چرا عاشق ميشويم؟
فرضيههاي متعددي در مورد اساس زيستي عاشق شدن وجود دارد. برخي ميگويند كه عشق نتيجه اوجگيري ميزان ماده فنيل اتيل آمين، مولكولي پيامدهنده در مغز است كه ساختمان شيميايي مشابه آمفتامين دارد. برخي ديگر افكار ناخوانده عشق را به كاهش يافتن سيستمهاي سروتونين، يك ماده شيميايي پيامرسان ديگر در مغز، نسبت ميدهند اما داناتلا مارازيتي و دومنيكوكاناله، دو پژوهشگر از دانشگاه پيزا در ايتاليا، استدلال ميكنند كه عاشق شدن عاطفه اي است كه با اضطراب و ترس مربوط است.
آنها معتقدند كه افراد اغلب در شرايط ترسآفرين پيوندهاي قوي عاطفي و صميمي برقرار ميكنند. مارازيتي و كاناله براي آزمودن نظراتشان در يك بررسي به مقايسه ?? فرد جوان كه به تازگي عاشق شده بودند با ?? فرد ديگر كه عاشق نبودند بهعنوان شاهد پرداختند. پژوهشگران در هر كدام از اشخاص ميزان هشت هورمون مختلف را در خون اندازه گرفتند. يافته اصلي آنها اين بود كه ميزان كورتيزول، يكي از هورمونهاي اصلي كه در هنگام استرس در بدن ترشح ميشود، در گروه افراد عاشق بالاتر است.
جالب توجه اينكه در مردان درگير عشق ميزان تستوسترون ـ هورمون جنسي كه مسوول ايجاد ميل جنسي رفتار پرخاشگرانه در هر دو جنس مرد و زن است ـ كمتر از مردان غيرعاشق بود اما در زنان، عاشق شدن، ميزان تستوسترون را افزايش داده بود. پژوهشهاي قبلي به وسيله مارازيتي و همكارانش نشان داده بود كه احساس عاشق بودن معمولا تا مدت معيني حدود ??ماه تا ? سال ادامه پيدا ميكند بنابراين او و كاناله ميزان هورمون ها را اندازهگيري كردند، يعني ?? نفر از گروه عاشقان ?? تا ?? ماه بعد، يعني در زماني كه هنوز رابطهشان را با معشوق حفظ كرده بودند اما گزارش ميكردند كه آرامتر شدهاند و ديگر به آن اشتغال خاطر ندارند. در اين هنگام ميزان هورمونهاي آنها به سطح عادي بازگشته بود.
حتي شباهتهاي به ظاهر بيمعنا ممكن است ما را به سوي خود جذب كنند. روزهاي تولد مشابه، نام خانوادگي مشابه و حتي مشابهت حرف اول نام كوچك ممكن است افراد را براي يكديگر جذابتر كند. روانشناسان اين امر را به خودپسندي پنهاني نسبت ميدهند. جان تيجونز، روانشناس در آكادمي نظاميآمريكا و همكارانش در مقالهاي كه در سال ???? نشريه روانشناسي شخصيت و اجتماعي به چاپ رساندند هفت تحقيق را جمعبندي كردند كه در بررسي نقش اين خودپسندي پنهاني در روابط ميان فردي به عمل آورده بودند.
آنها از سوابق اجدادي و ساير انواع اسناد استفاده كردند تا نشان دهند افراد با احتمال بيشتري با كسي ازدواج ميكنند كه اسم كوچك يا اسم خانوادگياش با اسم آنها مشابه باشد. براي مثال تجزيه و تحليل فهرست شمارههاي تلفن نشان داد كه مردان با نام چارلز با احتمال بيشتري از حد شانس و اقبال با زناني كه نام شارلوت دارند، ازدواج ميكنند. همين امر در مورد مردان با نام رابرت و زنان با نام رابرتا، پل و پائولا و... هم صدق ميكرد.
فرضيههاي متعددي در مورد اساس زيستي عاشق شدن وجود دارد. برخي ميگويند كه عشق نتيجه اوجگيري ميزان ماده فنيل اتيل آمين، مولكولي پيامدهنده در مغز است كه ساختمان شيميايي مشابه آمفتامين دارد. برخي ديگر افكار ناخوانده عشق را به كاهش يافتن سيستمهاي سروتونين، يك ماده شيميايي پيامرسان ديگر در مغز، نسبت ميدهند اما داناتلا مارازيتي و دومنيكوكاناله، دو پژوهشگر از دانشگاه پيزا در ايتاليا، استدلال ميكنند كه عاشق شدن عاطفه اي است كه با اضطراب و ترس مربوط است.
آنها معتقدند كه افراد اغلب در شرايط ترسآفرين پيوندهاي قوي عاطفي و صميمي برقرار ميكنند. مارازيتي و كاناله براي آزمودن نظراتشان در يك بررسي به مقايسه ?? فرد جوان كه به تازگي عاشق شده بودند با ?? فرد ديگر كه عاشق نبودند بهعنوان شاهد پرداختند. پژوهشگران در هر كدام از اشخاص ميزان هشت هورمون مختلف را در خون اندازه گرفتند. يافته اصلي آنها اين بود كه ميزان كورتيزول، يكي از هورمونهاي اصلي كه در هنگام استرس در بدن ترشح ميشود، در گروه افراد عاشق بالاتر است.
جالب توجه اينكه در مردان درگير عشق ميزان تستوسترون ـ هورمون جنسي كه مسوول ايجاد ميل جنسي رفتار پرخاشگرانه در هر دو جنس مرد و زن است ـ كمتر از مردان غيرعاشق بود اما در زنان، عاشق شدن، ميزان تستوسترون را افزايش داده بود. پژوهشهاي قبلي به وسيله مارازيتي و همكارانش نشان داده بود كه احساس عاشق بودن معمولا تا مدت معيني حدود ??ماه تا ? سال ادامه پيدا ميكند بنابراين او و كاناله ميزان هورمون ها را اندازهگيري كردند، يعني ?? نفر از گروه عاشقان ?? تا ?? ماه بعد، يعني در زماني كه هنوز رابطهشان را با معشوق حفظ كرده بودند اما گزارش ميكردند كه آرامتر شدهاند و ديگر به آن اشتغال خاطر ندارند. در اين هنگام ميزان هورمونهاي آنها به سطح عادي بازگشته بود.
حتي شباهتهاي به ظاهر بيمعنا ممكن است ما را به سوي خود جذب كنند. روزهاي تولد مشابه، نام خانوادگي مشابه و حتي مشابهت حرف اول نام كوچك ممكن است افراد را براي يكديگر جذابتر كند. روانشناسان اين امر را به خودپسندي پنهاني نسبت ميدهند. جان تيجونز، روانشناس در آكادمي نظاميآمريكا و همكارانش در مقالهاي كه در سال ???? نشريه روانشناسي شخصيت و اجتماعي به چاپ رساندند هفت تحقيق را جمعبندي كردند كه در بررسي نقش اين خودپسندي پنهاني در روابط ميان فردي به عمل آورده بودند.
آنها از سوابق اجدادي و ساير انواع اسناد استفاده كردند تا نشان دهند افراد با احتمال بيشتري با كسي ازدواج ميكنند كه اسم كوچك يا اسم خانوادگياش با اسم آنها مشابه باشد. براي مثال تجزيه و تحليل فهرست شمارههاي تلفن نشان داد كه مردان با نام چارلز با احتمال بيشتري از حد شانس و اقبال با زناني كه نام شارلوت دارند، ازدواج ميكنند. همين امر در مورد مردان با نام رابرت و زنان با نام رابرتا، پل و پائولا و... هم صدق ميكرد.