پیگیری شکایت خانم اغفال شده توسط مجری معروف کار صحیحی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر شما پیگیری شکایت توسط خانم شاکی از مجری کار صحیحی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا این خانم ریسک بزرگی نکرد؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا اکنون به حقش رسیده است؟
مدتها از ماجرای فرزاد جمشیدی می گذرد و نه صدا و سیما و نه قوه قضاییه واقعیت را بیان نمی کنن
از طرفی فرزاد جمشیدی و شاکیش مدام نامه سرگشاده منتشر می کنن؟
واقعا فکر می کنید کدام راست می گن؟
 
آخرین ویرایش:

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماجرای شکایت دختر از آقای «ف» + مصاحبه دختر اغفال شده:

ماجرای شکایت دختر از آقای «ف» + مصاحبه دختر اغفال شده:

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وقتی خبر این ماجرا اولین بار منتشر گردید، منابع خبری از "ف" مجری مشهور تلویزیون خبر دادند که با شکایت یک دختر، بازداشت شده است. ظاهرا [/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این مجری حدود سه سال قبل طی مصاحبه با یک دختر خبرنگار (و در جریان سفر مجری به حج)، به او ابراز علاقه می کند و مدعی می گردد که این دختر، شبیه همان کسی است که او قبلا بسیار دوست می داشته است و قول می دهد دختر جوان را به عقد خود دربیاورد و حتی برای خواستگاری به خانه دختر مذکور می رود اما [/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]علیرغم برقراری رابطه های متعدد با این دختر و [/FONT]با گذشت سه سال، او به تعهد خود عمل نمی کند و این رابطه حتی به سوءاستفاده اقتصادی مجری تلویزیون از دختر اغفال شده می انجامد.
همه این مسائل، سبب می شود تا این دختر خبرنگار با مراجعه به دادگاه از مجری معروف شکایت کند.
[/FONT]




[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مصاحبه دختر اغفال شده و افشای هویت آقای "ف"[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] دختری که به مدت 3 سال توسط مجری مشهور مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته بود، پس از حدود یکماه از انتشار خبر اولیه، با خبرگزاری فارس مصاحبه ای انجام داد و اطلاعات جدیدی را منتشر نمود. ضمن آنکه همزمان با این مصاحبه، عکسی از مجری معروف (هرچند مات شده) منتشر گردید[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif].از جمله اطلاعاتی که در مصاحبه به آنها اشاره شد، عبارتند از:[/FONT][/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]* این مجری متأهل است.[/FONT]* با وی در سفر حج سال 88 آشنا شده است.[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]* به دنبال شکایت دختر اغفال شده، این مجری مشهور ممنوع التصویر شده است و در میان 4 مجری مذکور، فرزاد حسنی پیش از این ممنوع التصویر شده بود و شایعه ممنوع الکار شدن فرزاد جمشیدی نیز در روزهای اخیر منتشر شده بود که البته وی آن را تکذیب کرده بود.[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]تصویر مات شدهء منتشر شده (که نشان داد این مجری مشهور، ریش دارد) و دیگر شواهد ارائه شده، گزینه های دیگر (که عبارت بودند از عادل فردوسی پور،داریوش فرضیایی و فرزاد رشیدپور) را از لیست حذف و مسجل ساخت که فرد سوءاستفاده کننده، آقای فرزاد جمشیدی ؛ مجری برنامه های مذهبی صدا و سیما است.[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مصاحبه دختر اغفال شده توسط مجری معروف:[/FONT]فارس: ماجرا از این قرار است که دختر جوانی با اعلام شکایت از این مجری معروف مدعی شد: سال 88 این مجری تلویزیون در حالی که هر دو در حج بودیم به من ابراز علاقه کرد و گفت به خاطر مشکلاتی که با همسرش دارد، در شرف طلاق است و از من خواست بعد از طلاق با او ازدواج کنم. پیش از اینکه به حج مشرف شویم هم به بهانه‌ مسائل کاری با من در تماس بود.وی با بیان اینکه من هم بدم نمی‌آمد با این فرد ازدواج کنم ادامه داد: بعد از اینکه از حج برگشتیم، به بهانه برگزاری همایشی در کیش مرا با خود همراه کرد اما وقتی به آنجا رسیدیم متوجه شدم که خبری از همایش نیست. او یک سوئیت اختصاصی اجاره و مرا خواهرزاده خود معرفی کرده بود. در آنجا بود که برای اولین بار با من ارتباط برقرار کرد.

دختر جوان با بیان اینکه این مجری تلویزیون به او پیشنهاد ازدواج داده بود گفت: بعد از آن هم، به بهانه‌های مختلف مرا به حدود 7 شهر دیگر مانند مشهد، اصفهان و شیراز برد و با من ارتباط داشت.

