواى ديگر مى شود و چنانچه مى دانيد خاجه ها و مردان اخته شده ، عمر طولانى و سلامتى بيشترى دارند. در مدينه منوره خواجه هايى وجود دارند كه در محل اصحاب صفه مى نشينند (صفه قسمتى از حرم است كه كف آن كمى بلندتر از ساير قسمتها بوده و در زمان حضرت رسول دسته اى اصحاب در آنجا سكونت داشتند كه به آنها اصحاب صفه مى گفتند) اين خاجه ها را سلاطين سابق عثمانى جهت خدمتگزارى در حرم ماءمور كرده و به آنجا فرستاده اند اكثر آنها سنشان از نود سال گذشته و چند نفر آنها بيش از صد سال دارند. معذالك همه مردانى سالم و تندرست و نيرومند مى باشد و هيچگونه آثار پيرى و ضعف در آنها نيست و با اينكه از كودكى غرايز جنسى در آنها از بين برده اند، تاءثيرى در ساير قواى آنها نداشته و بلكه بر عكس ، سبب تقويت قواى ديگر شده است . بنابراين من به شما توصيه مى كنم اگر روزى چند تار سفيد مو در سر خود ديدند، دچار اضطراب و دلهره نشويد و آنرا نشانه شروع پيرى ندانيد، زيرا ترس از پيرى ، به مراتب خطرناكتر از خود پيرى است . وحشت از پيرى اعصاب را خرد مى كند و مقدمات پيرى را در تمام و قواى انسان فراهم مى سازد و بدن را مستعد گرفتن امراض گوناگون ، از جمله بيمارى پيرى مى سازد و بايد همه بدانند كه ضعف ، يا بهتر بگوييم پيرى يك يا دو تا از قواى بدن ، دليل پيرى ساير قوا
نيست و پيرى يك عضو، ارتباطى با جوانى بقيه اعضا ندارد.
با اين مقدمه جامع كه به زبانى ساده بيان شد، حال بد نيست بدانيم پيرى چيست و چه عواملى باعث پيدايش اين بيمارى در يك يا چند عضو بدن مى گردد. دانشمندان براى پيرى علل و جهات زيادى مى شمارند كه هيچ كدام آنها با زيادى عمر بستگى ندارند، بلكه بيشتر مربوط به تنگ شدن مجارى عروق بدن ، مخصوصا رك هاى مويى است و عامل اصلى انسداد آنها رسوب فضولات و جمع شدن سلولهاى مرده محجر است .
اين مجارى و عروق كارشان در بدن غذا رساندن به ياخته ها و آبيارى و شستشوى آنهاست و چنانچه تنگ يا مسدود شوند و مايع حياتى نتوانند در آنها به آسانى رفت و آمد كنند، عده اى از سلولها كه محروميت بيشترى دارند، ضعيف شده و كم كم مى ميرند و چون رفتگران بدن كه كارشان نظافت و از بين بردن فضولات است نمى توانند به آسانى رفت و آمد كنند و اجساد سلولهاى مرده را از بين ببرند، ناگزير بايد چاره اى بيانديشند تا سلولهاى مرده توليد تعفن نكرده و ساير ياخته ها را فاسد نكند و معمولا براى اين كار قشرى از آهك به دور آنها مى پيچند و به عبارت ديگر آنها را تبديل به سنگ و به همين سلولهاى سنگ شده ((محجر)) هستند كه عضلات و پوست بدن راسخت كرده ، طراوت و زيبايى آنها را از بين مى برند و سبب كهولت و فرتوتى مى شوند و هر قدر كه تعداد اين سلولهاى سنگ شده و موميايى در بدن زيادتر شود، آثار پيرى و پژمردگى زيادتر نمايان مى گردد و اينجاست كه عضلات بدن قدرت ارتجاعى خود را از دست مى دهد و شخص احساس فرسودگى و خستگى و ناراحتيهاى روحى و جسمى مى كند و نمى تواند مثل گذشته فعاليت داشته باشد.
