قصه اینجاست
که شب بود و
هوا ریخت بهم
من چنان درد کشیدم
که خدا ریخت بهم...
#سیمین_بهبهانی
که شب بود و
هوا ریخت بهم
من چنان درد کشیدم
که خدا ریخت بهم...
#سیمین_بهبهانی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | ||
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6181 | ||
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |