کل کل بین رشته ای (بیا توو از رشته ت دفاع کن!).

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
تفسیر برخی از رشته های دانشگاهی ! (طنز اتم !)

http://radsms.com


آقا دانشگاه ها تموم شده! اما من به چند تا از دوستای دانشگاهیم قول دادم حسابی حالشون رو بگیرم و رشته هاشون رو ببرم زیر سوال! حالا ببینید:

1-رشته تغذیه:

رشته ای که اشتباهاً جزو رشته های دانشگاهی اومده. آینده شغلی بسیار تیره و تیریکی دارند. در بهترین حالت و در صورتی که شهرداری به فارغ التحصیلان این رشته مجوز بدهد میتوانند اقدام به باز کردن ساندویچ فروشی کنند! ضمناً دانشجویان فوق لیسانس هم میتونند Fast Food بزنند.از بزرگترین دستاورد های علمی این رشته در سالهای اخیر کشف فرمول سس هزار جزیره بوده است! از جمله دروس این رشته: هات داگ-1 هات داگ2 – سوسیس کاربردی- انسان و کالباس و…. میباشد! از بزرگان این علم هم میتوان به اکبر کثیف (ساندویچ فروشی اکبر کثافت) اشاره کرد.

ادامه در لینک زیر

2-مهندسی راه و ساختمان:

عمله سابق- دیگه فقط مونده بود کارگر ساختمانی رو دانشگاه ها بدند بیرون که خوشبختانه این امر هم با تلاش متخصصان و دانشمندان ایرانی محقق شد و ما از این به بعد کارگر هم از دانشگاه میاریم! روزی رو تصور کنید که از صبح وانت های شهرداری جولوی دانشکده فنی توقف میکنند و بچه های راه و ساختمان رو میبرند سر ساختمان! در این رشته معیار بهترین دانشجو برای دانشجویانی است که بیشتر از همه بتوانند آجر را به بالا بندازند. دروس این رشته عبارتند از: بیل مقدماتی؟ بیلچه- روش های چیدن تیرآهن- فرمولاسیون درست کردن سیمان و …….

3-رشته ادبیات:

گیج ترین و گلابی ترین دانشجوهای ایران در این رشته تحصیل میکنند (توصیه میکنم اگر یه وقت دلتون گرفت واسه بازکردنش برید دانشکده ادبیات!) از جمله بزرگترین دانشمندان این رشته حافظ و سعدی و عارف قزوینی و ایرج میرزا! بوده اند که حتی تحصیلات دبیرستانی هم ندارند (علمی که بزرگانش سواد درست حسابی ندارند دیگه معلومه چی میشه….!) از ابهامات بزرگ این رشته این نکته میباشد که انوری بالاخره شاعر قرن پنجم است یا نهم! فارغ التحصیلان این رشته میتوانند به عنوان مصطفی رحماندوست مشغول به کار شوند! از دروس این رشته: زندگی نامه و آثار حافظ- زندگی نامه و آثار سعدی- زندگی نامه و آثارنظامی- زندگی و آثار فرخی سیستانی و یزدی و شمالی و بلوچی و…..!

4-رشته مهندسی صنایع:

رشته ای که فقط اسمش مهندسی صنایع می باشد و گرنه دانشجویان این رشته مهندسی صنایع دستی هم بلد نیستند چه برسه…. تا به امروز شخص قابل ذکری در این رشته مشغول به تحصیل نبوده و شاید معروفترین دانشمند این رشته امیر حجوانی باشد که با رتبه 40000000000 مشغول تحصیل در رشته مهندسی صنایع می باشد!

5-رشته مهندسی کامپیوتر (بخونید مهندسی رایانه):

خدا پدر مادر مخترع کامپیوتر رو بیامرزه که اگه اون نبود الان تعداد دانشجوهای این مملکت به نصف تقلیل پیدا میکرد.ا ین روزا دیگه عادی ترین جمله ای که از یک دانشجو شنیده میشود این است: کام میخونم! نکته جالب در مورد این رشته تفکیک آن به دو گرایش نرم افزار و سخت افزار میباشد که دانشجویانی که تبحر خاصی در زمینه Fifa2006 و Max.p و …. دارند وارد گرایش نرم افزار و کسانی که میتوانند با انگشست شصت پایشان دکمه Power کامپیوتر را بزنند وارد گرایش سخت افزار میکنند. فارغ التحصیلان این رشته حوالی خیابان جمهوری مشغول فروختن CD میباشند! از دروس این رشته: بیل گیتس شناسی 1؟ سی دی مقدماتی- تفاوت Monitor و TV و….

6-رشته پرستاری:

رشته ای که یک دنیا حرف و حدیث پشت سرشه! ولی یکی از اساسی ترین رشته های دانشگاهی می باشد که اگه نبود اونوقت دانشگاه تبدیل به مکانی بی روح میشد (تصور کنید اونوقت کیا مثل سگ پا میدادند؟ کیا……!) رشته ای که به معنای واقعی کلمه بیگاری می باشد (صبح ساعت 6 باید با خرج خودشون به بیمارستان های عمومی برند و شیفت وایسن و عصر هم تا ساعت 8 شب در دانشگاه کلاس دارن!!!) چندی پیش هدیه تهرانی به عنوان پرستار نمونه انتخاب شد! از دروس این رشته عبارتند از: راه و روش هیجان بخشی به بیمار- لطافت عملی؟ سوند1- فشار 2- جیگر 3 و …

7-داروسازی:

نفس-زندگی-بهترین رشته دانشگاهی. رشته ای که هیچ نقطه ضعفی ندارد. تنها نکته منفی این رشته دانشجویانش میباشند که از سال سوم به خاطر آشنایی با انواع داروهای نئشه آور مشغول پاک کردن شیشه های فضا پیما میباشند!!! (البته دختراشم خدایی آخر ضد حالن!) کسانی که در این رشته تحصیل میکنند همشون از بزرگان جامعه هستند! تنها رشته ای که هنوز خز نشده و اون به این دلیل می باشد که هرکسی رو توش راه نمیدن و فقط آدم باحال ها رو راه میدن (پسراشو میگم!) از دروس این رشته: فارمالوژی- فارماتو گرافی- فارماسی- فارما توپیک- شیمی!

میخواستم حال بروبچ رشته های دندان و ریاضی محض و مهندسی هوا فضا رو هم بگیرم که سردمداران این رشته واسم سیبیل گرو گذاشتند که اذیتشون نکنم و اینا
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم ...

شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه...

واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم ...

تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخته!
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می‌گذراند به خاطر پروژه‌ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.
او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدورژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، دلایل زیر را عنوان کرده بود:

۱-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می‌شود.
۲- عنصر اصلی باران اسیدی است.
۳-وقتی به حالت گاز در می‌آید بسیار سوزاننده است.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می‌شود.
۵-باعث فرسایش اجسام می‌شود.
۶-حتی روی ترمز اتومبیل‌ها اثر منفی می‌گذارد.
۷-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.
از پنجاه نفر فوق، ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه‌ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می‌دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!
عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!!
یکبار دیگر دلایل را بخوانید می بینید همه خواص آب هستند.












داستان طنز یک مهندس کامپیوتر و یک مهندس صنایع
دوشنبه 22 مهر 1392 :: نویسنده : علیرضا شاکری

یک برنامه‌نویس و یک مهندس صنایع در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامه‌نویس رو به مهندس صنایع کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟
مهندس صنایع که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.
برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار بهشما می‌دهم.
مهندس صنایع مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.
این بار،برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر
شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می‌دهم.
این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت دادکه با برنامه‌نویس بازى کند .
برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس صنایع بدون اینکه کلمه‌اى برزبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد.
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى
پائین می‌آید ۴ پا؟ »
برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ
کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى
پیدا نکرد.
سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (چت)زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند .
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس صنایع را از خواب
بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد.مهندس صنایع مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد.
برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب،جواب سوالت چه بود؟»
مهندس صنایع دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
چوپاني مشغول چراندن گله گوسفندان خود در يك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سر و كله يك اتومبيل جديد كروكي از ميان گرد و غبار جاده هاي خاكي پيدا ميشود. رانندهي آن اتومبيل كه يك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهاي Gucci ، عينك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبيل بيرون آورد و پرسيد: اگر من به تو بگويم كه دقيقا چند راس گوسفند داري، يكي از آنها را به من خواهي داد؟

چوپان نگاهي به جوان تازه به دورانرسيده و نگاهي به رمهاش كه به آرامي در حال چريدن بود، انداخت و با وقار خاصي جواب مثبت داد.

جوان، ماشين خود را در گوشه اي پارك كرد و كامپيوتر Notebook خود را به سرعت از ماشين بيرون آورد، آن را به يك تلفن راه دور وصل كرد، وارد صفحه NASA روي اينترنت، جايي كه ميتوانست سيستم جستجوي ماهواره اي ( GPS) را فعال كند، شد. منطقه چراگاه را مشخص كرد، يك بانك اطلاعاتي با 60 صفحه كاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پيچيده عملياتي را وارد كامپيوتر كرد.

بالاخره 150 صفحه اطلاعات خروجي سيستم را توسط يك چاپگر مينياتوري همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالي كه آنها را به چوپان ميداد، گفت: شما در اينجا دقيقا 1586 گوسفند داري.

چوپان گفت: درست است. حالا همينطور كه قبلا توافق كرديم، ميتواني يكي از گوسفندها را ببري.

آنگاه به نظاره مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبيلش بود، پرداخت. وقتي كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقيقا به تو بگويم كه چه كاره هستي، گوسفند مرا پس خواهي داد

مرد جوان پاسخ داد: آري، چرا كه نه!

چوپان گفت: تو يك مشاور (مهندس صنايع )هستي.

مرد جوان گفت: راست ميگويي، اما به من بگو كه اين را از كجا حدس زدي؟

چوپان پاسخ داد: كار ساده اي است. بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي. براي پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل ميدانستم، مزد خواستي. مضافا، اينكه هيچ چيز راجع به كسب و كار من نميداني، چون به جاي گوسفند، سگ مرا برداشتي
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دانشجو موجود عجیبیست که از لحاظ ظاهری بسیار به انسان شبیه می باشد ولی دارای ساختاری بسیار پیچیده تر از انسان است.

این موجود به صورت اجتماعی در مکانی به نام خوابگاه زندگی می کند و بیشتر وقت خود را در محلی به نام دانشگاه سپری می کند

دانشجو عنصری بی نظم است و با وجود این که به صورت اجتماعی زندگی می کندولی هیچ گونه قانون اجتماع و وظایف خاص که مشخصه ی زندگی اجتماعیست را نمی پذیرد

تنوع غذایی دانشجو بسیار گسترده می باشد به طوری که در هیچ گونه از عادات غذایی متعلق به جانداران دیگر جای نمی گیرد و اوصولا تا کنون چیز قابل توجه ای یافت نشده که این موجود قادر به خوردن آن نباشد

مهمترین غذای او جقوربقور میباشد که دارای دستور غذایی خاصی نمی باشد و عمدتا تشکیل شده از هر آنچه که به دست می آید می باشد

بیشترین وقت دانشجو به رد و بدل کردن جزوات, صحبت در مورد وقایع اتفاق افتاده در طول روز, آمار گیری از دانشجویان دیگر و مکالمه وsms بازی با دیگر دانشجویان( البته در اکثر مواقع با جنس مخالف) میگذرد

دانشجو انواع متفاوتی از جمله:دولتی(سراسری), آزاد, پیام نور, غیرانتفاعی و... دارد

در این میان دانشجو پیام نور آرام ترین و بی خطر ترین نوع است که در اکثر موارد از دیگر انواع دانشجو به دور افتاده و مراوده ی زیادی با انواع دیگر ندارد

دانشجوی دولتی یا سراسری به عنوان خطرناکترین و پیچیده ترین نوع است و اوصلا این نوع از همه چیز از جمله: دانشجویان دیگر, شرکت در مراسم های دانشجویی , خرید لباس و حتی حمام کردن فراری است و به همین خاطر یکی از ناشناخته ترین موجودات است

البته این گونه رفتار فقط در سال های اولی شکل گیری دانشجو وجود دارد و با گذشت زمان این نوع به یک گونه ی نیمه عادی مبدل می شود

بیشترین نوی دانشجو, دانشجوی آزاد است که کمی تا حدودی از دیگر انواع دانشجوعادی و معمولی تر است

خصوصیت بارز این نوع دانشجو این است که در همه ی گونه های آب و هوایی قادر به ادامه ی حیات است حتی در مکان هایی که هیچ گونه جانداری زندگی نمی کند این نوع دانشجو دارای دانشگاه و خوابگاه است

گفتنی است طبق آخرین سرشماری سرعت افزایش این موجود حتی از انواع ویروس و باکتری نیز پیشی گرفته و میتوان گفت که امروزه در همه جا میتوان انواع این جاندار را مشاهده کرد و این مسئله یکی از چالش های اساسی پیش رو انسان ها شده است
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
نظر سنجی فوق العاده باحال و خفن از دو دانشجو...


طي يک نظرسنجي از يک دانشجوي ورودي جديد و يک دانشجوي ترم آخري خواسته شد که با ديدن هر کدام از کلمات زير ذهنيت و تصور خود را در مورد آن کلمه در يک جمله کوتاه بنويسند.
جمله اول مربوط به دانشجوي ورودي جديد و جمله دوم مربوظ به دانشجوي ترم آخري.
رييس دانشگاه
1.مردي فرهيخته و خوشتيپ
2.به دليل اينکه در طي اين چهار پنج سال يک بار هم ايشونو نتونستم ببينم،هيچ ذهنيتي ندارم.
يک وعده غذاي سلف
1.بيفستراناگوف با سس کچاپ با نوشيدني خنک
2.چلو لاستيک به همراه افزودني هاي غير مجاز
کارت دانشجويي
1.کارت شناسايي و هويت دانشجو
2.تنها استفاده از اين کارت گرفتن فيلم از ويدئو کلوب است
خوابگاه
1.محل استراحت و سرشار از شادي و نشاط
2.مکاني براي همزيستي مسالمت آميز با سوسک و موش
کوئيز
1.امتحان ناگهاني استاد از دانشجو
2.لاف بزرگي که هرگز به تحقق نمي پيوندد
شب امتحان
1.شبي براي دوره کردن درسي که در طول ترم خوانده شده است
2.شبي که تا صبح بايد مثل ... درس خوند
جزوه خوش خط دخترها
1.بميرم از هيچ دختري جزوه نميگيرم،من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم
2.طلاي کاغدي
تقلب
1.يک روش غير اصولي و ناجوانمردانه براي نتيجه گرفتن در امتحان
2.تنها روش اصولي و مبتني بر عقل براي نتيجه گرفتن در امتحان
مشروط شدن
1.عمرا،من تو دبيرستان معدل کمتر از 18 نداشتم
2.نمک تحصيل در دانشگاه
وام دانشجويي
1.کمک هزينه براي دانشجو
2.مثل مهريه ميمونه کي داده کي گرفته
ازدواج دانشجويي
1.حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصيل ذارم
2.کو؟کجاس؟کسي رو سراغ داري برام؟؟
حراست
1.ارگاني براي حفاظت از دانشجو از گزند خطرات
2.ارگاني براي حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجويان
دانشجو
1.فردي که به دنبال علم آموزي و توليد علم است
2.ها ايي دانشجو که وگفتي يني چه؟؟؟!!!!
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
خر کیف یعنی سر کلاس کاردانی نشسته باشی دونفر از جلوی در کلاس رد بشن و بگن نه اینجا نیست... اینا بچه های کارشناسی ارشدن

خر کیف یعنی کلاستو دو در کنی و همون روز استاد حضورغیاب نکنه

خر كبف یعنی اینكه یه لپ تاپ می گیری دستت اما دو قرون سواد نداری بهت بگن آقای مهندس



خر کیف یعنی راننده تاکسی باشی و دانشجوی پزشکی رو سوار کنی اونوقت وقتی


می خواد پیاده شه بر حسب عادت به محیط دانشگاه بگه مرسی آقای دکتر

خر کیف یعنی زنگ موبایلت حسابی جلب توجه کنه

خر کیف یعنی کسب بالاترین نمره میان ترم فقط از راه تقلب و امدادهای غیبی!

خر کیف یعنی فکر کنی کارتت تموم شده ولی در کمال ناامیدی کانکت شی و ساعتها تو اینترنت بچرخی



خر کیف یعنی بابات قبض موبایلت رو پرداخت کنه و اصلا نپرسه که چرا اینقدر رقمش نجومی شده

خر کیف یعنی استادت بگه نگران نباش نمی افتی


خر کیف یعنی توی یک مجلس بزرگ همه چشمشون دنبال مدل لباست باشه

خر کیف یعنی دانشجو نباشی ولی از سایت دانشگاه مفتکی استفاده کنی

خر کیف یعنی پشت چراغ قرمز از ماشین بغلی یه چیزی پرت شه تو ماشینت مثل شماره


تلفن و یا حتی گوشی طرف

خر کیف یعنی تو دانشگاه همراه دوستت داری میری ولی پسر همکلاسیت فقط به تو سلام میکنه

خر کیف یعنی یه جا با یه نفر همصحبت شی و رمانتیک بگه: از قیافه تون معلومه که دانشجویین

خر کیف یعنی توی مهمونی باشی و یکی از خانومای باکلاس و کار درست فامیل صدات کنه خوشگل خانوم



خر کیف یعنی یک منشی با مدیر عامل شرکت ازدواج کنه

خر کیف یعنی بین کلاس دوازده تا دو و کلاس دو تا چهار خودتو به یک آدم اهل رو درواسی بچسبونی


و بری باهاش ناهار بخوری!