وی گفت: مدتی بعد که به او گفتم پس کی با من ازدواج می‌کنی، مدعی شد به خاطر مشکلات مالی این کار به تعویق افتاده و از من خواست ضمانت او را برای دریافت وام یک صد میلیون تومانی بپذیرم که من هم قبول کردم اما در جریان اخذ وام بودیم که متوجه شدم موضوع اختلاف خانوادگی و اقدام برای جدایی از همسرش دروغ است.

دختر جوان گفت: اسفندماه سال 88 از این فرد شکایت کردم و در همان زمان متوجه شدم که گویا با زن دیگری هم ارتباط دارد. برخی از مسئولان تلویزیون میانجیگری کردند و من از شکایت خودم منصرف شدم. اما مدتی است که مرا تهدید می‌کند که سفته‌هایی که از من در اختیار دارد را به اجرا می‌گذارد.

وی با بیان اینکه با اعلام شکایت مجدد من، این فرد ممنوع‌التصویر شده است گفت: تمام مستندات از جمله پرینت مکالمات، پیامک‌ها، اسامی هتل‌هایی که رفتیم را به مسئولان قضایی ارائه کردم و منتظر هستم تا به این پرونده رسیدگی شود.

یک منبع آگاه در این زمینه گفت: متهم پرونده تا این لحظه منکر اتهامات خود شده و شاکی هم ادعایی مبنی بر اینکه آزار و اذیت با اکراه و عنف بوده، نداشته است.
منبع:
http://islam-abad.blogfa.com/post/19
 

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
«فرزاد جمشیدی» با انتشار نامه‌ای برای همیشه از اجرا در سازمان صداوسیما خداحافظی کرد.

«فرزاد جمشیدی» با انتشار نامه‌ای برای همیشه از اجرا در سازمان صداوسیما خداحافظی کرد.

