چیزی شبیه تکرار....

spow

اخراجی موقت
زشت می شود...چهره ی این شهر...هر روز و روز و هر شب ها انگار...و مردم که پژمرده اند...مرده اند از بس که تکرار شدند...از بس که روز شدند و شب شدند و باز ...شدند و می شوند و باز...از بس که تکرار می شود این ساعت ها و بی حرکت می ماند آن تپش خوش آهنگ نبض آدمیت....
با آنکه می دانم... هنوز جایی..آبی جاری است...در چشم های خشک و ترک خورده ی این مردم پیر...گفتگو ها همه از خشکسالی است...
این روز ها و هر روز ها بیش از پیش دوخته می شوند به چیزی شبیه آسمان ...دل هایی همه مهر...همه درد...و آسمان...زلال تر می شود...صاف تر و یکدست می شود از آن همه پاکی و پاکی و فقط پاکی...!
|باری چیزی شبیه این شده ام شاید|...
چیزی شبیه یک انتظار کوچک...دلهره هایم را در کنار آن پنجره بلند...برای خیابانی خیس که آن پایین در سکوتی سنگین... می گذرد بی هدف و خاموش می شود در آن نقطه ی تاریکی ...آرام...آرام...زمزمه می کنم...
شاید روزی چراغی روشن شود...شاید تاریکی خسته شود و شاید...شاید می شد که زودتر دست بکار شود!
 

reza4321

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب یعنی الان شماها تنهایید دیگه!!! و منتظرید دیگران از پژمردگی در بیان دیگه!!!خب البته میتونه یه جور اعتراف به تنهایی هم باشه(این برداشت اجتماعی از حرفت بود.به برداشت ادبیش کاری ندارم)
 

spow

اخراجی موقت
خب یعنی الان شماها تنهایید دیگه!!! و منتظرید دیگران از پژمردگی در بیان دیگه!!!خب البته میتونه یه جور اعتراف به تنهایی هم باشه(این برداشت اجتماعی از حرفت بود.به برداشت ادبیش کاری ندارم)

این حرفا مال من نبود
مال یه دوستی هست که صرفا ادبی مینویسه وجواب شما هم ربطی به موضوع نداشت
لطف کن همون برداشت ادبی رو بنویس تا مستفیض بشیم
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
زشت می شود...چهره ی این شهر...هر روز و روز و هر شب ها انگار...و مردم که پژمرده اند...مرده اند از بس که تکرار شدند...از بس که روز شدند و شب شدند و باز ...شدند و می شوند و باز...از بس که تکرار می شود این ساعت ها و بی حرکت می ماند آن تپش خوش آهنگ نبض آدمیت....
با آنکه می دانم... هنوز جایی..آبی جاری است...در چشم های خشک و ترک خورده ی این مردم پیر...گفتگو ها همه از خشکسالی است...
این روز ها و هر روز ها بیش از پیش دوخته می شوند به چیزی شبیه آسمان ...دل هایی همه مهر...همه درد...و آسمان...زلال تر می شود...صاف تر و یکدست می شود از آن همه پاکی و پاکی و فقط پاکی...!
|باری چیزی شبیه این شده ام شاید|...
چیزی شبیه یک انتظار کوچک...دلهره هایم را در کنار آن پنجره بلند...برای خیابانی خیس که آن پایین در سکوتی سنگین... می گذرد بی هدف و خاموش می شود در آن نقطه ی تاریکی ...آرام...آرام...زمزمه می کنم...
شاید روزی چراغی روشن شود...شاید تاریکی خسته شود و شاید...شاید می شد که زودتر دست بکار شود!

نه برداشت اجتماعیش اینه که ادما شب و روزشون یکی شده زندگی دیگه زندگی نیست و اجباره........ جاهای دیگه سرزمینای دیگه از خوشی از ابرومندی از همه چی پرن ولی تو ایران حتی اون هم یه ارزوست........ و این بلا مثل خشکسالیه که کاری از دست مردم برنمیاد....... چشمشون به ناجی افسانه ایه که از اسمون (غرب!) بیاد و ادمارو از خشکسالی! نجات بده......... ولی امید هی داره از دست میره حتی اگه ابری اومد اون رو هم باد برد چون همین خدای بارون (غرب) لباساشو تو آفتابه ما خشک میکنه! ارزوهای مردم یکی یکی میمیرن و کور امیدی هم که داشتن........ شاید روزی چراغی روشن شود...شاید تاریکی خسته شود و شاید...
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
این حرفا مال من نبود
مال یه دوستی هست که صرفا ادبی مینویسه وجواب شما هم ربطی به موضوع نداشت
لطف کن همون برداشت ادبی رو بنویس تا مستفیض بشیم

:sweatdrop: زودتر این رو باید میخوندم!:biggrin:
 

FriendlyGhost

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب یعنی الان شماها تنهایید دیگه!!! و منتظرید دیگران از پژمردگی در بیان دیگه!!!خب البته میتونه یه جور اعتراف به تنهایی هم باشه(این برداشت اجتماعی از حرفت بود.به برداشت ادبیش کاری ندارم)

تورو خدا جناب رضا خان چقدر فکر کردی اینو گفتی ؟!
ببین یه توصیه بهت میکنم
وقتی اصلا چیزی رو متوجه نمیشی سعی کن سکوت کنی و اظهار فضل نکنی ، میدونم سختت میشه ولی سعیت رو بکن خواهشا ...