خر کیف یعنی موقع امتحان عملی استاد بره بیرون از کلاس و در رو هم ببنده

خر کیف یعنی هیچی نخونده باشی و همه رو از رو دست بغلیت بنویسی بعد نمره ت از اون بیشتر شه



خر کیف یعنی استاد یک سوال قلمبه بپرسه هیچکش جز تو نتونه جواب بده

خر کیف یعنی وقتی مهمونای شهرستانیتون می رن بچه شون قشنگترین عروسکشو جا بذاره

هر کس هنوز نفهمیده خر کیف یعنی چی بگه تا بازم توضیح بدم














بسی رنج بردم در این سال سی که مدرک بگیرم زبد شانسی
نشد، دادم از کف همه زندگی نهادم به سر افسر بندگی
نبودم اوایل چنین ناتوان که بودم به سر موی و بودم جوان
نه تن خسته و ناتوان بودمی نه اینگونه نامهربان بودمی
نهنه اهریمنی طینتی داشتم نه بر خوی بد عادتی داشتم
کنون بشنوید اینکه بیچاره من چه سان گشته‌ام اینچنین اهرمن
بود شرح احوال من بس دراز ولی قطره ای گویم از بحر، باز
به هوش و خرد شهره بودم به شهر نبودی چو من درس خوانی به دهر
به کنکور و در رزم کنکوریان زدم تستها را یکی در میان
به کف آمدم رتبه‌ای زیر صد نیارد چو من رتبه کس تا ابد
خیالم که دیگر مهندس شدم نبودم خبر زینکه مفلس شدم
به خود وعده‌ای نیک دادم همی که چون در خط درس افتادمی
بیابم اگر صد هزاران کتاب زنم از خوراک و ببرم ز خواب
چنانش بخوانم به روزان و شب که خود گردم از کار خود در عجب
ولیکن چو پایم بدینجا رسید نبیند دو چشمت که چشمم چه دید
به هنگامه ثبت نامم دمار برآمد به یک روزه هفتاد بار
به «آموزش»اش چون گذارم فتاد رخ سرخ من رو به زردی نهاد
چو دادندمی صد هزاران ورق به رخساره زردم آمد عرق
چنان بی کس و خسته ماندم به صف که رست از کف کفش مخلص علف
پس از آن چو دیگر به صف ماندگان به یک نمره گشتم من از بندگان
بماند…، پس نمره‌ای گم شدم جدا از خود و شهر و مردم شدم
به خود گفتم این زندگی بهتر است ره دانشم راه پر گوهر است
گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام که من دیگر آن شخص پیشین نه ام
به من چه که دیگر کسان چون کنند؟ به من چه، چه در کار گردون کنند؟
به من چه فلانی دل آزرده است؟ به من چه خر مش رجب مرده است؟
که دانش چراغ ره آدم است کلید در گنج این عالم است
چو فرصت غنیمت شمارم کنون مرا علم و دانش شود رهنمون
پس از آن به مکتب نهادم چو پای ز یک درب چوبی بسی بی صدای
به رزم اندر آمد یکی اوستاد بگفتا: شکاری به دام اوفتاد
بچرخید و گردید و غرید و گفت: در این پهنه یکدم نشاید که خفت
که من دکترا از فلان کشورم یل سر سپاه فلان لشکرم
کنون گفته باشم به آغاز درس ز کس گر نترسی، ز مخلص بترس
بگفتم که درست بسی ساده است کدامین خرا ز درست افتاده است؟
بگفتا که : درسم بسی مشکل است خیالات تو بچه جان ، باطل است
چنانت بکوبم به گرز گران که پولاد کوبند آهنگران(1)
پس از آن سخنها و آن سرگذشت دوماهی چو از آن سخن‌ها گذشت
ریاضی یکم نمره بر شیشه زد هزاران غمم تیشه بر ریشه زد
علومی چو بر بنده لشکر کشید سپاه معارف به دادم رسید
گرفتم یکی بیست از ریشه‌ها نشد کارگر زخم آن تیشه‌ها
پس از آن معارف ز من قهر کرد دهانم ز تلخی چنان زهر کرد
به تالار و در گرمی ماه تیر درآمد ز در اوستادی چو “شیر”(2)
بگفتا که در رزم نام آوران بدان،‌ خوان اول بود امتحان
فراهم شد از جمع ما لشگری یکی پهلوان‌تر از آن دیگری
اتودها کشیده همه از نیام که باید نمودن به دشمن قیام
فرودآمد آن یل چو از پشت زین ببست افسار رخش خود بر زمین
کشید از نیامش سوالات را بگفتا که حل کن محالات را
سپه را به یک غرش آرام کرد یلان را چنان اسب خود رام کرد
بگفتا که درسم بسی ساده است؟! کدامین خر از درسم افتاده است؟!
کنون گر توانی بیا بچه‌جان به فنی تو خود را زچنگم رهان
نشستم چنان سنگ بر صندلی به خود گفتمی اینکه ول معطلی
برو فکر دیگر بکن ای جوان مگر ترم دیگر شوی پهلوان
شدم بر خر نحس شیطان سوار دو صد حیله را چون نمودم قطار
به یک روزه صدها گواهی بکف به ظاهر پریشان و در دل شعف
بگفتم که من موقع امتحان ببودم به بستر بسی ناتوان
که رحمی کن ای پهلوان رهنما بیا بر من اکنون تو راهی نما
کنون تا نیفتم به حال نزار برونم کش از پهنه کارزار
دو ترمی در این نابرابر نبرد دگر از چه آرم سرت را به درد
هزاران کلک را زدم بیش و کم که شاید برون آیم از پنچ و خم
رهی پرفراز و خم اندر خم است در این ره هزاران چو من رستم است
یکیشان به رخش و یکی مرده رخش یکی با درفش و یکی بی درفش
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
5 آدمخوار در یک شرکت
پنج آدمخوار به عنوان برنامه نویس در یک شرکت خدمات کامپیوتری استخدام شدند.
هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس شرکت گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و می توانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر خوردن کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید."
آدمخوارها قول دادند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند. چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی سخت کار می کنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافت چی های ما ناپدید شده است. کسی از شما می داند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟”
آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند.
بعد از اینکه رئیس شرکت رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید: "کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده؟"
یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد. رهبر آدمخوارها گفت: "ای احمق! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو......!!!
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
هفته مهندسی صنایع، بودن یا نبودن

چند سالی است که هفته دوم و یا سوم اردیبهشت ماه به عنوان هفته مهندسی صنایع و بعضا هفته مهندسی صنایع و کار آفرینی معرفی می شود اما با تحقیقی که در سال گذشته انجام شد معلوم شد که این موضوع از سوی هیچ مرجع معتبر و رسمی مطرح نشده است. مطمینا مهمترین مرجعی که صلاحیت مشخص نمودن هفته ای با نام هفته مهندسی صنایع را دارد انجمن مهندسی صنایع ایران است.
به نظر شما کدام هفته و در کدام ماه از سال برای نام گذاری به نام هفته مهندسی صنایع مناسب است؟ و به چه مناسبتی؟ شاید هم همین هفته دوم یا سوم اردیبهشت ماه زمان خوبی باشد !
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه، شما که مهندسی بگو
رفتم پیش رئیس میگم اینترنت کی راه اندازی میشه ، میگه شما اینترنت میخواهید چه کار، دانشگاهه داریم؟
امتحان نمیدی سر کلاس نمیری باید پولشو پرداخت کنی، دانشگاهه داریم؟
میخوای از دوستت جزوه بگیری حراست بهت گیر میده، دانشگاهه داریم؟
دستشوییش بو میده، دانشگاهه داریم؟
کلاساش کوچیکه، دانشگاهه داریم؟
غذاش طعم اسارت میده، دانشگاهه داریم؟
بچه هاش مغرورن، دانشگاهه داریم؟
شهریه ثابتش هر ترم بیشتر میشه، دانشگاهه داریم؟
هر کی از طرف خودش فرمانرواست، دانشگاهه داریم؟
تو واحد امتحانات هر ترم 2 ماه خوابن بعد از امتحان که باهاشون کار داری جواب سر بالا میدن، دانشگاهه داریم؟
حیاط و جای نفس کشیدن نداریم، دانشگاهه داریم؟
تیکه های سر کلاس بجه ها آدمو گریه میندازه، دانشگاهه داریم؟
پله هاش غیر استاندارده، دانشگاهه داریم؟
استاد اگه از یه نفر خوشش بیاد 100% پاسه، دانشگاهه داریم؟
تو کلاس تربیت بدنی هر ترم 2-3 تا مجروح داریم، دانشگاهه داریم؟
امتحاناش غیر استاتدارده، دانشگاهه داریم؟
حق دانشجو تو اینجا ندادنیه، دانشگاهه داریم؟
بچه ها به تربیت گربه رو آوردن دانشگاهه داریم؟
نمیذارن تقلب کنیم، دانشگاهه داریم؟
به رنگ کیفت گیر میدن، دانشگاهه داریم؟
برای ورود منتتو میکشن، دانشگاهه داریم ؟
دانشجوهاش نخونده انتظار نمره دارند، دانشگاهه داریم ؟
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمونه سوالات کنکور (طنز)
نمونه سؤالات هنر

هنرپیشه معروف سینما؟
· محمدرضا گلزار
· محمدرضا علفزار
· محمدرضا چمنزار
· محمدرضا دشت
هنرپیشه مرحوم سینما؟
· رضا ژیان
· رضا ماکسیما
· رضا فولکس
· رضا خاور

هنرپیشه مرحوم فیلم ممل آمریکایی؟
· نعمت اله گرجی
· نعمت اله ساقه طلایی
· نعمت اله شیرین عسل
· نعمت اله مینو

هنرپیشه زن معروف سینما؟
· هدیه تهرانی
· کادوی تهرانی
· چشم روشنی تهرانی
· قابل نداره تهرانی

بازیگر چشم روشن سینما و تلویزیون؟
· پارسا پیروزفر
· فارسا فیروزپر
· فارسا پیرزوفر
· پارسا پیروزپر

یکی از آهنگهای منصور؟
· دیوونه
· …..خل
· روانی
· منگل

سبک آهنگهای خشایار اعتمادی؟
· پاپ
· اسقف
· راهبه
· موبد

نمونه سؤالات تربیت بدنی

مربی و بازیکن سابق پرسپولیس؟
· علی پروین
· علی شهین
· علی مهین
· علی دمبه

کشتی گیر گردن کلفت ایران؟
· عباس جدیدی
· عباس قدیمی
· عباس نیو
· عباس آپ تو دیت

تیم فوتبال آبادان؟
· نفت آبادان
· بنزین آبادان
· گازوییل آبادان
· استقلال اهواز

باشگاه انگلیس؟
· میدلز برو
· میدلز بیا
· میدلز بودی حالا
· میدلز پاشو برو گمشو

بازیکن بوسنیایی سابق بایرن مونیخ؟
· حسن صالح حمیدزیچ
· حمید صالح حسنزیچ
· حسن حمید صالحزیچ
· بابا چند نفر به یه نفر

دروازه بان سابق انگلیس؟
· دیوید سیمن
· دیوید سیمثقال
· دیوید سیگرم
· دیوید سیکیلو

مهاجم سالهای دور منچستر یونایتد؟
· اندی کول
· اندی سرشانه
· اندی پشت بازو
· اندی مرسی هیکل

نمونه سؤالات ریاضی و فیزیک و شیمی و …

مساحت دایره چقدر است؟
· دو متر
· دو متر و نیم
· بیشتر است
· صبر کن بپرسم

سرعت نور چقدر است؟
· خوب است
· بد نیست
· شما چطوری
· چه خبر

کدام دانشمند جاذبه زمین را کشف کرد؟
· نیوتن
· کیلوگرم
· متر بر مجذور ثانیه
· نیترات مس

یکی از وسائل مربوط به فیزیک مورد استفاده در تلسکوپ و میکروسکوپ؟
· عدسی
· کاچی
· فرنی
· سرشیر با دوغ

دانشمندی که رابطه بین حرکت الکترون و بار آن را کشف کرد؟
· تامسون
· شهسواری
· واشنگتنی
· بمی

یکی از اشکال ماده؟
· گاز
· یخچال
· بخاری
· آبگرمکن

نام دیگر اسید فرمیک؟
· جوهر مورچه
· جوهر مورچه خوار
· جوهر پلنگ صورتی
· جوهر سرندی پیتی

نام گاز سردکننده یخچالهای قدیمی؟
· فرعون
· نمرود
· ابرهه
· خسرو پرویز

نام دیگر گازهای بی اثر؟
· گازهای نجیب
· گازهای سر به زیر
· گازهای باوقار
· کلاً بچه های خوبی هستند

نمونه سؤالات ادبیات

در این بیت چه صنعتی بکار رفته است؟ (بی وفایی، دل من از غصه داغون شده)
· صنعت ایهام
· صنعت نفت
· صنعت پتروشیمی
· صنایع سنگین

شاعر قرون ده دوازده؟
· هاتف اصفهانی
· ابی اصفهانی
· اندی اصفهانی
· سیاوش قمیشی اصفهانی

صرف فعل خوردن؟
· خوردی
· صرف شده
· میل ندارم
· نوش جان
نویسنده منطق الطیر؟

· عطار نیشابوری
· نجار نیشابوری
· سمسار نیشابوری
· دلال نیشابوری
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبش كوچه خانه‌اي نسبتا قديمي بود كه چند سال پيش تخريب شد و جايش يك برج مسكوني احداث كردند كه طبقه همكفش هم يك مغازه است. بعد از مدتي پسر جواني يك پيتزا فروشي را در آن داير كرد.
دو-سه بار تلفني و حضوري از آنها پيتزا خريدم كه آن هم از روي اجبار و تنبلي خودم بود! مي توان گفت آنها به خاطر برخورد بد و حق به جانبشان يك مشتري را از دست دادند.

مدتي بود كركره پيتزا فروشي پايين بود! مي شد نتيجه گرفت پيتزافروش به كار خود علاقه نداشته، و احتمالا به همين خاطر با مشتريان هم برخورد بدي داشته و در نهايت در جلب مشتري موفق نشده است. ماه قبل ديدم كه جاي پيتزا فروش يك مغازه خوار و بار فروشي يا سوپر ماركت كوچك درست كرده‌اند! خوشحال شدم كه ديگر لازم نيست دو سه كوچه بالاتر بروم.

ديروز موقع برگشت جهت خريد دستكش ظرفشويي(مدتهاست فست فود خوري را كنار گذاشته‌ام؛ يكي از تبعاتش اين است كه كار ظرفشويي‌ات زياد مي‌شود!)براي اولين بار وارد مغازه مزبور شدم و ديدم همان پيتزا فروش اين بار در قامت يك سوپري ظاهر شد! مي خواستم برگردم! ولي به هرحال به او گفتم دستكش داريد؟ گفت بله، چه سايزي مي خواهي؟ من هم كه بار اول بود در عمرم دستكش مخصوص ظرفشويي مي گرفتم دستم را نشانش دادم و گفتم فكر مي كند به دست من چه سايزي مي خورد؟ او(فروشنده) هم نگاه عاقل اندر سفيهي (به مشتري) كرد و گفت من از كجا بدانم سايز دستت چيست؟

من هم از خريد منصرف شدم. احتمالا آقاي پيتزافروش سابق به زودي در اين كارش هم موفقيتي كسب نخواهدكرد. مي‌توان حدس زد سرمايه اين كارها را با زحمت و تلاش به دست نياورده، و نمي داند به هر دليل هم كه شده نبايد مشتري را دست بياندازد! براي به دست آوردن مشتري ثابت فرق نمي كند، شما پيتزا فروش باشيد يا مغازه‌دار يا تعميركار يا آرايشگر يا مهندس و دكتر و ... . در اين دوره و زمانه مغازه دار هم بايد اطلاعاتي را در مورد كالاهايي كه مي فروشد بداند. البته بايد اذعان كرد توقعي هم نيست يك مغازه‌دار در مورد همه اجناس فروشگاهش اطلاعات تمام و كمال داشته باشد ولي با كمال متانت و ادب مي تواند برخورد بهتري داشته‌باشد. البته مثل بعضي از فروشندگان لباس و كفش هم نبايد اطلاعات غلط بدهد و به اصطلاح از آن سوي پشت بام بيافتد! اين‌ دسته از فروشندگان هم فكر مي‌كنند اين اولين و آخرين باري‌است كه مشتري مي‌‌آيد و با تعريف و تمجيد بيش از انداره در مورد كيفيت كالا و تيپ مشتري به هر طريق ممكن مي خواهند جنسشان را بفروشند يا به بيان خودشان بياندازند!

رفتم به مغازه آشنا ولي دورتر قبلي. صاحب مغازه قديمي گفت مثل اينكه چيزهايي روي بسته‌بندي نايلوني دستكش‌ها نوشته. توليد كننده دستكش طرح جالبي براي مشخص كردن سه سايز اسمال، مديوم و لارج روي نايلون چاپ كرده بود. با گذاشتن كف دست روي محلي كه مشخص شده بود سايز دست هم تعيين مي‌شد. ولي وقتي به به خانه آمدم و بسته‌بندي را باز كرده، دستكش به دست شده و با اشتياق(!) مشغول شستن ظروف شدم، تازه متوجه شدم درجه‌بندي توليدكننده خالي از ايراد نبوده‌است. من ظرف‌ها را كاملا هدفمند مي‌شستم، ولي انگشت دستكشها همديگر را! احتمالا توليد‌كننده، مقياس سايز دستكش‌ها را از جايي ديگر الگوبرداري صرف كرده‌، يا اينكه گرافيست بسته‌بندي، عكس را بدون آگاهي طراح اصلي، يك Resize مختصر كرده!
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
لغتنامه چالشجویی دانشگاه پیام نور !!
پیام شور : آش آنقدر شور شده که صدای بچه آشپز هم درآمده است . این موضوع از اظهار نظرات و افاضات مسئولین کلان پیام نور و مسئولین خرد و خمیر مناطق و مراکز در رسانه های خبری و ... به خوبی مشهود است .

پیام گور : با ورود به پیام نور بسیاری از آرزوهای شما هم به گور تشریف خواهند برد " نمرات خوب ، اعصاب آرام ، استاد خوب و ...

پیام زور : هی شما زور می زنید ، هی پیام نور زور می زنه ، .... هی شما ... هی پیام نور

پیام دور : سالهای دور از شور و حال . آموزش از راه دور ، مدیریت از راه دور ، هر چیز کنترل از راه دور !

پیام اور : انسان را یاد زادگاه حضرت نوع و عمر طولانی آن حضرت می اندازد . عمر نوح، صبر ایوب و گنج قارون از لازمه های تحصیل در پی ان یو یونیورسیتی می باشد

پیام غور : گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی ، ساختند و سازیم و سازند !

پیام پور : نامی برای کشته مرده های پیام نور مانند : " دانش پیام پور "

پیام کور : نور این پیام نور آنقدر شدید است که چشم آدم کور می شود بعضی چیزها را ببیند مثل : موفقیتهای پیام نور در عرصه دانشگاههای باز و نورانی و هاله ای جهانی !

پیام تور : نام توری برای به دام انداختن جوانان داوطلب ورود به دانشگاه ! اگر شما هم به این تور گیر کرده اید (مثله من ) سعی کنید هر چه سریعتر خود را برهانید . ( فارغ التحصیل بشید ) .

پیام جور : همه چیز جور است . انواع دردسرهای جورواجور . فعلا سر خودمان را کلاه می گذاریم ، سیستم آموزشی ، ثبت نام ، اداری ، و مدیریتی همه و همه بر وفق مراد و جور است !

پیام لوور : نام موزه ای برای نگهداری از عتیقه جاتی از عهد بوق مانند پی ان یو !

پیام خور : بخور بخور ، پول بی زبان را بخور ، پاچه خواری ، دانشجو غم بخور ، ، حرص بخور ، رئیس بخور ، معاون بخور ، بخور تا توانی به بازوی خویش تا خرخره .

پیام هور : برای خودتان هورا بفرستید . چیز دیگری نداریم برای هورا کشیدن !

پیام حور : حافظ می گوید : سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض / به هوای سر کوی تو برفت از یادم! یعنی حور و پری رو ول نکنید بیایین پیام نور و بالعکس از شش جهت !

پیام فور : فوران علم و دانش از قله های پی ان یو . پیام نور فور یو مترادف لاتین آن می باشد برای دانشجویان خارجی مشغول به تحصیل در آن مثلا !

پیام سور : یادتان باشد بعد از فارغ التحصیلی از پیام نور ( ان شااله در آینده ای نه چندان دور ) یک سور درست و حسابی بدهید
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
گروه دوم
آقایون دانشجو دو گروهند :یه گروه ظرفیت دانشگاهو دارن :میان کمکی خواستی میکنن کمکی خواستن میگن اگه کمک کردی تشکر میکنن وگرنه خواهش میکنن روبرو که شدین سلام میکنن میرن.

