سردرد عجیبی دارم
تنها چیزی که از مغزم میگذره این شعره:
تنها چیزی که از مغزم میگذره این شعره:
در کناری از خانه ما اتاقیست سرد و آبی
تخت و گیتار کهنه من عکس یک زن به دیواری
زنی زیباروی و خندان یار من بود او دورانی
کنون من ماندم و من گیتاری و سیگار و تنهایی
عشق من رفت به تن خاک طعم شب نیست جز بیداری
ای عکس خندان بشنو از من خواهمت دید روزگاری
دیگرم نیست نای ماندن پایان آواز آغاز رفتن
تخت و گیتار کهنه من عکس یک زن به دیواری
زنی زیباروی و خندان یار من بود او دورانی
کنون من ماندم و من گیتاری و سیگار و تنهایی
عشق من رفت به تن خاک طعم شب نیست جز بیداری
ای عکس خندان بشنو از من خواهمت دید روزگاری
دیگرم نیست نای ماندن پایان آواز آغاز رفتن
چاقویی پنهان ته گنجه
دستای سردم
رگهای سبزم...
دستای سردم
رگهای سبزم...