 

reza4321

عضو جدید
کاربر ممتاز
این پروژه اعتراف گیری ارباباتون را بذار در کوزه ایستکشو بنوش!!!!
یه ضرب المثل چینی میگه :
وقتی که عاقل به ماه اشاره میکنه دیوانه به انگشت اشاره نگاه میکنه!
اگه بحث تنهاییه همینجا یه تاپیک بزن که منو(رضا4فاکتوریل!) بیشتر دوست دارین یا داش اسپو را،بعد نتیجش را ببین تا بفهمی که حتی میون قطره ها هم کسی دنبالت نمیاد!
اگه هم میخوای بگی که این سایت معیار نیست و نتیجه معلومه و اینا، که خب هیچی!!!!!!
این سایت چون 4 تا ادم نسبتا چیز فهم توش میان، معلومه که برای شماها که سیب زمینی و ساندیس مجانی برای عدم تنهاییتون میدین، نبایدم معیار خوبی باشه:smile:

دقیقا جملت رو به خودت برگردوندی که!!!
من جمله ای گفتم کلی با معنی کلی.اصلا هم به شخص حقیقی اسپو نبودم.اما مثل اینکه به همون انگشت داری گاه میکنی!!!
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
دقیقا جملت رو به خودت برگردوندی که!!!
من جمله ای گفتم کلی با معنی کلی.اصلا هم به شخص حقیقی اسپو نبودم.اما مثل اینکه به همون انگشت داری گاه میکنی!!!

والا من و بقیه دوستان سایت ترجیح میدیم به انگشت بابابزرگ نگاه کنیم تا پستای شما! و پستتون خیلی بی معنی بود.
 

spow

اخراجی موقت
این پروژه اعتراف گیری ارباباتون را بذار در کوزه ایستکشو بنوش!!!!
یه ضرب المثل چینی میگه :
وقتی که عاقل به ماه اشاره میکنه دیوانه به انگشت اشاره نگاه میکنه!
اگه بحث تنهاییه همینجا یه تاپیک بزن که منو(رضا4فاکتوریل!) بیشتر دوست دارین یا داش اسپو را،بعد نتیجش را ببین تا بفهمی که حتی میون قطره ها هم کسی دنبالت نمیاد!
اگه هم میخوای بگی که این سایت معیار نیست و نتیجه معلومه و اینا، که خب هیچی!!!!!!
این سایت چون 4 تا ادم نسبتا چیز فهم توش میان، معلومه که برای شماها که سیب زمینی و ساندیس مجانی برای عدم تنهاییتون میدین، نبایدم معیار خوبی باشه:smile:

نه برداشت اجتماعیش اینه که ادما شب و روزشون یکی شده زندگی دیگه زندگی نیست و اجباره........ جاهای دیگه سرزمینای دیگه از خوشی از ابرومندی از همه چی پرن ولی تو ایران حتی اون هم یه ارزوست........ و این بلا مثل خشکسالیه که کاری از دست مردم برنمیاد....... چشمشون به ناجی افسانه ایه که از اسمون (غرب!) بیاد و ادمارو از خشکسالی! نجات بده......... ولی امید هی داره از دست میره حتی اگه ابری اومد اون رو هم باد برد چون همین خدای بارون (غرب) لباساشو تو آفتابه ما خشک میکنه! ارزوهای مردم یکی یکی میمیرن و کور امیدی هم که داشتن........ شاید روزی چراغی روشن شود...شاید تاریکی خسته شود و شاید...

:sweatdrop: زودتر این رو باید میخوندم!:biggrin:


تورو خدا جناب رضا خان چقدر فکر کردی اینو گفتی ؟!
ببین یه توصیه بهت میکنم
وقتی اصلا چیزی رو متوجه نمیشی سعی کن سکوت کنی و اظهار فضل نکنی ، میدونم سختت میشه ولی سعیت رو بکن خواهشا ...





والا من و بقیه دوستان سایت ترجیح میدیم به انگشت بابابزرگ نگاه کنیم تا پستای شما! و پستتون خیلی بی معنی بود.

 
بالا