اما گروه دوم به هوای دبیرستان اومدن خودشونم دو تیپ هستن 1- اونایی که که تا روبرو میشین کاملا بخاطر میارن ده بار ازت جزوه خواستن! و کمک گرفتن وبهمین دلیل تا از دور دیدنت سرشونو بالا میگرن که باید بهم سلام بدی! از کنارتم که رد بشن روشونو اون ور میگیرن که یادت نره دفترتو قرض دادی خیلی هم دلت بخواد!

2-اونایی که یکی دوبار کارتون بهم افتاده و بهمدیگه کمک کردین :ایناهم همینکه از دور دیدنت یه جورایی بهت تعظیم میکنن که ما نوکرتیم .....هرکاری داشتی اول بخودم بگو !این طوری اگه کسی هم پیشتون بوده باشه بخودت شک میکنی که ای خدا من کجا قربون صدقش رفتم که مدیونم شده!

حالا مثلا کلاس داری می ری میبینی آقایون ردیفای آخرو تصاحب کردن تا به کلاس تسلط داشته باشن !پس تو ردیفای جلو میشینی و تا آخر زنگ موسیقی ردیفای آخرو تحمل میکنی که به کلمات استاد گیر میدن !

اگر هم یه روز دیر بیای بعضیاشون میزنن زیر خنده که وقتی کارای خونه رو تموم نمیکنی چرا میای دانشگاه؟! اگرهم زود بیای که میگن بابا این بیکاره ها!

حالا وسط زنگه و مجبوری به تلفن جواب بدی بعضیا میگن داره الکی میره بیرون که یعنی ماهم هستیم!
حالا وسط زنگه و مجبورن به تلفن جواب بدن میرن بیرون و میان و چپ چپ نگاه میکنن که چیه ؟ کار خیلی خیلی مهمی باهام دارن ! اگر هم نگاه نکنی تا میان میشینن تا آخر زنگ آرومکی با تلفن صحبت میکنن که باهام کار مهمی دارن!

گاهی تو حیاط که رد میشی یکی هندفری تو گوششه از کنارت که رد میشه حتما آهنگو زمزوه میکنه اون قدر واضح که بشنوی و اونقد سرسنگین که یعنی با شما کاری ندارم!

مثلا هفته بعد امتحان داری و باید جزوت و کامل کنی از دخترا که بپرسی زرنگا نمیدن میگن خواب بودی تا حالا!؟ تنبل ها هم میگن از داداشمون میگیریم(ترم بالایی همرشته ای )!
میری سراغ داداشا ! باید شانس بیاری که با جنبه باشه جزوه رو مث یه آقا بده و مث یه آقا پس بگیره این احتمالش کمه اغلب قول میده مثلا 5شنبه 12 ظهر میارم اما امتحانم تموم میشه و جزوه نمیاد عوضش او ن ارادته به قوت خودش باقی میمونه!

گاهی هم جزوه یه کم دیر میاد اما بهتر از هرگز نیومدنه بجاش شاید یه کتابی لازم داشت و دادشتی و دادی و الا.... وای بحالت از کنار هم که رد میشین چنان ژستی میگیره که کل دانشگاه بدونن آقا ریز میبیندت! یه پیک میفرسته جزوه مو از اون نمک نشناس بگیر بیار نمیخام ریختشم ببینم!

گاهی خواب میبینم تو کلاسها یه طرف برادرا نشستن و یه طرف خاهرا ! گاهی خواب میبینم یه جزوه و یه تماس تلفنی واس پروژه یه تماس و یه جزوه باقی میمونه !و کابوس نمیشه!

من خوابای دیگه ای هم میبینم که تعبیرشون همت گروهی میخاد!!


راستی دانشگاه داره تموم میشه بعضیا هنوز یاد نگرفتن سلام بدن !اما من یاد گرفتم جواب سلام ندم!
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
کشورش یادم نیس فک کنم ژاپن بود که تو یه خط تولید برای اینکه مطمئن بشن به خاطر خطای عادی خط تولید اونجا جعبه ها سرشار از محصول شدن و خالی نموندن یه ترازوهای بسیار حساس و بسیار گرانی طراحی کردن .کلی از سود شرکت واس این هدر میرف . آخرش یه مهندس صنایع ( از رو تنبلی :) ) اومد یه پنکه گذاشت باد جعبه خالیارو انداخت اونور جعبه پر ها موندن سر جاشون !

این یعنی مهندسی صنایع

تو فضا با خودکار نمیشه چیزی نوشت

سازمان فضایی امریکا یه گروه تحقیقاتی تشکیل میده و بعد کلی هزینه یه خودکاری طراحی میکنند که تو فضا مینوسه واسه نوشتن گزارش
بعد اینا این خبرو به همه جا اعلام میکنند از روی ذوق زدگی

ولی از طرف سازمان فضایی روسیه یه نامه بفردای اون روز به دستشون میرسه که توش نوشته ما با مداد اونجا مینویسیم

بعد این جریان میگن یه ماه تعطیل میشه اون سازمان تو امریکا.


اخه امریکایی روی حل مشکل زوم کرده بودن ولی روسیه ای ها روی حل مساله.



















فراموش نکردن ذات الهی زن
مابه مردها گفتیم:می خواهیم مثل شما باشیم. مردها گفتند:
حالا كه این قدر اصرارمی كنید، قبول! و ما نفهمیدیم چه شد كه مردها ناگهان این قدر مهربان شدند.
وقتی به خود آمدیم، عین آن ها شده بودیم.
كیف چرمی یا سامسونت داشتیم و اوراقی كه باید بهش رسیدگی می كردیم و دسته چك و حساب كتاب هایی كه مهم بودند...
با رئیس دعوایمان می شد و اخم و تَخم اش را می آوردیم خانه سر بچه ها خالی می كردیم. ماشین ما هم خراب می شد، قسط وام های ما هم دیر می شد.. دیگرباهم مو نمی زدیم. آن ها به وعده ها یشان عمل كرده بودند و به ما خوشبختی های بی پایان یك مرد را بخشیده بودند.
همه كارهایمان مثل آن ها شده بود فقط، نه! خدای من! سلاح نفیس اجدادی كه نسل به نسل به ما رسیده بود، در جیب هایمان نبود. شمشیر دسته طلا؟ تپانچة ماشه نقره ای؟ چاقوی غلاف فلزی؟ نه! ما پنبه ای كه با آن سر مردها رامی بریدیم، گم كرده بودیم... همان ارثیه ای كه هر مادری به دخترش می داد و خیالش جمع بود تا این هست، سر مردش سواراست. آن گلوله الیافی لطیفی كه قدیمی هابه آن می گفتند عشق، یك جایی توی راه ازدستمان افتاده بود. یا اگر به تئوری توطئه معتقد باشیم، مردها با سیاست درهای بازنابودش كرده بودند. حالا ما و مردها روبه روی هم بودیم. در دوئلی ناجوانمردانه ومهارتی كه با آن مردهای تنومند را به زانودرمی آوردیم، در عضله های روحمان جاری نبود.
سال ها بود حسودی شان می شد، چشم نداشتند ببینند فقط ما می توانیم با ذوقیكودكانه به چیزهای كوچك عشق بورزیم.
فقط و فقط ما بودیم كه بلد بودیم در معامله ای كه پایاپای نبود، شركت كنیم. می توانستیم بدهیم و نگیریم. ببخشیم و از خودِ بخشیدن كیف كنیم. بی حساب و كتاب دوست بداریم. در هستی، عناصر ریزی بودند كه مردها با چشم مسلح هم نمی دیدند و ما می دیدیم. زنانگی فقط مهارت آراستن و فریفتن نبود وآن قدیم ها بعضی از ما این را می دانستیم. مادربزرگ من زیبایی زن بودن را میدانست.وقتی زنی از شوهرش از بی ملاحظگی ها و درشتی های شوهرش شكایت داشت وهق هق گریه می كرد، مادر بزرگ خیلی آرام می گفت: مرد است دیگر، از مرد بودن مثل عیبی حرف می زد كه قابل برطرف شدن نیست. مادربزرگ می دانست مردها از بخشی از حقایق هستی محروم اند، لمس لطافت در جهان، در انحصار جنس دوم است و ذات جهان لطیف است. مادربزرگ می گفت كار زن ها با خدا آسونه. مردها از راه سخت باید بروند. راه میان بری بود كه زن ها آدرسش را داشتند و یك راست می رفت نزدیك خدا. شاید این آدرس را هم همراه سلاح قدیمی مان گم كردیم.

به هر حال، ما الان اینجاییم و داریم از خوشبختی خفه می شویم. رئیس شركت به ما بن فروشگاه سپه داده و ما خیلی احساس شخصیت می كنیم. ده تا نایلون پر از روغن وشامپو و وایتكس و شیشه شور و كنسرو و رب و ماكارونی خریده ایم و داریم به زحمت نایلون ها را می بریم و با بقیه همكارهای شركت كه آن ها هم بن داشته اند وخوشبختی، داریم غیبت رئیس كارگزینی را می كنیم و ادای منشی قسمت بایگانی رادرمی آوریم و بلند بلند می خندیم و بارهایمان را می كشیم سمت خانه. چقدر مادربزرگبدبخت بود كه در آن خانه می شست و می پخت. حیف كه زنده نماند ببیند ما به چهآزادی شیرینی دست یافتیم. ما چقدر رشد كردیم.
افتخارآمیز است كه ما الان، هم راننده اتوبوس هستیم هم ترشی می اندازیم. مهندس معدن هستیم و مربای انجیرمان هم حرف ندارد. هورا!!! ما هر روز تواناتر می شویم.
مردها مهارت جمع بستن ما را خیلی تجلیل می كنند. ما می توانیم همه كار را با همه كار انجام دهیم. وقتی مردها به زحمت بلدند تعادل خودشان را ایستاده توی اتوبوس حفظ كنند، مابا یك دست دست بچه را می گیریم با دست دیگر خریدها را، گوشی موبایل بین گردن وشانه، كارهای اداره را راست و ریس می كنیم. افتخارآمیز است.
دستاورد بزرگی است این كه مثل هم شده ایم. فقط معلوم نیست به چه دلیل گنگی، یكی مان شب توی رختخواب مثل كنده ای چوب راحت می خوابد و آن یكی مدام غلت می زند، چون دست و پاهایش درد می كنند. چون صورت اشك آلود بچه ای می آید پیش چشمش. بچه تا ساعت پنج مانده توی مهد كودك... همه رفته اند، سرایدار مجبور شده بعد از رفتن مربی ها او را ببرد پیش بچه های خودش. نیمه گمشده شب ها خواب ندارد. می افتد به جان زن. مرد اما راحت است، خودش است. نیمه دیگری ندارد. زن گیج و خسته تا صبح بین كسی كه شده و كسی كه بود، دست و پا می زند.
مادربزرگ سنت زده و عقب افتاده من كجا می توانست شكوه این پیروزی مدرن را درككند؟ ما به همة حق و حقوقمان رسیده ایم.
واقعا به نظر شما این یعنی تساوی؟!؟!
یادمون نره که ما زنیم و برا خودمون وظایف خاصی داریم که هیچ مردی با اون قدرت الهی که داره نمی تونه انجامش بده و نیاز به عشق الهی داره که تو وجود زنه و فقط کار زنه نه مرد این افتخار بزرگیه برای یک زن...
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
طنز دانشجویی
وقتی این مطلب رو خودم خوندم، خیلی خوشم اومد و خواستم بزارمش تو وبلاگ اما ....
آخرش دل رو به دریا زدم و دست به کار شدم. امید وارم ناراحت نشین چون مطلب کاملا پاستوریزه هست و از زیر دست امور فرهنگی دانشگاه و وزارت ارشاد و ... گذشته. دانشگاه که تعطیل بشه، آدم بیکار میشه و میشینه چنین مطالبی می خونه! البته خیلی هم بی ربط نیست و شاید هم واسه یه دانشجو خیلی مهم باشه! این مطلب طنز هست اما با جوک اشتباه نگیرید و پی به هدف متن ببرید:
تقویم دانشگاهی من ...
شنبه : همون لحظه ای که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم هر جا که می رفتم اونو می دیدم یک بار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم صداشو نازک کرد گفت : ببخشید من که می دونم منظورش چی بود تازه ساعت 9:30 هم که داشتم بورد را می خوندم اومد و پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد آره دقیقا می دونم منظورش چیه اون می خواد زن من بشه
بچه ها می گفتن اسمش مریمه از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم .

یک شنبه : امروز ساعت 9 به دانشکده رفتم موقع تو سرویس یه خانمی پشت سرم نشسته بود و با رفیقش می گفتن و می خندیدن تازه به من گفت آقا میشه شیشه پنجرتون رو ببندین من که می دونم منظورش چی بود اسمش رو می دونستم اسمش نرگسه مث روز معلوم بود که با این خندیدن می خواد دل منو نرم کنه که بگیرمش راستیتش منم از اون بدم نمی آد از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم
دوشنبه : امروز به محض اینکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم بعد از کلاس نینا یکی از همکلاسیهام جزوه منو ازم خواست من که می دونم منظورش چی بود حتما نینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه راستیتش منم از نینا بدم نمیآد از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با نینا هم ازدواج کنم .
سه شنبه : امروز اصلا روز خوبی نبود نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از نینا فقط یکی از من پرسید آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست ؟من که می دونم منظورش چیه ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی رنگ بود حتما استقلالیه وقتی که جریان رو به دوستم گفتم به من گفت : ای بابا !‌ بدبخت منظوری نداشته ولی من می دونم رفیقم به ارتباطات بالای من با دخترا حسودیش می شه حالا به کوری چشم دوستم هم که شده هر جور شده با این یکی هم ازدواج می کنم!
چهار شنبه : امروز وقتی که داشتم وارد سلف می شدم یک مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند یکی از دخترای اردو از من پرسید : ببخشید آقا دانشکده پرستاری کجاست ؟ من که می دونستم منظورش چیه اما تو کاردرستی خودم موندم که چه طور این دختر ساوجی هم منو شناخته و به من علاقه پیدا کرده حیف اسمش رو نفهمیدم راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هر طور شده پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم طفلکی گناه داره از عشق من پیر می شه !
پنج شنبه : یکی از دوستهای هم دانشکده ایم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد من که می دونستم از این نوشابه خریدن منظورش چیه می خواد که من بی خیال نینا بشم راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون عمرا قبول کنم.
جمعه : امروز ضبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رومی دیدم عجب شکوهی و عظمتی بود داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو میکردم و.... مادرم یک هو از خواب بیدارم کرد و گفت برم چند تا نون بگیرم وقتی تو صف نانوایی بودم دختر خانمی از من پرسید ببخشید آقا صف پنج تایی ها کدومه ؟ من که می دونم منظورش چی بود اما عمرا باهاش ازدواج کنم راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من از دختری که به نانوایی بیاد خیلی خوشم نمیاد!

شنبه : امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانه را خوردم و اودم که راه بیفتم مادرم گفت : نمی خواد دانشگاه بری امروز جواب نوار مغزت آماده ست برو از بیمارستان بگیر . راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون مردم می گن من مشکل روانی دارم!

برگرفته از بولتن جشنواره دانشجویی اصفهان اردیبهشت 81
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
شغل ها به طنز

حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.


بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.


مشاور : کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.


سیاستمدار : کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.


اقتصاددان : کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد.


روزنامه نگار : کسی است که 50% از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و 50% بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند.


ریاضیدان : مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهی می گردد که آنجا نیست.


هنرمند مدرن : کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد.


فیلسوف : کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند.


استاد : کسی است که کاری ندارد ولی حداقل می داند چرا.


روانشناس : کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد.


معلم مدرسه : کسی است که عادت کرده فکر کند که بچه ها را دوست دارد.


جامعه شناس : کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند ، او به مردم نگاه می کند.


برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند.
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوالات تشريحي ترم بعد دانشگاه لو رفت:!!!!
از 20 سوال زير تنها به 10 سوال پاسخ دهيد هر سوال 0.6 نمره با پاسخ دادن به تعداد بيشتري از سوالات تنها 10 سوال اول تصحيح ميشود.
۱/ چرا هر کسی که وارد پیام نور میشه محکوم به اینه که باید سختی و عذاب ببینه و ریاضت بکشه و رنجو لمس کنه؟
۲/ چرا استادای پیام نور وقتی می خوان از زیر کارشون در برن هیچ بهونه ای نمیارن و خودشون در میرن و یه الویی، هویی، هوشی یا ررررر ای نمی کنن که ایهاالناس من دارم میرم؟!!!
۳/ چرا وقتی کسی برگه امتحان یکی دیگه رو سر جلسه پاک نویس می کنه، نمره ها متفاوته؟ جالبتر اینکه نمره شخص متقلب بیشتر از تقلب دهنده میشه.؟!!!
۳/ به چه دلیل دخترها سر جلسه امتحان با پسر ها مهربان میشوند و به آنها متوسل؟
۴/ چرا از فضای سبز اطراف دانشگاه فقط يه توهم تو مغرمونه؟!!
۵/ چرا وقتی اساتید ۴۵ دقیقه تاخیر می کنند یا گوشی هاشون داخل کلاس زنگ می خوره، کسی کاری به کارشون نداره، هی سر کارشون نمیگذاره، یا بلا سرشون نمیاره؟ ولی اگه دانشجویی .... ای وای من.
۶/ دلیل تعریف بعضی اساتید از خودشان چیست؟ یعنی خیال میکنند ما واقعیت را نمیدانیم؟
۷/ بعضی استادا که خوب، در به حافظه سپردن نام دانشجو هاشون در زیر خط فقر به سر میبرند. حرف من مرتبط با سایرین و هارد بالا های آقاست. چرا فقط اسم و فامیل خانم ها یادشون می مونه؟
۸/ چرا وقتی استادی از دانشجویی خوشش بیاد، دوست داره ترم بعد هم در خدمتش باشه؟
۹/ چرا هیچ دانشگاه پیام نوری در سرتاسر عالم، بی نظم تر و بحرانی تر از پیام نور واحد تهران مركز نیست؟
۱۰/ چرا بغضی که یک دانشجو از دانشگاه می کند، هیچ وقت شکسته نمی شود؟
۱۱/ چرا همه ی فارغ التحصیل های این دانشگاه به آدمای مسن و بالای ۶۰ سال میمانند؟
۱۲/ چرا سن بعضی دانشجوها برابر با سن پدربزرگ و ننه بعضی استاداست؟
۱۳/ چرا دانشگاه پیام نور را در زمره دانشگاه های سراسری کشور به حساب می آورند؟
۱۴/ چرا در پیام نور انسان های ضعیف، بی اراده، دلخوش و شیرین عقل در همه امور موفق ترند؟
۱۵/ چرا هرکی می خواد فقط مدرکی بگیره میاد تو پیام ...ور
۱۶/ چرا اساتیدی که میگن من بهتون ارفاق میکنم، کمکتون می کنم، برگتونو فقط سیاه کنین و ... به بدترین و وحشیانه ترین حالت برگه رو تصحیح می کنن. ولی استادایی که میگن نمره خبری نیست... دمشون گرم؟
۱۷/ چرا وقتي اعلام ميكنند روز 2 شنبه ساعت 8 الي 12 صبح روز ملاقات عمومي هستش،رئيس دانشكده يا نيستش يا اگه باشه اعصابش خط خطيه و فقط جواب سربالا ميشنويم؟!!
۱۸/ چرا استادا باید میانترم ها رو قبل از شروع امتحانات وارد کنن؟ که بعدا نشه ارفاق کرد؟!!!
۱۹/ چرا استادا نمره های میانترم کم رو هم وارد می کنن و نمیذارن سیستم به کار خودش برسه؟
۲۰/ چرا عده ای از دانشجویان دست به کار شدند و وبلاگی مبنی بر دلسوختگان پيام نور ایجاد کردند؟
نوشته شده در سه شنبه دوازدهم بهمن 1389ساعت 15:30 توسط بیژن مرتضوی| 4 دل سوخته |

سوالات تستي ترم بعد دانشگاه لو رفت:
كد گزينه سوال:1 اين آزمون نمره منفي...

1)کدام یک از گزینه های زیر، نویسنده کتاب فیزیک 1 انتشارات پیام نور است؟
الف) هریس بنسون ب) بخیل بنسون
ج) خسیس بنسون د) حسود بنسون

2) از جمله امکانات مدرن مورد استفاده در دانشگاه پیام نور؟
الف) آبخوری با تانکر آب
ب) کلاس های درس همراه با صوت دلنشین گوسفند و صدای بوق اتومبیل ها
ج) بادبزن های مدرن به جای کولر ( نخواستیم، پنکه ) جهت مصرف کمتر برق
د) گزینه ب

3) از جمله خودرو های موجود در پارکینگ دانشگاه پیام نور؟
الف) ماشين رئيس دانشگاه ب) فرقون
ج)وانت خدمات د) دانشگاه پارکینگ ندارد
4) کلاس های دانشگاه پیام نور مجهز به کدامیک از سیستم های گرمایشی زیر است؟
الف) بخاری نفتی ب) بخاری برقی
ج) چراغ علاءالدین د) چراغ والر
5) نور کلاس های پیام نور با کدامیک از ابزارات زیر تامین می شود؟
الف) فانوس ب) لمپا
ج) چراغ بادی د) چراغ قوه

6) یکی از دلایل ساخت فضای سبز در اطراف دانشگاه(پارك ورشو)؟
الف) برگزاری مسابقه فوتبال
ب) صحبت کردن دوست دختر دوست پسر ها با هم
ج) وجود فضای سبز به همراه سمپل و vst گوسفند جهت خواندن درس
د) چرای گوسفندان

7) ببخشید استاد. چند فصل این کتاب حذفه؟
الف) حذفی ندارد ب) حذف استادی ندارد ج) جلد، فهرست و منابع
د) از کتاب 450 صفحه ای، تنها فصل آخر که آن هم 5 صفحه بیش نیست

8) معمولا از طریق اردوهای دانشجویی پیام نور، دانشجویان، هرساله به کدامیک از مناطق دیدنی زیر مشرف می شوند؟
الف) جزایر قناری ب) زندان گوآنتانامو
ج) دانشگاه آزاد ساری د) دیوکتی

9) اجنبی هایی که در دانشگاه پیام نور تهران مركز یافت می شوند، مربوط به کدامیک از قبایل زیر می باشند؟
الف) ساکسون ها ب) وایکینگ ها
ج) اسکیمو ها د) بابلی ها
10) کدامیک از اماکن زیر جزء اماکنی به حساب می آید که ورود به آن ها حرام است؟
الف) خانه های شیطان پرستی ب) مطرب خانه ها
ج) مشروب فروشی ها د) دانشگاه پیام نور

11) دانشگاه پیام نور از کدام حیث در مکان نخست قرار دارد؟
الف) تلفات دانشجویی و بستن فلنگ توسط آن ها و پناه آوردن به دانشگاه آزاد از شر پیام نور رجیم
ب) تعداد دانشجوی ترم 11 به بعد
ج) تعداد مکان جهت برگزاری کلاس
د) تعداد پذیرفته شدگان در آزمون ارشد

12) بهترین حالت برای صحبت کردن یک آقا و یک خانم در پیام نور، برای آنکه پشت سر آن ها حرف در نیاید؟
الف) در حالت گارد و آماده برای مبارزه
ب) صحبت کردن در حالتی که سلاح سردشان در دستشان باشد
ج) مشاجره و کل کل
د) حالت دوست دختر دوست پسرانه
13) آزمایشگاه کامپیوتر پیام نور مجهز به کدام یک از امکانات زیر است؟
الف) سخت افزار های جدید ب) نرم افزار های روز
ج) کامپیوتر با قابلیت روشن شدن د) به خدا هیچ کدومو نداره

14) کدام یک از اشخاص زیر جزء منفورترین اشخاص در پیام نور به حساب می آیند؟
الف) کسانی که خود را از دیگران بالاتر می دانند.
ب) کسانی که مجهز به اسلحه مرگبار و خطرناکی به نام دستمال هستند.
ج) کسانی که خود را در هر امری به دیگران می چسبانند
د) كساني كه گزينه هاي الف ب يا ج را جواب داده اند
15) مرگبارترین سلاح انفرادی سال 2010 میلادی؟
الف) کلاشینکف مدل ak 79 ب) rpg 11
ج) دیزرت ایگل د) دستمال

16) کدام یک از گزینه های زیر پروژه درس مبانی کامپیوتر و برنامه نویسی شما بوده است؟
الف) هک کردن سایت سازمان سیا
ب) ساخت ورژنی از بازی soccer توسط پاسکال
ج) طراحی نرم افزار تدوین فیلم
د) تولید یک سیستم عامل

17) کدام یک از گزینه های زیر پروژه درس مدار منطقی شما بوده است؟
الف) ساخت خودرو سانتافه ب) تولید جنگنده f 16
ج) ساخت زیر دریایی هسته ای د) ساخت فضاپیما

18) تمرین ها یا به عبارتی کار در خانه های کلاس های پیام نور به چه صورتی ارائه می شوند؟
الف) نوشتن مشق از صفحه 10 الی 15 فلان کتاب
ب) پخت پیتزا و آوردن آن به کلاس در جلسه بعد
ج) تولید نرم افزار برنامه نویسی
د) ساخت یک ماهواره و قرار دادن آن در مدار سیاره مشتری

19) کدام یک از گزینه های زیر جزء نخستین آرزو های یک دانشجوی ترم 1 پیام نور است؟
الف) زودتر از شر پیام نور خلاص شم
ب) هیچ درسیو نیفتم و هیچ ترمیو مشروط نشم ( معدل و نمره بالا نخواستیم )
ج) تو مسابقات قهرمانی دبنا قهرمان بشم
د) الهی پیام نور خراب بشه ( نفرین )
20) جمله معروفی که بر روی دیوار یکی از کلاس های دانشگاه سپند در ترم پاییز 88-89 نوشته شده بود؟ ( البته من دیگه ندیدمش. یادم هم نمیاد کدوم کلاس بود )
الف) دریای غم اردک ندارد
ب) دریای غم کرک ماشینی ندارد
ج) دریای غم بزمجه ندارد
د) دریای غم مارمولک های دوران پرکامبرین ندارد
نوشته شده در سه شنبه دوازدهم بهمن 1389ساعت 14:42 توسط بیژن مرتضوی| 2 دل سوخته |

درهایی که باز نیستند
هیچ دقت کردی توی دانشگاه درهای زیادی وجود داره
در ورودی - خروجی
در کلاس
در اطاق کارشناس رشته ها
در اطاق آقای رئیس
و....
بعضی از این درها با وجود اینکه باز هستند ولی دانشجو کلاً کاری باهاشون نداره (سایت)
بعضی از این درها اصلاً باز شدنشون خطر داره (حراست)
بعضی از این درها باز و بسته بودنشون فرقی نداره - چون جواب نمیگیری (برنامه ریزی)
بعضی از این درها یه سره باز و بسته میشن اونم با سرو صدای زیاد (دستشویی)
بعضی هاشون هم که در نیستند ، دروازه اند (در کلاس)
بعضی از این درها ، روی دستگیرشون تله موش داره (اطاق ...)


....
















روشهای دانشجوی نمونه شدن!!!
- مشروط شوید. مشروطی را برای دانشجو ساخته اند نه رئیس دانشگاه و اساتید. هیچکدام همه واحد های خود را پاس نکنید. از حد مجاز مشروطی و ترم های مجاز حضور در دانشگاه نهایت استفاده را ببرید. مطمئن باشید بیرون از دانشگاه هیچ خبری جز رفتن به سربازی و بعد از آن بیکاری وجود ندارد. حداقل وقتی که در دانشگاه حضور دارید به عنوان یک دانشجو شناخته می شوید نه یک بیکار…

- تا دوران تحصیلتان تمام نشده در دانشگاه عاشق شوید و ازدواج کنید. چون اگر دانشگاهتان تمام شود هیچکس حاضر نیست با یک آدم آس و پاس بیکار ازدواج کند.
- جزوه های خود را مرتب و منظم بنویسید شاید فرجی شد و کسی برای گرفتن جزوه به شما مراجعه کرد و بختتان باز شد وگرنه بعد از تمام شدن دانشگاه بخت ازدواج را از دست خواهید داد.
- یکی از راه های گرفتن نمره درس خواندن است. برای گرفتن نمره راه های دیگری هم وجود دارد. یکی از ساده ترین این راه ها پاچه خواری است. اکثر دانشجویان و به خصوص شاگرد اول ها نمره خود را از این طریق به دست می آورند. راه دیگر گرفتن نمره، جنس مخالف بودن است که در این روش نیازی نیست شما کار خاصی انجام دهید. نمره خود به خود برای شما منظور می شود.تهدید استاد به پنچر کردن ماشینش، مظلوم نمایی و بهانه مریضی و فوت اقوام درجه یک و دو و پیدا کردن آشنا و استفاده از بند پ روش های دیگر گرفتن نمره است که در مواقع لزوم توصیه می شود.
- در فعالیت های فوق برنامه شرکت کنید. شما با درس خواندن فوقش یک لیسانسه بیکار می شوید. اما با شرکت در برنامه های فوق برنامه استعداد های هنری و غیر هنری خود را کشف و استعداد های هنری خود را خنثی و استعداد های غیر هنری خود را ضبط و بعد از فارغ التحصیل شدن به کار می بندید.
- به تمام همکلاسی های خود پیشنهاد ازدواج بدهید و بعد از فارغ التحصیلی با دختر خاله پدرتان ازدواج کنید. با این کار هم مدت مدیدی چند نفر را سر کار گذاشته اید و آمار بیکاری را در کشور کاهش داده اید و هم باعث بالا رفتن اعتماد به نفس چند نفر شده اید و هم روابط فامیلی را تقویت کرده اید.
- با گرفتن پایین ترین مدرک، دانشگاه را رها کنید. هرگز از یک سوراخ دوبار گزیده نشوید. ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری یک اشتباه بزرگ است هر وقت تحصیل را رها کنید و به کار اصلی خانوادگیتان برگردید، سود کرده اید. با ادامه تحصیل شما یک فوق لیسانس و یا دکتر بیکار خواهید شد که دیگر نمی توانید سرتان را پیش در و همسایه بلند کنید. پس تا دیر نشده به فکر یک کار نان و آب دار باشید.
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
35 داستان مدیریتی
۲- عيب جويان

روزي امپراطور اكبر از بيربال خواست تا چهره او را نقاشي كند. بيربال پس از شش روز تلاش تصوير را كشيد. اكبر شاه از هشت تن از درباريانش خواست تا در مورد آن نقاشي نظر بدهند.هر يك از آنها نيز با دست جايي از تابلو را نشان دادندو از آن ايراد گرفتند. اكبر از بيربال توضيح خواست. بير بال كمي انديشيد و بعد هشت پرده نقاشي سفارش داد و از درباريان خواست تا هر يك تصويري از امپراطور بكشتد. اما هيچ كس قدمي جلو نگذاشت. اكبر با خشم گفت: اي عيب جويان. نتيجه: يافتن عيب در كار ديگران آسان، اما انجام آن بوسيله خودمان،مشكل است.



3- احترام به مهارت

كاديلاك يك آمريكايي در راه سفر به افغانستان خراب شد. هر كاري كرد نتوانست ماشين را دوباره روشن كند. سرانجام از مكانيكي كه سوار بر الاغي از آنجا عبور مي كرد كمك خواست. او هم كا پوت ماشين را بالا زد و با چكش شش بار به سيلندر ماشين ضربه زد، بعد هم از آمريكايي خواست تا استارد بزند و ماشين روشن شد.آمديكايي پرسيد كه بايد چه مبلغي بپردازد. مكانيك گفت 100 دلار. آمريكايي با تعجب صورت حساب خواست. مكانيك گفت: 10 سنت به خاطر آن شش ضربه و 99 دلار و 90 سنت هم به اين خاطر كه فهميدم كه بايد به كجا ضربه بزنم. نتيجه: به تخصص افراد احترام بگذاريد.



4- روش پيشنهادي براي از بين بردن ايده هاي خوب همكاران

اگر مي‌خواهيد ايده هاي خوب و اشتياق هم تيمي ها و همكارا نتان را به نابودي بكشانيد. بد نيست تا به موارد زير نگاهي بيا ندازيد:

-1 بر خلاف سياست هاي شركت است.

-2 با سيستم موجود متناسب نيست.

-3 به هيچ وجه تاييد نمي شود.

-4 اصلا با محاسبات جور در نمي آيد.

-5 قبلا چنين كاري انجام نشده است.

-6 بيش از اندازه جسورانه است.

-7 براي اين كار آمادگي نداريم

-8 پيشنهاد را بنويس تا بعدا بررسي كنم.

-9 در موردش فكر خواهم كرد.

-10 بايد صبر كني تا در جلسه مطرحش كنيم.

-5 هيچ فرد مهمي وجود ندارد!

هر موقع احساس مهم بودن كرديد. هر موقع كه با خود تصور كرديد عدم حضورتان در سازمان، ضايعه اي بزرگ را موجب خواهد شد. آزمايش ساده زير را انجام داده و نتايج آن را عملا ببينيد. سطلي آورده و آن را از آب پر كنيد دستتان را تا مچ، درون سطل فرو كرده و در يك لحظه آن را از آب بيرون كشيده و حفره اي كه در آب ايجاد مي شود را با دقت بنگريد نتايج بدست آمده نشان مي دهد كه فضاي ايجاد شده توسط حفره حتي يك لحظه هم باقي نمي ماند. اين آزمايش حاوي نكته اي مهم است: همان اندازه كه يك حفره مي تواند در سطح آب ضايعه اي را بوجود آورد، عدم حضور شما در سازمان نيز مي تواند به سازمان لطمه بزند، بنابراين هيچ گاه خود را مهم تصور نكنيد!



6- اگر نروم چيزي نصيبم نمي شود

پيرمردي بود كه از راه عبور مسافران با قايق از يك سوي رودخانه به سمت ديگر آن، امرار معاش مي كرد. از او پرسيدند كه در طول روز چند بار اين كار را انجام مي دهي؟پيرمرد گفت تا آنجا كه توان دارم، زيرا هر چه بيشتر برم بيشتر بدست مي آورم و اگر نروم، چيزي نصيبم نمي شود." اين هم مطلبي است كه شما بايد در مورد تجارت، اقتصاد، موفقيت و اعتمادبه نفس بدانيد.



7- بعدش چه...؟"

هنري فورد هر جمعه براي زنش از يك گلفروشي، گل مي خريد. يك بار از گل فروش پرسيد:"آقاي محترم، شما مغازه خوبي داريد. چرا يك شعبه ديگر نمي زنيد؟"

گل فروش گفت بعدش چي ...آقا؟"

فورد گفت:"بعد از مدتي، نيز چندين شعبه در ديترويت داير خواهيد كرد."

گل فروش گفت بعدش چه...آقا؟"

فورد گفت:" بعد هم در تمام آمريكا."گل فروش گفت:"بعدش ... چي آقا ؟"

فورد با عصبانيت گفت:"لعنت بر شيطان! بعد مي تواني راحت باشي."

گل فروش گفت:"همين حالا هم راحت هستم !"

فورد سرش را پايين انداخت و رفت.



8- نتوانستن

جرج رويس، آموزگار كلاس پنجم من بود. يك روز ناگهان سر كلاس فرياد كشيد:"ساكت". بعد پاي تخته سياه رفت و با خط درشت نوشت، " نتوانستن"، بعد رو به كلاس كرد و گفت:" حالا چكار كنم؟" همه مي دانستيم كه منظورش چيست، بنابراين همه با هم گفتيم:" نون نتوانستن را بشكن". او هم با وقار به سمت تخته پاك كن رفت و لغت را به " توانستن " مبدل كرد و همانطور كه دستش به گچ آغشته بود گفت: بگذاريد درسي به شما بدهم، حتماً مي توانيد، اگر فكر كنيد كه مي توانيد.



9- چرانگرانيد...؟

تنها دو چيز وجود دارد كه موجب نگراني شما مي گردد. هر چيزي كه سلامتي را تضمين مي كند يا اين كه مريضتان مي كند. اما اگر سالم هستيد، تنها دو چيز وجود دارد كه موجب نگرانيتان مي شود. چيزهايي كه شما را دوباره سالم مي كند يا منجر به مرگتان مي گردد. اگر سالم شديد كه موردي براي نگراني وجود ندارد. اما اگر مرديد دو مورد براي نگراني وجود دارد. چيزهايي كه شما را به بهشت مي برند يا به جهنم. اگر به بهشت رفتيد، كه نگراني وجود ندارد، اما اگر به جهنم رفتيد آن قدر سرگرم دست دادن و خوش و بش كردن با رفقاي قديميتان مي شويد كه ديگر وقتي براي نگراني نخواهيد داشت. پس چرا نگرانيد؟



10- برنده ها هيچ گاه تسليم نمي شوند

دو پسر بچه در حال قدم زدن در كنار جاده اي بودند كه چشمشان به دو بشكه شير كه براي فروش به شهر مي بردند، افتاد. پسر هاي شيطان در هر بشكه يك قورباغه انداختند. قورباغه اول با خود گفت:"خدايا!من كه تا به حال در شير شنا نكرده ام. در پوش را هم كه به خاطر سنگين بودنش نمي توانم كنار بزنم.:و خود را رها كرد. وقتي در شهر، در بشكه آب را برداشتند. با يك قورباغه مرده مواجه شدند. اما قورباغه بشكه دوم با خود گفت:"من نمي توانم در بشكه را كنار بزنم، اما مي توانم شنا كنم."و آن قدر شنا كرد تا خود را به تكه اي خامه شناور رساند. وقتي كه در بشكه دوم باز شد. قورباغه با يك جهش بيرون پريد و خود را نجات داد. نتيجه يك برنده هيچ گاه تسليم نمي شود و كسي كه تسليم شود نيز هيچ گاه برنده نمي شود.



11- در باب بزرگ انديشي...

روزي نيكيتا خروشچف، نخست وزير سابق شوروي، از خياط مخصو صش خواست تا از قواره پارچه اي كه آورده بود، براي او يك دست كت و شلوار بدوزد. خياط بعد از اندازه گيري ابعاد بدن خروشچف گفت كه اندازه پارچه كافي نيست. خروشچف پارچه را پس گرفت و در سفري كه به بلگراد داشت از يك خياط يوگوسلاو خواست تا براي او يك دست، كت و شلوار بدوزد. خياط بعد از اندازه گيري گفت كه پارچه كاملاً اندازه است و او حتي مي تواند يك جليقه اضافي نيز بدوزد. خروشچف با تعجب از او پرسيد كه چرا خياط روس نتوانسته بود كت و شلوار را بدوزد. خياط كفت:"قربان! شما را در مسكو بزرگتر از آنچه كه هستيد تصور مي كنند!"

ما نيز گمان مي كنيم از آنچه هستيم بزرگتريم. اما وقتي از محل زندگي و كارمان دور مي شويم به حد و اندازه واقعي خود پي مي بريم.



12- بخا طر سوپ ريخته تأ سف نخور...

روزي يك كشاورز سالخورده چيني، در حالي كه مقداري سوپ را در ظرفي به انتهاي چوبي حمل مي كرد، از جاده اي مي گذشت. بعد از مدتي كاسه ترك برداشت و شكست و سوپ درون ظرف به زمين ريخت. كشاورز پير بي توجه به اتفاقي كه افتاده بود به راهش ادامه داد. مردي كه ماجرا را مشاهده كرده بود رو به پيرمرد كرد و گفت:" متوجه نشدي كه همه سوپت به زمين ريخت ؟" كشاورز پاسخ داد:" چرا، صداي شكستنش را شنيدم. تمام سوپ هم از بين رفته است. اما چه كاري از دست من ساخته است؟"

نتيجه: بر اتفاق گذشته، اندوه مخور تأسف نيز مسئله اي را حل نمي كند.



13- اگر خوشحال هستيد...

يكي بود يكي نبود. روزي گنجشكي تصميم گرفت، تا براي كوچ زمستاني به سمت جنوب پرواز نكند. اما بزودي هوا سرد شد و او هم با بي ميلي شروع به پرواز به سمت جنوب كرد. چند لحظه بعد، بالهايش شروع به يخ زدن كردند و او در حالي كه داشت از سرما مي مرد، در حياط مزرعه اي افتاد. گاوي كه از آنجا مي گذشت، فضله اي روي او انداخت. گنجشك كه تصور مي كرد كارش تمام است، ناگهان بالهايش دوباره گرم شدند. گرم و خوشحال از اين كه مي تواند نفس بكشد، شروع به آواز خواندن كرد. لحظه اي بعد گربه اي بزرگ كه آن طرف پرسه مي زد، مسير صدا را دنبال كرد. گربه فضولات را هبلعيد.

و اما نتايج داستان:

1 - هر كسي كه روي شما فضولات انداخت. لزوماً دشمنتان نيست .

2 - هر كسي كه شما را از آن فضولات رهايي داد، لزوماً دوستتان نيست.

3 - و اگر در آن فضولات گرم و خوشحاليد، دهانتان را بسته نگه داريد.



14- بهترين راه حل

در روزگاران قديم تاجري زندگي مي كرد. يك روز او متوجه شد كه محلي در زير فرش اتاق پذيرايي، بالا آمده است. او به فكر فرو رفت و بعد تصميم گرفت تا روي محل ورم كرده بپرد.برآمدگي در يك لحظه ناپديد شد، اما لحظه اي بعد در محل ديگري سر بر آورد. مرد مجدداً به روي آن پريد، برآمدگي از ميان رفت و بلافاصله از محل ديگري سر در آورد. به همين ترتيب اين كار چندين بار تكرار شد. تا اين كه مرد مطمئن شد كه چيزي زير فرش اتاق است. بنابراين شروع به جمع كردن فرش كرد كه ناگهان ماري بزرگ و خشمگين از زير آن به بيرون جهيد.

نتيجه: بهترين راه براي حل يك مشكل، يافتن منشأ ان است.



15- پسر من

ابراهيم لينكن به معلم پسر خود نامه جالبي نوشته است كه قسمتي از آن چنين است: او بايد دريابد كه همه انسان ها عادل و همه آن ها راستگو نيستند. اما به پسرم ياد بدهيد كه در ازاء هر انسان حيله گر، انسان هاي صادق و درستكار نيز وجود دارند. به او بياموزيد كه در ازاء هر سياستمدار خود خواه، رهبري مدبر و كوشا نيز وجود دارد. به او يادآور شويد كه در ازاء هر دشمن نيز دوستي وجود دارد. به او بياموزيد كه اگر با كار و تلاش خود يك دلار بدست آورد بهتر از اين است كه اتفاقي پنج دلار روي زمين پيدا كند. به او ياد بدهيد كه از شكست ها درس بياموزيد، از پيروزي ها لذت ببريد و به خاطر گذشته افسوس نخورد به او بگوييد كه كتاب مي تواند چه نقش مهمي در زندگي او ايفا كند. به او تفكر عميق ياد آور شويد و اين كه پرندگان در حال پرواز در آسمان بنگرد، به گل هاي باغچه، به تلاش زنبورها و ... . به پسرم ياد بدهيد مردود شدن در يك امتحان بسيار بهتر از تقلب كردن است. همچنين با انسان هاي آرام به آرامي و با سركش ها با سركشي برخورد نمايد. به او بگوييد كه به اصول و عقايدش پايبند باشد، حتي اگر همه با او مخالف كنند. . اين كه سخن همه را بشنود و آنچه را به نظرش درست مي رسد برگزيند. ... و در پايان به پسرم ارزش هاي زندگي را بياموزيد.



16- پسر ايده آل

سناتور داگلاس مك آرتور اين نوشته را در اتاقش نصب نموده است:

1 - خداوندا به من پسري عطا فرما كه آنقدر نيرومند باشد كه بر هراسش غلبه كند. پسري كه شكست را از روي صداقت پذيرا باشد و به وقت پيروزي فروتن باشد.

2 خداوندا، در موقعيت هاي دشوار و در مشكلات زندگي از پسرم محافظت فرما.

-3 به پسرم ياري رسان تا در برابر طوفان، مقاومت كند. به او ياري رسان تا به انسان هاي ضعيف و در ماندگان توجه كند. خداوندا به من پسري عطا فرما كه دلي روشن و با صفا و هدفي والا داشته باشد. پسري كه به آينده اميدوار باشد اما از گذشته درس بياموزيد.

-4 اينگونه خواهم گفت، زندگي را به هدر نداده ام.



17- هيچ مانعي، نامحدود نيست

مي خواهم صحنه اي از يك فيلم را كه در خاطرم مانده، برايتان تعريف كنم. دوربين مرغي را نشان مي دهد كه پشت حصار توري ايستاده و با حسرت به دانه هاي گندمي كه در آن سو ريخته شده است مي نگرد. او هر چقدر تلاش كرد نتوانست تا از ميان حصار به دانه ها برسد. آن مرغ همين طور كه بالا و پايين مي پريد و اطراف را برانداز مي كرد. چشمش به انتهاي حصار خورد. بله، حصار تنها شش فوت طول داشت. بنابراين به

راحتي حصار را دور زد و به دانه ها دست يافت. نتيجه: وقتي كه به مسئله اي مي انديشيم، در حقيقت حوزه ديد خود را نسبت به آن گسترش مي دهيم، پس هر تلاشي كه بي ثمر مي ماند علتي جز محدود بودن حوزه افكار و نگرش ما نخواهد داشت.



18- نامه آبراهام لينكن

روزي آبراهام لينكن رئيس جمهور سابق ايالات متحده، در بحبوبه يكي از جنگ ها فراغتي يافت تا به خانم بيكسبي نامه اي بدين مضمون بنويسيد:" خانم عزيز! در ميان اسناد و مطالب موجود در وزارت دفاع دولت ايالات متحده، نامه يكي از ژنرال ها را يافتم كه در آن ذكر شده بود، شما مادر پنج فرزند هستيد كه همگي آنها در ميدان جنگ كشته شده اند. مي دانم كه با اين كلمات نمي توانم از شدت غم و اندوه شما بكاهم، با اين وجود نمي توانم از جانب دولتي كه فرزندانتان به خاطر آن جان باخته اند، از شما قدرداني ننموده و برايتان آرزوي صبر و استقامت ننمايم. شما بايد به واسطه داشتن چنين فرزنداني بر خود بباليد. نتيجه: اگر يك رئيس جمهور در نهايت دل مشغولي مي تواند چنين نامه اي را بنويسيد. بنابراين شما هم خواهيد توانست كه فرصتي را براي پرداختن به مسائل و مشكلات خود بيابيد.



19- تخمين زدن

يكبار در ارتش فرانسه طرح تعويض فرم كلاه سربازها تصويب شد. ژنرال از سرهنگ مسئول اين طرح، تعداد كلا ه هاي مورد نياز را خواست. سرهنگ نيز با جديت تمام شش روز روي مسئله كار كرد. وقتي كه او گزارش خود را به ژنرال ارائه داد. ژنرال گزارش را در فايل پرونده هاي رسيدگي شده قرار داد. سرهنگ ابتدا جا خورد اما بعد فهميد كه بايد ابتدا از ژنرال سؤال مي كرد:"شما اين اطلا عات را با چند درصد تخمين مي خوانيد؟ "احتما لا" او مي توانست بلا فاصله بر اساس تجارب پيشين خود حدودي را براي ژنرال تعيين نمايد. نتيجه:همواره در شرايط خود مسئله تخمين و اصلاح " قريب به يقين"را بگنجاند.



21- پاسخ منفي

پدر و پسري از جاده اي مي گذشتند. در راه فيلي را ديدند. پسر قصد داشت تا آن فيل را بخرد. اما پدرش، مخا لفت كرد. بعد از گذشت ده سال، پدر و پسر سوار بر اتومبيل شخصي خود از جاده اي مي گذشتند. پسر از پدر پرسيد كه آيا مي توانند يك فيل بخرند؟ اين بار پدر به او اجازه خريد يك فيل را داد. پسر از او پرسيد كه چرا ده سال پيش به او اجازه نداد تا آن فيل را كه ارزان تر از حالا نيز بود، بخرد؟ پدر گفت: "پسرم، به خاطر بياور كه آن زمان ما فقير بوديم و تهيه بسياري از چيز ها بر خريد فيل مقدم نبود. اما حا لا استطاعت خريد آن را داريم. به همين سادگي!" نتيجه : به ياد داشته باشيد كه معمولا هيچ كس نمي خواهد به ديگران پاسخ منفي بدهد.



21- ليست امور اساسي

2500 دلار جايزه بهترين پندي كه به او بگويد چگونه بهترين استفاده را از منابع گران بها و ، كارلوس چاوب، از ميليونر هاي آمريكايي ، در سال 1936 غير قابل باز گشتش بكند، تعيين نمود. هزاران جمله و نصيحت به او پيشنهاد گرديد و در نهايت اين پند برگزيده شد : روزتان را با ليست كردن كارها و امور اساسي كه مي خواهيد انجام دهيد. انجام دهيد، آغاز كنيد، البته بعد از آنكه موارد ناچيز و پيش و پا افتاده را از آن حذف گرديد.



22- از شاد بودن

پير مردي در يكي از مسابقات تلويزيو ني شركت كرد و توانست جايزه اول مسابقه را به خود اختصاص دهد. مجري برنامه از او پرسيد:" شما انسان بسيار شاد و سرزنده اي هستيد، اما راز شاد بودنتان چيست؟"پيرمرد پاسخ داد:" چرا خوشحال نباشم پسرم؟خوب اگر درست و دقيق بيانديشيم مثل روز روشن است. وقتي كه صبح از خواب بر مي خيزيم، دو انتخاب پيش رو دارم، اول اين كه گرفته و آشفته باشم و ديگر اين كه سرزنده و شاد.اما دوست دارم بداني من آنقدر هم كه به نظر مي رسد احمق نيستم و بر عكس آن قدر زيركم تا شاد بودن را برگزينم. من ذهنم را براي شاد بودن آماده كرده ام، فقط همين!"بنابراين هر روز صبح ، پيش از اين كه از رختخوابتان بيرون بياييد اين جملات را در ذهنتان مرور كنيد:

-1 امروز روز انجام كار بزرگي است.

-2 من امروز بيش از آنچه كه تصور مي كنم كارهاي مفيد انجام خواهم داد.

-3 من مي خواهم امروز را شاد سپري كنم.

-4 نتيجه تمام گذاشتن كار ها اصلا خوب نيست.

-5 زندگي زيباست. بنابراين بايد آن را زيبا بسازيم.

-6 مي خواهم امروز كا ملاً كار ساز باشم.

-7 در انجام هر كاري مي توان همواره به خوشي ها و لذت هاي آن انديشيد.



23- چرا موتور ماشين معمولا جلوي آن قرار دارد؟

هنگامي كه از گروهي از افراد اين سؤال پرسيده شد. آن ها جواب هايي اين چنين دادند:

1- موتور ماشين مي تواند خنك تر شود.

2- در اين حالت تجهيزات و لوازم مورد نياز به راننده نزديك تر بوده و رانندگي آسان تر مي شود.

3- در اين حالت اگر موتور دچار مشكلي شود اننده به راحتي متوجه مي شودو جلو خسارت را مي گيرد.... و خيلي جواب هاي ديگر. شايد بعضي از آن ها درست بگويند، اما دليل اصلي اين امر را بايستي در تاريخچه اختراع اتو مبيل يافت. وقتي هنر فورد موتور اتومبيل را اختراع كرد در ذهن خود كالسكه اي تصور كرد كه طبيعتاً براي اين كه بتواند رو به جلو حركت كند بايد اسب جلوي آن بسته مي شد. از آن زمان به بعد موتور در قسمت جلو ماشين تعبيه مي شود.



24- لاستيك چرخ چگونه اختراع شد؟

لاستيك چرخ به معناي امروزي آ ن توسط دكتر آلفرد دانلپ طراحي شد. دانلپ مخترع نبود و در رشته دامپزشكي مشغول فعا ليت بود. او پسري داشت كه از لحاظ جسمي ضعيف بود. يك روز دانلپ در خانه شاهد تلاش پسرش براي جابجا كردن سه چرخه اي بود. او از مشاهده اين صحنه ناراحت شد. اما اين حادثه باعث دلسرديش نگرديد . دكتر در ذهنش به دنبال راهي مي گشت تا حركت سه چرخه را براي پسر ناتوانش آسان تر سازد و بلاخره به حياط خانه رفت و براي چرخ ها زواري لاستيكي را طراحي نمود. امروز، تصور اتومبيل بدون لاستيك محال است.



25- چرا از سمت چپ رانندگي مي كنيم؟

در كشور انگلستان راننده ها از سمت چپ رانندگي مي كنند. در ايام قديم پادشاه انگلستان چون شمشيرش را در دست راست نگه مي داشته، اسب خود را از سمت چپ جاده مي رانده است تا بتواند در مقابل دشمناني كه از سمت مخا لف مي آيند واكنش مناسبي از خود نشان دهد. هنگامي كه بعدها اتومبيل جايگزين اسب شد، اين رسم قديم هم چنان پا بر جا باقي ماند.



26- چگونه زيپ اختراع شد؟

سال ها قبل مردي هر روز مجبور بود مدت زمان زيادي از وقتش را به بستن دكمه هاي لباس خودش صرف نمايد. بستن آن همه دكمه ازپايين تا بالا كاري خسته كننده و تكراري بود كه باعث اوقات تلخي مرد مي شد. او بالاخره توانست با استفاده از خلا قيتش زيپ را اختراع كند. مخترع زيپ توانست با بهره گيري از موقعيت و زيركي خود از زحمت بستن آن همه دكمه خلاصي يابد.



27- جرقه انگيزش

نورمن وينسنت در خاطرات خود چنين آورده است كه: روزي ، مديري به من گفت كه قصد دارد تا يكي از كارمندانش را به خاطر كندي و تنبلي در كار، اخراج نمايد. من گفتم :" چرا بجاي اين كار او را به بيرون پرتاب كني، او را در مسير تجارت خود پرتاب نمي كني ؟" مدير گفت: منظوره شما اين است كه زير او مواده منفجره كار گذاشته و فيتيله اش را براي پرتاب روشن كنم ؟!! من گفتم :" نه ، تو تنها بايد فيتيله او را روشن كني ، مواد پرتاب كننده در وجود خود اوست. فقط بايد به او انگيزه بدهي."بعد از چند سال آن كارمند يكي از بهترين كارمندان آن شركت مبدل گشت. تنها به خاطر اينكه فيتيله او را روشن نمودند.



28- لحن گفتار

راهبي در حال عبادت بود كه ناگهان سربازي بالاي سر او رسيد و با عجله گفت:" اي راهب: سريع به من بگو كه گوزن طلايي به كدام سمت رفت؟"راهب چشمانش را گشود و با دست مسير را به سرباز نشان داد. لحظه اي بعد سر و كله وزيري پيدا شد. به راهب گفت: لطفا به من بگوييد كه از كدام سمت بايد به دنبال گوزن طلايي بروم؟"راهب نيز همان مسير را به او نشان داد و دوباره مشغول عبادت شد. آخرين نفري كه به سراغ راهب آمد، پادشاه بود. او رو به راهب كرد و گفت آيا شما مي توانيد به من لطفي نموده و مسيري را كه بايد به دنبال گوزن طلايي بروم را نشان دهيد؟ البته اين كه مزاحم عبادتتان مي شوم عذر خواهي مي كنم. "راهب بدون اينكه چشمانش را بگشايد، گفت: بله اي پادشاه گرانقدر، لطفا اين مسير را دنبال كنيد. هنوز خيلي دور نشده است.: پادشاه با تعجب گفت :" شما بدون اين كه چشما نتان را باز كنيد، چگونه دريافتيد كه من پادشاه هستم ؟ راهب گفت :" بسيار ساده است. همين كه فردي زبان به حرف زدن مي گشايد مي توان دريافت كه او كيست."



29- پيشنهاد جالب

روزي يك مشتري رو به فروشنده داستان ما كرد و گفت:" من نمي توانم خمير ريش را پيدا كنم . فروشنده پاسخ داد:" متاسفم آقا، موجودي خمير ريش ما تمام شده است."مدير فروش كه ناظر ماجرا بود بعد از رفتن مشتري رو به فروشنده كرد و با اعتراض گفت: هيچ گاه به مشتري نگو موجودي فروشگاه تمام شده بلكه به او انتخا ب هاي ديگري را پيشنهاد بده تا بعنوان كالاي جايگزين خريداري نمايد." صبح روز بعد مدير فروش اتفاقي شاهد صحبت هاي همان فروشنده با زني سا لخورده بود كه مي گفت متاسفم خانم دستمال توالت را فردا در قفسه ها جايگزين مي كنيم ، اما من مي توانم به عنوان جايگزين سمباده مرغوب را پيشنهاد كنم." چهره آن خانم بعد از اين پيشنهاد واقعاً ديدني بود.



30- ماجراي شكار

روزي پادشاهي با چندين تن از ملازمانش به قصد شكار به اعماق جنگل رفت . با اينكه هنوز روز بود، پادشاه اصلا در شكار موفق نبود. بعد از مدتي پادشاه احساس گرسنگي كرد، اما هيچ غذايي را كه براي خوردن مناسب باشد نيافتند. ملازمان براي قصد يافتن خوراكي براي پادشاه شروع به جستجو در جنگل را نمودند كه نا گهان در يك گوشه كلبه اي كوچك و قديمي نمايان شد. بيرون كلبه نيز پيرزني بر روي صندلي راحتي نشسته بود. پادشاه به پيرزن نزديك شد و تقاضاي غذا كرد. اما او چيزي براي خوردن نداشت. با اين حال از پادشاه خواست تا در آنجا نشسته و كمي خستگي در كند. در همين حين پير زن به پشت كلبه رفت و مقداري سبزي از باغچه چيد و آن را درون ديگي ريخت.، زير ديگ را روشن كرد و بعد از مدتي سبزي پخته را نزد پادشاه آورد، پادشاه كه نيز بسيار گرسنه بود با ولع تمام ، غذا را خورد و به عنوان قدر داني از لطف پير زن ، الماسي را به او بخشيد. آشپز مخصوص پادشاه در قصر كه خبر اين اتفاق را شنيده بود، روز بعد براي نهار پادشاه مقداري سبزي را پخت و با خوشحالي و به طمع دريافت جايزه نزد پادشاه رفت. هنگامي كه پادشاه غذاي آشپز را ديد ، دستور داد تا او را از سمتش خلع و اخراجش نمايند.



31- مبناي قضاوت

اخيرا گزارش فروش يكي از مديران نمايندگي يكي از نواحي كه حاكي از افزايش فروش ماشين هاي شركت در ناحيه بود، بدست مدير فروش مركزي رسيد. اما گزارش ارسالي سر شار از غلط هاي املايي و نگارشي بود. مدير فروش كه از اين بابت بسيار عصباني شده بود نامه را نزد مدير كل شركت فرستاد و پيشنهاد داد تا اين مدير بي مبالات را بخاطر بي دقتي كنار بگذارند. زيرا چنين فرد بي سوادي نمي توانست جوابگوي نيازهاي تخصصي شركت باشد. فرداي آن روز مدير شركت طي نامه اي سر شار از غلط هاي املايي و نگارشي درخواست نمود تا نامه آن مدير را در تابلوي اعلانات شركت نسب نمايند تا همه افراد دريابند كه آنچه اهميت دارد عملكرد افراد است نه گزارش آن. اگر چه آن مدير در نوشتن پر اشتباه بود اما توانسته بود فروش شركت را به ميزان قابل قبولي افزايش دهد. در حقيقت رييس شركت مي خواست به افرادش بياموزد كه محتواي گزارش عملكرد مهم است نه ظا هر و طرز نوشتن آن.



32- سوپ سنگ

فروشنده‌اي به قصد فروش محصو لا تش در حال گذر از روستايي كوچك بود. او به شدت احساس گرسنگي مي كرد و همين طور كه با نا اميدي به دنبال خوراكي مي گشت . ناگهان سو سوي نوري كه از كلبه اي كوچك به بيرون مي تابيد را مشاهده كرد. با خوشحالي در كلبه را زد .صاحبخانه كه كشاورزي ساده بود، در را گشود.فروشنده :" دوست عزيز من بسيار گرسنه هستم. آيا مي توانيد كمي غذا به من بدهيد؟" كشاورز برو دنبال كارت ! اين وقت شب ما هيچ غذايي نداريم كه به تو بدهيم ،" فروشنده: لطفا يك لحظه صبر كنيد ... آيا ممكن است كمي آب و يك ظرف به من بدهيد؟" كشاورز:"آب را براي چه مي خواهي؟" فروشنده:" مي خواهم براي خودم يك سوپ خوشمزه درست كنم ، آن هم از سنگ."زن كشاورز با كنجكاوي گفت :" فكر نكنم اگر كمي آب به او بدهيم، اشكالي پيش بيايد." كشاورز نيز خواسته فروشنده را پذيرفت.فروشنده :" خانم ، از شما ممنونم. اشكالي دارد اگر ظرف آب را روي آتش بگذارم ؟"زن كشاورز:" اوه، اگر لازم است ، اشكالي ندارد." و فروشنده را به آشپز خانه برد و ظرف را روي اجاق گذاشت. فروشنده :" بسيار خوب. حالا يك تكه سنگ را در ظرف مي گذارم و صبر مي كنم تا خوب بپزد."كشاورز و همسرش كه كنجكاو شده بودند، نزد فروشنده ماندند تا از كار او سر در بياورند. بعد از مدتي فروشنده در ظرف را برداشت و كمي از سوپ را چشيد و گفت : اوه، بد نيست . اما به مقداري نمك احتياج داريم."زن كشاورز:" صبر كنيد، ا لان نمك مي آورم،" آشپز نمك را درون ظرف ريخت.فروشنده:" بگذاريد تا دوباره مزه اش را امتحان كنم . باور نكردني است !"زن كشاورز با بي قراري:" بايد خوشمزه باشد. نه؟"فروشنده:" بله ، اما با يك پياز مي توانيم مزه اش را بهتر كنيم ."كشاورز رو به همسرش :" زود برو يك پياز بياور و گرنه مجبوريم، تمام شب او را تحمل كنيم،" آشپز پياز را از زن گرفت و به سوپ افزود. فروشنده:" به نظر مي رسد كه همه چيز روبراه است. اما اگر كمي هويج و سيب زميني هم به آن اضافه كنيم عالي مي شود."كشاورز با بي ميلي :" صبر كن، الان مي آورم،" آشپز هويج و سيب زميني را به سوپ اضافه كرد و بعد از مدتي سوپ به جوش آمد.كشاورز:" به نظر تو نبايد دوباره از آن بچشي؟"فروشنده البته، اما شما هم بايد در خوردن سوپ با من سهيم شويد. اجازه بدهيد تا كمي ادويه و سبزي هم به آن اضافه كنيم،" زن كشاورز:" بله حتما اين كار را بكنيد."بوي غذا فضاي كلبه را پر كرده بود. سوپ كه آماده شد. فروشنده گفت:" بسيار خوب ، لطفا تعدادي كاسه بياوريد تا از خوردن اين سوپ خوشمزه در كنار هم لذت ببريم."زن كشاورز:" با كمي نان سفره مان كامل مي شود.:كشاورز:" اوه چه سوپ لذيذي!" زن كشاورز :" اوه! باور نكردني است. شما چطور آن را درست كرديد؟"فروشنده:" اين غذا را مديون سنگي هستيم كه به همراه داشتيم."زن كشاورز:" ممكن است كمي از آن را به من نشان بدهيد ؟" فروشنده :" اوه ، متاسفم دوست عزيز. من نمي توانم اسرار كارم را فاش كنم. بسيار متشكرم و شب خوش !"



33- نعل خراب

قرن ها قبل ميان دو قوم نبردي سخت و سر نوشت ساز، در گرفت . اين جنگ سر نوشت مردم مدافع و سرزمينشان را معين مي ساخت. آن ها براي پيروزي بخت بالايي داشتند، زيرا سپاهي منظم و مجهز در اختيار داشتند. روز نبرد فرا رسيد. پادشاه شجاع سرزمين مدافع همراه سپاهش به قلب نيرو هاي دشمن تاخت و آن ها را به عقب نشاند. اما ناگهان، پاي اسب پادشاه پيچ خورد و پادشاه را نقش زمين كرد. سپاهيان مدافع كه به شدت دچار هراس شده بودند. پا به فرار گذاشتند و در جنگ شكست خوردند. پادشاه مهاجم كه از بابت اين پيروزي شيرين بسيار خرسند بود. تلاش كرد تا علت پيروزي خود را دريابد. تا اين كه در حين بررسي اسب پادشاه دريافتند كه نعل يكي از پاهاي اسب درست كوبيده نشده بود و در اثر بر خورد با مانعي پادشاه را به زمين زده بود. نتيجه: قدرت استقامت يك زنجير، تنها به اندازه ضعيف ترين حلقه آن است. شما مي توانيد در يك رويداد مهم و سر نوشت ساز ، تنها به علت ضعفي ناچيز و يا تداركي ضعيف بازنده شويد.



34- فروشنده سمج

فروشنده جوان با هزاران زحمت، بالاخره توانست رئيس شركت را ملا قات كند. رئيس در حالي كه غر مي زد گفت:" تو بايد خيلي سمج باشي كه توانستي اجازه ملا قات كردن با من را دريافت كني. من امروز پنج فروشنده ديگر را جواب كردم." فروشنده جوان پاسخ داد:" مي دانم ، هر پنج نفر آن ها خود من بودم."



35- فروشنده خلاق

يكي از روز ها الكس در ايستگاه قطار و در انتظار يكي از دوستانش بود كه مردي جوان به او نزديك شد و سلام كرد. جوان ادعا مي كرد كه آلكس را جايي ديده است. اما آلكس اين ادعا را رد كرد. جوان مي گفت كه احتما لا او را در سا لن سينما ديده است. اما آلكس گفت كه تا بحال براي تما شاي هيچ فيلمي به سينما نرفته است. آن جوان بعد از معذرت خواهي گفت كه احتمالا او را در كليسا ديده است. اما آلكس گفت كه هر گز به كليسا نمي رود. مرد جوان كه دست بردار نبود. چندين ادعاي ديگر را مبني بر برخورد پيشين و آشنايي با آلكس مطرح نمود.آلكس كه به خاطر سوال و جواب ها ي بي مورد مرد جوان كاملاً گيج شده بود از او در خواست كرد براي اينكه سر دردش بدتر نشود او را راحت بگذارد. بعد از اين حرف آلكس ، جوان بلافاصله دستش را درون كيفش برد و دو بسته قرص آرام بخش و ويتامين را بيرون آورد. او به آلكس گفت كه اگر يك بسته پنجاه تايي از قرص هاي ويتامين توليدي شركت او را بخرد، يك بسته قرص آرام بخش را به عنوان هديه به او مي دهد.



35- بيمه عمر

مردي وارد شركت بيمه شد تا با آن شركت قرار داد بيمه عمر تنظيم نمايد. نماينده شركت پرسيد:" ببخشيد آقا، آيا شما معمولا زياد با اتومبيل سر و كار داريد؟" مرد :"خير."نماينده شركت :" آيا با هواپيما زياد سفر مي كنيد؟" مرد با قاطعيت:" خير، آقا ." نماينده شركت با بي اعتنايي :"متأسفم قربان ! ما به هيچ وجه عابرين پياده را بيمه عمر نمي كنيم ."
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان عشق من و تو ...

داستان عشق من و تو
يك مثلث عاشقانه است
بين من و من و من
به سه ضلع تو و تو و تو ...

داستان عشق من و تو
يك دايره عاشقانه است
به محيط من
به مركز تو ...

داستان عشق من و تو
يك مربع پنج ضلعي است
به شش ضلع من
به قاعده تو ...

داستان عشق من و تو
يك فرمول رياضي است
به شعاع من
به مجذور تو ...

داستان عشق من و تو ...

















دسته کلید پای تیر چراغ برق

نویسنده: بابک سپاس مقدم [
متن حكايت
در يك شب تاريك مردي در پياده رو خياباني پاي تير چراغ برق دنبال چيزي مي‌گشت.
رهگذري او را ديد و پرسيد: دنبال چه مي‌گردي؟
مرد گفت: دنبال دسته كليدم مي‌گردم.
رهگذر پرسيد: آن را اينجا گم كردي؟
مرد گفت: نه، فكر مي‌كنم چند قدمي عقب‌تر، از دستم افتاده باشد.
رهگذر پرسيد: پس چرا اينجا دنبال آن مي‌گردي؟
مرد گفت: چون اينجا نور بيشتر است.

شرح حكايت
شركتها و سازمانها اغلب در حوزه دانش و تجربيات خود دنبال راه حل مسائل مي‌گردند در حاليكه ممكن است يافتن راه حل به دانش، رويكرد و تفكر متفاوتي نياز داشته باشد.
بهتر است براي دستيابي به نوآوري، جستجو پاي تير چراغ برق را متوقف كنيم.
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستانهای من و خودم
حکایت من- حکایت کسی که تو زندگی میخاد به هر چی که میخاد برسه و کسی که نمونه یک انسان کامل هست –قصه من از اونجا شروع میشه که من دچار توهم روشن فکری شدم . از همونهایی که اگه همه نوشابه های کمپانی حقیر پپسی رو واس خودشون باز کنن باز گوشه چشمی به وسعت اقیانوس به نوشابه های شرکتهای.... بی خیال نوشابه . من آدم خیلی خوب و مهمی هستم . این شده بود شعار تبلیغاتی من برای خودم . آنقدر فکرم روشن شده بوده که دایما به فکرم عینک دودی میزدم . دنبال یه میز گنده میگشتم با نقش و نگار برجسته و کلی وسایل که روش بذارم . کامپیوتر 7-8 تا - سرویس اداری به مقدار لازم – خودکار در انواع رنگها و خودنویسهای تشریفاتی . زیر دستی چرمی – یه ظرف پر از شکلات – یه تابلوی بزرگ از عکس خودم پشت سرم . اسم با کلی پیشوند و (البته با حذف تمامی پسوند ها)بقدری بزرگ که از چند کیلومتری دیده بشه روی میز و... اینا باید همه باشن وگرنه من میرم و دیگه نمینویسم در کنار اینها به کارای کن اهمیت و تشریفاتی مثل کار کردن و حل مشکلات مردم و پژوهش و پیشرفت هم گهداری میرسم تا هم تنوع باشه و هم یه کم خستگیم در بره .! ااصلا هم فکر نکنین من مثل بقیه دچار میز گرفتگی میشم ..و اصلا.. یعنی اصلا عمرا.... من؟ من به اندازه آدم متمدن و بزرگ و متشخصی هستم که یه میز محقر نمیتونه منو از اهداف والای خودم دور کنه . هدف همیشه به آدم های موفقی مثل من کمک کرده تا به همه چی برسم... یعنی هرچه که فکر کنین من دارم فقط بعضیا میگن انگیزه ندارم ... واس همین انگیزه هایی واس خودم ایجاد کردم ... مثل پول . که هم از روی میز بمن میرسه و هم از زیر میز . مهم رسیدنشه !شهرت- که هم مشهور میشم هم مشهورتر میشم . غرور ؛ که آنقدر آدم متواضعی هستم که غرورم زیاد به چشم نمیاد ... همیشه بخودم میگم که چرا این تجربیاتتو به بقیه هم منتقل نمیکنی تا اونام مثل من بشن ؛ واس همین دست بکار شدم تا این تجربیاتمو کامل و جامع و شامل بهتون بگم . هدف اصلی من بهبود وضعیت موجوده مثلا اینکه از ساعات کاریم که بیشتر وقتمو میگیرن کم کنم و در عوض به کارهای مهمتری مثل تفریح و استخر توپ و فوت کردن کبریت و پرش از بال هواپیما و دنبال کردن قورباغه و ... بپردازم . هرچند سخته ولی کم کم عادت میکنم . بهر حال باید عادتهای بدمو مثل کارو درس و پژوهش رو یه جوری کنار بذارم .


همیشه سر راه مثل من که اهداف والایی دارن و به آینده و موفقیت فکر میکنند موانعی از این قبیل وجود داره توی بهبود بی وقفه باید موانع و موارد زایدو حذف کنیم . خودمم بعد از کلی اندیشه ژرف به این نتیجه رسیدم این یکی از اون مواردیه که من و خودم به یک عقیده مشترک رسیدیم . عقیده مشترک هم باید باشه . نه اینکه مشترک بشه !اینم یکی از اسرار من شدن ریا نشه ها اگه بخاین بازم میگم؛ ولی ... امان از حرف مردم ؛ تازه الان دارن میگن فلانی هی منم منم میکنه . یکی نیست بهشون بگه اگه منم منم نگم توتو بگم ؛ اونا اونا بگم ... آخه فرد عزیز من منم دیگه ؛ باز اصلا ریا نباشه ولی هر کی اندازه من خصایص مثبت و فضایل متعالی داشته باشه نگه " من " باید... بگذریم

خب... حالا هم انگیزه دارم هم هدف و هم میز . پس باید کم کم شروع کنم ؛ بله ... باید شروع کنم

این "منم منم ها " ادامه دارد...
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
جمعی از دانشجويان سوخته دل دانشکده فنی-مهندسی پيام نور مرکز تهران
نامه ی دانشجو به پدرش...(طنز)
با سلام خدمت باباي عزيزم، نمي دانيد چقدر دلم برايتان تنگ شده است. اگر از احوالات اينجانب جويا باشيد بايد بگويم كه اينجا به ما خيلي خوش مي گذرد و ملالي نيست جز دوري شما و ننه جان.

بابا جان! ما در دانشگاه خيلي امكانات زيادي داريم كه در پادگان ها اصلا موجود نمي باشد. اينجا ما مجبور نيستيم موهايمان را كچل كنيم. تازه بعضي ها در اينجا موهايشان از گيس هاي دختر مشهدي زينل نيز بلندتر مي باشد. راستي به دختر مشهدي زينل بگوييد كه به برادرش سلام برساند.

بابا جان! در اينجا به دانشجو ها وام مي دهند تا براي خودشان چيز بخرند. ولي جمشيد آقا كه ارشد اتاق ما مي باشد مي گويد: « وامشان هم مثل بن كتابشونه. اول دير مي دهند و بعد قطعش مي كنند.‌‌»من مي دانم بن كتاب چيست ولي يك بار دختر مشهدي زينل مي گفت كه بن پايتخت كشور آلمان مي باشد ولي من هيچ وقت او را به آنجا نمي برم . چون اروپا داراي بد آموزي مي باشد.

بابا جان ! ما در اينجا درسهاي زيادي داريم كه من همه را مي خوانم ولي نمي دانم چرا نمره هاي من خيلي بالا نمي باشد. جمشيد آقا مي گويد:« برو با پاچه خوري نمره بگير» و من به او مي گويم پاچه گرفتن كار سگ ها مي باشد. ولي من فكر مي كنم اينجا سگ زياد دارد و به اين دليل، همه پاچه هايشان را بالا مي زنند. راستي به دختر مشهدي زينل بگوييد پاچه هاي خود را بالا نزند چون محله ما سگ ندارد.

دانشگاه ما يك جايي دارد كه به آن آموزش مي گويند. جمشيد آقا مي گويد:« آموزش در موقع انتخاب واحد ما را سرويس مي نمايد. البته خدا خيرشان بدهد كه به فكر دانشجويان مي باشند و آنها را رايگان سرويس مي كنند.

بابا جان! بعضي وقت ها اينجا دخترها و پسرها خيلي با هم صحبت مي كنند. من يك بار از جمشيد آقا پرسيدم اينها چه كار مي كنند؟ جمشيد آقا به من گفت: «خنگه تو هم برو مخ بزن» ولي من هيچ وقت اين كار را انجام نمي دهم چون ممكن است بر اثر كوبيدن مخ هايمان به هم دچار سر درد و سرگيجه بشويم. بابا جان! به ننه جان بگو در آشپزخانه دانشگاه يك غذايي به ما مي دهند كه با چمن درست مي نمايند و خيلي شبيه قورمه سبزي مي باشد و مزه خشت خام مي دهد. آقايي كه مسئول غذا مي باشد و من به چشم برادري به او نگاه مي كنم مي گويد فسنجان است ولي جمشيد آقا مي گويد:« يك چيز بد مي باشد» جمشيد آقا اين روزها خيلي بددهن شده است و من مي خواهم با او قهر نمايم. به دختر مشهدي زينل بگوييد نگران نباشد چون من بد دهن نشده ام و باباجان! اينجا وقتي آقا معلم وارد كلاس مي شود كسي برپا نمي گويد . يك مرتبه من برپا گفتم و آقا معلممون من را از كلاس بيرون نمود. من نمي دانم دليل اين كار چه مي باشد ولي حتما به اين خاطر مي باشد كه آقا معلممان انساني خاكي و فروتن مي باشد و دوست ندارد كسي به خاطر او از سرجايش بلند شود. بابا جان! اينجا آقا معلم ها و خانم معلم هايمان خيلی خوب مي باشند زيرا ما وقتي گلاب به رويتان براي يك كاري به بيرون برويم اصلا نمي خواهد از آنها اجازه بگيريم. تازه نمره انضباط هم نداريم. ولي يك جايي مي باشد كه به آن كميته انضباطي مي گويند. يك بار من از جمشيد آقا پرسيدم كميته انضباطي چيست؟ جمشيد آقا در جواب سه مرتبه سرش را محكم به ديوار كوبيد كه من دليلش را نفهميدم و از من خواست ديگر اسم آن مكان خفن را نياورم.

خب پدر جان!ديگر مزاحم وقت شما نمي شوم. ننه جان را سلام برسانيد. به دختر مشهدي زينل نيز بگوييد زياد روي من حساب ننمايد و به من فرصت بدهد تصميم بگيرم چون من دارم ليسانس مي گيرم.
پسرت صفدر
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا وقتی که خدا هست امید هم هست … هرچه قدر تلاش کرده باشید خدا مطمئناً همون قدر بهتون پاداش میده اما اگه تلاش کردین و اونجوری نشد که دوست داشتین!! مطمئن باشید کسایی وجود داشتن که بیشتر از شما تلاش کردن و خدا بین اونا و شما هیچ تفاوتی قائل نیست!
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه یک فیل شکار کنیم؟

چگونه یک فیل شکار کنیم؟

افراد مختلف چگونه فیل را شکار می کنند؟

ریاضیدانان

ریاضیدانان به آفریقا می روند، هر موجودی که فیل نیست، کنار می گذارند و سپس یکی از آنهایی را که باقی مانده است، می گیرند.

البته ریاضیدانان با تجربه، ابتدا سعی می کنند ثابت کنند حداقل یک فیل در آفریقا وجود دارد، آنگاه به آنجا می روند.

استادان ریاضی، ابتدا ثابت می کنند حداقل یک فیل در آفریقا وجود دارد و سپس پیدا کردن و شکار آن را به عنوان تمرین برای دانشجو باقی می گذارند.



دانشمندان علم کامپیوتر

دانشمندان علم کامپیوتر، شکار فیل را بر اساس اجرای الگوریتم زیر انجام می دهند:

گام1. برو به آفریقا

گام2. از دماغه رود نیل شروع کن (جنوبی ترین نقطه آفریقا)

گام3. به سمت شمال حرکت کن و هر منطقه را از غرب به شرق بپیما

گام4. در هر گذر: آ. هر حیوانی را که می بینی، شکار کن ؛ ب. آن را با فیل مقایسه کن

گام5. اگر با هم برابر بودند، کار تمام است و گرنه برو به گام 3

برنامه نویسان با تجربه، ابتدا یک فیل را در قاهره (شمال آفریقا) قرار می دهند تا مطمئن شوند که الگوریتم فوق خاتمه می یابد.



اقتصاددان ها

اقتصاددان ها فیلی را شکار نمی کنند، زیرا اعتقاد دارند اگر به فیل ها به قدر کافی پولی یا ... وعده داده شود خودشان، خودشان را شکار می کنند.



وکلای حقوق

وکلا فیل شکار نمی کنند، ولی دور گله فیل ها می گردند و در مورد اینکه هر کدام از فضولاتی که بر روی زمین ریخته متعلق به کدام فیل است، بحث می کنند.

البته اگر کسی آنهار ا استخدام نماید، می توانند بر اساس شکل و رنگ یکی از همان فضولات، ثابت کنند که کل گله به موکلشان تعلق دارد.



معاونین بخش مهندسی، تحقیق و توسعه

معاونین بخش تحقیق و توسعه خیلی سعی می کنند که فیلی را شکار کنند، اما کارمندان به آنها اطمینان می دهند که تمام فیل های موجود قبلا شکار شده اند.



مامورین کنترل کیفیت

مامورین کنترل کیفیت کاری به فیل ها ندارند، بلکه دنبال اشتباهات سایر شکارچیان می گردند.
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
1. پرواز بوفالوها
در بحث پيرامون سازمان‌هاي موفق و سازمان‌هاي ناموفق معمولاً از موضوع جذابي كه آقاي «جين‌بلاسكو» از آن تحت عنوان «پرواز بوفالوها» ياد مي‌كند و در كتابي به همين نام به تحرير درآورده است ياد مي‌شود.
جين بلاسك در مراسم ترحيم يكي از دوستان نزديك خود حضور مي‌يابد. دوستي كه در يك حادثه رانندگي در جاده منهي به محل كارش جان خود را از دست داه است. بلاسكو در خلوت خود به اين حقيقت تلخ مي‌انديشد كه روزي و شايد همين فردا نوبت او باشد، چون او هم هفته‌اي چند روز همين جاده را و شايد با همان سرعت براي رسيدن به محل كارش طي مي‌كرد. راستي اگر روز بعد همين اتفاق راي او مي‌افتاد، تكليف چه بود؟ در آن لحظات براي بلاسكو سه سؤال اساسي مطرح شد:
1- آيا ما سخت و بي‌قفه كار مي‌كنيم كه سبك و كار موفقي بسازيم يا تلاش مي‌كنيم كه مراسم ختم باشكوهي مثل امروز را به وجود بياوريم؟
2- آيا ما براي موفقيت و كاميابي و درك لذت زندگي خود مي‌كوشيم يا مي‌كوشيم تا تنها وارثين ما از تلاش ما لذت ببرند؟
3- آيا ما براي زندگي كار مي‌كنيم يا زندگي مي‌كنيم كه فقط كار كنيم؟ اصلاً هدف زندگي چيست؟
كار براي زندگي؟ يا زندگي براي كار؟
طرح اين سؤالات در ذهن بلاسكو به شدت او را تكان داد و او را براي رسيدن به پاسخ‌هاي درست به تكاپو وداشت. بلاسكو كه با چندين سال سابقه علمي و تجربي در كسب و كار، يكي از مشاورين زنده مديريت به شمار مي‌رود از آن پس تحقيقي را آغاز كرد كه نتايجي را براي او به همراه داشت. او مي‌گويد: «من از ميان شركت‌هاي موفق جهان با مديران 24 شركت كه در يك دوره ده ساله حدود 20 درصد سود عايد سهامداران خود كرده بودند و در امور ديگر نيز در كارشان موفقيت چشمگيري داشتند مصاحبه‌هايي انجام دادم. در گفتگو با اين افراد كه مديريت صنايع مختلف را بر عهده داشتند، به چند حقيقت آشكار دست يافتيم:
1- راز موفقيت اين مديران اساساً نوع و طبيعت مديريت و رهبري متفاوتشان با ديگران بود و در واقع شيوه رهبريشان عامل موفقيت آن‌ها به حساب مي‌آمد.
2- ديگر اينكه در شيوه‌هاي مديريتي و رهبري آنان، الزاماً تشابه و نقاط مشتركي وجود نداشت تا بتوانيم از آن‌ها تقليد كنم، هر يك از آن‌ها روش رهبري خاص خود را براي موفقيت داشتند. اما همه آن‌ها در امور زير با هم مشترك بودند:
آن‌ها براي كار زندگي نمي‌كنند، بلكه براي زندگي كار مي‌كنند.
آن‌ها به همه امور زندگي اهميت مي‌دهند و همه چيز را با هم و با تعادل به پيش مي‌برند. امور خانواده، امور شخصي، امور سلامت، امور تفريحي، امور معاشرتي، ورزش و سرانجام كسب و كار.
بلاسكو به سه حقيقت تلخ ديگر هم در نتايج بررسي خود اشاره مي‌كند. اول اينكه موفقيت و كاميابي، دشمن و گمراه كننده مديران و سازمان‌ها است. چيزي كه ما را تا به امروز كامياب كرده و به اينجا رسانده است الزاماً همان چيزي نيست كه كاميابي آينده را تأمين كند. اين حقيقت باعث شكست، سقوط و محو بسياري از شركت‌هاي بزرگ جهان بوده كه امروزه تنها نام و خاطره‌اي از آن‌ها، جايي در قبرستان شركت‌هاي مرده باقي مانده است. دوم اينكه ما متأسفانه همواره ديگران را مقصر مي‌دانيم و هرگز در آيينه حقيقت خود نمي‌نگريم و حقيقت تلخ سوم اين است كه من بايد تغيير كنم، من بايد عوض شوم. در حالي كه همه دنبال تغيير ديگران هستند و تغييرات را در آن‌ها جستجو مي‌كنند. او پس از درك اين نتايج به درون سازمان خود مراجعه كرد و با نگرش و ديدگاه جديد به بررسي آن پرداخت و در نتايج اين بررسي‌ها به دو نوع سازمان و تشكيلات اشاره مي‌كند.
او سازمان‌ها را به دو دسته تقسيم مي‌كند. دسته اول سازمان‌هاي«بوفالويي» و دسته دوم سازمان‌هاي«غازي» زيرا از ويژگي‌هاي آن‌ها و توانست نتايج مديريتي جذابي به دست آورد.
ويژگي‌ بوفالوها
- آن‌ها به يك رهبر پايبند و وفادارند و همه پيرو و تابع هستند.
- آن‌ها درست همان كاري را مي‌كنند كه به آن‌ها دستور داده شده است.
- آن‌ها هرگز سؤال نمي‌كنند و فقط پيروي مي‌كنند.
- بوفالو‌ها منتظر دستور مي‌شوند و تا دستور نرسد هيچ‌كاري نمي‌كنند و هيچ‌جا نمي‌روند.
- هيچ‌كس جاي ديگري را پر نمي‌كند و جلو نمي‌افتد و مسئوليت نمي‌پذيرد.
ويژگي‌ غازها
- هر غاز به هنگام پرواز دسته جمعي، احساس مسئوليت مي‌كند.
- هر غاز فقط پيروي محض نمي‌كند و وضع خود را در راه مي‌سنجد و به تصميمي كه بايد بگيرد فكر مي‌كند.
- هر غاز مسير پرواز گروه را مي‌داند.
- رهبري جلودار بودن نوبتي است.
- هر غاز در زمان جلوتر بودن، در نوك پرواز قرار گرفته و هدايت گروه را خود انتخاب مي‌كند.
- همه غازها تمايل به پذيرش مسئوليت و جلودار بودن و رهبري دارند.
- غازها در طول پرواز مراقب يكديگر هستند.
بررسي‌ها ثابت كرده‌اند كه اگر غازها مسيري را گروهي بپيمايند 70 درصد بيشتر از آن مسافتي است كه انفرادي طي مي‌كنند. بلاسكو مي‌گويد: «وقتي از مطالعه نظام‌ همكاري و زندگي و پرواز گروهي و مشاركتي غازها آگاه شدم و راز كاميابي اين نظام را كشف كردم، به شركتي كه آن را اداره مي‌كردم بازگشتم و به همه همكارانم دستور پرواز دادم و از آن‌ها خواستم كه از آن روز غازهايي باشند كه هم خود از پروازشان لذت ببرند و هم من سازمان كمال يافته‌تر و آسوده‌تري را اداره كنم، آري من به آن‌ها اختيار و آزادي پرواز دادم و گفتم پرواز كنيد. غافل از اينكه در واقعيت امر بوفالوها نمي‌توانند پرواز كنند به خود گفتم بلاسكو سازمان تو، يك سازمان بوفالويي است. مگر تو اينطور نخواست كه همكاراني مطيع و فرمانبردار، بي‌چون و چرا داشته باشي كه به دست و دهان تو نگاه كنند. پس اگر غير از اين مي‌خواهي خود تداول بايد تغيير كني و در اينجا بود كه آن حقيقت تلخ سوم يك بار ديگر در گوش من صدا كرد:
«من بايد تغيير كنم من بايد طبيعت آن‌ها را تغيير دهم، با آموزش و پرورش، رشد، ايجاد انگيزش، روحيه، اختيار، مسئوليت، اعتماد و... پرواز بوفالوها حقيقت تلخي است كه همه روزه در اغلب سازمان‌ها با آن برخورد مي‌كنيم.»


2. تشكرها از اين پستشرکت بو فالویی
سلام دوست عزیز اتفاقا" من توی یه شرکتی همین متن رو ارائه دادم و مدیر شرکت تصور می کرد که کارمندانش رو غاز تربیت کرده و خیلی به خودش می بالید در حالیکه وقتی مدیر از شرکت بیرون می رفت کارمندان کاملا" ماهیت بوفالویی پیدا می کردند شاید مشکل اصلی همینه؟که مدیرا کارمندان رو غاز بوفالویی تربیت می کنند



















بیل و کلنگ و کاردک
سیمان و سنگ و آهک
آسفالت گرم و غلتک
روز شما مبارک





برای مهندسین بن بستی وجود ندارد. آنان یا راهی خواهند یافت٬ یا راهی خواهند ساخت...»
۵ اسفندماه٬ « روز مهندس» بر شما مهندس عزیز مبارک باد!



گالیله گفته :"بناي هستي بر مبناي هندسه است." روز مهندس مبارک



مهندس بعد از اين! واحد پاس نکن! کلاس دو در کن! استاد مسخره کن! خلاصه... دانشجوي نمونه! روزت مبارک!




دو راه براي خانم مهندس شدن هست : 1) اينقدر درس بخوني تا خانم مهندس شي... 2) يا اينكه يه شوهر مهندس پيدا کني
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
برون سپاری

معمار می گفت همسایه ها خیلی از پیشرفت کار تعریف می کنند و برخی از انها هم اظهار تمایل برای پیش خرید کرده اند که پاسخ داده است فروش نیست! لازم است حتما یک قربانی انجام بدهم و گوسفندی را خون بریزیم تا چشم زخمی نصیب ما نشود . گفتم حتما اینکار را می کنم منتهی وقتی اسکلت برپا شد . چند روز پیش اینکار انجام شد .صبح گفتم بروم کوسفندی بخرم و بیاورم و قصابی خبر کنم و …. اول بدنبال آدرس فروش گوسفند زنده رفتم ( گوسفند مرده هم برای فروش داریم؟ بعضی از جاها دیده اید که می نویسند گوسفند زنده موجود است؟) چند آدرس دادند رفتم و نبودند. یک جا هم اشتباهی ادرس دادند و وارد اتوبان شدم و مجبور شدم بروم تا عوارضی و دور بزنم و بنزین طلا مصرف کنم . دیدم بهترین کار همان برون سپاری و مدیریت پیمان است! به معمار گفتم به قصاب محل زنگ بزند و یک گوسفند با این وزن برایمان بیاورد و قربانی بکند و خوردش بکند و شسته رفته بدهد برود . همین کار را کردیم و کار بی دردسر انجام شد .کله و سیراب شیردانش را هم دادیم به جایی که در ازای گرفتن مبلغی جزیی آن را برایمان پاک کرد . جزیی که می گویم در مقایسه با مبالغی است که در خوردن کله پاچه در کله پزی ها می پردازیم . خیلی از وقتها اصرارمان بر اینکه یک کار خاص و تخصصی را خودمان انجام دهیم باعث می شود کار خوب پیش نرود یا اگر هم انجام شود با هزینه بالا و وقت بیشتر است. از همان ابتدا بسپریم به خبره اش بهتر جواب می دهد . البته در مورد ساختمان اینکار را کرده ام و پیمان مدیریت داده ام .کار علیرغم آنچه در ظاهر و ابتدا بنظر میرسد ارزانتر تمام می شود البته اگر فرد مورد نظر را خوب انتخاب کرده باشیم.در کارش هم هی دخالت نکنیم. خیلی ا زمدیران را دیده اید که بهر شکلی می خواهند در روند امور دخالت کنند هر چیزی که گفته می شود بنا را بر مخالفت می گذارند یا یک ایده غیر قابل اجرا را مطرح می کنند و بر آن هم پافشاری می کنند . اخرش هم معلوم می شود که ایده غیر قابل اجراست و فقط وقت و انرژی تلف شده است . حالا برخی عادتشان است و نمی توانند اظهار نظر نکنند برخی هم عمدا اینکار را می کنند که نشان بدهند که ایشان مدیرند . در مورد اشاره شده هزینه ای که بابت خدمات اوردن گوسفند و کشتن آن و پاک و خورد کردن و تمیز کردن کله پاچه و سیراب شیردان پرداخت کردم کمتر از نیم در صد هزینه کل شد .اصرار نکنیم هر کاری را خودمان انجام دهیم .
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
سه تا مهندس صنایع و 3 تا مهندس برق ک از طرف یه شرکتی داشتن میرفتن ماموریت تو قطار هم کوپه میشن
صنایعا ب برقیا میگن ما فقط یه بلیط خریدیم واس هر 3 تامون !
برقیا میپرسن پ ب مسئول کنترل چ نشون میدین؟
صنایعا میگن موقع کنترل تو سرویس بهداشتی قایم میشیم ! بجای سه تا بلیط یکیشو نشون میدیم!
دفعه بعد برقیا فقط یه بلیط میگیرن ... صنایعا میگن مسئول کنترل اومد شما برین تو سرویس بهداشتی قایم شین!
اینا میرن
صنایعا میرن درو میزنن ک بلیطتو نشون بده! تا برقیا بلیطو نشون میدن صنایعا میگیرن میزارن تو جیبشون ورمیدارن برا خودشون ! مسئول کنترلم ایستگا بعدی برقیا رو با جریمه پیاده میکنه !














برای فهمیدن

۰
براي فهميدن ارزش 4 سال از فارغ التحصيل دانشگاه بپرس

براي فهميدن ارزش 1 سال از دانش آموز مردودي بپرس

براي فهميدن ارزش 9 ماه از مادري كه نوزاد مرده به دنيا آورده بپرس

براي فهميدن ارزش 1 ماه از از مادري كه نوزاد ناقص به دنيا آورده بپرس

براي فهميدن ارزش 1 ساعت از عشاقي كه در انتظار هم هستند بپرس

براي فهميدن ارزش 1 دقيقه از مسافري كه از هواپيما جامانده بپرس

براي فهميدن ارزش 1 ثانيه از بازمانده يك تصادف بپرس

زندگي خود را بازپس گير؛ فقط يك ساعت از 24 ساعت روزت را وقف خودت كن تا 23 ساعت باقي مانده تحت فرمان تو قرار گيرد.
10 دقيقه اول را با تحليل 24 ساعت گذشته شروع كن. تك تك كارهايي را كه كرده اي مرور كن، آنچه را كه مي شد بهتر انجام داد يا تغيير داد يا بايستي به نحوه ديگري انجام مي شد در دفترت يادداشت كن.

اهداف امروز را در 10 دقيقه بعدي مشخص كن. در واقع امروز تمام آن چيزي است كه در اختيار داري.ديروز از دست رفته است و فردا شايد هرگز نيايد. امروز هميشه از آن توست. امروز است كه فردا را بنا مي نهد.امروز تو را جايي مي برد كه مي خواهي بروي. با دگرگون كردن امروز مي تواني جهان را دگرگون كني. امروز هديه اي است از سوي خداوند. به همين دليل است كه آن را «بودن در لحظه» مي خوانند.

در 10 دقيقه آخر اهداف دراز مدت خود را مشخص كن.اين اهداف را به سه بخش تقسيم كن:

اهداف 24 ساعت،هفت روز و 12 ماه آينده.

درست است كسي نمي تواند زمان را متوقف كند اما مي تواند نحوه استفاده از آن را تحت كنترل در بياورد.

ارتباط ضعيف يا نامفهوم با ديگران از عمده ترين عوامل اتلاف وقت است.

ارزش هرچيز را با مقدار وقتي كه حاضريد صرف آن كنيد اندازه گيري كنيد.

هر روز مقداري از وقتتان را به اين اختصاص دهيد كه در مورد هدف هاي اصلي و واقعي خود و راه هاي بهتري كه از طريق آنها مي توانيد روز به روز به هدف هاي خود نزديك تر شويد فكر و تامل كنيد.

هميشه براي انجام كارهايتان جدول زمان بندي شده داشته باشيد و تمام كارها و قرار ملاقات ها را در آن بنويسيد.

رشد شخصيت عامل اصلي صرفه جويي در وقت است هر قدر انسان برتري شويد با صرف وقت كمتري مي توانيد به هدف هاي خود برسيد.

هركاري كه انجام مي دهيد در واقع داريد وقت خود را مي فروشيد، آن را ارزان نفروشيد.
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]
دوستان گرامی چهارشنبه سوری را بی خطر به پایان برسانید و به فرهنگ ایرانی خود احترام بگذارید
سوختن غصه هات تو آتیش آرزومه !​
۴شنبه سوری بر تو آتیش پاره مبارک !​
.​
.​
.​
دستانت را به من بده ، تا با هم از رو آتش بپریمم!​
آنان که سوختنـد ، همه تنها بودند !​
۴شنبـه سوری مبارک !​
.​
.​
.​
آتیشی که تو قلبم روشن کردی هیچ آتش نشانی نمی تونه خاموش کنه !
” چهارشنبه سوری مبارک”
.
.
.
واست آتیش روشن کردم که اخر زمستونه​
چهار شنبه ی اخر سال قلب من آتیش بارونه​
غمهاتو آتیش میزنم سرخی آتیش مال تو​
چشم حسودا کور شه از عشق میون من و تو​
.​
.​
.​
انگاری غلغله ی محشره چارشنبه سوری​
گوشم از بمب و ترقّه کره چارشنبه سوری​
رسم خیلی خوبیه اگه خرابش نکنیم​
واسه من فشفشه یادت نره چارشنبه سوری​
.​
.​
.​
بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری​
افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم​
زردی خاطرات بد را به آتشو سرخی عشق را از​
آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم​
.​
.​
.​
بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان​
آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش​
و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم​
.​
.​
.​
بهار را با چهار شنبه سوری​
تابستان را با آفتاب سوزانش​
پاییز را با رنگهای آتشینش​
و زمستان را​
با گرما ی دلنشین اجاق ها​
میشناسم​
هزار سال است مسلمان شده ام​
اما هنوز شعله های زرتشت​
در جانم زبانه میزند​
.​
.​
.​
بشد «چارشنبه» هم از بامداد / بدان باغ که امروز باشیم شاد​
چهارشنبه سوری گرامی باد​
.​
.​
.​
چهار شنبه سوری روز ملی مبارزه با آرامش​
اعصاب بر شما ترقه بازان گرامی مبارک باد !​
ستاد روانی شدگان چهار شنبه آخر سال !​
.​
.​
.​
چهارشنبه سوری نزدیکه ، یه وقت نری از رو آتیش بپری​
آخه تجربه ثابت کرده اگه بره رو آتیش کباب میشه !​
.​
.​
.​
سلام چهارشنبه سوری جایی قرار نذاری کار واجب باهات دارم​
آحه آتیش کم داریم آتیش پاره !​
.​
.​
.​
مواظب باش چهار شنبه سوری برق چشمات رو با آتیش اشتباه نگیرن . . .​
.​
.​
.​
چنین گفت زرتشت:
" كه سوزانید بدی را درآتش ، تا ز آتش برون آید نیكی"
پس تو نیز چنین كن.​
.​
.​
.​
تخ توخ پارت پورت زارت زورت تاراخ توروخ چارشنبه سوری مبارک​
[/h]
اس ام اس های طنز و خنده دار عید نوروزی 92



هفت سین تریاکیا : سوخته – سوزن – سوراخ حقه – سینی – سماور – سورو سات – سستی
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

هفت سین موزیسین ها : سنتور – سه تار – سنج – ســـا ک سیفون – سه گاه – سمفونی – سورنا
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

ورود به این عید سعید باستانی بنا به دلایل فنی برای شما مسدود می باشد . لطفا اصرار نفرمایید!
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

هفت سین شمالی ها : ساردین – سفید ماهی – سوف ماهی – سفره ماهی – ساحل دریا – سفید رود – سیر ترشی
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

e
. .. ei
. .. eid
. .. eide
. .. eidele ghafel
. .. didi sale 91 ham tamoom shod?
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

چند سال و چند عید باید از عمر تو بگذره تا آدم بشی؟…
یک سال از عمرت گذشت، ولی باز تو همونی که بودی…
فرشته دوست داشتنی بهارمبارک!
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز، نوروزتان امروز، امروزتان دیروز، دیروزتان پیروز، پیروزتان هر روز، اسگول شدی امروز!
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

سلام عزیزم معروف شدی بهت تبریک میگم شنیدم امسال قراره سال رو به نام تو نامگذاری کنند.
.
سال مار مبارک
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

سال گذشته مبارک ! انجمن عقب افتادگان ذهنی
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

چیزی به نوروز ۹۲ باقی نمانده است ، بنابراین اگر به دنبال لباس زیبا برای عید هستید ، اگر شیک پوشی را دوست دارید ، اگر به تیپ خود اهمیت میدهید با ما تماس بگیرید.
.
صنف پالان دوزان پایتخت
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز، نوروزتان امروز، امروزتان دیروز، دیروزتان پیروز، پیروزتان هر روز، اسگول شدی امروز!
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

اگه امسال قصد داری آجیل رو تحریم کنی پیشاپیش اس ام اس بزن بگو تا بیخودی خونت وقت تو تلف نکنیم….
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

خواستم برات سبزه عید بفرستم…گفتم شاید طاقت نیاری و تا عید بخوریش…
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

انقدر مار بازی در آوردی که سال ۹۲ رو به خاطر تو گذاشتن سال مار و افعی … حواست باشه پارسال هم خیلی گاو بازی در اورده بودی .. خدا کنه سال بعد سگ نشی..
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

ان شاء الله ماهی عیدت بیفته دست گربه … اِاِاِ فکر بد نکنی ها خدا شاهده به خاطر شکم گرسنه ی گربهه می گم….
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

به علت نبودن چرت و پرت از هم اکنون سال نو را به شما تبریک عرض مینماییم..
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖​

این روزا وقتی از راه رسیدید و سریع یه چایی دادن دستتون ، چایی رو ول کنید و فرار کنید چون قضیه خَر کردن تو برای خونه تکونیه ….


اس ام اس های ویژه تبریک عید نوروز
[h=1]
[/h]
گشت گرداگرد مهر تابناک، ایران زمین / روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین
ای تو یزدان، ای تو گرداننده ی مهر و سپر / برترینش کن برایم این زمان و این زمین
عید نوروز بر شما مبارک​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
اینا خط های دفترمه
———
————–
در این واپسین روز های سال ۹۱
یه جمله یادگاری برام بنویس . .​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​

مبارکتر شب و خرمترین روز / به استقبالم آمد بخت پیروز
دهلزن گو دو نوبت زن بشارت / که دوشم قدر بود امروز نوروز . . .​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑
بر سفره‌ی هفت سین نشستن نیکوست
هم سنبل و سیب و دود ِ کُندر خوشبوست
افسوس که هر سفره کنارش خالی ست
از پاره دلی گمشده یا همدم و دوست . .
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​

دو قدم مانده به خندیدن برگ
یک نفس مانده به ذوق گل سرخ
چشم در چشم بهاری دیگر
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان
یک سبد عاطفه دارم
همه ارزانی تان . . .
عید نوروز بر شما مبارک​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
هر چند زمان بزم و نوش آمده است
بلبل به خروش و گل به جوش آمده است
با چند بهار ، لاله‌ی خفته به خاک
نوروز کبود و لاله پوش آمده است . . .
عید باستانی نوروز بر شما مبارک​

●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
طوفان گل و جوش بهار است ببینید / اکنون که جهان برسرکار است ببینید
این آینه هایی که نظر خیره نمایند / در دست کدام آینه دار است ببینید . .​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
خوش آمد بهار
گل از شاخه تابید خورشید وار
چو آغوش نوروزر پیروز بخت
گشوده رخ و بازوان درخت
گل افشانی ارغوان
نوید امید است در باغ​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
نوروز رسید و ما همان در دیروز / در رزم نه بر دشمن شادی پیروز
این غُصّه مرا کشت که دور از میهن / هر سال سر آمد و نیامد نوروز !​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
چو صبح رایت خورشید آشکار کند / ز مهر قبله افلاک زرنگار کند
رسید موسم نوروز و گاه آن آمد / که دل هوای گلستان و لاله‌زار کند . .
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​

نوروز نُماد جاودان نوشدن است / تجدید جوانی جهان کهن است
زینها همه خوبتر که هر نو شدنش / باز آور ِ نام پاک ایران من است . . .​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است
بر طرف چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و مگو ز دی که امروزخوش است . .
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​

یکبار دگر نسیم نوروز وزید / دل‌ها به هوای روز نو باز تپید
نوروز و بهار و بزم یاران خوش باد / در خاک وطن ، نه در دیار تبعید . . .​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
دلتنگ ز غربتیم و شادان باشیم
از آنکه درست عهد و پیمان باشیم
بادا که چو نوروز رسد دیگر بار
با سفره‌ی هفت سین در ایران باشیم . . .​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است
خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی
این پیامی است که از دوست به یار آمده است
شاد باشید در این عید و در این سال جدید
آرزویی است که از دوست به یار آمده است . . .​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
ستاره بختتان بالا
سپیده صبحتان تابناک
سایه عمرتان بلند
ساز زندگیتان کوک
سرزمین دلتان سبز
سال جدید مبارک​

●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​

نوروز! خوش آمدی صفا آوردی / غمزخم فراق را دوا آوردی
همراه تو باز اشک ما نیز دمید / بویی مگر از میهن ما آوردی . . .​
●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑●๑​
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است / خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی / این پیامی است که از دوست به یار آمده است
شاد باشید در این عید و در این سال جدید / آرزویی است که از دوست به یار آمده است​
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
انجمن علمی مهندسی صنایع و پروژه دماوند

[h=2]طنز تلخ کما[/h] دسته بندی : طنز مهندسی

[FONT=times new roman, times, serif]چشم‌هایتان را باز می‌کنید. متوجه می‌شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست‌هایتان را بررسی می‌کنید. خوشحال می‌شوید که بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می‌دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می‌شود و سلام می‌کند. به او می‌گویید، گوشی موبایل‌تان را می‌خواهید. از این‌که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده‌اید و از کارهایتان عقب مانده‌اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می‌آورد. دکمه آن را می‌زنید، اما روشن نمی‌شود. مطمئن می‌شوید باتری‌اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می‌دهید. پرستار می‌آید.[/FONT]​
[FONT=times new roman, times, serif]«ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می‌شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟

[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]​
[FONT=times new roman, times, serif]«متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم».

«یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟

«از 10سال پیش، دیگه تولید نمی‌شه. شرکت‌های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی‌ها مشترکه».

«10سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم».

«شما گوشی‌تون رو یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این‌که به کما برید». «کما»؟!

باورتان نمی‌شود که در اسفند1387 به کما رفته‌اید و تیرماه 1412 به هوش آمده‌اید. مطمئن هستید که نه می‌توانید به محل کارتان بازگردید و نه خانه‌ای برایتان باقی مانده است. چون قسط آن را هر ماه می‌پرداختید و بعد از گذشت این همه سال، حتما بوسیله بانک مصادره شده است. از پرستار خواهش می‌کنید تا زودتر مرخص‌تان کند.

«از نظر من شما شرایط لازم برای درک حقیقت رو ندارین».

«چی شده؟ چرا؟ من که سالمم»!

«شما سالم هستید، ولی بقیه نیستن».

«چه اتفاقی افتاده»؟

«چیزی نشده! ولی بیرون از این‌جا، هیچکس منتظرتون نیست».

چشم‌هایتان را می‌بندید. نمی‌توانید تصور کنید که همه را از دست داده‌اید. حتی خودتان هم پیر شده‌اید. اما جرأت نمی‌کنید خودتان را در آینه ببینید.

«خیلی پیر شدم»؟

«مهم اینه که سالمی. مدتی طول می‌کشه تا دوره‌های فیزیوتراپی رو انجام بدی»..

از پرستار می‌خواهید تا به شما کمک کند که شناخت بهتری از جامعه جدید پیدا کنید..

«اون بیرون چه تغییرایی کرده»؟

«منظورت چه چیزاییه»؟

«هنوز توی خیابونا ترافیک هست»؟

«نه دیگه. از وقتی طرح ترافیک جدید رو اجرا کردن، مردم ماشین بیرون نمیارن».

«طرح جدید چیه»؟

«اگر راننده‌ای وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشینش می‌برن پارکینگ و تا گلستان سعدی رو از حفظ نشه، آزاد نمی‌شه».

«میدون آزادی هنوز هست»؟

«هست، ولی روش روکش کشیدن».

«روکش چیه»؟

«نمای سنگش خراب شده بود، سرامیک کردند».

«برج میلاد هنوز هست»؟

«نه! کج شد، افتاد»!

«چرا؟ اون رو که محکم ساخته بودن».

«محکم بود، ولی نتونست در مقابل ارباس A380 مقاومت کنه».

«چی؟!.... هواپیما خورد بهش»؟

«اوهوم»!

«چه‌طور این اتفاق افتاد»؟

«هواپیماش نقص فنی داشت، رفت خورد وسط رستوران‌گردان برج».

«این‌که هواپیمای خوبی بود. مگه می‌شه این‌جوری بشه»؟

«هواپیماش چینی بود. فیلتر کاربراتورش خراب شده بود، بنزین به موتورها نرسید، اون اتفاق افتاد».

«چند نفر کشته شدن»؟

«کشته نداد».

«مگه می‌شه؟ توی رستوران گردان کسی نبود»؟

«نه! رستوران 4سال پیش تعطیل شد»..

«چرا»؟

«آشپزخونه‌اش بهداشتی نبود».

«چی می‌گی؟!... مگه می‌شه آخه»؟

«این اواخر یه پیمانکار جدید رستوران گردان رو گرفت، زد توی کار فلافل و هات‌داگ....».

«الان وضعیت تورم چه‌جوریه»؟

«خودت چی حدس می‌زنی»؟

«حتما الان بستنی قیفی، 14هزار تومنه».

«نه دیگه خیلی اغراق کردی. 12هزار تومنه».

«پراید چنده»؟

«پرایدهای قدیمی یا پراید قشقایی»؟

«این دیگه چیه»؟

«بعد از پراید مینیاتور و ماسوله، پراید قشقایی را با ایده‌ای از نیسان قشقایی ساختن».

«همین جدیده، چنده»؟

«70میلیون تومن».

«پس ماکسیما چنده»؟

«اگه سالمش گیرت بیاد، حدود 2 یا 2 و نیم....».

«یعنی ماکیسما اسقاطی شده؟ پس چرا هنوز پراید هست»؟

«آزادراه تهران به شمال هم هنوز تکمیل نشده».

«چندتا خط مترو اضافه شده»؟

«هیچی! شهردار که رفت، همه‌جا رو منوریل کشیدن. مترو رو هم تغییر کاربری دادن».

«یعنی چی»؟

«از تونل‌هاش برای انبار خودروهای اسقاطی استفاده کردن».

«اتوبوس‌های BRT هنوز هست»؟

«نه! منحلش کردن، به جاش درشکه آوردن. از همونایی که شرلوک هلمز سوار می‌شد».

«توی نقش‌جهان اصفهان دیده بودم از اونا...»

«نقش‌جهان رو هم خراب کردن».

«کی خراب کرد»؟

«یه نفر پیدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه‌عباسه، یونسکو هم نتونست حرفی بزنه».

«خلیج‌فارس چه‌طور؟»

«اون هم الان فقط توی نقشه‌های خودمون، فارسه. توی نقشه گوگل هم نوشته خلیج صورتی».

«خلیج صورتی چیه»؟

«بعضی‌ها به نشنال‌جئوگرافیک پول می‌دادن تا بنویسه خلیج عربی، ایران هم فشار میاورد و مدرک رو می‌کرد. آخرش گوگل لج کرد، اسمش رو گذاشت خلیج صورتی...»

«ایران اعتراضی نکرد»؟

«چرا! گوگل رو فیلتر کردن».

«ممنونم. باید کلی با خودم کلنجار برم تا همین چیزا رو هم هضم کنم».

«یه چیز دیگه رو هم هضم کن، لطفا»!

«چیو»؟

«این‌که همه این چیزها رو خالی بستم».

«یعنی چی»؟

«با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که یک ساعت پیش تصادف کردی، علت بیهوشی‌ات هم خستگی ناشی از کار بود. چیزیت نیست. هزینه بیمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگی‌ات»!

«شما جنایتکارید! من الان می‌رم با رییس بیمارستان صحبت می‌کنم».

«این ماجرا، ایده شخص رییس بیمارستان بود».

«ازش شکایت می‌کنم»!

«نمی‌تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته .
[/FONT]
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه ی دوستای عزیزم بخصوص به دانشجو ها. متاسفانه یا خوشبختانه بزودی دوباره کلاسای دانشگاه باز میشه و دانشجو ها (البته اونایی که دانشگاهشون توو یه شهر دیگه هست) رنج و سختیشون دوباره شروع میشه.فصل بیخوابی
و حسرت ۸ ساعت خواب راحت
. فصل درس خوندن
فصل دیدن یخچال به صورت خالی
. فصل سرگرمی های مضر
(البته برای بعضی ها) . فصل
گذاشتن آشغال دم در
. فصل حمام کردن به صورت MP3
. فصل خدا حافظی با چت کردن
. فصل لباس شستن دانشجویی
. فصل اتو کردن لباس ها
. فصل تمیز کردن یه وجب جا
. فصل پاچه خواری استاد برای ۰۲/. نمره
. فصل دعوا های هم خونه ها و
هم اتاق ها با هم
. فصل خر خونی بعضی دانشجوها
. فصل بتونه کاری خواهران دانشجو بیش از پیش
. فصل گریه شب های امتحان
فصل صحبت های عشقولانه ی دانشجویی تا صبح
. فصل هنر
نمایی بچه ها سر کلاس ها
. فصل سختی های طاقت فرسا
. فصل عجله برای
رسیدن به کلاس ها
.وخیلی چیز های دیگه.امیدوارم برای ما هم دعا کنید تا این ترم رو هم به خوبی و خوشی پشت سر بزاریم.ممنون از همتون عزیزای من.
 

Similar threads

بالا