کل کل دخترا و پسرا واسه هم

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
مراحل گرفتن پول از عابر بانک توسط پسرا و دخترا

پسرها:
[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]۱- با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک.[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲- کارت رو داخل دستگاه ميذارن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳- کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستی رو وارد ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۴- پول و کارت رو ميگيرن و ميرن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دخترها:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱- با ماشين ميرن دم بانک.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲- در آينه آرايششون رو چک ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳- به خودشون عطر ميزنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۵- در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۶- در پارک کردن ماشين خيلی مشکل پيدا ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۷- بلاخره ماشين رو پارک ميکنن[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۸- توی کيفشون دنبال کارتشون ميگردن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۹- کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۰- کارت تلفن رو ميندازن توی کيفشون.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۱- دنبال کارت عابربانکشون ميگردن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۲- کارت رو وارد دستگاه ميکنن[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۳- توی کيفشون دنبال تيکه کاغذی که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۴- کد رمز رو وارد ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۵- ۲دقيقه قسمت راهنمای دستگاه رو ميخونن[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۶- کنسل ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۷- دوباره کد رمز رو ميزنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۸- کنسل ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۱۹- دوست پسرشون رو صدا ميزنن که کد صحيح رو براشون وارد کنه.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۰- مبلغ درخواستی رو ميزنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۱- دستگاه ارور (خطا) ميده.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۲- مبلغ بيشتری رو درخواست ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۳- دستگاه ارور (خطا) ميده.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۴- بيشترين مبلغ ممکن در خواست ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۵- انگشتاشون رو برای شانس رو هم ميذارن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۶- پول رو ميگيرن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۷- برميگردن به ماشين.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۸- آرايششون رو توی آينه عقب چک ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۲۹- توی کيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۰- استارت ميزنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۱- پنجاه متر ميرن جلو.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۲- ماشين رو نگه ميدارن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۳- دوباره برميگردن جلوی بانک.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۴- از ماشين پياده ميشن[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۵- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر ميدارن.(حواس نمی‌ذاره برای آدم)[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۶- سوار ماشين ميشن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۷- کارت رو پرت ميکنن روی صندلی کنار راننده[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۸- آرايششون رو توی آينه چک ميکنن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۳۹- احتمالاً يه نگاهی هم به موهاشون ميندازن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۴۰- میندازن توی خيابون اشتباه.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۴۱- برميگردن.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] ۴۲- ميندازن توی خيابون درست.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] :biggrin::biggrin::biggrin:
[/FONT][/FONT]
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرايط مرد و زن هنگام ازدواج:
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] زن بايد نجيب باشه، مثل اسب! با وقار باشه، مثل طاووس! زيبا باشه، مثل آهو!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] مرد کافيه فقط خر باشه!!![/FONT]

دروغ دختر ها :

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو برام مثل داداشي = يعني جلو تر نيا[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] من تو رو اندازه داداشم دوست دارم=چون حالم از داداشم به هم مي خوره [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] از دست من ناراحتي=هستي كه باش به من چه[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] من حالم بده = يعني بايد ببريم كافي شاپ و كلي چيز برام بخري[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] من فقط با تو حرف مي زنم = با بقيه مي خندم[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] من هميشه پيشت مي مونم = مخصوصا وقتي كه 110 بياد[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] خاطرت برام عزيزه = خاطر همون خاطره است يعني بايد يه خاطره بشي[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ديروز يكي بهم متلك انداخت = يعني بيا خواستگاري[/FONT]​
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
دخترها:

اکثر اونا واقعاً مي خونند.البته چیز زیادی که نمیفهمند فقط حفظ میکنند تا درسو پاس کنند.بقیه وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند .عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند ولي نمي خونند بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشونهم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست ،توي دوست پسراشونتو اينكه چه جوري اذيتش كنند و پدرشو در بيارند، تو باقاليا توي .............
يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند.بعدشم که فردا سر امتحان گند زدند اوستاد بدبختو گیر میارنو یه آفتابه آب غوره می گیرن تا دل استاد به رحم بیاد....