به گزارش خبرگزاری فارس، فرزاد جمشیدی که در کارنامه خود ۲۰ سال همکاری با سازمان صداوسیما را دارد، با انتشار نامه‌ای برای همیشه از کار اجرا خداحافظی کرد.
نامه فرزاد جمشیدی را در ادامه می‌خوانید:
«هو الحلیم‌ الخبیر»
سر سفره‌ چاشت صبحگاهی، مادرم چایی شیرین قصه‌هایش را به دستمان می‌داد. از همان جا بود که قصه‌های قرآن در جانم آشیان کرد و حرارت حقیقت این کلام کبریایی، یخبندان دروغِ اهلِ دنیا را در خاطرم ذوب کرد تا باور کنم تنها رسولان حق‌اند که ویترین واقعیتشان از متاع محبت، پُر است و از قرار روزگار، همانانند که شیشه مغازه‌ معنویشان، پیوسته با سنگ مزاحمتِ بدخواهان می‌شکند و هر که با تابلوی «یاد خدا» دکان دوستی بنا کرد، بساط سخنش را می‌چینند و معرکه‌اش را بر هم می‌زنند!
هنوز از تلخی روزگار، دو قاشق از آن چای خوش عطر و طعم قصه‌های قرآنی مادرم، در خاطرم هست که گلوی گرفته‌ بغض را باز کند و سلام خوبی برای این نامه‌ خداحافظی باشد.
مادرم می‌گفت: موسای کلیم الله (ع) از خدا خواست حکمی فرما تا از حرف مردم، در امان باشم! پروردگار فرمود: کاری که برای خود نکرده‌ام! چگونه برای تو انجام دهم؟!
هنوز در کوهستان گذر عمر، پژواک صدای مادر، باقی است که می‌گفت: نمرود خواست با خدا مبارزه کند؛ دستور داد ارابه‌ای آماده کنند. آنگاه ارابه را به پای مرغی بزرگ بست و تکه گوشتی جلوتر از دهان مرغ گذاشت تا به هوس آن به آسمان پر بکشد! سپس نمرود رو به آسمان چند تیری انداخت به این پندار که سمت پروردگار، تیر پیکار افکنده!
آن وقت مادرم از همسایگی دو خاطره، نتیجه می‌گرفت:
اولین ملامتی عالم، خودِ خداست که انسان را هم که خلق کرد، فرشته‌ها از روی عبادت (و نه از روی لجاجت) ملامتش کردند. حال آنکه نمی‌دانستند آدمی غیر از خون ریختن، فرشته خصال هم خواهد شد و به عطر اخلاق محمدی(ص)اش، دنیا را تسخیر خواهد کرد. پس پسرجان! اگر می‌خواهی در این عالم بمانی، یا از نیل مشکلات، عبور کن که دست فرعون بددلی به تو نرسد و یا آنقدر بالا برو که تیر عداوت نمرود، به تو اثر نکند!
من - این حیرت زده‌ی دیار دنیا - که نه عصای استقامت موسی(ع) دارم و نه آبروی صبر ابراهیم خلیل‌الله(ع)، بی‌ریا با همان لهجه‌ سحرگاهی ماه خدا، این نامه را به نشانی مردم سرزمین‌ام پست می‌کنم. آن‌ها مرا خوب می‌شناسند. مردم میهن‌ام مرا از اینترنت پیدا نکرده‌اند که حالا با دو خط خبر، مرا در شوره‌زار اینترنت، تنها رها کنند.
هموطنان جغرافیای ایران! همسایه‌های تاریخ دین و ایمان! همکلاسی‌های درس سخت وجدان! سلام سال‌ها به دعای شما دانش اندوختم تا سکه‌ سخنم را در بازار انتخاب خود، بخرید و متاع محبت و حرف حساب‌ام را به خانه‌ خاطر پسندی خود ببرید. ترسِ مقدسِ سخن گفتن در قاب تلویزیون که معیار جهانی‌اش به من آموخته: «یک دقیقه حرف زدن در تلویزیون، یک ساعت مطالعه می‌خواهد» اسب استعداد مرا نهیب زد که باید یک نفس در دشت دانش بدوی و اگر می‌خواهی خوشه‌ علم برای مخاطبینِ تلویزیون بدوی باید صدبرابر آنچه می‌گویی، بشنوی!
حاصل این نخوردن‌ها و نخفتن‌ها و دویدن‌ها آن شد که «کتابخانه‌ام بزرگ‌تر از خانه‌ام شد» و اعتبار اعتنای مردم خوب میهنم، مثل سنجاقکی روی سینه‌ام نشست تا بدان حد که بعنوان «مرغ سحر» بالاتر از نام فرزاد جمشیدی، مسئولیت امانتی به اندازه‌ واجب نماز و روزه بر دوشم وانهاد.
هفت سال این بار امانت را با درستکاری و روزه‌داری بر دوش کشیدم و هر چه به خانه‌ محمد و آل محمد (ص) نزدیک‌تر شدم، لهیب آتش کینه‌ ابوالهب‌ها بیشتر شد؛ اینک یکسال از اجرای آخرین برنامه‌ سحرگاهی «ماه خدا» بر من و ما می‌گذرد. در این یک سال، ابر سوء تفاهم میان من و مخاطب‌ام سایه انداخت ولی چون نمی‌توان چهره‌ خورشید حقیقت را با مشتی گل دروغ پوشاند، عاقبت، آفتاب بر پهندشت وجدانِ اهل حق تابید و کشتی شکسته‌ دروغ، به گل رسوایی نشست. در چهار ضلعی «من، رسانه، شاکی و قوه‌ی قضاییه»، انصافاً هر یک نقش خود را خوب ایفا کردند ولی ناضعلی نادان‌های اینترنت، پیش از رسیدگی قضایی، نظم اخلاق را بر هم زد و عقرب قلم دروغ چند میرزا بنویس که اصولا خبرنگار نیستند، عقربه‌ سرعت خوانندگان را بالا برد تا از شیطان، سبقت بگیرند و در سراشیبی غیبت، سقوط کنند!
شلاق، زندان اوین، حکم جلب، دستبند، نامعروف، نامشروع.... و دیگر صفات اشیاء ناپسند را حتی بی‌اطلاع شاکی پرونده و بی‌استدلال و استفاده عقل و قضا، در کنار اسم من قرار دادند تا با شیطان هم‌غذا شوند؛ غیبت مرا بکنند و در حمام تهمت، گِل گناه مرا بشوند.

