گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفت جبران میکنم، گفتم کدام را؟ عمر رفته را؟ روی شکسته را؟ دل مرده اماتپیده را؟ حالا من هیچ؛ جواب این تار
موهای سفید را میدهی؟ نگاهی به سرم کرد و گفت چه پیر شده ای؟ گفتم جبران میکنی؟ گفت کدامش را...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرف هــایی هست بــرای نگفتــن

همـــان حرف هــایی کـه تبدیــل بـه فریاد هــایی می شونـد کـه ترجیح می دهی ... در گلــو خفـه شــان کنی

همــان حرف هــایی کـه تبدیـل بـه بغض هــایی می شونـد کـه در گلویت گیــر می کننـد

همــان حرف هــایی کـه حجمشـان آن قدر زیــاد است کـه اضافـه شــان از گوشـه چشمت می چکــد!..

خسته ام.
انبوهی از دردم رفیق..از خودم از زندگی سیرم رفیق..بیصدا در بی کسی ها گم شدم.اعتراف...دیگر کم اوردم رفیق!!!!!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میانو ... میرنو... تنهات میذارنو....
پشت سرتم هزار حرف میزنن ...
اما خوشم میاد که خودشون تو زندگیشون به جایی نمیرسن ... میدونی چرا !!!!!
چون دست بالای دست بسیار است.... !!
میشکونی... میشکوننت!!!!
و خدایی هست هنوز...
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز

شما که سواد داری ، لیسانس داری ، روزنامه خونی
با بزرگون می شینی، حرف میزنی ، همه چی می دونی
شما که کله ت پره ، معلّم مردم گنگی
واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمی مونی
بگو از چیه که من ، دلم گرفته ؟
راه میرم دلم گرفته ، می شینم دلم گرفته
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته​


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گــــفته باشــــم !.!.!
مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛
تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !
سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بگذآر سُ _ ک _ و _ تـ قآنون زندگی مَن بآشد…
وَقتی وآژِه هآ دَرد رآ نِمی فَهمند….
سکوت
و دیگر هیچ نمی گویم …!
که این بزرگترین اعتراض دل من است
به تو …
سکوت را دوست دارم
به خاطر ابهت بی پایانش
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایم...
تنهاتر از همیشه...
تنها تر از شب...
تنها از روز...
و تنها تر از تمام انسان هایی که تنهایم گذاشتند تا آرام آرام تنهایی هایم را باور کنم...
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایم...
تنهاتر از همیشه...
تنها تر از شب...
تنها از روز...
و تنها تر از تمام انسان هایی که تنهایم گذاشتند تا آرام آرام تنهایی هایم را باور کنم...

انقدر قشنگ بود
پرفکت ......................واقعا عالی بود
حرف دل من بود :(
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهــایـم …
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم…
خستــه ام …
ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم…
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز…
ولــی رازی نـدارم…
چــون مدتهــاست دیگــر کسی را “خیلــی” دوست ندارم…
فقط خیلـی هـا را دوست دارم …
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]گاهی هم درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی
غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟
یا پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی خیال شوی
با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و
ببینی زندگی فقط همین آهن پاره ی برقی است یا نه؟
شاید هم بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی
در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟
لازم است گاهی عیسی باشی
ایوب باشی
انسان باشی ببینی می شود یا نه؟

[/h]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست سرنوشت را …


بـایـــــــد قطــــــــع ڪـــــــرد …


او دزد ” آرزوهـــــــاے ” مـن اســــــت …
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هی باران …


ببار …


من سفر کرده ای دارم که پشت پایش آب نریختم …!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موج اگر میدانست ساحل دستش را نمیگیرد…


هرگز برای رسیدن به آن نفس نفس نمیزد…
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گذشته هایی که حالمان را گرفته است…


آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم..


و حال هم حالمان را به هم میزند…


چه زندگی شیرینی !!!
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا