کرد زبان کسی رو داریم

manwolf

عضو جدید
*یلدا در سنندج

شب یلدا را در سنندج "شه‌و چله" می‌گویند و در غزل فارسی از آن زلف یار تشبیه شده است.
برگزاری شب چله در هر دیار و شهر و روستایی آئین خاصی دارد که در کردستان نیز چنین است.برگزاری شب چله در سنندج با دیگر شهرهای کردستان متفاوت است.
"برهان ایازی" در کتاب آئینه سنندج، می‌نویسد:" در سنندج قدیم، سنندجی‌ها از سه ماه قبل در فکر شب چله بوده‌اند زیرا انگورها به بند کشیده، امرودها انتخاب، به و سیب خریداری و نگهداری و از همه مهم‌تر خربزه‌ها را در خم ترشی می‌پروراندند.
سنندجی‌ها بر این عادتند؛ که شب چله خربزه ترش و دلمه کلم را مهیا کنند که احتمالا در جای دیگری چنین نباشد.
ایازی می‌گوید:"سنندجی‌ها بعد از صرف شام " کاله‌ک ترش" می‌خورند، کاله‌ترش نوعی خربزه کوچک، معطر و شیرین است که در پایان فصل برداشت خربزه آن را به درون سرکه می‌انداختند تا ترش شود و داخل خربزه پرآب شده و آب آن را ترش و شیرین داخل ظرف جداگانه ریخته و خربزه را قاچ کرده و می‌خوردند و آخر سر هر کسی مقداری از آب خربزه را سر می‌کشید.
پیشینیان عقیده داشتند خربزه ترش کشنده میکروب، ضد آسم و خفگی است، شهد این خربزه معطر است و بعد که ترش می‌شد از سکنجبین معطرتر می‌شد.

* میوه‌های شب چله

علاوه بر خربزه ترش، هندوانه، سیب، انار، انجیر، گلابی، به و تخمه بوداده کدو و گندم برشته از جمله میوه و تنقلات بوده است که به عنوان خوردنی‌های این شب بلند سال مورد استفاده قرار می‌گرفت.
 