پسر ها:
يا درس نمي خونند يا وقتي مي خواند بخونند بايد حسش بياد. وقتي حسش مياد كه شب امتحانه . يه كم كه درس خوندند يه موردي پيش مياد و بهش خيره مي شوند و به يه چيزي فكر مي كنندبعد انگار كه درس خوندند بلند ميشند ميرن استراحت مي كنند بعد از يك ساعت استراحت دوباره ميرند ميشينند فكر مي كنند . وقتي فكرشون تموم شد كتاب را ورق ميزنند يه كم براندازش ميكنند وزنش مي كنند استخاره مي كنند براي خودشون تقسيمش مي كنند ميگند تا ساعت فلان اينقدر مي خونم تا ساعت فلان اينقدر بعد ميرن استراحت كنند . حين استراحت حسشون تموم ميشه
حال ندارند برند بخونند ولي چون مي دونند فردا امتحان دارند پا ميشند ميرند سر كتابشون.همينجور كه مي خونند هيچي حاليشون نيست چون جاي ديگه فكر مي كنند(لازم به ذكر است كه هيچ وقت در هيچ موقعيتي فكر نمي كنند فقط موقع درس خوندن فكرشون مياد) بعد از نيم ساعت دوباره ميرن استراحت، بعد سه ربع استراحت مي بينند خيلي دير شده .دوباره ميرنند درس بخونند اين بار مي خونند يه چيزايي هم ياد ميگيرند ولي چيزايي كه ياد نمي گيرند را ميذارند كه فردا از دوستاشون بپرسند يه كم به معلمشون فحش ميدند مي گند اينارو درس نداده . خلاصه آخرش نميرسند كتاب را تموم كنند فردا ميرند ميبينند كه دوستاشون يه چيزايي مي گند كه تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد ميشه اونايي هم كه خونده بودند يادشون ميره به همين سادگي.بقیه کارم که مشخصه اینقدر صبر می کنند و نمی رند خونه تا اوستاد رو خفت کنند و یه چندتایی از فامیلو مرحوم می کنند یا مشکلاتی رو میسازند که دل سنگو آب میکنه چه برسه به اوستاد(البته اینکارو رو به دو روش کتبی و شفاهی انجام میدن).بقیشم که دیگه با اوستاده که چقدر خر بشه......:D:D:D
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]دختر ها چه شوهری می خوان :[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دختر 18 ساله:به قول خودش انقدر خواستگار داره که نمی دونه کدومش رو [/FONT][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] انتخاب کنه فعلا قصد ازدواج نداره می خواد درس بخونه [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دختر 22 ساله : او یک شاهزاده با یک قصر می خواد ادعا می کنه که خیلی واقع [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بینه ولی ؟؟؟؟؟مرد ایده آل او باید پول دار خوش قیافه مشهور همیشه در حسابش [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] پول به اندازه کافی باشه وسخاوتمند. او بايد شوخ طبع، ورزشكار، شيك پوش، [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] رمانتيك و شـنونده خوبي باشد. خصوصيات و صفات آن مرد بسيار طولاني است. [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دخـتر مـردي را ميخواهد كه او را بپرستد و او را با گذاشتن گلها، هدايا و [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دادن وعده عشق ابدي و جاويدان تـبديل به الهه گرداند.[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دختر 32 ساله: کم کم داره بوی ترشی می یاد دیگه فقط یه مرد خوب می خواد لازم نیست ورزشکار و خوش تیپ و.. باشه یه کار خوب با حقوق مکفی خونه ماشین و حساب [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بانکی داشته باشه و غذاهایی که دختر درست می کنه رو تحمل کنه کافیه [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دختر 42 ساله :تنها یه مرد می خواد (بیچاره ترشید )یه مرد معمولی که ستاره [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] سینما نباشه ورزشکار نباشه اگه یه شکم گنده هم داشت عیب نداره کچل هم بود [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] عیبی نداره فقط یه شوهر باشه [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دختر 52 ساله: او فقط مي خواهد... هر چی بود باشه دختر باید خیلی شانس بیاره [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] که مردش انقدر ترسناک نباشه که نوه هاش رو بترسونه راه توالت رو هنوز به یاد [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] داشته باشه دندون مصنوعی هاش رو یادش باشه کجا گذاشته[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي كه برميگرده كارت رو برداره دوباره تو پارك كردن مشكل دارند
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
مزدا 323 قرمز رنگ، تا به نزديکي دختر جوان رسيد به طور ناگهاني ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از
دختر جوان از حرکت ايستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جايي که پنجره جلو دقيقا روبروي دختر جوان قرار گرفت . اين اولين خودرويي نبود که روبروي دختر توقف مي کرد ، اما هريک از آنها با بي توجهي دختر جوان ، به راه خود ادامه مي دادند . دختر جوان، مانتوي مشکي تنگي به تن کرده بود که چند انگشتي از يک پيراهن بلند تر بود . شلواري هم که تن دخترک بود ،همچون مانتويش مشکي بود و تنگ مي نمود که آن هم کوتاه بود و تا چند سانتي پايين تر از زانو را مي پوشاند . به نظر مي آمد که شلوار به خودي خود کوتاه نيست و انتهاي ساق آن به داخل تا شده . دختر جوان نتوانست اهميتي به مزداي قرمز رنگ ندهد . سرش را به داخل پنجره خم کرد و به راننده گفت :" بفرماييد؟" . مزدا مسافري نداشت . راننده آن پسر جوان و خوش چهره اي بود که عينک دودي ظريفي به چشم داشت . پسر جوان بدون معطلي و با بياني محترمانه گفت : " خوشحال ميشم تا جايي برسونمتون". دختر جوان گفت : " صادقيه ميرما". پسر جوان بي درنگ سرش را به نشانه تائيد تکان داد و پاسخ داد : " حتماً، بفرماييد بالا ". دخترک با متعجب ساختن پسر جوان، صندلي عقب را براي نشستن انتخاب کرد .چند لحظه اي از حرکت خودرو نگذشته بود که دختر جوان ، در حالي که روسري کوچک و قرمز خود را عقب و جلو مي کشيد و موهاي سرازير شده در کنار صورتش را نظم مي داد ،گفت :" توي ماشينت چيزي براي گوش کردن نيست " - البته .
پسر جوان ،سپس پخش خودرو را روشن کرد . صداي ترانه اي انگليسي زبان به گوش رسيد . از آينه به دختر جوان نگاهي انداخت و با همان لبخند ظريفش که از ابتدا بر لب داشت گفت :"کريس دبرگ هست ، حالاخوشتون نمياد عوضش کنم ". دخترک با شنيدن حرف پسرجوان ،خنده تمسخر آميزي سر داد .
- ها ها ها ، اين که اريک کلاپتون . نميشنوي مگه ، انگليسي مي خونه . اصلا کجاش شبيه کريس دبرگ .
- اِه ، من تا الان فکر مي کردم کريس دبرگ . مثل اينکه خيلي خوب اينا رو مي شناسيد ها .
دخترک ، قيافه اي به خود گرفت و ادامه داد:" اِي ، کمي "
- پس کسي طرف حسابمه که خيلي موسيقي حاليشه . من موسيقي رو خيلي دوست دارم ، اما الان اونقدر مشغله ذهني دارم که حال و حوصله موسيقي کار کردن رو ازم گرفته .
دخترک لبخندي زيرکانه زد و با لحني کش دار گفت:" اي بابا، بسوزه پدر عاشقي . چي شده ، راضي نميشه ؟"
- نه بابا، من تا حالا عاشق نشده ام . البته کسي رو پيدا نکرده ام که عاشقش بشم ، و اگرنه اگه مورد
خوبي پيش بياد ، از عاشقي هم بدم نمياد . اصل قضيه اينه که، قبل از اينکه با ماشين بزنم بيرون و در
خدمت شما باشم ، توي خونه با بابام دعوام شد .
- آخي ، سرچي؟ لابد پول بهت نمي ده.
- نه ، تنها چيزي که ميده پول . مشکل اينجاست که فردا دارم مي رم بروکسل، اونوقت اين آقا گير داده
بمون توي شرکت کار داريم .
با گفتن اين جملات توسط پسر جوان ، دخترک، بااينکه سعي مي کرد به چهره اش هويدا نشود ، اما