جوانى و پيرى مساءله غامض و پيچيده اى نيست . راز آن همين تنگ شدن و مسدود شدن مجارى ؛ مخصوصا عروق شعريه است كه با انشايى ساده براى شما تشريح گرديد. حال اگر مى خواهيد عمرى طولانى داشته باشيد و تا آخر عمر جوان بمانيد و بدون آنكه گذشت سالهاى زندگانى كوچكترين تاءثير بدى در زندگانى شما بگذارد و بتوانيد همواره مثل سالهاى قبل به كار و كوشش خود ادامه دهيد و مجبور به كناره گيرى از اجتماع نشويد، بايستى كارى بكنيد كه اين مجارى هيچوقت تنگ و بسته نشوند و احتياج به لاروبى و زهكشى نداشته باشند و اين نكته را نيز بايد بدانيد كه كسانى كه معتقدند وراثت در درازى و كوتاهى عمر و پيرى زودرس و ديررس مؤ ثر است ، سخت در اشتباهند و تنها چيزى كه انسان از پدر و مادر در اين مورد ارث مى برد، آداب و سنن است كه پاره اى از آنها در انسداد اين مجارى و لاروبى آنها تاءثير فراوان دارند و با تغيير حالت و ترك آداب و رسوم خانوادگى اين ميراث از بين ميرود. بارى ، پيرى جز تنگ شدن مجارى بدن نيست و علتى جز رسوب فضولات و سلولهاى مرده و سنگ شده ندارد. در اثر اين عمل خون و مايعات بدن به كندى جريان پيدا كرده و باعث سستى و رخوت مى گردد و چون اين كار به تدريج صورت مى گيرد،پيرى هم به تدريج پيدا مى شود و هر قدر مجارى تنگتر شوند، آثار پيرى نمايانتر مى گردند و چنانچه اين آب روها لاروبى شوند، آثار پيرى نيز محو خواهد شد، مشروط بر اينكه قبلا علت و سبب را پيدا كرده و از رسوب مجدد جلوگيرى كنيم و اين كار شباهت زيادى به تنقيه قنوات دارد. اگر ما قناتى را لاروبى كنيم علل جمع شدن گل و لاى را در بستر آن برطرف نسازيم ، شكى نيست كه پس از چندى مجددا قنات واريز كرده ، خراب مى گردد و به جاى آنكه به صورت اوليه ، يعنى به همان صورتى كه در ابتداى كندن و روز تولد آن بود در آيد، بدتر از وضع قبل از لاروبى مى شود. خوشبختانه لاروبى مجارى و رگهاى مويى بدن به مراتب آسانتر از پاك كردن گل و لاى كف يك كاريز است ، زيرا ماشين بدن انسان خودكار بوده و ترميم ضايعات آن به عهده خود دستگاه است و فقط ما بايد علت خراب كرده و برطرف كنيم و مصالح لازم را در اختيار آن دسته از كارگران بدن كه وظيفه آنها نوسازى است قرار دهيم تا آنها بتوانند با قدرت تمام ، سنگرهاى پيرى را خراب كرده و از بين برده و به جاى آنها ياخته هاى جوانى و نو بگذارند و به همين دلايل بود كه من در ابتداى اين موضوع نوشتم اكسير جوانى پيش شما و در بدن شماست . اگر احساس پيرى مى كنيد، بدانيد اين اكسير عظيم به وسيله اهريمنان پيرى محاصره شده و در بدن شما عاطل و باطل مانده است ، سنگرهاى دشمن را در هم بكوبيد و به سربازان مدافع بدن اسلحه و مهمات كافى برسانيد تا بتوانيد اين دشمن سرسخت را از كشور بدن شما بيرون برانند. در جهان امروز پزشكان با كمك داروهايى كه به وسيله داروسازان دانشمند ساخته مى شود توانسته اند حد متوسط عمر را بالا برده ، آنرا به حدود شصت سال برسانند و چنانچه موفق به مغلوب كردن سرطان و چند مرض ديگر شوند، حد متوسط عمر انسان از اين حد هم بالاتر مى رود و به حدود هفتاد سالگى خواهد رسيد، ولى در همين ايران ما، در بعضى از دهات و شهركها، مردمانى زندگانى مى كنند كه حد متوسط عمر آنها از صد سال بيشتر است و با اينكه در گذشته از وسايل اوليه بهداشت محروم بوده و دستشان به دامن پزشك و داروساز كمتر مى رسيده هرگز مغلوب پيرى پيرى نمى شدند و تا آخر عمر شور و نشاط را از دست نمى دادند در همين تهران و شهرهاى ديگر ايران هم اشخاص سالخورده كه سن آنها از صد سال گذشته است ، گاهگاهى ديده مى شود. من يكى از آنها را كه به سيد كاشى معروف بود و موقعى كه من طفل بودم ، در همسايگى خانه پدرى ما سكونت داشت و همه مى گفتند كه پيرترين مرد محل است ، مى شناختم .
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاريخ تولد صحيح او در پشت جلد يك كلام الله مجيد نوشته شده بود و بخوبى ياد دارم كه روزى همراه پدرم به عنوان بازديد نوروز به خانه او رفتيم و او اين قرآن و تاريخ تولدش را به پدرم نشان داد و پس از محاسبه معلوم شد كه سى و پنج سال از پدر من كه ايشان هم شخص معمرى بودند، بزرگتر است . اين شخص درست 28 سال بعد از فوت مرحوم پدرم زنده بود و تقريبا پانزده سال پيش در سن 118 سالگى مرد. يك هفته قبل از مرگش او را يك روز در كاخ دادگسترى ديدم كه براى شكايت از يكى از همسايگان خانه خود مراجعه كرده بود و مى گفت صبح زود پياده از خانه خويش كه نزديك ميدان اعدام است ، به اينجا آمده و مدتى پشت در كاخ ايستاده تا در را باز كرده اند. من او را از شكايت منصرف كردم و گفتم من خودم نزد شما خواهم آمد و اختلافتان را برطرف خواهم ساخت . گفت قبول دارم ، مشروط بر اينكه همين الان باهم به خانه برويم ، قبول كردم و با هم حركت كرديم . من ميخواستم با تاكسى يا اتوبوس برويم ، اما او قبول نكرد و گفت راهى نيست ، من پياده مى روم ، شما اگر مى خواهيد سوار شويد. من وقتى ديدم يك پيرمرد 118 ساله كه تقريبا هفتاد سال از من بزرگتر است پياده مى رود، من هم پياده به راه افتادم . در بين راه با هم صحبت مى كرديم . از زندگانى و سلامتى خود راضى بود و مى گفت خواب و خوراكم خوب است . خوب مى بينم و خوب مى شنوم ، ولى مدتى است كه حس شامه ام خوب كار نمى كند، ولى بوهاى تند را مى شنود. بارى ، من همان روز اختلاف او را با همسايهاش حل كردم بعد از يك هفته پيرمرد سكته كرده و مرد.
وقتى طبيب محل را براى صادر كردن جواز دفن آوردند، پس از معاينه گفته بود هيچ مرضى نداشته ، فقط نفت چراغ عمرش تمام شده و مرده است . حال اجازه بفرماييد كمى در اطراف زندگانى اين پيرمرد 118 ساله با هم صحبت كنيم . او مرد فعال و پشت كار دارى بود. صبح زود از خانه بيرون مى آمد و تمام خريد خانه را خودش مى كرد. غذايش بسيار ساده و كم قوت بود. بيشتر روزها غذايش آبگوشت يا آش بود و فقط شبهاى جمعه پلو مى خورد. نوه هايش مى گفتند يك چارك گوشت مى خورد و يك ديگ آبگوشت درست كرده ، جلو ما كه هجده نفر بوديم هستيم مى گذارد و شبهاى جمعه كه پلو داريم ، به دو من برنج فقط سه سير روغن مى زند.
او به خوردن سبزى و ميوه علاقه زيادى داشت و بيشتر آبگوشت بزباش ‍ مى خورد. هفته اى دو سه روز نصف استكان بيد خشت با كمى مغز بادام تناول مى كرد و مى گفت بهترين دارو براى جلوگيرى از يبوست است . هر وقت سينه اش درد مى گرفت ، شكر تيغال را دم مى كرد و صبح به جاى چاى مى نوشيد و همه روزه صبح ساعت ده خوردن ميوه را فراموش نمى كرد و تا آخر عمرش سوار ماشين نشد و فقط جنازه او را با اتومبيل به قم بردند. او تا آخرين روزهاى عمر دراز خود هميشه خندان و خوشحال بود. در برابر ناملايمات زندگانى ، خونسرد و صابر بود و هيچوقت عصبانى و خشمگين نمى شد. در تمام عمرش لب به مشروبات الكلى و نوشابه هاى گاز دار نزد. مدتى روزى دو دانه سيگار مى كشيد، ولى بعدا آنرا ترك كرد. به نوشيدن چاى علاقه داشت فراوان داشت ، ولى گاهى به جاى آن دم كرده گل گاوزبان مى نوشيد. در شب قبل از مرگش در يك مجلس روضه خوانى شخصى از او پرسيد چند سال ديگر از خدا عمر مى خواهد، او در جواب گفت هر قدر خدا بخواهد. اگر همين الان مرا ببرد، ناراحت نمى شوم و اگر صد سال ديگر نگاه دارد، گله و شكايت نمى كنم .
اين بود خلاصه اى از زندگينامه شخص سعادتمندى كه در طول عمر دراز خود صحت و سلامتى را از دست نداد. غير از سيد كاشى ، پيران ديگرى در تهران ديده شده اند كه سن آنها از صد سال تجاوز كرده است و در حال حاضر هم چندين زن و مرد را مى شناسم كه سنين عمر آنها از صد گذشته است و اگر بخواهيم زندگينامه يكايك آنها را ورق بزنيم مثنوى هفتاد من كاغذ خواهد شد. ولى همين قدر مى گويم كه همه آنها اشخاص فعال و پر تحركى بودند و تا آخر عمر از انزوا و گوشه نشينى فرار مى كردند. غذاى همه آنها ساده ، كم چرب و كم قوت است . در هيچ كار و هيچ عملى افراط نكرده و ميانه رو بوده و مى باشند. اگر در تهران و شهرهاى بزرگ اشخاص ‍ مسن كه عمرشان از صد سال گذشته به ندرد ديده مى شوند، ولى در بعضى از دهات و شهركهاى ايران ، ما به نقاطى بر مى خوريم كه ساكنان آنها عموما داراى عمر دراز بوده و اشخاص 140 ساله به بالا در بين آنها زياد است و اگر خوانندگان مايل باشند، ما اين دهات و شهركها را با خصوصيات محل و آداب و سنن آنها در مقالات جداگانه اى خواهيم نوشت و در اين مقاله به آنها كارى نداريم ، زيرا امكان زندگانى براى شهرنشينان بزرگ در آن محلات ميسر نيست و ما مى خواهيم رمز اكسير جوانى را در همه شهرها نشان بدهيم .
يكى از طبقات ممتاز و مشخص كه در بين ما عمر دراز دارند، طبقه روحانيون هستند كه حد متوسط عمر در بين آنها هشتاد سال است و عمر عده اى از آنها از نود سال تجاوز كرده و به ندرت هم به صد سالگى مى رسند. عامل اصلى طول عمر در ايشان ، علاوه بر نيروى ايمان و اجتناب از محرمات ، دو مورد از عادات و رسوم آنهاست .
1- براى يك فرد روحانى دوران بازنشستگى و كناره گيرى از كار وجود ندارد. يك امام جماعت تا آخرين سالهاى عمر به مسجد مى رود و در آنجا و در خانه خود به سؤ الات مذهبى مردم پاسخ مى دهد. مراجع تقليد مرتبا مطالعه مى كنند و روزى دو بار درس مى گويند و به تمام سؤ الات كتبى و شفاهى مقلدين خود پاسخ مى گويند، و چون خود را مسؤ ول تاءمين چند هزار طلبه مى دانند، تا آخرين روزهاى زندگانى دست از كار و كوشش بر نمى دارند.
2- روحانيون معمولا در مسجد، خانه و مجالس ديگر روى زمين مى نشينند و جلوى پاى هر تازه واردى خواه كوچك و خواه بزرگ باشد، خواه غنى باشد و خواه فقير، برمى خيزند و دوباره مى نشينند و از اين نشست و برخاست ها كه براى ما فرساينده است ، هيچگاه خسته نمى شوند.
پس از طبقه روحانى ، دسته ديگرى از هم ميهنان ما كه عمر دراز دارند، مجاوران اماكن مقدسه مى باشند. اينها كسانى هستند كه پس از بازنشستگى و كناره گيرى از كار و حرفه خود، به يكى از شهرهاى مذهبى مهاجرت كرده ،
بقيه عمر را به عبادت مى گذرانند. اينها همه روز،چند بار به زيارت رفته و پس از خواندن زيارتنامه ، چندين بار دور ضريح گشته و چندين ركعت نماز مستحبى مى خوانند و بعد به مجالس روضه خوانى و يا به پاى منابر وعظ مى روند و به اين ترتيب اوقات خود را مشغول داشته ، احساس تنهايى و بيكارى نمى كنند و چون اعمال آنها تواءم با راه رفتن ، حركت و نشست و برخاست است و فعاليت روحانى و جسمانى زيادى دارند و هيچگاه عضلات و نيروهاى بدن آنها در اثر بيكارى از بين نرفته و زنگ نميزند و همين فعاليت هاى جسمى و روحى است كه جريان مايعات بدن را سريع كرده و از رسوب فضولات در مجارى آنها جلوگيرى كرده و سد راه پيرى و از كار افتادگى مى شوند و چنانچه از خوردن غذاهاى پرچربى و مقوى خوددارى ورزند، عمرى بس طولانى خواهد داشت . از مطالعه و بررسى زندگينامه اين دو طبقه ، يعنى روحانيون و مجاوران اماكن مقدسه ، به اين نتيجه مى رسيم كه رمز موفقيت آنها در حركت - راه رفتن - نشست و برخاست زياد و فرار از گوشه نشينى و بيكارى است و همچنين اعمالى است كه اندامهاى مختلف بدن را به كار واداشته و جريان خون و ساير مايعات بدن را سريع كرده و از راكد شدن و رسوب كردن آنها جلوگيرى مى كند. علاوه بر اعمال فوق ، خوردن و آشاميدن آنها نيز در طول عمر آنها نيز مؤ ثر است ، چه آنها لب به مشروبات الكلى نمى زنند و غالبا غذايى ساده و كم قوت دارند. ميوه و سبزى زياد مى خورند و از همه بالاتر، نشستن در روى زمين يكى از اسرار جوان ماندن آنهاست ، زيرا به طورى كه دانشمندان تحقيق كرده اند، ين هاى الكتريسيته منفى كه در زمين زياد است ، بهترين وسيله براى لاروبى مورگهاست و شايد روى همين اصل باشد كه مولاى متقيان و امام اول شيعيان على ابن ابوطالب (ع ) به نشستن و خوابيدن در روى خاك علاقمند بوده اند و از طرف پيغمبر اكرم (ص ) ابوتراب لقب گرفته اند.
غير از موارد فوق ، آب و هوا و املاح موجود در آب و گازها و فلزات نادر در زمين و هوا و خوراكيهاى مختلف اثر زيادى در طول عمر و جوانى دارند و همچنين موهبت سرما و گرما در باز كردن سوراخهاى روى پوست بى تاءثير نيستند. در اثر فعاليت و گرمى هوا، بدن عرق مى كند و همراه خود قسمتى از سمومات بدن و رسوبات را بيرون مى آورد، ولى گرماى شديد و عرق كردن زياد، نه تنها مؤ ثر نيست ، بلكه چون قسمت زيادى از املاح و ويتامينهاى محلول را از بدن خارج كرده و گرسنگى مخفى ايجاد مى كند، باعث كوتاهى عمر خواهد شد و روى همين اصل است كه مردمان آذربايجان شرقى و غربى كه نژادى فعال و زحمتكش و پشتكاردار هستند، عمر زيادترى مى كنند.
