چطور يه رابطه خراب مي شه ؟؟؟؟؟؟؟؟
- شروع کننده موضوع آراشيل
- تاریخ شروع
تو پسرا تنوع طلبی
تو دخترا هم گزینه بهترگزینه دو
در مجموع رابطه دوست دختری و پسری، کاملا کشک هست و روزی گسسته خواهد شد مگر اینکه دو نفر رابطه رو بر مبنای فقط دوستی چیده باشن و نه بیشتر. البته استثنا هم وجود داره ولی خیلی کم
خيلي خيلي موافقم
Meisam007
عضو جدید
ممنون دوست عزیز. البته گاهی وقتا آدما با اینکه مسیر رو میدونن دوست دارن خطر کنن چون این خطر براشون لذت بخشه، یا به عبارتی این آش بدون کشک بی مزه اس
مطمئن باشید اگر پسری با این هدف رابطه رو شروع کنه اگر قرار باشه به خواسته اش نرسه این رابطه براش بی اهمیت میشه و اگر طرف مقابل هم بخواد از نقطه ضعف سواستفاده کنه دو طرف با هم هیچ فرقی ندارن
شهلای تنها
عضو جدید
بی اخلاقی.بی عرضه گی.درک نکردن.کم کاری......................................
saghar*20*
عضو جدید
خيلي سوالتون كليه!!!!!دلايل زيادي هس كه ميتونه به خراب شدن يه رابطه منجر بشه......بحلههههه
saghar*20*
عضو جدید
خوبی چوازحدبگذرد..........منظورتون همینه دیگههههه؟
گاهی اوقات نگفتن دوستت دارم
K.T
عضو جدید
شایدم یه ماشین با کلاس
3 تاشعر خيلي قشنگ ، لطفا تا آخرش بخونين خيلي قشنگ و معني داره
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت (قصه سیب / سه روایت از سه شاعر)
شعر اول از حمید مصدق :
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت
بعدها یه نفر (به روایتی فروغ فرخزاد) اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:
من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت
واین جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده :
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت (قصه سیب / سه روایت از سه شاعر)
شعر اول از حمید مصدق :
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت
بعدها یه نفر (به روایتی فروغ فرخزاد) اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:
من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت
واین جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده :
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
تو این دوره زمونه خیلی راحت رابطه ها خراب میشه ..به نوعی همه دنبال بهونه هستن ...راحت طلب شدن دنبال این نیستن که اگه مشکلی دارن و حل کنن میرن صورت مسعله رو پاک میکنن ...
تعویض معشوقه چیز عادی شده ، رفتن به سوی خیانت زیاد شده ...عشق به نظرم دیگه معنا نداره حداقلش عشق بین دو جنس مخالف واقعا نیست اینا الان همش حرفه یا اگه باشه خیلی کمه خیلی کم ...
یه زمانی بود وقتی طرف ازدواج میکرد یه زن زیبایی یا مرد خوشتیپی یکی از زوجه میدیدن تو دل خودشون میگفتن اگه زیباترین عالم هم باشی به انگشت کوچیکه عشقم نمیرسه و زوجشون انتخاب یک عمرشون بود ولی الان وقتی یکی بهتر از شوهرشون یا زنشون و میبینن با کوچکترین بهونه ای با شوهر یا زن خودشون جنگ و دعوا راه میندازن و در خفا میرن با اون ..خیلی زیاد شده این رفتار ....بترسیم بترسیم بترسیم جوری شده که از جامعه مون دارم میترسم خیلی از کثافت کاری هایی که داره میشه میترسم از بی وفایی هایی که داره میشه میترسم .......عشق و دوست دارم ولی از این چیزاش میترسم .....خدا توبه
مثل آب خوردن، هروقت که خودمون بخواییم
دروغ فقط دروغه که رابطه رو خراب میکنه..........یه زمانی میبینی یه قول بهت میده تو هم رو قولش حساب باز میکنی و رابطه رو جلو میبری وقتی هم که رابطه سرد میشه میبینی همه قول هاش دروغ بوده............تازه خودش هم یادش نیست!!!!!!!!
هزارتا لایک دختر
کاملا باهاتون موافقم مشکل همینجاست که به جای حل مساله همه دارند صورت مساله رو پاک میکنند
ممنون
aria_a
عضو جدید
چرا الکی دروغ میبندی؟
کاملا باهات موافقم مهمترین چیز در یک رابطه صداقته وقتي صداقت نباشه و کل رابطه با دروغ شکل بگیره دیگه بهتر از این نمیشه
امروزه قول دادن راحته ولی عمل کردن بهش سخت، آخه یکی میخواد بهش بگه توکه نمیتونی به قولت عمل کنی و سر حرفت بمونی اصلا واسه چی قول میدی
توکه قول نداده سریع قول و حرفت یادت میره همون ساعت بمونی و حرف نزنی سنگینتره چون اینجوری طرفت به امید حرف یا قول تونیست و دیگه حسابی روحرف تو باز نکرده
پس لطفا................
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
| D | چطور هزینه های ازدواج را کاهش دهیم؟ | گفتگوی آزاد | 43 | |
| S | شما به چه زبان خارجی مسلط هستید و چطور تونستید در اون زبان به تبحر برسید ؟ | گفتگوی آزاد | 15 | |
| ش | چطور از سختی های زندگی عبور کردی؟ | گفتگوی آزاد | 28 | |
|
شما چطور خانواده تان را میبینید؟؟؟؟؟؟؟؟ | گفتگوی آزاد | 17 | |
|
چطور باید تاپیک ایجاد کنم؟ | گفتگوی آزاد | 1 |
Similar threads
-
-
شما به چه زبان خارجی مسلط هستید و چطور تونستید در اون زبان به تبحر برسید ؟
- شروع شده توسط sinasolhy
- پاسخ ها: 15
-
-
-