manwolf

عضو جدید
شهرستان‌های این استان عبارتند از: بانه،‌ بیجار، دیواندره، سقز،‌ سنندج،‌ قروه، کامیاران و مریوان. در حال حاضر استان کردستان با مجموعه شهرها،‌ روستاها و عشایری که در اقصی نقاط آن پراکنده شده و استقرار یافته‌اند، به یکی از نواحی در حال توسعه غرب کشور تبدیل شده و از پتانسیل‌های توریستی و تفرجگاهی بسیار خوبی برخوردار می باشد.
جغرافیای طبیعی و اقلیم استان کردستان
این استان منطقه‌ای کاملا‌ کوهستانی است که از مریوان تا دره قزل‌اوزن و کوه های زنجان جنوبی در مشرق گسترده شده است. ناهمواری‌های این استان که تحت ‌عنوان ناحیه کوهستانی کردستان مرکزی بررسی می‌شود، مشتمل ‌بر دو بخش غربی و شرقی است.
این دو قسمت از نظر شکل پستی و بلندی و جنس زمین متفاوتند. قسمت وسیعی از سنندج، مریوان و سرزمین‌های اطراف آنها تا جنوب کردستان بخش کوهستانی غربی را تشکیل می‌دهد.
در این ناحیه، یکنواختی و سستی جنس زمین اشکال مشابهی را به وجود آورده که از ویژگی‌های آن کوه‌های گنبدی شکل با شیب یکنواخت و ملایم همراه با دره‌های باز است.
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/upload/news/pose/8612/Kordest-ostan-az.jpg
این یکنواختی را طبقات آهکی سخت و سنگ‌های درونی که بین لایه‌های سست ظاهر می‌شوند،‌ درهم ریخته و آن را به صورت صخره‌های عریان درآورده است.
نوع مشخص این ناهمواری‌ها، ناحیه کوهستانی چهل چشمه در بین مریوان و سقز است که دنباله پستی بلندی‌های این ناحیه را در جنوب و مشرق، تشکیل داده‌اند و دامنه غربی آن تا داخل کشور عراق کشیده شده است.
در این ناحیه شعبه‌های رود قزل‌اوزن در شرق و شمال شرقی و رود سیروان در حنوب چهره زمین را به‌طور کامل تغییر داده‌اند.بخش کوهستانی شرقی، قسمت‌های شرقی سنندج را دربرمی‌گیرد و درحد فاصل ناحیه غربی و شرقی،‌ یک رشته از ارتفاعات آتشفشانی شمالی- جنوبی را به‌وجود می‌آورد.http://www.iran-eng.com/News/?id=84344
در شرق این رشته کوه،‌ شهرستان‌های قروه و بیجار قرار گرفته‌اند که شکل زمین در آنها با پستی و بلندی‌های ناحیه غربی به کلی متفاوت است.
از ویژگی‌های این ناحیه، وجود یک حصار کوهستانی متشکل از سنگ‌های دگرگونی و رسوبی است که دشت‌های مرتفع هموار و تپه ماهوری را احاطه کرده است. در این ناحیه به استثنای کوه‌های بیجار، دشت‌های نسبتاً وسیعی نیز وجود دارد. این دشت‌ها به‌وسیله شعبه‌های رود قزل‌اوزن قطع شده و به صورت تپه ماهور درآمده‌اند. مرتفع‌ترین دشت این ناحیه «هوه‌تو» خوانده می‌شود که با دو هزار و دویست متر ارتفاع در شمال سنندج واقع شده است.
بلندترین کوه‌‌های این ناحیه،‌ شاه‌نشین در شمال بیجار،‌ شیدا در مرکز و پنجه علی بین قروه و سقز است.استان کردستان به‌طورکلی تحت تأثیر دو جریان عمده هوای گرم و سرد قرار دارد و اقلیم‌های گوناگونی را به‌وجود می‌آورد.
بیشترین میزان بارش جوی در ناحیه غربی استان (شهرهای بانه و مریوان) حدود 800 میلی‌متر در سال و کمترین میزان بارندگی آن در ناحیه شرقی حدود چهارصد میلی‌متر در سال است. میزان نزولات جوی در قسمت مرکزی استان (شهرهای سقز و سنندج) نزدیک به پانصد میلی‌متر در سال است.تمام قلمرو استان در بهار و تابستان آب و هوایی خنک و معتدل دارد.
مقایسه ارقام میانگین دمای ماه‌های مختلف سال در مرکز استان نشان می‌دهد که متوسط دمای روزانه در اردیبهشت ماه شانزده و یک‌دهم و در مهر ماه شانزده و نه‌دهم درجه سانتی‌گراد است.
میانگین دمای ماه‌های این دوره از 22 تا 28 درجه سانتی‌گراد متغیر است. این درجه، دمای مطلوبی برای صنعت گردشگری می‌باشد. از این‌رو شش ماه از سال در مرکز استان کردستان برای جریان جهانگردی بهترین و مناسب‌ترین ایام به حساب می‌آید. سردترین ماه سال در شهرستان سنندج، بهمن ماه است که حداقل دمای آن به حدود یک درجه زیر صفر می‌رسد.
تعداد روزهای یخبندان در سنندج نود‌ودو روز در سال گزارش شده است.در پهنه استان کردستان پاره اقلیم‌های گوناگونی وجود دارد که در زیر به انواع و نواحی مشخص آن اشاره می‌شود:
  • دره میرآوا (امیرآباد) که زمستان‌های سرد و تابستان‌های معتدل دارد.
  • مسیر سنندج به سمت سقز (دشت اوباتو) که زمستان‌های معتدل دارد.
  • مسیرمریوان به دربنددزلی که زمستان‌های سرد با یخبندان‌های طولانی دارد و در فصل تابستان روزهای آن گرم و شب‌های آن خنک است.
  • ناحیه اورامانات که آب و هوای آن مرطوب و معتدل است.
  • مسیر سنندج به مریوان که اقلیمی نیمه خشک و نیمه مرطوب دارد.
نفوذ توده‌های مرطوب زمستانی و بهاری در مریوان و دریاچه زریوار تأثیر فراوانی در مرطوب و معتدل شدن هوای این ناحیه دارد. میزان رطوبت و بارش مناسب باعث ایجاد جنگل‌های انبوه بلوط و گونه‌های مختلف درختان جنگلی شده است. پوشش گیاهی این ناحیه مناظری شگفت‌انگیز و باشکوه دارند.
از آنجا که تنوع اقلیمی همراه با سایر شرایط مناسب، از جاذبه‌های مهم در صنعت جهانگردی به‌شمار می‌رود و جهانگردان خواهان دمای مطلوب و مطبوعی (بیست‌وپنج- بیست‌ودودرجه سانتی‌گراد) هستند،‌ استان کردستان به‌ویژه در فصول بهار و تابستان از این نظر بسیار مناسب و دارای توانایی های جهانگردی قابل توجهی می باشد.
جغرافیای تاریخی استان
مردمان کرد آریایی نژاد هستند که چندین هزار سال قبل از میلاد به این منطقه مهاجرت کرده‌اند. تاریخ اقوام کرد تا قبل از اسلام چندان روشن نیست. در اسناد سومری و بابلی و اکدی و آشوری نام اقوامی دیده می‌شود که شباهت به کلمه کرد دارد، ولی از همه نزدیک‌تر چه از لحاظ زبان‌شناسی و چه از نظر جغرافیایی و چه از نظر توصیفی، نام قومی است به نام کردوخوی که در کتاب سفر جنگی گزنفون ذکر شده است.
این قوم در کوه‌ها و دره‌های میان عراق و ارمنستان و مخصوصاً‌ در محلی که امروزه «زخو» نامیده می‌شود و در شصت کیلومتری شمال غربی موصل در عراق قرار دارد، ساکن بوده‌اند.
گزنفون، آنان را تا هنگامی که به جلگه‌های شمال رسیدند، تعقیب کردند و صدماتی نیز بر آنها وارد آوردند.پولیبیوس (دویست- یکصد و بیست ق.م) نیز از اقوامی که در قسمت‌هایی از آذربایجان کنونی زندگی می‌کردند و به‌نام «کورتییوی» یا کورتی‌ای خوانده می‌شدند، یاد می‌کند. استرابون و لیوی می‌گویند که این اقوام در فارس نیز ساکن بوده‌اند.
چنانکه در زمان ساسانیان و اوایل اسلام چادرنشینان کوهستان‌های فارس را کرد می‌خواندند. اگر تاریخ اقوام کرد در پیش از اسلام تاریک و مبهم است، تاریخ آنان در پس از اسلام در پرتو تألیفات مورخان اسلامی تا اندازه‌ای روشن‌تر است، ولی در این دوره هم، چون از کرد به‌طور فرعی و ثانوی- ضمن اخبار ممالک اسلامی- سخن به میان آمده، درباره تاریخ این قوم به‌طور اساسی و مستمر مطلب کاملی نوشته نشده است و فقط در دوره صفوی نخستین کتاب مهم درباره قوم کرد به زبان فارسی تدوین شده که همان شرفنامه بدلیسی است.
اعراب در تاریخ شانزده یا بیست هـ .ق. قلعه‌ها و استحکامات کردها را تصرف کردند. در بیست‌وسه هـ .ق. که سپاه عربی در ایالت فارس مشغول فتوحات بود، اکراد فارس در دفاع از فسا و دارابجرد شرکت داشتند. فتح شهر زور و داراباذ‌ که از شهرهای کردنشین بودند، در سال 22 قمری صورت گرفت.ابوموسی اشعری در سال 25 کردان را سرکوب کرد.
در سال 38 قمری اکراد ناحیه اهواز در قیام خریت ابن‌راشد برضد امیرالمؤمنین علی‌(ع) جانب خریت را گرفتند و پس از قتل خریت عده زیادی از ایشان کشته شدند.
در سال 90 قمری اکراد فارس سر به شورش برداشتند و این شورش به‌وسیله «حجاج ابن یوسف ثقفی» سرکوب شد. در سال یکصد و چهل و هشت هـ .ق. اکراد موصل قیام کردند و منصور خلیفه عباسی، «خالد برمکی» را برای سرکوبی آنان به آنجا فرستاد و وی نیز شورش کردها را سرکوب کرد.
در سال دویست و بیست و چهار هـ .ق. یکی از پیشوایان اکراد اطراف موصل به نام جعفر ابن فهرجیس برضد خلیفه معتصم سر به شورش گذاشت خلیفه سردار معروف خود آیتاخ را به جنگ او فرستاد.
آیتاخ پس از جنگی سخت جعفر را کشت و بسیاری از اکراد را مقتول یا اسیر کرد و امیران و زنان و اموال ایشان را به تکریت برد.در سال دویست و سی و یک هـ .ق. اکراد به اطراف اصفهان و فارس تاختند.
یکی از سرداران ترک خلیفه به نام وصیف، پس از پیروزی، نزدیک به 500 نفر از آ‌نان را به اسیری به بغداد برد.در سال دویست و هشتاد و یک هـ .ق. چادرنشینان عرب با اکراد در نواحی موصل و ماردین متحد شده و تحت رهبری حمدان ابن حمدون جنگ علیه معتضد را شروع کردند که به کشته شدن و اسارت گروهی از آنان منجر شد.
در سال 314 قمری در زمان خلافت المقتدر بالله و امارات ناصرالدوله حمدانی، در ناحیه موصل یک بار دیگر کردها سر به شورش برداشتند.
در فاصله سال‌های سیصد و بیست و هفت و سیصد و چهل و پنج هـ .ق. شخصی به‌نام دیسم که از خوارج بود و پدری عرب و مادری کرد داشت، با گردآوری کردهای آذربایجان، با آل‌مسافر و دیگر حکمرانان آذربایجان به جنگ پرداخت و سرانجام گرفتار شد و در زندان درگذشت. در قرن‌های چهارم پنجم و ششم هجری، شدادیان که کرد بودند حکومت‌های مستقلی را در نواحی کردنشین تشکیل دادند.
خاندان شدادی از قبیله روادی بودند و دولت معروف ایوبی در مصروشام از همین خاندان برخاستند.در سال سیصد و نود و پنج هـ .ق. عضدالدوله دیلمی با کردهای موصل درگیر شد و پس از غلبه، قلاع آنها را ویران کرد و همه سران کرد را به قتل رسانید.
در سال سیصد و هفتاد و سه هـ ‌‌.ق. محمدبن غانم همراه کردان برزکانی در حوالی قم علیه فخرالدوله دیلمی سر به شورش برداشت، لیکن فخرالدوله دیلمی سر به شورش برداشت، این در حالی بود که فخرالدوله به وسیله بدربن حسنویه با وی از در صلح و آشتی درآمد، اما دیری نپائید که سپاهی را روانه سرکوبی وی کرد.
محمدبن غانم در این پیکار شکست خورد و به اسارت سپاهیان فخرالدوله درآمد و در اسارت درگذشت.یکی از رویدادهای مهم دوران زمامداری شرف‌الدوله دیلمی (سیصد و هفتاد و دو- سیصد و هفتاد و نه هـ ‌‌.ق.) پیکار او در سال سیصد و هفتاد و هفت هـ ‌‌.ق. با بدربن حسنویه در کرمانشاه است که به پیروزی بدر و شکست شرف‌الدوله منجر شد.
در نتیجه بدربن حسنویه بر قسمت مهمی از عراق عجم مسلط شد. وی در سال چهارصد و پنج هـ ‌‌.ق. به دست طایفه‌ای کرد که جورقان نام داشت،‌ کشته شد. شمس‌الدوله پسر فخرالدوله دیملی بلافاصله متصرفات وی را ضمیمه قلمرو خود کرد.
شاپور خواست (خرم‌آباد)، دینور، بروجرد، نهاوند،‌ اسدآباد و قسمتی از اهواز ازجمله متصرفات او بودند. ظاهراً اصطلاح کردستان را سلاجقه برای تمیز نواحی کردنشین از ولایت جبال عراق وضع کردند و آن ایالتی بود مشتمل بر سرزمین‌های بین آذربایجان و لرستان و قسمتی از اراضی سلسله جبال زاگرس که مرکز آن نیز در ابتدا ناحیه بهار در هجده کیلومتری شمال غربی همدان و بعدها چمچمال در نزدیک کرمانشاه امروزی بود.
شهرهای کردستان در زمان حمله مغول از قتل و غارت مصون نماند. در زمان تیمور و ترکمانان قره‌قریونلو و آق‌قریونلو، کردستان و دیار بکر میدان تاخت و تاز سپاهیان تیمور و ترکمانان شد.
شاه اسماعیل اول- مؤسس سلسله صفویه‌ - به علت این که کردها پیرو مذهب تسنن بودند، چندان روابط حسنه‌ای با آنها نداشت، در مقابل، ‌سلاطین عثمانی در تقویت هرچه بیشتر کردان می‌کوشیدند.
در دوره صفویه دولت ایران به قسمت وسیعی از کردستان آن روز تسلط داشت که دامنه‌های شرقی کوه‌های زاگرس را دربرمی‌گرفت.با تشکیل سلسله زندیه، برای نخستین بار در تاریخ ایران سلسله‌ای کردنژاد به سلطنت رسید.
در اواخر سلسله زندیه نیز طایفه دنبلی که یکی از طوایف بزرگ کرد بود، قسمتی از آذربایجان غربی را در تصرف داشتند و مرکز حکومت و قدرت آنها شهر خوی بود. در قرن نوزدهم میلادی بارها کردها در خاک عثمانی میل باطنی خود را برای رسیدن به استقلال و تشکیل دولتی کردزبان ظاهر کردند.
در سال هزار و هشتصد و هفتاد و هشت میلادی شیخ عبیدالله نقشبندی به فکر تأسیس کردستان مستقل تحت حمایت دولت عثمانی افتاد. در سال هزار و هشتصد و هشتاد میلادی طرفداران وی، اطراف ارومیه، ساوجبلاغ، مراغه و میاندوآب را به تصرف خود درآوردند و سپاهیان ایران به زحمت توانستند تجاوز آنان را دفع کنند.
در سال هزار و نهصد و چهل و شش میلادی قاضی محمد همزمان با حضور قوای متفقین در ایران و حمایت دولت روسیه شوروی از او، جمهوری خلق کردستان را که مرکز آن مهاباد بود،تشکیل داد. پس از تخلیه کامل ایران از قوای متفقین و اعزام ارتش دولت مرکزی به نواحی آذربایجان و کردستان،‌ این شورش و جمهوری ناشی از آن نیز از هم متلاشی گردید.
سنندج
گفته می‌شود قلعه سنه دژ (سنندج) را سلیمان‌خان اردلان والی کردستان در زمان شاه‌صفی (هزار و سی و هشت - هزار و پنجاه و دو هـ ‌‌.ق.) آباد ساخت و کلمه غم‌ها را که به حساب ابجد هزارو چهل و شش می‌شود ماده تاریخ آن قرار داد. هیچیک از جغرافی‌نویسان اسلامی، این شهر را به این اسم در آثار خود ذکر نکرده‌اند.
در گذشته به جای شهر سنندج فعلی شهری به نام سیر وجود داشت که این کلمه در فارسی به معنای سی‌سر است. مجاور سی‌سر، محلی بود به نام صدخانیه (صدخانه) که احتمالاً به مرور زمان این نام به سنه تغییر یافته است. سنندج مدت چهار قرن تحت حکومت حکام موروثی خاندان اردلان بود که نسبت خود را به ساسانیان می‌رسانیدند.
در جنگ‌های دولت‌های ایران و عثمانی در دوره صفویه، این خاندان گاه جانب ایران را می‌گرفتند و زمانی از عثمانی طرفداری می‌کردند. کریم‌خان زند در سال هزار و صد و چهل و شش هـ ‌‌.ق. سنندج را ویران کرد و پس از یک دوره هرج و مرج، خسروخان اردلان در سنندج مستقر شد. آغامحمد خان قاجار به پاس خدمات وی سنقر را نیز ضمیمه قلمرو حکومتی او کرد.
از سال هزار و دویست و چهارده تا هزار و دویست و چهل هـ ‌‌.ق. امان‌الله خان پسر خسروخان در سنندج حکومت کرد که در این مدت اصلاحات زیادی برای آبادانی و عمران شهر سنندج به عمل آمد.
در حکومت رضاقلی‌خان اردلان بین اعضای این خاندان اختلافاتی به‌وجود آمد و پس از یک سلسله کشمکش‌ها، سرانجام امان‌الله خان برادر رضاقلی‌خان به حکومت رسید و درحقیقت این شخص آخرین والی موروثی سنندج بود که از ســــال هزار و دویست و شصت و پنج تا هزار و دویست و هشتاد و چهار هـ ‌‌.ق. حکومت کرد.
در سال هزار و دویست و هشتاد و چهار هـ ‌‌.ق. دولت مرکزی، حاج‌میرزا معتمد‌الدوله عموی ناصرالدین شاه را به حکومت کردستان منصوب کرد که تا سال هزار و دویست و نود و یک هـ .ق. در آنجا حکمرانی می‌کرد.در حال حاضر سنندج مرکز استان است و یکی از شهرهای زیبای استان کردستان و غرب کشور به حساب می آید.
مراکز دیدنی و تاریخی:
  • امامزاده پیر عمر، امامزاده پیر محمد، امامزاده عبدالله، مسجد هاجره خاتون، دریاچه پشت سد قشلاق، دشت دهگلان، جنگل‌های سنندج، روستای نگِل، روستای صلوات آباد، کوه کوچسار، کوه شیخ معروف، کوه مسجد میرزا، کوه ملا کاووف کوه هوار برزه، کوه چرخ لان، کوه سراج الدین، پل قشلاق، پل شیخ، قلعه پلنگان، قلعه حسن آباد، عمارت سالار سعید، عمارت مشیر، خانه آصف وزیری، عمارت وکیل الملک، عمارت امجد الاشراف
بانه
پیش از اسلام طایفه‌ای زرتشتی به نام قه‌قو بر بانه حاکم بودند که در حمله اعراب و بعداز آن، اختیار دینی‌ها حکومت آن را به دست گرفتند. تا اواسط سده سیزدهم هجری نام اصلی شهر بانه به‌روژه (آفتابگیر) بود و قباله هایی نیز وجود دارد که در همه آنها مرکز بانه قصبه به‌روژه نامیده شده است.
این شهر یک بار در قبل از جنگ جهانی اول و بار دیگر در جنگ جهانی دوم دچار آتش‌سوزی شدیدی شد. اکنون گورستان شمال شرقی شهر را بانه کهنه یا کهنه بانه می‌نامند.
علت تغییر نام و جابجا شدن محل شهر به واسطه شیوع بیماری‌های وبا و طاعون بود که هر چند سال یک بار شایع می‌شد و چون بازماندگان، محل اولیه را آلوده می‌پنداشتند، مجدداً در جای دیگری به ایجاد شهر و ده می‌پرداختند. آتش‌سوزی و جنگ‌های قبیله‌ای یکی دیگر از عوامل جابجا شدن محل شهر بود.
در بانه، آبادی‌هایی به نام‌های نیزه دوکهنه، به روژه کهنه، سیاومه کهنه، آرمرده کهنه، توده کهنه و غیره هم شنیده می‌شود، ولی آبادی‌هایی نیز با همان نام‌ها بدون کلمه کهنه وجود دارد. نام بانه را از کلمه کردی Bon به معنی پشت بام و متأثر از ارتفاعات و نحوه استقرار و موقعیت شهر بانه می‌دانند.
ارتفاع هزارو پانصد و بیست و پنج متری شهر از سطح دریا و چشم‌انداز ارتفاعات اطراف آن موجب شده مردم برای رسیدن به شهر مسیر زیادی را به طرف سربالایی طی کنند. نام بانه را به معنی خانه (منظور اقامتگاه و آبادی و مسکن است) و اردو (منظور اردوگاه سربازان است) و پادگان (شهر دو قلعه بزرگ داشته) نیز تفسیر کرده‌اند.
مراکز دیدنی و تاریخی:
  • زیارتگاه سلیمان بیک، دشت‌های بانه، جنگل‌های بانه، غار شووی، زرینه رود، رود بانه، سد باستانی شو، شهرتاریخی آرمرده
بیجار
شهرستان بیجار در سال 1220 ه . ق توسط محمد خان گروسی حاکم گروس رونق یافته بازار شهر بیجار از آثار دوره صفویه است و در دوران قاجار مرمت شد.
شهر بیجار با ارتفاع 1870 متر از سطح دریا به بام ایران ملقب شده و مردم منطقه اکثرا کشاورز هستند. سالیانه حدود یکصد هزار تن گندم در این منطقه تولید می‌شود و به همین جهت بیجار را انبار غله غرب نامیده اند. منطقه گروس دارای تمدنی کهن است و کتیبه هایی که در بعضی از نقاط آن کشف شده و به خط هیراتیک می باشد ثابت می کند که قبل از پیدایش دولت آشور (3000 سال قبل ) در این منطقه تمدن‌هایی وجود داشته است.
مراکز دیدنی و تاریخی:
  • دشت بیجار، رود سیروان، چشمه آب تلخ، قلعه قمچقای، برج آجری اوشقون بابا
دیوان دره
دیواندره یکی از شهرستان های بسیار زیبا و دیدنی استان کردستان است که در فاصله نودوپنج کیلومتری شمال سنندج واقع است. دیواندره امروزی یکی از کانون‌های درحال توسعه روستایی بود که یک دهه قبل به شهر تبدیل شده است. این شهرستان آب و هوایی معتدل و مطبوعی را دارا می باشد.
مراکز دیدنی و تاریخی
  • غار کرفتو، رود قزل اوزن، شهر صلوات آباد
سقز
می‌گویند که این شهر با نام ایزیرتا در نخستین اتحاد ماد، پایتخت مادها بود. سرکردگان ماد در اطراف شهر استحکاماتی برای خود ساختند که از آن جمله زیویه و قپلانتوی کنونی (آدامائیت) را می‌توان نام برد. در این زمان سارگن دوم پادشاه آشور به سرزمین ماد تاخت، مادها شکست خوردند و ایزیرتا، زیویه و آدامائیت را ویران کرد.
پس از آن سکاها به تحدید بنای این شهر پرداختند و سقز را به نام اسکیت (ساکز) به‌عنوان پایتخت خود انتخاب کردند. نام امروز سقز از نام قوم سکه- سکا- اسکیت- سکز به یادگار مانده و سکز همان ساکز است.
دو وجه تسمیه دیگر نیز برای این شهر نقل شده است؛ یکی به دلیل درخت حبه‌الخضر یا ون است که گویا در اطراف سقز وجود داشت و دیگر این که، این شهر را سه دختر ساخته‌اند و لذا سه قز (قز در ترکی به معنی دختر) نامیده می‌شد.شهر سقز سابقاً در دشتی در جنوب غربی شهر فعلی قرار داشت که اکنون به کهنه سقز یا سقز کهنه معروف است.
شهر فعلی ابتدا در اطراف بازار به‌وجود آمد و قدیمی‌ترین محله، همان محله بازار شهر است که بعداً در اثر ارتباط تبریز، سنندج و بانه طرفین جاده‌های آن آباد شد. در حال حاضر‌ موقعیت طبیعی و نحوه استقرار شهر در دامنه ارتفاعات و رودخانه‌ای که از کنار آن جاری است، این شهر را به یکی از زیباترین و دیدنی‌ترین شهرهای کردستان مبدل ساخته است.
مراکز دیدنی و تاریخی:
  • قلعه زیویه، تپه زیویه، دشت‌های سقز، جنگل‌های سقز، سیمینه رود
قروه
در مورد شهر قروه می گویند که این شهر در دشت وسیعی در نودوسه کیلومتری شرق سنندج و شمال غربی همدان قرار دارد و از آغاز در طول جاده سنندج به طرف همدان توسعه یافته است. مرکز حکومت این شهر در گذشته روستای قصلان بود که توسط امان‌الله خان بزرگ، والی معروف کردستان در محوطه آن بناهایی از قبیل: قلعه، عمارت، مسجد، حمام،‌باغ و بیشه بزرگی احداث شده است.
در حال حاضر قروه به دلیل شرایط خاص زمین ساختی و چشمه‌های آب گرم و معدنی مورد توجه مسافرین و گردشگرانی است که به همین دلیل اقدام به مسافرت به این شهر می‌نمایند.
مراکز دیدنی و تاریخی
  • امامزاده گورگور، مسجد دارالاحسان، دشت قروه، کوه پنجه علی، کوه حسین بک، حمام قصلان، تپه بابا گورگور، عمارت خسرو آباد
کامیاران
یکی دیگر از شهرستان های زیبا و سرسبز استان کردستان شهرستان کامیاران است. کامیاران یکی از شهرستان‌های تازه تأسیس استان کردستان می باشد که در فاصله شصت و پنج کیلومتری جنوب سنندج واقع شده است.
ویژگی‌های عمومی، فرهنگی و مردم‌شناختی مردم این شهرستان نیز همانند سایر نواحی استان کردستان می‌باشد. این شهرستان در بهار و پاییز آب و هوای دلپذیری دارد و می‌تواند پذیرای دوستداران طبیعت باشد.
مراکز دیدنی و تاریخی
  • دشت کامیاران، دشت امیرآباد، چشمه آب معدنی گواز
مریوان
این شهر بیش از یکصد سال سابقه تاریخی دارد. یکی از شاهزادگان قاجاربه نام فرهاد میرزا که کمی پیش از مشروطیت در این محل حکومت می‌کرد، در مریوان قلعه‌ای بنا کرد که جریان بنای آن را در کتیبه‌ای که به دیوار مسجد دارالاحسان (مسجد جامع سنندج) نصب کرده، شرح داده است.
این شهر مرزی در همسایگی دولت عثمانی قرارداشت و به دستور ناصر‌الدین ‌شاه قاجار در سال هزار ودویست و هشتادودو هـ.ق قلعه‌ای مستحکم در آنجا احداث شد.
در سال هزارو دویست و هشتادو شش حاج فرهاد معتمد‌الدوله بر استحکام قلعه افزود و آن را شاه‌آباد نامید. در کنار همین قلعه نظامی، روستایی به ‌وجود آمد که به نام قلعه (مریوان) نامگذاری شد.
در داخل شهر به دستور حاج معتمد‌ الدوله یک باب قنات، حمام و آب‌ انبار احداث شد. بعد از حاج فرهاد معتمد‌ الدوله، حاج محمد علیخان ظفر ‌الملک قلعه را وسعت داد و در داخل آبادی شاه آباد چندین باب منزل، یک کاروانسرا وقناتی دیگر احداث کرد.
بعدها کلیه این تأسیسات دراثر شورش وهرج ومرج عشایرکرد منطقه، ویران شد. در اوایل حکومت پهلوی، حاکم وقت در روستای موسک قلعه‌ای بنا نهاد که امروزه از آن به عنوان پادگان استفاده می‌شود و فاصله چندانی با شهر ندارد. وجود دریاچه زریوار در غرب شهر مریوان زیبایی خاصی به این شهر بخشیده و آن را به یک منطقه تفریحی و سیاحتی مبدل کرده است.
مراکز دیدنی و تاریخی
  • دریاچه زریوار، جنگل‌های مریوان، اورامانات تخت، روستای درکی، کوه کانی چرمه، کوه سنا سره، کوه میانه، کوه پیازه، کوه تخت، سنگ نبشته اورامانات، قلعه ایمام
 