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
آذربايجان هوايى مطبوع دارد. در اين استان زرخيز تاكنون بيش از دو هزار چشمه آب معدنى و قليايى و گوگردى كشف شده كه از دهانه آنها اشعه راديواكتيو پخش مى شود. يكى از اين معادن قليايى در كندوان آذربايجان قرار دارد و چون اين ناحيه مردمان مسن و فعال زياد هستند، به اين جهت عده اى به اين چشمه آب معدنى آب حيات لقب داده اند. يكى از سبزيهاى مفيدى كه در اين نواحى زياد مى رويد، گياه بولاغ اوتى است كه (يد) فراوان دارد و يكى از خواص مسلم اين سبزى سلامت بخش ، زياد شدن طول عمر است و هر جا اين گياه مى رويد و مردم از آن مى خورند، حد متوسط عمر بالاست ، چنانچه در نزديكى تهران بالاى كرج ، نزديك آبيك ، قريه اى به نام اتانك وجود دارد كه در قنات آن مقدار (يد) زياد بوده و سبزى بولاغ اوتى در آنجا زياد است و چون (يد) طبيعى فعاليت سلولهاى بدن را زياد مى كند، مردمان اين قريه ، حتى آنهايى كه سن آنها از صد سال گذشته است ، مردمانى با نشاط و پرتحرك مى باشند و از گوشه نشينى و انزوا گريزانند و هيچگونه آثار پيرى ، خستگى روحى و جسمى و افسردگى و ناتوانى ، در آنها ديده نمى شود. يكى ديگر از عوامل افزايش طول عمر داشتن سلامت و تندرستى است . ضربات تازيانه گرسنگيهاى مخفى نه تنها انسان را مريض و بدن را مستعد امراض مى كند كه يكى از آنها بيمارى پيريست ، بلكه فقدان بعضى از عوامل سبب ترسيب فضولات در مجارى مويرگها مى شود. وانگهى ، چنانكه مى دانيد فقدان يك يا چند عامل غذايى ، انسان را به پرخورى ، يعنى خوردن زياده از اندازه پاره اى ديگر از خوراكيها وادار مى كند و همين پرخورى و خوردن عوامل غذايى بيشتر از مقدار خوراك آنها، باعث رسوب فضولات و تنگ شدن مجارى مى شود. يمى ديگر از عوامل بيماريزا كه عمر را كوتاه مى كند، عفونت معده است كه عامل اصلى آن گوشتخوارى است و به همين جهت است كه گياهخواران عمر زيادترى دارند. وقتى غذاهاى گوشتى با مواد ديگر غذائى مثل ميوه ها و سبزيها كه سرشار از ويتامينهاى مختلف هستند مخلوط شوند، محيط مناسبى براى رشد ميكروبهاى عفونتزا بوجود مى آيد و بهمين جهت است كه مدفوع كسانى كه گوشت زياد مى خورند، هميشه متعفن است . بنابراين اگر شما خواهان عمر طولانى هستيد، بايد در خوردن گوشت زياده روى نكنيد و معده خود را گورستان گوشت حيوانات نسازيد و با خوردن سير، پياز و ساير سبزيهاى معطر، مخصوصا خانواده نعنا، هميشه معده خود را گند زودايى كنيد، خوردن گلهاى معطر و گل لادن ، اثر نيكويى در ضد عفونى كردن معده و روده ها دارند و اين اثر در گل محمدى (گل گلاب ) بيشتر است .
