« آلوارو مونرو»، ماتادور معروف اسپانیایى، نشست و گریه کرد. چون فهمید که حیوان، همان حیوانی که داغ شمشیرهای فرورفته در بدنش، امان او را بریده، نمىخواهد با او بجنگد…
به نگاه معصوم این حیوان نگاه کنید. آلوارو فهمید که این حیوان، با چشمان اشکبارش، «صلح» را جستجو میکند.
گاهی شعور یک حیوان، از بسیاری از انسانها بیشتر است. ای کاش تمام کسانی که به جنگ دامن میزنند، به اندازهی این گاو شعور داشتند.
لحظه بیداری «انسانیت» در برزخ توحش
بلی آلوارو مونرو ماتادور معروف اسپانیایى افتاد و گریه کرد… چون فهمید که حیوان نمى خواهد با او بجنگد… او گفت: “ناگهان او در چشمان من نگاه کرد، نگاه معصومی که همه حیوانات دارند، این حس به شدت بر من تاثیر گذاشت. می توانم اینگونه شرح دهم که انگار او برای بخشش التماس میکرد! من احساس یک کثافت را داشتم! “
پس از این اتفاق آلوارو مونیرا در میانه مسابقه این کار را رها کرد و از آن پس از مخالفین گاوبازی شد.
به نگاه معصوم این حیوان نگاه کنید. آلوارو فهمید که این حیوان، با چشمان اشکبارش، «صلح» را جستجو میکند.
گاهی شعور یک حیوان، از بسیاری از انسانها بیشتر است. ای کاش تمام کسانی که به جنگ دامن میزنند، به اندازهی این گاو شعور داشتند.
لحظه بیداری «انسانیت» در برزخ توحش
بلی آلوارو مونرو ماتادور معروف اسپانیایى افتاد و گریه کرد… چون فهمید که حیوان نمى خواهد با او بجنگد… او گفت: “ناگهان او در چشمان من نگاه کرد، نگاه معصومی که همه حیوانات دارند، این حس به شدت بر من تاثیر گذاشت. می توانم اینگونه شرح دهم که انگار او برای بخشش التماس میکرد! من احساس یک کثافت را داشتم! “
پس از این اتفاق آلوارو مونیرا در میانه مسابقه این کار را رها کرد و از آن پس از مخالفین گاوبازی شد.