کاملا چهره اش دگرگون شد و با لحني کنجکاوانه پرسيد: " اِه، بروکسل چي کار داري؟ "
- دايي ام چند سالي هست که اونجاست . بعد از سه چهار ماه کار مداوم ، مي خواستم برم اونجا يه
استراحتي بکنم؟
دخترک بادي به غبغب انداخت و سريع پاسخ داد:
- اتفاقا من هم يک هفته پيش از اسپانيا برگشتم.
- اِه، شما هم اونجا فاميل داريد؟ کدوم شهر.
- فاميل که نداريم ، براي تفريح رفته بودم ونيز.
پسر جوان نيشخندي زد و گفت : اصلا ولش کن بابا ، اسم قشنگتون چيه؟
- من دايانا هستم. اسم تو چيه، چند سالته؟ چه کاره اي؟
- چه خبره؟ يکي يکي بپرسيد، اين جوري آدم هول ميشه ... اولاً اين که اسم خيلي قشنگي داريد ، يکي از اون معدود اسم هايي که من عاشقشونم . اسم خودم سهيل ، 25 سالمه و پيش بابام که کارگذار بورس کار مي کنم . خوب حالا شما .
دخترک با شنيدن اين حرفهاي سهيل ، چهره اش گلگون شد و به تشويش افتاد .
- من که گفتم ، اسمم داياناست . 23 سالمه و کار هم نمي کنم . خونمون سمت الهيه است و الان هم محض تفريح دارم مي رم صادقيه . تا حالا بوتيک هاي اونجا نرفته ام . با يکي از دوستام اونجا قرار گذاشته ام تا بوتيک هاش رو ببينيم و اگه چيز قشنگي هم بود بخريم .
- همين چيزايي هم که الان پوشيده ايد خيلي قشنگه ها.
دايانا ، گره کوچک روسريش را باز کرد و بار ديگر گره کرد . سپس گفت: اِي ، بد نيست . اما ديگه يک ماهي هست که خريدمشون . خيلي قديمي شده اند ... . ولش کن ، اصلا از خودت بگو ، گفتي موسيقي کار نکرده اي و دوست داري کار کني ، آره؟
- چرا ، تا چند سال پيش يه مدتي پيانو کار مي کردم.
دخترک ، سعي مي کرد دلبرانه سخن وري کند ، اما ناگهان به جوشش افتاد ، طوري که منقطع صحبت مي کرد و کلمات را دستپاچه بيان مي کرد:اي واي، من عاشق پيانو ام .خيلي دوست دارم پيانو کار کنم، يعني يه مدتي هست که کلاسش رو مي رم اما هنوز خيلي بلد نيستم . ... اصلا اينجوري نميشه، نگه دار بيام جلو بشينم راحت تر حرف بزنيم .
سهيل ، بي ردنگ خودرو را متوقف کرد . دايانا هم سريع پياده شد و به صندلي جلو رفت .
-دايانا خانوم ، داريم مي رسيما .
- دايانا خانوم کيه؟ دايانا ... . ولش کن ، فعلا عجله ندارم . بهتره چند دقيقه ديگه هم با هم باش. آخه من تازه تو رو پيدا کرده ام . تو که مخالفتي نداري ؟
- نه ، من که اومده بودم حالي عوض کنم . حالا هم کي بهتر از تو که حالم رو عوض کنه . فقط بايد عرض
کنم که الان ساعت نه و نيمه ، حواست باشه که ديرت نشه .
دخترک با شنيدن صحبت هاي سهيل، وقتي متوجه ساعت شد، چهره اش رنجور شد و در حالي که لب خود رابا اضطراب مي گزيد ، گفت:آره راست ميگي ... پس حداقل يه چند دقيقه اي ماشينت رو دور فلکه نگه دار ، باهات کار دارم .
سهيل ، با قبول کردن حرفهاي دايانا ، حوالي ميدان که رسيد ، خودرو را متوقف کرد . روي خود را به دخترک کرد و کمرش را به در تکيه داد . عينک دودي را از چشمانش برداشت .چهره اي نسبتا گيرا داشت . ته ريشي به صورتش بود و موهايي ژوليده داشت که تا گوشش را مي پوشانيد . پخش خودرو را خاموش کرد و سپس با همان لبخندي که بر لب داشت گفت : بفرماييد.
ديگر کاملا از ظاهر و طرز صحبت دخترک مي شد پي به هيجانش برد.
- موبايلت ... شماره موبايلت رو بده، البته اگه ممکنه .
پسر جوان لحظه اي فکر کرد و سپس گوشي همراه خود را از روي داشبورد- پشت فرمان برداشت . آن را به سمت دايانا دراز کرد.
- بگير ، زنگ بزن گوشي خودت که هم شماره تو روي موبايلم ثبت بشه و هم شماره من روي موبايل تو بيفته . فقط صبر کن روشنش کنم ... اونقدر اعصابم خورد بود که گوشي رو خاموش کردم .
دايانا ، به محض ديدن گوشي گران قيمت سهيل به وجد آمد . اما سريع شوق خود را کتمان کرد و فقط به گفتن"گوشي خوبي داري ها" قناعت کرد .