ميوه ها و دانه هاى معطر نيز همين خاصيت را دارند. افزودن گلاب به بعضى از شربتها و به غذاها به همين منظور است . براى ضدعفونى كردن معده و روده ها، هيچگاه بدون تجويز پزشك از تركيبات آنتى بيوتيكها مانند پنى سلين و غيره استفاده نكنيد، زيرا اين داروها قدرت زيادى در كشتن ميكروبها دارند و امراض سخت را معالجه مى كنند، ولى استفاده خودسرانه از آنها معايب زيادى دارد كه يكى از آنها عفونت شكم است . اين داروها دوست و دشمن نمى شناسند و ضمن كشتن ميكروبهاى موذى ، ميروبهاى مفيد معده و روده را نيز از بين مى برند و با كشتن ميكروبهاى مفيد، محيط را براى رشد ميكروبهاى موذى مساعد مى سازد و به همين جهت است كه مى بينيم همين كه اثر دارو تمام مى شود، تعفن مدفوع مبتلايان زياد مى گردد و زياده روى در تزريق اين دارو پرز معده را از بين مى برد كه درمان و برگشت آن به آسانى ميسر نيست . اخيرا بعضى از پزشكان براى زنده كردن مجدد اين ميكروب هاى مفيد، دستور تنقيه مدفوع مى دهند و براى اين كار معمولا مدفوع يك بچه يا جوان سالم را كه معده اش تعفن نداشته باشد، گرفته و در آب حل كرده و تنقيه مى نمايند. علاوه بر معده ، تعفن دهان نيز باعث پيرى زود رس و كم شدن نيروى ديد چشم مى شود، چه ميكروبهايى كه در روى مواد غذايى مانده در دهان رشد كرده و دهان را بدبو مى سازند از خود زهرابه هايى ترشح مى كنند كه اثر عمده آنها ضعيف كردن اعصاب ، مخصوصا اعصابى است كه از كنار دهان عبور كرده و به چشم مى رسند. به موجب يك حديث معتبر از حضرت رسول
((
ص )) نوشته اند كه فرمودند شستن دهان ، جلاى چشم را زياد مى كند. و اگر خوانندگان عزيز بخاطر داشته باشند چند سال پيش روزنامه ها نوشتند كه يكى از استادان چشم پزشك آلمان از شنيدن اين حديث تعجب كرده و پس از مطالعه مسلمان گرديد. بهر حال ، روى همين اصل است كه بعد از صرف غذا بايستى دهان را خوب شست و دندانها را مسواك و خلال كرد تا جلو رشد ميكروبهاى گندزا گرفته شود. يكى از عواملى كه در تنگ كردن مويرگها اثر زيادى دارد، لخته شدن خون است كه عامل اصلى سكته هاى مغزى و قلبى نيز مى باشد. خوردن پياز خام و تره ايرانى با غذا، از لخته شدن خون جلوگيرى مى كند. در حاضر عده اى از دانشمندان مى كوشند تا بدانند كداميك از تركيبات موجود در پياز مانع لخته شدن خون است و آيا مى توان آنرا استخراج و به تنهايى تجويز كرد؟...تا كنون در اين راه موفقيتى به دست نياورده اند، ولى من از مطالعات و بررسى هاى خود به اين نتيجه رسيده ام كه يكى از دياستازهاى پياز كه خوشبختانه در تره ايرانى نيز وجود دارد، داروى اصلى است و ترشحات اين دياستاز هم مى تواند لخته هاى خون را باز كرده و مويرگها را لاروبى كند و از همين روى است كه من خوردن پياز خام و تره ايرانى را با غذا، هميشه به خوانندگان توصيه كرده و مى كنم .
در اينجا نيز يادآورى مى كنم كه در خوردن اين سبزى مفيد هم مثل ساير خوراكيها نبايد زياده روى كرد. من از ايام جوانى به خاطر دارم بنائى در جنوب شهر ساكن بود كه در حدود صد و دو سال عمر كرد و خوراكش غالبا نان و پياز و يا نان و تره بود و به غذاهاى ديگر كمتر علاقه داشت و مى گفت من تنها آذوقه اى را كه سالانه مى خرم ، پياز است . وقتى از او پرسيدند كه مصرف پياز شما در سال چقدر است ، جواب داد يك من پياز براى من و زنم كافى است .