manwolf

عضو جدید

تاریخچه کردستان بزرگ , در سایه ایران بزرگ
شهرهای اشغال شده ایران در کردستان ترکیه پیش از نبرد چالدران بین شاه اسماعیل صفوی و ترکان عثمانی در سال 1514 میلادی شامل زیر می باشد :
  • دیار بکر (آمد) - وان - غازی عینتاب (دیلوک) - بینگول (چیولیک) - آدیامان (سمسور) - سیواس - اسکندرون - ارزروم - ارزنجان - قارص - تاتوان - مرعش - الازیغ (خارپوت) - باتمان - تونجلی (درسیم) - ماردین - مالاتیا - دوغو بایزید - حکاری (جولامیرگ) - شرناخ - بوتان
متاسفانه وضعیت مردم ایرانی کردستان ترکیه نیز نامناسب است . شایسته است دولت جمهوری اسلامی ایران نه تنها توجه بیشتری به کردستان ایران بلکه از تمامی مردم و سرزمینهای کورد نشین منطقه حمایت کند . کردستان عراق امروزه به منطقه ای جدا از عراق تبدیل شده است . رئیس اقلیم کردستان و مجلس جدا و . . . این امر نیز مایه خوشحالی ملت ایران است که از عربها جدا شده اند و بدون شک خوشحالی نهایی ملت ایران پیوند دوباره این مناطق کرد نشین با کشور اصلی خود است . زبان کردی نیازمند گسترش و حمایت دولت ایران دارد و گسترش امکانات این مناطق نیز بسیار ضروری است . مردم آذربایجان و کردستان بیشترین نزدیکی هویتی و تاریخی را با یکدیگر دارند . تیره های آذری و کردی هر دو از مدیا یا ماد آریایی گرفته شده است و حتی زبان آنان تا چند قرن پیش بسیار نزدیک به یکدیگر بود . زبان باستانی آذری تا چند قرن پیش که به مرور زمان به ترکی آذربایجانی تغییر کرد بر طبق دهها سند معتبر تاریخی ریشه ای کاملا پهلوی باستانی داشته است . زبان کردی هم که دیگر نیازی به اسناد ندارد و ریشه اش از زبان پهلوی و اوستایی ایران باستان می باشد . منطقه بسیار زیبا - دست نخورده - شگفت انگیز و رویایی هورامانات یا اورامانات که بر فراز تپه ای در جنوب کردستان قرار گرفته خود نشان از هویت ملی کهن آنجا دارد . مردمان اورامان کردستان به صورتی باورنکردنی هنوز پس از گذشت هزاران سال به زبان پهلوی سخن میگویند . برخی از آنان زرتشتی هستند . آتشکده ای نیز از دوره های کهن آنجا موجود می باشد . لباسهای اورامان کاملا سنتی و ارزشمند است. ریشه ساخت کفشهای اورامانی به حدی قدمت دار که امروزه هرکدام با قیمتهای بالا به عنوان صنایع دستی خرید و فروش می شود . شما نیز اگر تاکنون سفری به کردستان و دریاچه زیبایش و به خصوص اورامان نداشته اید زمان را از دست ندهید و برای دیدن هنر و فرهنگ ایرانی رهسپار کردستان شوید . حال سخن به درازا نمی بریم و گوشه ای مشخصات این سرزمین کهن را یادآور می شویم .
نقشه کردستان بزرگ ایران زمین پس از الحاق کردها - ارمنیها - گرجیها و آذریها به بدنه اصلی کشورشان ٫ ایران
اشغال کردستان ایران توسط تورکهای عثمانیها در قرن پانزدهم سرزمینهای ایران که کردستان در آن جای داشت پس از هزاران سال از متلاشی شد و امپراتوری عثمانی آن را کردستان نامید . در جنگ جهانی اول عثمانی ها کردستان ایران را بین عراق و ترکیه تقسیم کردند . سرزمین جزیره هم بین عراق و سوریه تقسیم شد . عده ای از کردها هم در قسمت قفقاز ساکن هستند . نام کردستان نخستین بار در قرن 12 میلادی در زمان فرمانروایی سلطان سنجر دیده شده است . کردستان از سال 612 قبل از میلاد تا قرن 15 پس از میلاد یعنی چیزی در حدود 2000 سال بخشی جدا نشدنی از ایران بود که متاسفانه با یورش سپاه عثمانی آنجا اشغال شد و از ایران جدا گشت . در کتاب کرد و کردستان ترجمه جواد هاتفی آمده است :
کردها از اصیل ترین نژاد ایرانی هستند که قرن ها از کرانه های بین النهرین و کشور عراق و ترکیه تا مرزهای شوروی بخشی از ایران بوده است . آنان در فلات ایران به کشاورزی و دامداری مشغولند و زبانشان بخشی از زبان ایرانیان باستانی است که هویت خود را پس از حمله سپاه اسلام حفظ نموده اند .
در دایره المعارف کلمبیا و ایکنیک دسک آمده است
کوردها بخشی از نژاد ایرانی هستند برخی چادر نشین هستند و برخی شهر نیشین . مردمی دلاور - جنگجو و قوی دارد
بازیل نیکیتین در کتاب تاریخچه کرد نوشته است
کردها بر خلاف اکثر ایلات و عشایر ایران سنی مذهب هستند و جماعت شافعی . برخی علی اللهی و برخی توتمیسم هستند . آنها یکی از مهم ترین و کهن ترین ایلات ایران می باشند . طوایف گوناگونی منجمله گورانی - کلهری - سنجابی - قبادی - زعفرانلو - شادلو و . . . دارند .
در کتاب ایرانشهر نوشته استاد شاپور راسخ و جمشید بهنام از انتشارات یونسکو آمده است اگر کردان را از حیث نژادی نسبت به دیگر اقوام ایرانی مقایسه کنیم از لحاظ جسمانی و چهره ای و نیرومندی به ایرانیان باستان بسیار نزدیک هستند . در دایره المعارفهای اینترنشنال و بسیاری دیگر جهان آمده است
کردهای نژاد کهن ایرانی هستند که امروزه در سرزمینهای بسیاری پراکنده هستند از جمله : خراسان - فارس - کردستان - کرمانشاه - لرستان - آذربایجان غربی - عراق - ترکیه - سوریه - ارمنستان
منابع طبیعی و سرمایه های کردستان
کردستان از دره ها و کوه های بلند و جلگه های حاصلخیز تشکیل شده است . کردستان کنونی ایران فقط بخش کوچکی از کردستان حقیقی ایران است . این سرزمین از از نظر منابع تا حدود زیادی غنی است . مهم ترین معادن آن معدن طلای کردستان است که دارای اهمیت خاصی در خاورمیانه است . شوربختانه 80% از حق استخراج طلای کردستان را کشور فخیمه انگلستان به تاراج می برد و تنها 20% آن را به کشور ایران می دهد . امیدواریم دولت کنونی و دولتهای بعدی به چنین خیانت بزرگی به ملت ایران و مردم نیک سرشت کردستان که حق بسیاری از سهم طلای کردستان دارند خاتمه دهند و معدن طلای کردستان نیز مانند صنعت نفت نیز ملی شود . این خواست تک تک ملت ایران است و حق طبیعی مردم کردستان ماست که از درآمد های طبیعی آنجا بهره مند شوند و درصد دیگر بین همگان تقسیم شود . معادن بزرگی دیگر همچون : مرمریت اوریه - مرمریت قلعه شیخان - مرمریت کاوشان - مرمریت صالح آباد - مرمرقصلان - معدن رالگاروارپیمان داشکن - سنگ میهم سفلی - سنگ آهک موسک مریوان - نمک آبی بیجار و دهها معدن دیگر در کردستان کنونی ایران وجود دارد . کردستان عراق که در اصل بخشی از کردستان آریایی ایران است نیز در شهرهای عین طلاح و بوتماه دارای غنی ترین چاههای نفتی جهان می باشد . متاسفانه دولت پیشین عراق در زمان صدام حسین گجستک بخش بسیار زیادی از نفت کردستان را استخراج می کردند و درصد بسیار کمی از آن را به خود کردها می دادند.صدام بر این باور بود که کردها ایرانی هستند و به همین جهت در سرکوب آنها از هیج تلاشی فروگذار نبود . حتی در بخشهای از کردستان عراق متهم به نسل کشی کوردهای آریایی است . پس از سقوط دولت ننگین صدام حسین آمریکایی ها و انگلستانی ها که پایه گذار دولت صدام بودند در چپاول هرچه بیشتر منابع نفتی کردستان کوشش کردند . در کردستان ترکیه نیز نفت و آهن و مس استخراج شده است ولی ارزش زیادی در سهم منابع خاورمیانه ندارد . دولت ترکیه هم درگیرهای بسیاری با کوردهای ایرانی داشته است . دولت غربی و بی هویت ترکیه که کعبه آرزوهایش این است که بخشی از اروپا شود به کردهای ایرانی که در کشورش زندگی میکنند حتی تا چند سال اخیر اجازه برپایی جشن ملی نوروز را نمی داد . سرزمینهای کردستان عراق از لحاظ کشت توتون بسیار قوی می باشد . در جلگه اربیل گندم بسیاری کاشته می شود . مردمان کورد چه زن و چه مردم از لحاظ کشاورزی نیرومند و قوی هستند . دریاچه وان در کردستان ترکیه دارای آثار باستانی ایران می باشد . کاخ خشایارشا در وان کردستان قرار گرفته است .
منبع از سایت سلام کرمانشاه
 

manwolf

عضو جدید
شعر

شعر

شعر زیبای اقلیم کاش ها از احمد عزیزی


ژانویه 19, 2011


کاشکی آینه عریانی نداشت​

هیچ چشمی پلک پنهانی نداشت​

کاش هر کوهی بهار رنگ بود​



هر درختی لانه آهنگ بود​

کاش هر باغی که در گل می نشست​

زیرهر برگش تأمل می نشست​

کاش مرزی بود بین خاک و خواب​

کاش رودی می گذشت از جان پاک​

کاش برف خستگی کم می نشست​

جای یخ بر سنک شبنم می نشست​

کاشکی این کاش ها اقلیم داشت​

آرزوی های بشر تقویم داشت​

جرم ماضی آب می شد روی حال​

کس نمی ترسید از سمت محال​

هر که دل می جست د ستش باز بود​

هر که گل می خواست در پرواز بود​

کاش انسان دفتر ادراک بود​

کاش شهوت مثل شبنم پاک بود​

کاش ، مرزهای رقص ما آزاد بود​

رنگ در موسیقی ما شاد بود​

هیچکس در شهر ما دردی نداشت​

هیچ سبزی آفت زردی نداشت​

برای این شاعر فاخر آرزوی صحت وسلامتی از درگاه ایزد منان خواهانیم.
=========================================فرنگیس کاویان 1390 اسلام اباد غرب
 

manwolf

عضو جدید
شعر

شعر

گرگها خوب بدانند که در این ایل غریب گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
 

zahra_7

عضو جدید
گرگها خوب بدانند که در این ایل غریب گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز



بسیارعالی بودوکامل
 

manwolf

عضو جدید
مامۆستا عه لی ئه شره ف(په رته و):
...........................................................
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که‌م بــــۊش بچم دیره ، له‌ی شــوڕ شــوڕ وارانه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه‌ شـــو بمینه لامــان مـــــــه‌ر ئیــــــره بیــــاوانه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ئامــــان وه تۆ هـــاوردم ، دی باڵ و په‌ڕم نه‌شکن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چــــۊ کـــۆتر زه‌خمی­گم هــــامـــــــه‌ لێو ئی بانه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عـــۆمـــریگه‌ چــــه‌وه ریتم ، پامــــاڵ جــــــوانیتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیلا که ده‌مـــێ ته‌ڕ کــه‌م له‌و چک چک زوڵفــانه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که‌م بــــۊش بچم دیره ، ئه‌ر مـــردمه چۊ هیلــم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ئاخه شه‌ویه‌که‌ت خیســــه له‌ی وه‌خت زمستانه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ئه‌ی داد جوانیمان ، چـــــۊ نه‌قش ســـه‌راوی بی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خـــــاوێ بی و تاوێ بی ئی هـــــه‌ور وه‌هـــارانه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا گیان نه‌که‌نی عۆمرێ راحه‌ت نیه‌گری ئه‌ی‌ دڵ[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به‌ختت بسزێ سه‌د جـــار مـــردن مه‌گه‌ ئاسانه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دنیا ئه‌گه ویران بوو ، رخــم له چه چوو « په‌رته و »[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ده‌رویشــــم و ئاواره‌ مــــاڵم وه ســــه‌ر شـــــانه[/FONT]
 

manwolf

عضو جدید

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] مامۆستا هێمن:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]په یامی من به گوێی ئه م د ڵبه ره نازداره راناگا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه سیم بێ سیم ده بینێ،شل ده بێ به م کاره راناگا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوتی سه برت هه بێ دووباره دێمه و دیتنت ئه مما[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]له گورتی دا ته مه ن،وا دیاره به و دیداره راناگا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وه کوو په روانه ده وری لێ ده ده ن لاوانی خۆوڵاتی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوڵی ئێره به ژوانی بولبولی ئاواره راناگا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه خۆش و ده رده دارو دڵ بریندارم،په رستارێک[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به حاڵی ئه م دڵه پر ژان و و پر ئازاره راناگا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ده که ی ماچی ده م و لێوان ئه گه ر هێز و گورێکت بێ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ده نا جوانێک به ده ردی ئاشقی بێ چاره راناگا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هه تا کۆمتر ده بێ پشتم پتر هه ڵده کشێ مینی ژۆب[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ئیتر ده ستم به داوێنی کچی ئه م شاره راناگا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ده بێ بولبول له من فێربێ غه زه ڵ خوێنی،به ڵام چبکه م[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گرفتارم،چریکه م به و گوڵ و گوڵزاره راناگا[/FONT]
 

torreto

عضو جدید
سلام بر همگی-من کرد کرمانشام ولی خیلی وقته کرج زندگی میکنم به طوری که همه چی یادم رفته -الان که این جملات کردی رو میخونم میبینم چقد از اصل خودم دور افتادم:eek:
 

manwolf

عضو جدید
گرگها خوب بدانند که در این ایل غریب گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
 

manwolf

عضو جدید
(فرميسكي گه ش)
قه ت له دنيا دا نبوو بيجگه ل ناخوشي به شم
مات وداما و وپه شيو وبيكه س و چاره ره شم
سرده ميك ئاواره بووم وماوه ييكيش ده س به سه ر
نه م دي رووي ئاسو وده يي،هه رتووشي گيره و قرقه شم
دابي كوردي وايه ،كه س لا گيري لي قه ماو نيه
بوچي سه ركو نه ي بكه م ليم زيزه ياري مه هو ه شم؟
تيغي بي مه يلي وجه فاي ئه و نازنينه دلره قه
جه رگي له ت كردم به جاريك ئه نجنيويه سينه شم
كوشتمي وشه ش خاني ئومميدي له من گرتن حه ريف
موره هه لداويم و بيهووده به هيواي دووشه شم
نابيني زه رده له سه ر ليوي كه سي له شاره دا
گه ر خه م وده ردي دلي خوميان به سه ردا دابه شم
خوشه ويستي گوشه كه ي ته نيايي هه ر ئه ژنو كه مه
بويه روژ وشه و وها گرتوومه ته نيو با وه شم
نايه لي دوژمن به ره نگه زه رده كه ي من پي كه ني
تاده مي مردم ئه من مه منووني فرميسكي گه شم
شاعيريكي راست ويه كرووم وفيداكار و نه به ز
كورده موحتاجي محه ك نيم زيري بي غه لل و غه شم
هيمن
 

manwolf

عضو جدید
ماموستا هیمن

ماموستا هیمن

بوكچه كورديك
بوكچه كورديكي نه شميل وله باري
به وي نيه ماوه ييكه چوويه شاريئه گه ر پيت خوشه هه روا بتپه رستمنه كه ي لاده ي له دابي كوردواري
هيمن
 

manwolf

عضو جدید
زندگی نامه ماموستا هه ژار چهره ماندگار کردنويسنده، محقق، مترجم و شاعر نامدار، استاد عبدالرحمن شرفكندي مشهور و متخلص به «هه ژار» به سال 1300 ه.ش در شهر مهاباد و در خانواده‌اي متدين و شهير ديده به جهان گشود. در دو سالگي از نعمت وجود مادر محروم شد و از همان كودكي تلخي زندگي را تجربه كرد.وي در سن پنج‌سالگي الفبا و قرآن را نزد پدر خويش فرا گرفت، سپس وارد مكتب خانه شد و از حضور تني چند از مدرسان علوم اسلامي آن زمان كسب فيض نمود. فوت پدر بار مسئوليت خانواده را بر دوش وي نهاد.عبدالرحمن به سبب علاقه وافري كه به ادبيات داشت از همان اوان جواني به مطالعه ادبيات و ديوان شاعران بزرگ روي آورد اين علاقه به حدي بود كه از همان آغاز بسياري از اشعار شاعران نامدار را از برداشت. نوجواني بيش نبود كه توانايي ادبي وي نمايان گشت و به سرودن شعر روي آورد، اشعار او كم‌كم ورد زبان‌ها و نقل مجالس گشت. در اين زمان بود كه استاد تخلص «هه‌ژار» را برگزيد. در همان جواني مبارزه و فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي خود را شروع كرد، «هه ژار» يكي از فعالان اصلي «جمعيت ژ-ك»، «كومه له‌ي ژيانه وه‌ي كورد» بود؛ به گفته وي بعد از حزب «ژ-ك» به صورت رسمي به عضويت هيچ حزب ديگري در نيامد. در جمهوري مهاباد نقش فعال و موثري داشت و از سوي قاضي محمد عنوان شاعر ملي كرد را دريافت كرد. بعد از فروپاشي جمهوري مهاباد مانند بسياري از همرزمان خود به ناچار راه غربت را پيش گرفت و آواره كشور عراق شد و سال‌ها در ركاب قهرمان سربلند كرد مرحوم ملامصطفي بارزاني در دفاع از هويت كرد تلاش نمود در شرايط سخت و طاقت‌فرساي آوارگي و غربت نيز دست از مطالعه و تحقيق برنداشت، حتي هنگامي كه در لبنان و در بيمارستان تحت مداوا بود به مطالعه زبان و ادبيات عرب پرداخت و در اين زمينه تبحري خاص يافت و در همين دوران بود كه بسياري از شاهكارهاي ادبي جهان را مطالعه نمود و بر اندوخته‌هاي خود افزود.پس از سال‌ها آوارگي سرانجام در سال 1354 به ايران بازگشت و در شهر كرج سكني گزيد.بعد از اقامت در كرج، پيشنهاد ترجمه كتاب شفاي ابوعلي سينا، از طرف دانشگاه تهران را پذيرفت-كتابي كه تا آن زمان با وجود اهميت فراواني كه داشت، براي علاقه‌مندان غيرقابل استفاده بود- وي در نهايت موفقيت شفاي ثقيل و مشكل عربي را به فارسي ساده و روان ترجمه نمود و بدينوسيله به محافل ادبي و فرهنگي ايران راه يافت و پس از مدتي به عضويت فرهنگستان زبان و ادب فارسي درآمد. با گسترش حوزه فعاليت‌هاي خويش و تحقيق پيرامون زبان و ادبيات كردي برخدمات خود افزود.وي در اين سال‌ها از لحاظ ادبي و فرهنگي بيشترين استفاده را از زندگي خويش برد و با تلاش سخت و خستگي‌ناپذير شبانه روز را به تحقيق و تاليف و ترجمه مشغول بود در سايه اين پشتكار آثار كم نظيري را در زمينه‌هاي مختلف از خود به يادگار گذاشت. در كنار فرهنگ ارزشمند كردي-فارسي از ديگر خدمات بزرگ و بي‌نظير استاد، مي‌توان به ترجمه زيباي قرآن كريم به زبان كردي اشاره كرد، كه در نهايت استحكام و سادگي، شيوا و گويا است و كتابخانه كردي را بركتي دو چندان بخشيده است.سرانجام كار مداوم، بي‌خوابي و رياضت‌هاي فكري و جسمي، شمع زندگي اين بزرگ‌مرد را به سوي خاموشي برد، تا اين‌كه سرانجام در روز پنج‌شنبه دوم اسفند 1369 روح پاكش به آرامش ابدي پيوست و بدرود حيات گفت.آثار و تاليفات استاد1-ترجمه كتاب شفاي ابوعلي سينا، در هفت جلد، انتشارات سروش.2-ترجمه قرآن كريم، چاپ تهران.3-ترجمه رباعيات خيام، انتشارات سروش.4-ترجمه شرفنامه بدليسي، چاپ نجف.5-ترجمه آري اين چنين بود برادر، اثر دكتر شريعتي، چاپ تهران.6-ترجمه عرفان برابري آزادي، اثر دكتر شريعتي، انتشارات سروش.7-ترجمه پدر مادر ما متهميم، اثر دكتر شريعتي، انتشارات سروش.8-ترجمه يك جلوش بي‌نهايت صفر، اثر دكتر علي شريعتي، چاپ تهران.9-ترجمه آثارالبلاد و اخبارالبلاد به فارسي، انتشارات انديشه.10-ترجمه پنج انگشت يك مشت است. اثر بريژيد و نگوربوكسي، انتشارات تازه نگاه.11-ديوان اشعار، چاپ تبريز.12-زندگينامه، چاپ پاريس.13-تاريخ اردلان، چاپ تهران.14-فرهنگ جامع كردي به كردي و فارسي، انتشارات سروش.15-براي كردستان، چاپ عراق.16-ترجمه مه‌م و زين‌خاني به سرواني، چاپ عراق.17-مجموعه‌اي شامل طنزهاي اجتماعي، چاپ سوريه.18-شرح ديوان ملاي جزيري، انتشارات سروش.19-طايفه فراموش شده گابان، چاپ عراق.20-تاريخ سليمانيه ترجمه از عربي به فارسي، (چاپ نشده).21-روابط فرهنگي ايران و مصر، ترجمه از عربي به فارسي، (چاپ نشده).22-ترجمه فرهنگ عميد به كردي، چاپ نشده.هاوار۱۳و ۱۴
 

manwolf

عضو جدید
اقوام کردhttp://dafaabi.blogfa.com/page/saerekord-google.aspx در طول تاریخ به نامهای گوناگونی نامیده شده اند:سومریها به آنها گوتی،جودی،جوتی می گفته اند.پارسها آنان را کُرتیوو کُردراها نامیده اند.یونانیها و رومیها به کُردها، کاردُسوی،کاردُخوی،کاردک،کُردکی،کُردُخی وکاردُویکا گفته اند.ارمنیها آنان را کُردئین ، کاردُوی ،کاردوا ،کارتاویه نامیده اند وسرانجام آرامیها و آشوریها به آنان گُتی ، کوتی،کورتی ،کاردو،کارداکا ،کارتکان و کاردواک گفته اند.
برابری کُرد با ماد قولی است که جملگی برآنند و بر آن پافشاری می کنند.تقریبا همه ماخذ چه اروپایی و چه ایرانی تا آغاز پادشاهی هخامنشیان سرگذشت این دو را موازی با هم دانسته و به ثبت آن همت گماشته اند. نشانه های ماندگار بزرگان و شاهان و امیران حکومت ماد در سرزمین کُردستان ژرفای اعتقاد ملی و احترام این مردم را به گذشته کهن خود به خوبی نشان می دهد.
سالنامه های شلمنسر سوم( از مهاجمان به سرزمین کنونی کُردستان در 836پ.م) از مادای (مادها)نام برده است و با استنباط از نوشته های آشوریان در این زمان ،مادها در جنوب دریاچه ارومیه و نواحی سقز تا پیرامون همدان مستقر بودند.در کتیبه سومری نام کَرَده امده است.در زمان اردشیر بابکان کلمه کُرد به خط پهلوی به کُرت نوشته شده است.گزنفون مورخ و سردار یونانی ،شاگرد سقراط حکیم (352_430 پ.م)چند کتاب درباره ایران نوشته است یکی از آنها اناباز یا بازگشت ده هزار نفری نام دارد و او از کُردها به وضوح نام برده است.
گویش و لهجه های زبان كردی از خانواده زبان های هند و اروپایی و زیرمجموعه زبان های ایرانی- آریایی است كه دارای شش لهجه مختلف می باشد:

۱-لهجه کرمانجی (شمالی) كه زبان اکثریت كردهای ساكن تركیه، روسیه، سوریه، شمال ایران وشمال خراسان و همچنین اطراف كابل می باشد.

۲-
لهجه سورانی (مرکزی) كه عمدتاً در ایران و عراق بدان سخن می گویند.

۳-لهجه اورامی (جنوبی) كه خود به دو لهجه كلهر و هورامی تقسیم می شود. لهجه كلهری در كرمانشاه و لهجه هورامی در اورامانات (شامل هورامان تخت و هورامان لهون) رایج است.

۴- لهجه لری ، از لهجه هاي آريايي كه از نقطه نظر فونولوژي ، در بين زبان كردي و فارسي قرار دارد ، تا به طرف شمال لرستان حركت مي كنيد ، اين لهجه بيشتر به زبان كردي نزديك مي شود.

۵- لهجه گورانی ، از كلمه گوران مشتق شده است . گوران جمع (گه وره ) است و (گه وره) در زبان كردي به معني بزرگ يا گبر ( زرتشتي ) است . از نقطه نظر زبانشناسي ، بخشهاي وسيعي از مناطق جنوبي كردنشين ، مانند اكثريت استان كرمانشاهان ، اكثريت استان ايلام و بخشي از لرستان به اين لهجه از زبان كردي صحبت مي كنند
۶- لهجه زازاکی (زازایی - دملی) ، اين لهجه نيز از لهجه هاي زبان كردی است ، كه از لحاظ لغت ، دستور و ساير معيارهاي زبانشناسي ، با اكثر لهجه هاي كردي ديگر، مقداري فاصله گرفته است .لهجهء زازاکی در کردستان ترکیه تکلم می‌شود. شهرهایی که با این لهجه صحبت می‌کنند شامل: سیواس، درسم (ده‌رسئ‌م)، بینگول، مووش، و قسمتی از حومهء ارزنجان است.

نخستین آثار مكتوب ادبیات كردی در قرن 4 هجری در ترانه هایی با اوزان ده هجایی و درمضامین عرفانی و به زبان"گوران"سروده شده اند. هنوز هم در لهجه ی سورانی واژه ی"گورانی" به معنی "ترانه " به كار می رود. در قرن 19 لهجه ی سورانی به زبان مسلط ادبی تبدیل می شود و آثاری با مضامین صوفیانه پدید می آیند. ولی در پایان این قرن مضامین ملی گرایانه غلبه می یابند و بالاخره در نیمه ی قرن 20 نوآوری در فرم هم شروع می شود و مضامین ناسیونالیستی با چاشنی چپگرایانه غالب می شوند.
اولین شاعر نامدار كرد شیخ احمد نشانی ملقب به "مَلای جزیری"( 1481- 1407) است. او در جزیره ی بوتان تركیه می زیسته و به
زبان كرمانجی غزل های عارفانه و زیبایی می سروده. دیوان او به همت شاعر كرد ایرانی "هه ژار" و توسط انتشارات سروش به چاپ رسیده است.

احمدخانی( 1706- 1650) جزء اولین شاعران معروفی است كه گرایش ناسیونالیستی دارند. او خالق منظومه ی معروف "
مه م و زین" در قرن 17 میلادی و دوره صفویه است. این منظومه حكایت دلدادگی بی سرانجام و ناكام امیرزاده ای به نام "زین" و سرداری به نام "مه م" مـی بـاشد كه شباهت های بسیاری به عشق نامه "شیرین و فرهاد" دارد. او هم به زبان كرمانجی شعر گفته است. احمدخانی به دلیل اشعار حماسی و ناسیونالیستی اش به "فردوسی كرد" مشهور است.
اما اولین شاعر معروفی كه به زبان سورانی شعر گفت "ملا خدر احمدی شاویسی" ملقب به "نالی" اسـت. دیوان غزلیات او به همت ملا عبدالكریم مـدرس و پـسـرش شرح گردیده و توسط انتشارات صلاح الدین ایوبی در سال 1364 به چاپ رسیده است. استحكام زبان و مضمون اشعارش خواننده را به یاد حافظ می اندازد و از این نظر شاید بتوان او را "حافظ كرد" نامید. مضامین اشعار او عمدتاً عارفانه است.

خانای قبادی هم خسرو و شیرین نظامی را به
كردی برمی گرداند. در دوره افشاریه الماس خان كندوله ای هم منظومه های عاشقانه ای چون "شیرین و فرهاد" و "خورشید و خرامان" را بـه نظم می كشد. دیوان "شیخ احمد زوله" هم صبغه ای عارفانه و صوفیانه دارد. در همین زمان بخش هایی از شاهنامه به كردی برگردانده می شود كه شاعران آن ها را نمی شناسیم. از آن جمله اند "برزو نامه". برزو فرزند سهراب است و رستم برای جبران ستمی كه در حق سهراب كرده می خواهد او را به پادشاهی ایران برساند؛ ولی فرامرز فرزند رستم خود را سزاوارتر به پادشاهی می داند و رستم به ناچار شرطی برای پادشاهی می گذارد و آن این كه هر كـس سـر "فولادوند" فرزند اكوان دیو را از تن جدا كند، شاهی به او می رسد. برزو نامه شرح این رویارویی ها است. شاهنامه های كردی غالباً ربطی به شاهنامه فردوسی نداشته اند و در آن اعتقادات مذهبی و اسـلامی با حكایات شاهنامه آمیخته شده و مثلاً در مواردی رستم از حضرت علی (ع) یاری می جوید. نامگذاری امكنه سنقر و كلیایی با اسامی موجود در شاهنامه هم می تواند به تحقیقات جالبی منجر شود. نام هایی مثل چشمه سهراب، سنگ رستم (سان روسم)، چاه بیژن، سمنگان، چشمه توران و كرگسار در "صحنه" و "سنقر" امروزی.
شاعران كرد
"لیلی و مجنون" های زیادی را منظوم كرده اند و پس از آن به نظم كشیدن شیرین و فرهاد علاقه بیشتری نشان داده اند.
در كردستان جنوبی پس از خانای قبادی ، الماس خان ، میرزا شفیع ، بیسارانی(1702- 1641) ، غلامرضا خان اركوازی ، سید یعقوب ماهیدشتی ، سید صالح ماهیدشتی ، مولوی تاوه گوزی ، میرزا احمد دهباشی ، سید طاهر هاشمی ، دكتر صدیق مفتی زاده و نهایتاً شاعران برجسته ای چون شامی كرماشانی، یداله بهزاد، علی اشرف نوبتی (پرتو) و تمكین را داریم.
قطعه ای از منظومه ی طنز كرانشینی شامی:

یه ی هه فته مینیت مانگ بچوده سه ر:
یك هفته به سر ماه
ژنِ صاحیو مال ده س نیه ته كه مه ر:
زن صـاحبخانه دست به كمر
وه ژسـتی ته مـام تیته پشت ده ر:
و قیافه گرفته بـه پشت در می آید
له وه ر پای هه لسم چو ئاغاو نه و كه ر:
چون ارباب و نوكر برپا می ایستم
وه ژنه م ئووشم ده م كه سه ماوه ر:
به زنم می گویم سماور را آتش كن
خوه م ده وم ئه رای میوه و شیرینی:
خودم برای خرید میوه و شیرینی می روم
چه بكه م له ده س كرانشینی:
از دست كرایه نشینی چه بكنم
داد وه هر كه س به م حه قم نیه سینی:
از هر كس داد می خواهم حقم را نمی گیرد.
 

manwolf

عضو جدید

سید عبدالرحیم تاوه گوزی (1300- 1221)- (1882- 1806) با تخلص "معدومی" در عراق به دنیا آمد و تحصیلاتش را در حلبچه، پاوه و سنندج و جوانرود ادامه داد و نهایتاً مرید شیخ عثمان سراج الدین نقشبندی شد. اشعار او در قالب مثنوی و به
لهجه هورامی و در مضامین عارفانه سروده شده است.
نمونه ای از اشعار مولوی كرد:

ئیمشه و هه م دیسان ده روون پر خه مه ن:
(دوباره امشب دلم پرغم است)
ئه ساسه ی ماته م جه لامان جه مه ن:
(اسباب ماتم نزد ما جمع است)
نه تاو دووری دل بی قه راره ن:
(تاب دوری ندارم، دلم بی قرار است)
بیـنایی دیده م ج خه فه ت تا ره ن:
( روشـنـایی دیـده ام از اندوه تیره شده)
شریخه و گه رمه ی هه ور دووری دوس:
( رعد و برق ابر و فراق یار)
وه فه نا به رده ن مه غز و ره گ و پوس:
(مغز و رگ و پوستم را فنا كرده)
شه راه ره ی گرپه ی نارمه هجوری:
(شعله آتش هجران)
كه ر ده ن وه غوبار كو گای سه بووری:
(كوه صبرم را بر باد داده است)


اما از شاعران متأخر در كردستان مركزی باید از شرفكندی (ملقب به هه ژار) و
هیمن نام برد كه شعرشـان به شـدت صـبـغه ی نـاسـیونالیستی دارد. برگردان اشـعـار خیام و شعر بلند "عقاب" "ناتل خانلری" توسط هه ژار از آثار معروف اوست و از هیمن هم باید از مثنوی بلند "ناله ی جودایی" نام برد كه با تضمین ابیاتی از نی نامه مولوی، اشعار پرسوز و گدازی درباره ی غربت و تبعید سیاسی خود در رژیم پهلوی، سروده است.
نمونه ای از ترجمه های خیام توسط هه ژ ار:

ئه م گوزه وه كوو من بووه دلدار و هه ژار:
این كوزه چو من عاشق یاری بوده است
جاریكی دلی خوش بووه صه د جار خه مبار:
دربند سر زلف نگاری بوده است
ئه و هه نگل وده سگره ی له ملیا دیوته:
این دسته كه بر گردن او می بینی
ده ستی بووه زور خراوته سه ر ملی یار:
دستی است كه بر گردن یاری بوده است
پر ژاندی هه ور له ده شت و ده ر بارانی:
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی مه ی، بی ده می، تامی ژیان نازانی:
بی باده گلرنگ نمی شاید زیست
وائیمه له سه یری سه وزه زارین داخو:
این سبزه كه امروز تماشاگه ماست
سه وزه ی گلی ئیمه كی بكا سه یرانی:
تا سبزه ی خاك ما تماشاگه كیست؟

قطعه ای از ناله ی جودایی
هیمن
:

ساقیا! وا باده وه، وا باده وه
( ساقیا با جام باده)
روو له لای من كه به جامی باده وه
( رو به سوی من كن با جام باده)
وا وه ره، ده وا وه ره، نیزیك به لیم
( به نزدیك من بیا)
بمده یه مه ی، بمده یه مه ی، تا ده لیم
( میم ده، میم ده تا بگویمت)
مست مستم ساقیا دستم بگیر
( مست مستم ساقیا دستم بگیر)
تا نیافتادم ز پا دستم بگیر
(تا نیافتادم ز پا دستم بگیر)
جا كه سه ر خوش بودم به ده نگیكی نه وی
( آن دم كه سرخوش گشتم با صدایی آرام)
بوت ده لیم ئه و شیعره به رزه ی مه و له وی(می خوانم برایت شعر بلند مولوی را
« بشنو از نی چون حكایت می كند از جدایی ها شكایت می كند»
گویم ده یه ئه ی دیده مه سته ی قیت و قوز
( به من گوش ده ای دیده مست مغرور)
تا بنالینم وه كوو بلویر به سوز
( تا همچون نی به سوز بنالم)
بویه ناله م تیكه لی نه ی كردووه
( ناله ام را با ناله ی نی آمیخته ام)
ناله یه كم پی یه؛ نه ی، نه یكردووه
( ناله ای كه نی هم نكرده است)
شیوه نی من شیوه نی ئینسانی یه
( شیون من شیون برای انسانیت است)
بانگی آزادی و گروی یه كسانیه
( فریاد آزادی و برابری است)
كوششی من زور به جی یه و زور ره وا( كوشش من بسیار به حق و به جاست)
چوون كه قانوونی ته بیعه ت وایه وا
( كه خود قانون طبیعت همین است
« هركسی كو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش»
تا بمینی نووری چاوو هیزی پیم
( تا در چشمم نور و در پایم نیرو باشد)
دیم و دیم و دیم و دیم و دیم و دیم:
بازمی گردم و بازمی گردم و...

اما هیچیك از این شاعران از محدوده قالب كلاسیك قدمی فراتر نگذاشتند. در میان كردهای ایران این ابوالقاسم لاهوتی بود كه پیش از نیما به سرودن شعر نو پرداخت ولی البته اشعار او همه به فارسی است ولی در كردستان عراق اولین بار عبداله سلیمان (ملقب به "گوران") (1962- 1904) بـود كه به شـالوده شـكنی شـعر كلاسیك و روی آوردن به شعر بی وزن و قافیه روی آورد. او به همراه "شیخ نوری شیخ صالح" (1958- 1898)- قبل از نیما- "جنبش ادبی سلیمانیه" را بنیان گزاری كردند. شیخ نوری در واقع تئوری پرداز این جنبش بود و گوران شناخته شده ترین شاعر آن. برای نمونه شعر زیبایی را كه گوران در وصف پاییز و همدلی خود با او سروده است، گوران در زمینه شعر كودك هم كار كرده است. اما در ایران و در زمینه شعر نو كردی این "سواره ئیلخانی زاده"(1354- 1307) بود كه آغازگر شد. او كه لیسانس حقوقش را از دانشگاه تهران گرفته بود و مدتی هم به دلایل سیاسی در زندان شاه بود، عمر زیادی نكرد ولی خالق آثار نوی شد كه عمدتاً در مجموعه ای به نام "خواب سنگی" (خه وه به ردینه) توسط انتشارات صلاح الدین ایوبی در سال 1372 به چاپ رسیده اند. سواره اشعار فارسی هم در قالب نو گفته كه متأثر از اخوان و فروغ است.

وفایی (1902- 1844م) اهل مهاباد و به دو زبان كردی و فارسی شعر گفته. زبان پاك و شسته رفته ای دارد كه از زبان و ذهن حافظ تأثیر پذیرفته است. بسیاری از غزل هایش به صورت ترانه درآمده است. غزل های وفایی بیشتر از سایر شاعران مورد استقبال خوانندگان كرد قرار گرفته و از جمله است غزل زیر:

ئـه ی ئاوینه ی دولبه ری، زارت گول، زولـفت زه ری:
ای آئینه دلبری، گونه هایت گل و زلفت طلا
با هه ناسه م نه ت گری، رووی خوت بینه به م لاوه:
مگذار آهم ترا بگیرد، رو در روی من كن
با شه و بروا، سه حه ر بی، باخی گولان وه به ر بی:
بگذار شب رود و سحر آید و باغ به گل بنشیند
گه ر تو مه یلت له سه ر بی، كافه ر ئیسـلای ناوه:
اگـر تـو بخواهی كافر هم مسمان خواهد شد
هاتم به بونه ی خالت، توشی داوی زولفت بوم:
به طمع دانه ی خالت، در دام زلفت افتادم
طه یریكی نابه له د بووم، نه مزانی دانه و داو:
پرنده ای بی تجربه بودم و دانه و دام را نمی شناختم
له سایه ی چاوه كانت بوویه ره ندی خه رابات:
در سایـه چـشـمانت رند خراباتی شدم
له لای پیری مه یخانه، خه رقم له گروی مه ی ناوه:
نزد پیر میخانه، خرقه ام را گرو می گـذاشـته ام
له ده ردی بی ده رمانی، كه وتومه سه ر گه ردانی:
از درد بی درمانی، سرگردان شده ام
به جوابی "لن ترانی" چبكه م روحم سووتاوه:
جواب "لن ترانی" روح و روانم را سوزانده است

قانع (1898- 1965م) متولد عراق بوده است. شعرهاي مذهبي بسيار دارد ولي بعد گرايش چپ پيدا مي كند و به نوعي شعر طبقاتي و اجتماعي در دفاع از حقوق زحمت كشان و زنان روي مي آورد. در عراق و ايران به زندان مي افتد. مشخصه شعر قانع صحبت كردن از مسائل روزمره در قالـب حـكـايات و تمثيل هاي طـنـز آلود است و در واقـع به لحاظ مضـمون قدم در راه نوآوري مي گذارد هرچند نمي تواند قالب كلاسيك را رها نمايد.قـانع ملمع هايي با تـضـمين غـزل هاي حـافـظ دارد كه خود به آن ها "تي هه لكيش" (تضمين) مي گويد:

ئه گه ر شه و بيته سه ر جيگه م كه وا تاقه ي كراس غارا( اگر آن يار خوش لباس شبانه نزدم آيد)

به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را

وتم پيي: كوي به دل تويه؟ به عيشوه پي كه ني و و فرموي:(گفتم كجا را دوست داري؟ به عشوه خنديد و گفت:) كنار آب ركن آباد و گلگشت مصلي را

سه رو و زوولف و برو چاو و خه ت و خال و له بي له علت: (سر و زلف و ابرو و چشم و خط و خال و لب لعلت) چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان يغما را

نه ته نيا من له ره مزي تاقي ميحرابي بي بروت ناگه م: (نه تنها من به راز تاق محراب ابرويت پي نبردم)

كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را

سه لاوم كرد له ياري خوم وتي، هه ي ناعه له يك ئه بله:( به يارم سلام كردم گفت، ناعليك اي نادان)

جواب تلخ مي زيبد بل لعل شكرخارا

كه حوسني يوسفم بيني سه عاته ن بوم مو حه ته ق بوو: (چون حسن يوسف را ديدم هماندم يقين يافتم)

كه عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را

ره واجي ده فته رت قانع ئه بي مونكير چلون بيكا: (مدعي چگونه منكر اقبال به شعر توست)

كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را


منبع : وبلاک کوی دلبر
 

manwolf

عضو جدید
نمونه ای از اشعار زیبای مستوره کردستانی :
*********
آن پرى چهره كه دوشینه به بزم ما بود
وصف او را نتوان گفت چسان زیبا بود
وه چه بزمى گل و شمع ونى و بربط همه جمع
خنده‏ى جام مى و قهقهه مینا بود
سرخوش از باده من و ساقى و آن طرفه صنم
تا سحر قصه ز نقل و مى و از صهبا بود
از وفادارى و از صبر و شكیبایى و عشق
هر چه زان جمله سخن رفت از این شیدا بود
زاهدالاف مزن نقد مسلمانى تو
خود بدیدم به كف مغبچه‏ى ترسا بود
هر كه در مسجد و میخانه به چشم آوردم
همه را دامى از آن زلف سیه برپا بود
دى به غمزه صنمى سلسله مویى بگذشت
دل
مستوره و جمعى به برش یغما بود
*********

خسروان جاى به مشكوى گزیدند و لیك
فقرا را به جهان سایه دیوارى نیست
دعوى فضل تو «مستوره» مكن زانكه به دهر
فاضلان را به خدا پایه و مقدارى نیست

***********
در فرقت تو صبر و تحمل تا چند
نالان و غزلسرا چو بلبل تا چند
خون شد دلم از محنت ایام فراق
این جور و جفا با منت اى گل تا چند