- قابلت رو نداره . اتفاقا بايد عوضش کنم ، خيلي يوغره.
- خوب ، ممنون . فقط بگو کي مي تونيم همديگه رو دوباره ببينيم .
- ببينم چي ميشه . اگه فردا برم بروکسل که هيچ، اما اگه تهران بودم يه کاريش مي کنم . اصلا بهم زنگ بزن .
- باشه ... پس من مي رم .فعلا خداحافظ .
- خوشحال شدم،...خداحافظ . ... زنگ يادت نره .
دختر جوان ، درحالي که احساس مسرت مي کرد ، با گامهايي لرزان (از شوق) از خودرو خارج شد . هر چند قدمي که بر مي داشت ،سرش را برمي گرداند و مزدا را نگاه مي کرد و دستي براي سهيل تکان مي داد . پس از دور شدن دايانا ، سهيل از داخل خودرو پياده شد و طوري که دايانا متوجه نمي شد، او را تعقيب کرد . حوالي همان ميدان بود که دايانا روي صندلي هاي يک ايستگاه اتوبوس نشست . سهيل ، گوشه اي لابلاي جمعيت در حال گذر ، خود را پنهان کرده بود و دايانا را نظاره مي کرد . دايانا دستش را به ساق شلوار خود انداخت و تايي که از داخل داده بود را باز کرد . شلوارديگر کوتاه نبود . از داخل کيفي که
بر روي دوشش بود مقنعه اي بيرون آورد و در لحظه اي کوتاه آنرا سر کرد و از زير مقنعه ، تکه پارچه اي
که بر سرش بود ، بيرون کشيد . از داخل همان کيف ، آينه کوچکي خارج کرد و با يک دستمال کوچک ، از
آرايش غليظي که روي صورتش بود کاست . موهاي خرمايي رنگش را که روي صورتش سرازير شده بود ، داخل مقنعه کرد و با آمدن اولين اتوبوس ، از محل خارج شد . سهيل در طول ديدن اين صحنه ها ، همچنان لبخند بر لب داشت . با رفتن دايانا، سهيل به سمت مزدا حرکت کرد . به خودرو که نزديک مي شد زنگ موبايلي که همراهش بود ، به صدا در آمد. سهيل بلافاصله پاسخ داد: بله؟
صداي خواهش هاي پسر جواني از آنسوي گوشي آمد: سلام ، آقا هر چي مي خوايي از تو ماشين بردار ، فقط ماشين رو سالم بهم تحويل بده . تو رو خدا ، بگو کجاست بيام ببرم ...
- خوب بابا ، چه خبرته . تا تو باشي و در ماشينت رو براي آب هويج گرفتن باز نزاري ... ببينم به پليس هم زنگ زدي ؟
- نه ، به جون شما نه ، فقط تو رو خدا ماشين رو بده .
- جون من قسم نخور ، من که مي دونم زنگ زده اي ...ولي عيبي نداره ، آدرس مي دم بيا ... فقط يه
چيزي ، اين يارويي که سي ديش توي ماشينت بود کي بود؟
- کي ؟ اون خارجيه ؟ ... استينگ بود ، استينگ .
- هه هه ... يه چيز ديگه هم مي پرسم و بعدش آدرس رو مي دم ؛ ونيز توي اسپانياست ؟
- ونيز؟ نه بابا، ونيز که توي ايتالياست ... آقا داري مسخره ام مي کني ، آدرس رو بده ديگه ...
- نه ، داشتم جدول حل مي کردم . مزداي قرمزت ، ضلع جنوبي صادقيه پارک شده . گوشيت رو مي زارم توي ماشين ، ماشين رو هم مي بندم و سوييچ رو مي اندازم توي سطل آشغالي که کنار ماشينته . راستي يه دايانا خانوم هم بهت زنگ مي زنه ، يه دختر خوشگل،... برو حالش رو ببر ، برات مخ هم زدم ،... خداحافظ
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
داشتم با ماشينم مي رفتم سر كار كه موبايلم زنگ خورد گفتم بفرماييد الووو.. ، فقط فوت كرد ! گفتم : اگه مزاحمي يه فوت كن اگه ميخواي با من دوست بشي دوتا فوت كن . دوتا فوت كرد . گفتم اگه زشتي يه فوت كن اگه خوشگلي دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم اگه اهل قرار نيستي يه فوت كن اگه هستي دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم من فردا ميخوام برم رستوران شانديز اگه ساعت دوازده نميتوني بياي يه فوت كن اگه ميتوني بياي دوتا فوت كن دوباره دوتا فوت كرد . با خوشحالي گوشي رو قطع كردم فردا صبح حسابي بخودم رسيدم بهترين لباسمو پوشيدم و با ادكلن دوش گرفتم تو پوست خودم نمي گنجيدم فكرم همش به قرار امروز بود داشتم از خونه در ميومدم كه زنم صدام كرد و گفت اگه ظهر ناهار مياي خونه يه فوت كن اگه نمياي دوتا فوت كن.
 