در مورد ويتامين و اثرات آن در زياد شدن عمر، بسيار بحث شده و در اينجا كافى است بگوييم براى داشتن يك زندگانى توام با سلامتى ، وجود ويتامينهاى مختلف لازم و ضروريست ، ولى در خوردن آنها هم نبايد زياده روى كرد. در بين ويتامينها ويتامين
((
پ )) كه در مركبات وجود دارد، اثر زيادترى در حفظ جوانى دارد و اكثر هنرپيشگان خارجى طراوت و شادابى و جوانى خود را مديون خوردن پرتغال مى دانند. اين ويتامين در نارنج و ليمو شيرين به مقدار كافى موجود است و در بعضى از سبزيها 7 از جمله فلفل سبز، همراه با ويتامين ((ث )) وجود دارد و بطورى كه من تحقيق كرده ام ، مقدار آن در شنگ زياد است و كسانى كه اين گياه را بطور تازه زياد مى خورند، جوانى طولانى ترى دارند. عمل اين ويتامين زياد كردن فعاليت مويرگهاست و ضايعات ديواره اين عروق را ترميم مى كند. مقدار خوراك اين ويتامين كه مورد لزوم بدن انسان است ، روزانه پنجاه ميلى گرم مى باشد و ما آنرا با خوردن ميوه ها و سبزيها همراه با ويتامين ((ث )) به دست مى آوريم . فلزات معدنى كه در ميوه ها و سبزيها وجود دارند، نيز در حفظ سلامتى و جوانى مؤ ثرند و تشعشع بعضى از فلزات خاكى نيز در برگشت جوانى و احياى غرايز جنسى اثر عجيب دارند. يكى از آنها كه هم ميهنان مسلمان ما در سفر حج به آن بر مى خورند، روبيديم مى باشد. يكى از اركان اصلى سفر حج وقوف در عرفات است . در روز نهم ذى حجه بزرگترين اجتماع مسلمانان جهان در دامنه كوه رحمت و صحراى عرفات تشكيل مى شود و حجاج بايد از ظهر تا غروب در آنجا بمانند و بعد خارج شوند. بطورى كه عملا ديده شده است در روز بعد كه عمل حج تقريبا تمام مى شوند و حجاج از احرام بيرون مى آيند، تمايلات جنسى آنها زياد شده و لزوم داشتن همسر را احساس مى كنند. در اينجا برگشت جوانى و زنده شدن غرايز جنسى در پيران و ماءيوسان تعجب آور است . بطورى كه مطالعه و بررسى شده است در خاك عرفات مقدارى فلز روبيديم وجود دارد. اين فلز از صبح تا ظهر اشعه خورشيدى را كسب كرده و بعد از ظهر تا غروب به صورت تشعشع از خود ساطع مى نمايد و همين جهت است كه حجاج در اواخر اين سفر مفيد، لذت بيشترى احساس كرده و حتى پيران را به لذايذ جوانى مى اندازد .
خلاصه بايد بگوييم كه اكسير جوانى معجونى است از كار و فعاليت به حد اعتدال و خوراكى هاى متنوع متناسب با مقدار خوراك آنها و فرار از گوشه گيرى و انزوا به دست مى آيد. و پيرى نتيجه تنبلى و گوشه نشينى و زياده روى در كار و خوشگذرنى زياد و افراط در خوردن غذاهاى مقوى و نخوردن غذاهاى ديگر مى باشد و در اين مورد حكايت مى كنند كه يكى از بزرگان گذشته در شكار به پيرمردى برخورد كه صد و بيست سال داشت . از او پرسيد كه شما چه كار مى كنيد كه عمرتان طولانى مى شود. پيرمرد در جواب گفت در اين دنيا هر كس مقدار معينى جيره چربى و غذاهاى مقوى دارد. شما آنرا در عوض شصت سال تمام مى كنيد و ما آنرا در صد و پنجاه سال مى خوريم و هر وقت جيره ما و شما تمام شد، مى ميريم .
www.ghadeer.org
 

Similar threads

بالا