**********
مقیم كعبه گر بیند بت ترسایى ما را
كند روشن به قندیل حرم شمع كلیسا را
ز رخ چون پرده بگذارد ز سوزش شعله اندازد
عیان از آستین سازد ید بیضاى موسى را
كشد گر خیمه حسنش بر این اقلیم
مستوره
برد از خاطر مجنون خیال روى لیلى را


**********

من آن زنم كه به ملك عفاف صدر گزینم
ز خیل پردگیان نیست در زمانه قرینم
به زیر مقنعه ما را سرى است لایق افسر
ولى چه سود كه دوران نموده خوار چنینم
مرا ز ملك سلیمان بسى است ننگ همیدون
كه هست كشور عفت همه به زیر نگنیم
به معشر نسوان مر سپاس و حمد خدا را
همى سزد كه بگویم منم كه فخر زمینم
ز تاج و تخت جم و كى مراست عار ولیكن
به آستان ولایت كمینه خاك نشینم
على عالى اعلى امیر صفدر حیدر
كه هست راهنماى یقین و رهبر دینم
كمینه‏وار چو «
مستوره» دل بدو بسپردم
هزار بنده به درگه ستاده همچو نگینم


***********

من آن زنم که به ملک عفاف صدر گزینم زخیل پردگیان نیست در زمانه قرینم
به زیر مقنعه ما را سری است لایق افسر ولی چه سود که دوران نموده خوار چنینم
مرا ز ملک سلیمان بسی است ننگ همیدون که هست کشور عفت همه به زیر نگینم
**********
رفتیم و پس از خود رقم خیر نهشتیم با آب گنه توشه عقبی بسرشتیم
امروز بدین عالم خاکی به چه نازیم فرداست که بینی همه خاک و همه خشتیم
بس کار مناهی که در این مرحله کردیم بس خار معاصی که در این مزرعه کشتیم
از مسجد و محراب به دوریم و تو گویی ماننده پیران کلیسا و کنشتیم
در حشر ز نیک و بد ما دوست چه پرسد نیکیم از اوییم و از اوییم چو زشتیم
المنة لله که "مستوره" من و دل جز یار بساط از همه دیّار نوشتیم
 

manwolf

عضو جدید
ماه شرف بانو متخلص به مستوره دختر ابوالحسن بیک در سال 1220ه قمری در شهر زیبای سنندج متولد شد. او از طایفه قادری بود که از نزدیکان حکام ولایت اردلان محسوب می‌شدند. پدر و پدربزرگش ناظر صندوقخانه ولایت و از صاحب نامهای این منطقه بودند. ماه شرف خانم بسیار با استعداد و خوش ذوق بود به تحصیل و هنر روی آورد و از نام‌آوران کردستان شد. او در کنارعلم‌آموزی به سرودن شعر پرداخت و خط را هم خوب می‌نوشت. علی‌اکبرخان وقایع‌نگار، پسرعمویش او را چنین معرفی کرده است: «عموزاده حقیر (ماه شرف خانم) متخلص به مستوره فی‌الواقع سزاوار است نظر به فضل و کمال و خط و ربط و شعر و انشائی که این عفیفه دارا بود، اسم او را مورخین عالم درصفحات تاریخ خود به یادگارثبت و ضبط نمایند قریب بیست هزار شعر دیوان غزلیات و قصاید و غیره را دارد». همچنین رضاقلی خان هدایت که از معاصرین مستوره بوده است در کتاب مجمع الفصحا از او چنین یاد می‌کند: «از زنان جمیله و دانشمند و هنرمند ... شعر می‌گفت و مستوره تخلص می‌کرد و خطوط را خوش می‌نوشت ...».
ماه شرف با خسروخان والی کردستان ازدواج کرد و در کتاب تاریخ اردلان به شرح علت این ازدواج پرداخته، که به علت یک سری اختلافات و توطئه علیه خسروخان والی، ابوالحسن بیک پدر ماه شرف خانم به زندان افتاد، پس از مدتی که بی گناهی پدرش ثابت شد خسروخان برای دلجویی، از دختر او خواستگاری کرد. مستوره می‌نویسد: «والد و اعمام مولفه را هم بسبب بی جرمی از قید آزاد و بانواع مراحمشان دلشاد فرمودند و طرح مواصلت را به مصاحبت کمینه انداختند و عاقبت بطریق مجلل داخل حرم جلال آمدم».
ماه شرف خانم به عنوان همسر دوم والی وارد خانه او شد. همسر اول خسروخان حسن جهان خانم (والیه) دختر فتحعلیشاه قاجار بود. از روابط این دو زن در کتب چیزی نوشته نشده است، فقط برخی آورده‌اند که هر دو از عیاشیهای والی و بی مهری های همسر خود شاکی و ناراضی بودند و در اشعارشان به این نکته پرداخته‌اند.

خسروخان والی در سال 1250ق بر اثر بیماری درگذشت. مستوره در سال 1250 همسر خود را از دست داد، او اندوه خود را چنین روایت می‌کند : «در اواخر شهر ذیحجه‌الحرام سنه 1249 آن نور حدقه حشمت و شوکت ... چون به درد جگر دچار آمده، و بعلت غلبه سودا به معالجه و مدارا نپرداخت آناً و فاناً مرضش در تزاید می‌بود و کمینه که با آن حضرت شرف همبستری داشتم و به مصاحبت روز و شب و وزارت اندرون سربلند بودم مدت دو ماه بعلت بیمارداری و پرستاری خواب راحتم بچشم آشنا نشدی، عاقبت آمد بسرم آنچه از آن میترسیدم... سوء مزاج والی جوان شدت بهم رسانیده معالجه‌پذیر نیامد تا در یوم پنجشنبه دویم شهر ربیع‌الاول سنه 1250مرغ روح پرفتوحش با هزار حسرت و ناکامی سوی رضوان شتافت». ماه شرف بارها در اشعار خود به مرگ همسرش پرداخته است و از این حادثه یاد کرده است.
مستوره پس از درگذشت خسروخان والی تا سال 1263 در سنندج زندگی کرد. در این زمان اختلافات حکومتی مابین خسروخان ارمنی والی جدید و رضاقلی خان اردلان حاکم قدیم اتفاق افتاد و پس از شور و مشورت بین سران اردلان تصمیم به کوچ گرفته شد که مستوره نیز به همراه عمو و دیگر افراد خانواده‌اش به میان ایل بابان در شهر سلیمانیه عراق که آن زمان زیرنظر عثمانی بود رفت. مستوره در کتاب تاریخ اردلان این ماجرا را چنین تعریف می‌کند: "رضاقلی خان تمامی اعزه و اشراف و اهالی ولایت را احضار نموده، پس از شور و مصلحت بسیار طریق کوچ و فرار را به ولایت بابان اختیارکرد و جمعی کثیر از برنا و پیر پای به مقام جلای وطن نهاده و نامید از توقف مقام مالوف گشتند ... به یکی از قرای شهر زور(نام شهر و منطقه ایی در عراق و نزدیک مرز کردستان ایران) که به «سرکت» مشهور است رسیده و اقامت گزیدیم " در ادامه مستوره بیان می‌کند که چگونه به دعوت پسرعمۀ خود به سلیمانیه عراق راهی شده‌اند: «حسین قلی خان عمه‌زاده مؤلف ... به مجرد استماع این خبر آدم با اسب و قاطر فراوان فرستاده از خانواده ما به قدر صد نفر را از اناث و ذکور از شهر زور - نام شهر و منطقه ایی ذر عراق -کوچانیده به شهر سلیمانیه آوردند و از جانب خود محل اقامت به جهت یکان یکان شخص و با هر یک به قدر کفاف تعارف به عمل آوردند». از واقعه کوچ مدتی نگذشته بود که حسین‌قلی خان فوت کرد. بر اثر مرگ او مستوره اردلان نیز از ناراحتی زیاد بیمار شد و درمحرم 1264 بر اثر بیماری چشم از جهان فرو بست.
مستوره کردستانی که بانویی هنرمند و شاعره ایی توانا و خوش ذوق بود از خود یادگارهای زیادی به جای گذاشته است. دیوان شعر او به سعی و تلاش حاج شیخ یحیی سرپرست وزارت فرهنگ کردستان در سال 1304ش جمع‌آوری شد و با کمک و همت میرزا اسدالله خان کردستانی و مباشرت حاج محمد آقا رمضانی صاحب کتابخانه شرق سابق و کلاله خاور در تهران به چاپ رسید. مستوره در زمان حیات خود با شعرایی چون جندقی و ملا خضرنالی شاعر کرد مشاعره داشت و اشعار او بیشتر عرفانی و اجتماعی است. از دیگر آثار او کتاب تاریخ اردلان است که شرح حال حاکمان کردستان و وقایع دوران آنها را به تحریر درآورده و به جرات می‌توان گفت مستوره اولین زن ایرانی مورخ بوده است. این کتاب یکی از منابع تاریخ کردستان محسوب می‌شود و توسط ناصر آزادپور، حدوداً در سال 1324 ش تصحیح و چاپ شده است. از دیگر آثار او کتاب معجم‌الادباء است که در سال 1328 ش در سنندج منتشر شد و رساله‌ای در عقاید و شرعیات دارد.
 

manwolf

عضو جدید
اشعار کردی منصوب به مستوره اردلان
گرفتارم به نازی چاوه کانی مه ستی فه تتانت
بریندارم به تیری سینه ﺳﯚزی نێشی موژگانت
به زوڵف و په رچه م و ئه گریجه کانت غاره تت کردم
دڵێکم بوو ئه ویشت خسته ناو چاهی زه نه خدانت
جه نابا عاشقان ئه مڕۆ هه موو هاتوونه پابۆست
منیش هاتم بفه رموو بمکوژن بمکه ن به قوربانت
ته شه ککور واجبه بۆ من ئه گه ر بمرم به زه خمی تۆ
به شه رتێ کفنه که م بدوی به تای زوڵفی په رێشانت
له کوشتن گه ردنت ئازاد ده که م گه ر بێیته سه ر قه برم
به رۆژی جومعه بمنێژی له لای جه معی شه هیدانت
که سێ تۆ کوشبێتت رۆژی حه شرا زه حمه تی ناده ن
ئه گه وه ک من له ئه م دونیایه سووتا بێ له هیجرانت
هه میشه سوجده گاهم خاکی به ر ده رگانه که ی تۆیه
ره قیب رووی ره ش بێ نایێڵێ بگا ده ستم به دامانت
له شه رت و هه م وه فاداری خۆتۆ مه شهووری ئافاقی
فیدای شه رت و وه فات بم،چی به سه رهات مه یلی جارانت؟
ئه من ئه مڕۆ له مڵکی عاشقی دا نادره ی ده هرم
به ره سمی به نده گی «مه ستوره» واهاتووته ديوانت
بڕۆ شوکرێ که له ده رگای پادشای داوه ر
که شۆڵه ی رۆژی رووی والی ده گاته کۆشک و هه یوانت
 

Similar threads

بالا