maryy jo0n

عضو جدید
از این خوشم میاد که هرچیم بگین بازم داغون خرابه مایین..............هههه ههههههههههههه
 

Aydin51

عضو جدید
لیلا… لیلا… لیلا

لیلا… لیلا… لیلا

از این خوشم میاد که هرچیم بگین بازم داغون خرابه مایین..............هههه ههههههههههههه
یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی


اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته، غم از چهرش میباره، به دیوار تکیه داده و هر چند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و با هر ضربه ای، زیر لب میگه: لیلا… لیلالیلا
مرد بازدید کننده میپرسه: این آدم چشه؟

میگن: یه دختری رو میخواسته به اسم "لیلا" که بهش ندادن، اینم به این روز افتاده
مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن، مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش و در حالیکه سعی
میکنه زنجیرها رو پاره کنه، با خشم و غضب فریاد میزنه: لیلا… لیلا… لیلا
بازدید کننده با تعجب میپرسه: این یکی دیگه چشه؟ میگن: اون دختری رو که به اون یکی ندادن، دادن به این!!!!!!
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه ضرب المثل چینی میگه :
خدا اگر به زنها اعتماد داشت پلمپ نمی آفریدشون پس تو هم اعتماد نکن..:biggrin:
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشا آنکس که اصلا زن ندارد
بلای خانگی بر تن ندارد
هزاران زن فدای موی یک مرد
فدای گوشه ابروی یک مرد
نمیدانم خدا بر جنس ماده
چرا مهر و وفا اصلا نداده
الهی غرق ماتم باشی ای زن
همیشه همدم غم باشی ای زن
کی گفته زن شریک عمر مرده
مگر زن میکنه تخم دو زرده
زن ار باشد چو حوری نزد بنده
بود بدتر ز هر مار گزنده

اینو همون یارو تو زندان میان غل و زنجیر سروده:biggrin::biggrin::biggrin:
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه خانوم از یه آقا هزار تا چیز میخواد ولی یه آقا از بس که آقاست از هزارتا خانوم فقط یه چیز میخواد :biggrin::biggrin::biggrin:
 

Similar threads

بالا