اکنون سبکبار می‌نویسم:
در این یک سال که بر من به اندازه‌ یک عمر گذشت، تیر گمانه‌زنی مردمی که اسیر امواج ملتهب فضاهای مجازی قرار گرفته بودند، بسیار به سویم پرتاب شد. در فرودست آن مرتبه‌ اوج و عرفان سحرگاهان رمضان، مثل دامنه‌های کوهسار زندگی‌ام، آشغال دروغ، بسیار ریختند. محیط زیست پاک رمضانی من و مردم را آلودند و میزان آلاینده‌های مورد رضایت شیطان و دشمنان را به حداکثر خود رساندند. پس بنا به تدبیر مادرم و راه کار موسوی و ابراهیمی که قبلاً آموخته بودم سعی کردم بالاتر بروم تا خدنگ خدعه و بدی در دلم ننشیند و ننشست.
زندگی در دیار پُر از حسادت دنیا به من آموخته: در جایی که هنوز برای خاتم پیامبران (ص) به هزینه‌ی شیطان، فیلم می‌سازند! من فقط می‌توانم به شهید فهمیده، اقتدا کنم؛ یک نارنجک، به خود ببندم و لااقل یک تانک تهمت را منهدم کنم!!
این خداحافظی، نتیجه‌ رسیدن به یک جاده‌ جدید در زندگی من است:
آنچه در حق فرزاد جمشیدی گفتند و نوشتند و پراکندند، نزد خدا، گم نمی‌شود. با این خداحافظی نیز چیزی بیشتر از آنچه رخ داده، از آبروی فرزاد جمشیدی، کم نمی‌شود! فقط می‌ماند یک تسویه حساب ساده که موعدش روز جزا و قضاوتش به عهده علی بن موسی‌الرضا (ع) است. بالا بلند نجیبی که از روز اول کارم در سازمان صدا و سیما، آبروی خودم را با آبروی رضای آل مرتضا (ع) گره زده‌ام. آن تسویه حساب، این است:
- اگر آنچه درباره‌ فرزاد جمشیدی گفته‌اند، حقیقت دارد، چه وقیحم من که باز هم رو به روی چشم سیاه دوربین بنشینم و از بخت سپید سحرگاهی رمضان، با مردم و روزه‌داران سخن بگویم!
اما اگر آنچه نوشیدند و نوشتند و نشر دادند، حقیقت نداشته باشد چه کم توانم من که بخواهم تمامی ذهن‌های مخدوش را ترمیم کنم و چه کم‌توان‌تر و نحیف‌ترند آن‌هایی که باید رو به روی همین یک آینه از آیه‌های قرآن بایستند و خدای خویش را پاسخ گویند. کدام آیه؟
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر فاسقی برایتان خبری آورد، تحقیق کنید. مباد که از روی نادانی، به مردمی آسیب برسانید. آنگاه از کاری که کرده‌اید، پشیمان شوید. (سوره‌ مبارکه حجرات - آیه نورانی ششم)
پس بگذار میان من و دروغ پردازان و مُمَهدین و باعثین این خدعه خصمانه، قرآن و امامان معصوم (ع) قرار گیرد. اینک که خود دروغ می‌سازند و سپس آبروی ایمانی و قرآنی و انقلابی صدا و سیما و همه کارکنانش را با همان متر و مقیاس دروغ، اندازه می‌گیرند، من بروم بهتر است تا دامان این همه مجری، گوینده، تهیه کننده، کارگردان و هنرمندان شریف و تحصیل کرده‌ صدا و سیما، آلوده شود.
البته خلاف آنچه که دیگران فکر می‌کنند شاید این قلم و صاحب‌اش گله‌مند و منکسر و اندوهگین و از کار افتاده باشند اما به جای گله‌گذاری چند تشکر است که به چندین نفر بدهکارم!
از سید عزت الله ضرغامی (رییس رسانه ملی) که در تندباد حواشی که مثل ابر مرثیه از سَرَم عبور می‌کرد، به من‌آموخت: عزت را خدا و ماه خدا به تو داده‌اند نه رسانه‌ها و نه فقط صدا و سیما، سپاسگزارم.
از سید رمضان موسوی مقدم (قائم مقام صدا و سیما) از علی دارابی (معاون سیما) و از مهدی فرجی(مدیر شبکه یک) به عنوان کوهواره‌های ادب و اخلاق که در بارش بی‌دریغ تیغ‌های تهمت و دروغ علیه من، سایبان مهرشان را از سَرَم دریغ نفرمودند، سپاسگزارم.
از سایت‌های اینترنتی که بخاطر چند کلیک بیشتر، آبروی مرا به آتش کشیدند ولی حلقه‌ جهنم را برای خود کوبیدند و هیزم این آتش را بر دوش خویش، حمل کردند و به من یاد دادند معنی حقیقی این ضرب‌المثل را که: «آتش هر چقدر هم تند و تیز باشد فقط خودش را می‌سوزاند» و یا این ضرب‌المثل که چاه کن همیشه تهِ چاه است، ‌سپاسگزارم.
از همه رسانه‌هایی که با انتشار اخبار غیرواقع و شلیک ترکش‌های تهمت به من، درصد جانبازی‌ام را نزد خدای دانای راز، بالا بردند، سپاسگزارم.
از آن‌ها که جسم بی‌جان و متعفن شهرت دنیایی مرا روی دوش دروغ، تشییع و در گورستان گمنامی، دفن کردند،‌ سپاسگزارم.
از تعدادی از کارکنان بخش ویژه‌ای از سازمان صدا و سیما مثل آقایان: (م- ا)، (م- خ)، (س)، (ک) که با هدایت آقای (ر) به جای حراست از آبرو و تقدس خدادادی، مجری برنامه‌های رمضان، زخم اهل کوفه را بر دلم نشاندند، سپاسگزارم.
از همه آن‌ها که آلبوم دیانت و شیعه بودن مرا با چند تکه از ذغالِ دلِ سوخته‌ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) سوزاندند تا من هم فردای قیامت، احساس کنم هم تیمی ولایت علوی (ع) هستم، سپاسگزارم.
از همه بی معرفت‌هایی که دو تا تکه سنگ (از همان جنس که ابوجهل به سمت پیامبر (ص) می افکند)، یک لقمه از خشم فرو خورده‌ امام کاظم (ع) و یک کف دست از دشت مظلومیت امام حسن مجتبی (ع) را به موزه‌ تجربه‌ من بخشیدند تا آموزه‌ عمرم شود، ممنونم.
از همه آن‌ها که با غیبت از من، سر کلاس رضایت خدای کریم، غیبت کردند و با انجام این گناه، اولآً زباله‌ معصیت مرا به پذیرایی اعمال خیر خود بردند و در ثانی، اعمال نیک و ثواب خود را به من هدیه کردند، سپاسگزارم.
از همه مسؤولان برگزاری برنامه‌ها، همایش‌ها و مراسم‌ها در بخش‌های دولتی و خصوصی، که مومنانه به حاشیه‌ها و شایعات درباره این بنده‌ حقیر خدا، توجهی نکردند و ذره‌ای از اعتمادشان نسبت به فرزاد جمشیدی، کاسته نشد، سپاسگزارم.
از آن‌ها که به فتوای فضای مَجاز، گناه کردن را برای خود مجاز کردند و با سنگ دروغ، قامتِ غرور دروغین مرا شکستند، تشکر می‌کنم. از آن‌ها که چهره‌ زرد ترس مرا در «تابه‌ تهمت» و «روغن معصیت» خودشان، سرخ کردند تا مزه شیرین شهامت را احساس کنم و برای ماندن در عرصه‌ شهرت، به هر ناکسی، التماس نکنم، تشکر می‌کنم.
از برادران هم خانواده‌ رسانه‌ای‌ام که مثل برادران غیور یوسف (ع) با درج خبرهایی سراسر دروغ، مرا به چاه امتحان خدا انداختند و از بعضی دیگر از خبرگزاری‌ها مثل «جهان نیوز، الف، مهر، تابناک، تبیان» و همانندشان که با بی‌اعتنایی کامل به این قبیل شایعات، ریسمان نجات‌ خویش و من شدند، سپاسگزارم.
در پایان و در آستانه رسیدن به نیمه راه شعبان و طلوع تولد حضرت صاحب‌العصر و الزمان (عج) برای همه شما مردمان، مؤمنان، روزه داران و سفره داران سحرگاهان ماه رمضان، بهار قرآنی خوبی آرزو می‌کنم. من هفت سال به جای سحری، کلمه و واژه نوش جان کردم و همچو آرش، جان در پیکان نهادم تا تیر توفیق‌ام از مرز خستگی بگذرد و جغرافیای جان روزه داران را وسعت دهد. برای اجرای چنین برنامه‌ای باید سربازی کرد نه سلطانی و برای استحقاق نشستن سر سفره‌ سحرگاهی رمضانی، باید خدمتگزاری کرد، نه میزبانی!
برای این بهار رمضانی هم الان در حق خودم، تفألی به حافظ شیرین بیان زدم، چه مناسب آمد:
ارغنون ساز فلک، رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
گل به جوش آمد و از می نزدیم‌اش آبی
لاجرم ز آتش حرمان و هوس می‌جوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل، خاموشیم
از همه سپاسگزارم؛ چه آن‌ها که ترک‌ام کردند و چه آن‌ها که درک‌ام کردند.
خدا نگهدارتان امیدوارم در کلاس حضور قلب خدا، با دلی خالی از دنیا پیوسته حاضر و پابرجا بمانید.
اوایل گل سرخ و انتهای بهار - فرزاد جمشیدی
منبع: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920329001175
 

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه جدید شاکی فرزاد جمشیدی به وی+عکس

نامه جدید شاکی فرزاد جمشیدی به وی+عکس

وی درباره اجرای حکم صادره نیز گفت: حکم 80 ضربه شلاق تایید شده و تا هفته آینده در دادسرای ارشاد و مفاسد اجتماعی اجرا خواهد شد؛ ضمن اینکه شکایت پدر من به عنوان ولی قانونی من از شما همچنان در دادسرای فرهنگ و رسانه در دست بررسی است و هنور این مسئله به طور کامل رسیدگی نشده است.

شاکی مجری سرشناس در پاسخ به نامه منتشر شده توسط این مجری به اختصار به خبرنگار عصرخبر پاسخ داد: نامه را خواندم و برایم جالب بود و با خودم فکر کردم که اگر سکوت می کرد بهتر نبود؟ یا حداقل عذر خواهی از ملت عزیز که 7 سال با حرف های این فرد زندگی کرده اند.

وی افزود: «همه ما این ضرب المثل را به خوبی می دانیم: سر بی گناه پای دار میره اما بالای دار نمیره». حتم دارم در طول این شکایت حتی یکبار به خدا متوسل نشدید و برای تبرئه نشان دادن خودتان تنها به بنده های خدا و تهمت زدن به من در مکان های مختلف متوسل شدید . که اگر یک بار توسل خالصانه به خدا داشتید مطمئنا خدا هم در این راه به شما کمک می کرد که حکم قطعی توسط دیوان عالی کشور در مورد شما صادر نشود.
شاکی مجری مشهور با ااره به کم صادره ادامه داد: آقای مجری من تصمیم داشتم که حکم صادره یوان عالی کشور را منتشر کنم اما فقط به خاطر خانواده شما و به هم نخوردن زندگی خانوادگی شما از این کار خودداری کردم . 5 صفحه حکم دیوان عالی کشور که ریز به ریز موارد و مدارک دادگاه را توضیح داده و تنها با دیدن این حکم همه آگاهان از این ماجرا مطمئن از صدق گفتار و مدارک من می شوند .

وی افزود: شما که تمام این موارد را تهمتی بیش نمی دانید، آیا بر روی حرف و تصمیم 8 قاضی دادگستری علامت ابهام میگذارید؟ 5 قاضی در دادگاه کیفری استان و 3 قاضی در دیوان عالی کشور.

با وجود فشارهایی که بر روی انها بود به دلیل شرایط اجتماعی که شما داشتید ، اما در کمال انصاف و عدالت حکم صادر کرده و آن را تایید کردند.

از مدیران ارشد سازمان صدا سیما نام بردید و آنها را به نوعی درگیر خود کردید، اما بالحق که این مدیران همگی منتظر تایید حکم دادگاه ماندند و قضاوتی نکردند و قضاوت را به قانون سپردند و در رابطه با شما تنها قانون تصمیم گرفت نه شخص خاصی، تا روزی که همگی حکم دیوان عالی کشور را دیدند.

این شاکی با نشان دادن حکم صادره از سی عالی ترین نهاد قضایی کشور ادامه داد: بگذارید همه بداند در حکم صادره و تایید شده دیوان عالی کشور، در صفحه 4 حکم بنا بر رای اقلیت دادگاه نوشته شده است که «معتقد هستم نامبرده بایستی به عنوان تتمیم مجازات علاوه بر شلاق تعزیری از هر گونه فعالیت فرهنگی و حضور در صداسیما محکوم گردد»؛ تورا به خدا اینقدر با اعتماد مردم بازی نکنید.

وی درباره اجرای حکم صادره نیز گفت: حکم 80 ضربه شلاق تایید شده و تا هفته آینده در دادسرای ارشاد و مفاسد اجتماعی اجرا خواهد شد؛ ضمن اینکه شکایت پدر من به عنوان ولی قانونی من از شما همچنان در دادسرای فرهنگ و رسانه در دست بررسی است و هنور این مسئله به طور کامل رسیدگی نشده است.

در خاتمه نیز شاکی مجری مشهور اعلام کرد: من تنها در این راه قدم گذاشتم هیچ حامی و مدافعی نداشتم اما فقط به خدا توکل کردم . حجمه دروغهایی که در رابطه با من گفتید و تهمتهایی که به من زدید ، شکایت هایی که برای تهدید من انجام دادید و طبق ارسال پیامک خود شما که نوشتید «قصدی از شکایت از تو جز یک ترکه تنبیه نداشتم» همه باعث قهر خود از شما شد . اگز یکبار به کار کرده خود اعتراف می کردید شاید الان طناب نجات خدا به کمر شما بسته می شد .
منبع:http://www.ghatreh.com/news/nn14579958/نامه-جدید-شاکی-فرزاد-جمشیدی-عکس
 

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
مصاحبه منتشر نشده شاکی زن پرونده مجری مشهور متهم به روابط نامشروع

مصاحبه منتشر نشده شاکی زن پرونده مجری مشهور متهم به روابط نامشروع

به گزارش جنوب نیوز، اولین بار است که تصمیم گرفته مصاحبه کند. با هم قرار می‌گذاریم و سر ساعت مقرر به خبرگزاری می‌آید. یک مقنعه آبی روشن به سر کرده و مانتویی تیره به تن دارد. یک پاکت هم با خود به همراه دارد که پر از کپی مدارک و عکس‌هایی است که برای اثبات ماجرا آنها را به دادگاه ارائه کرده است.از پرینت پیامک و ایمیل گرفته تا کپی بلیط‌های هواپیما و گواهی هتل‌داران و ... همه آنها را با دقت نشان می دهد و درباره هرکدامشان توضیح مفصلی می‌دهد که همین موضوع حدود یک ساعت به طول می‌انجامد. آرامش در چهره‌اش موج می‌زند و آرام و با طمأنینه به سوالاتم پاسخ می‌دهد.

البته در همان ابتدا تاکید می‌کند که این اولین مصاحبه رسمی اوست و تا به حال هرچه از زبانش در برخی روزنامه‌ها و نشریات به چاپ رسیده، کذب محض است. تأکید دومش درباره صداوسیماست. از من می‌خواهد تا حتما در مصاحبه‌مان بیاورم که او هیچگونه وابستگی به سازمان صداوسیما ندارد و خود به طور مستقل کار می‌کند. او می‌گوید من کاری به این سازمان ندارم و فقط موضوعی که این میان باعث می‌شود تا برخی رسانه‌ها نام صداوسیما را ببرند، به این دلیل است که فردی که من از او شکایت کرده‌ام، یک مجری معروف است.

آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگوی خبرنگار یک خبرگزاری است با شاکی پرونده مجری معروفی است که این روزها مورد توجه قرار گرفته است، که بنا به دلایلی این مصاحبه منتشر نشده و اکنون توسط سایت عصر خبر منتشر خواهد شد.

در این گفت‌وگو اسامی هیچ‌یک از طرفین نیامده و عصرخبر نیز صرفا با توجه به رسالت اطلاع‌رسانی که بر عهده دارد و همچنین آگاهی‌دهی به خانواده‌ها و به ویژه جوانان این مصاحبه را انجام داده است.

اول به عنوان یک مخاطب می‌خواهم بیشتر تو را بشناسم، لطفا کمی از شرایط خود و خانواده‌ات برایم بگو؟
پدرم استاد دانشگاه است، یک برادر دارم که پزشک است و مادرم نیز در بخش مدیریتی یکی از ارگان‌های دولتی کار می‌کرده و الان بازنشسته شده است. خودم هم دارای تحصیلات عالیه می‌باشم.

حوزه کاری شما به صداسیما مربوط می‌شود؟
خیر. من هیچ‌گونه رابطه کاری اعم از استخدامی، قراردادی و ... با سازمان صداوسیما ندارم. برای خودم به طور آزاد کار می‌کنم. شکایت من هم هیچ ربطی به سازمان صداوسیما ندارد ولی اداره حقوقی سازمان فکر کرده بودند که ارتباط دارد و قصد دخالت داشتند که من مانع شدم. شکایت من کاملا شخصی است و هیچ ربطی به سازمان صداوسیما ندارد.

اما در برخی نشریات و رسانه‌ها از شما به عنوان یکی از گویندگان و نویسندگان برنامه‌های رادیویی اسم برده شده بود؟

به هیچ عنوان صحت ندارد. تا به حال هرکدام از روزنامه‌ها یا خبرگزاری‌ها مطلبی از من یا از قول من نوشته‌اند، صحت ندارد و این مصاحبه، اولین مصاحبه رسمی من به شمار می‌رود. تا به حال هم قصد انجام مصاحبه نداشتم، اما برخی روزنامه‌ها و سایت‌ها بدون مصاحبه با من این خبرهای دروغ را منتشر کردند و من را در انجام این مصاحبه مصمم کردند. مثلا در خبرها آماده بود که من با این فرد به حج رفته‌ام در حالی که این مطلب صحت ندارد و خود من در سال 83 با خانواده‌ام به حج مشرف شدیم.

پس سابقه آشنایی شما با این فرد به کجا برمی‌گردد؟

سال 88 بود که این مجری گزارشی زنده از صحرای عرفات در یکی از شبکه‌های تلویزیون داشت. در ارتباط زنده با تلویزیون اعلام کرد که شماره موبایلش را از طریق زیرنویس اعلام کنند تا هرکس التماس دعا دارد، نامش را بر صحرای عرفات بنویسد. من هم مانند این همه دیگه نفر دیگری که آن روز با او تماس گرفتند، تماس گرفتم و گفتم که نام مرا هم بر خاک صحرای عرفات بنویسید. اما چون اسم و فامیلم کمی سخت بود، گفت که برایش پیامک بزنم و من هم زدم و دیگر مساله برایم در آن مقطع تمام شد. منتها از سه روز بعد تلفن‌ها و پیام‌های او تمامی نداشت. مدام پیام می‌داد که گفته بودی دعایت کنم در فلان‌جا دعایت کردم. یا اینکه شب‌ها تماس می‌گرفت و می‌گفت فلان برنامه‌ام فلان ساعت روی آنتن می‌رود، نگاه کنید، شب سوم بعد از اینکه برنامه‌اش تمام شد تماس گرفت و گفت نمی‌دانم چرا با شما تماس گرفتم، من معمولا عادت ندارم با کسی تماس بگیرم. ولی به شما زنگ زدم.

خوب در این فاصله شما تعجب نکردید که چرا این فرد مدام با شما تماس می‌گیرد؟ برایتان سوال برانگیز نبود؟

بله. اتفاقا برایم خیلی تعجب‌آور بود. ولی او به قدری مودبانه حرف می‌زد که نمی‌توانستم با او صحبت جدی کنم. تا اینکه در نهایت یک شب به من گفت که با دختری به مدت هشت سال رابطه داشتم و بعد هم تومور مغزی گرفت و فوت کرد. شباهت صدای تو با آن خانم باعث شد که به سمتت گرایش پیدا کنم. زندگی مشترکم هم به خاطر آن خانم دوام نیاورد و بعد از گذشت یکسال و با داشتن یک فرزند از او جدا شدم و همسرم هم از ایران رفت.من هم تنها زندگی می‌کنم. صدای تو به آن دختر خانم بسیار شبیه است و می‌ترسم که چهره‌ات هم شبیه همان باشد.

پس این رابطه بعد از گفتن این حرف‌ها همچنان ادامه پیدا کرد؟
بله. تلفنی ادامه داشت تا زمانی که می‌خواست از مکه برگردد. آن موقع از من خواست که برای استقبال از او به فرودگاه مهرآباد بروم. به محض اینکه از گیت رد شد، کیف از دستش افتاد و گفت می‌ترسیدم که چهره‌ات هم شبیه باشد و اتفاقا شبیه هم هستید. از همین حرف‌های فریبنده‌ای که می‌زند.

در فاصله‌ای که با تو تماس می‌گرفت، به او نگفتی که قصد و هدفش چیست و یا خودت اصلا با چه هدفی این ماجرا را ادامه دادی؟

خوب او فرد مطرح و مشهوری در جامعه بود. من هم با توجه به خانواده‌ای که داشتم، فکر می‌کردم که صرف یک طلاق گرفتن درباره‌اش قضاوت نکنم. جدایی یک نفر از همسرش به معنای بد بودن آن فرد نیست. چهره مثبتی داشت که در من ایجاد اعتماد کرد. من هم با خود گفتم که خوب بالاخره این فرد از لحاظ تحصیلات و اهل مطالعه بودن به خانواده ما می‌خورد.

پس ماجرای طلاق گرفتنش برایت خیلی مهم نبود؟
من همیشه اعتقاد داشتم که طلاق نشانه بد بودن دو طرف ماجرا نیست. ممکن است عدم تفاهم منجر به جدایی بشود.

پس در همان صحرای عرفات پیشنهاد ازدواج را با شما مطرح کرد؟
نه. وقتی به ایران آمد این موضوع را مطرح کرد.سه الی چهار روز بعد از آمدنش از حج بود که دو بلیط کیش گرفته بود و گفت که برای اجرای یک برنامه به کیش می‌روم. من به برگزارکنندگان مراسم گفته‌ام که با خواهرزاده‌ام می‌آیم و برایت یک اتاق جدا در هتل در نظر گرفته‌اند. آن مقطع به او گفتم که اگر برای من جایی در نظر نگرفته‌اید، من کلید آپارتمان خودمان را از مادرم بگیرم و من به آنجا بروم. ولی او به من گفت که نه، برای تو اتاق مجزا گرفته‌اند. تا اینکه ما به فرودگاه کیش رسیدیم و در آنجا بود که به من گفت خبری از اجرای من در کیش و همچنین هتل نیست.

کمی برگردیم عقب. وقتی خواستی با این مجری به کیش بروی، به خانواده‌ات چه گفتی؟ آنها را چطور مجاب کردی که با این فرد به یک شهر دیگر سفر کنی؟
من به واسطه رشته تحصیلی‌ام به شهرهای بسیاری سفر کرده‌ام و با دوستانم هم مسافرت زیاد می‌روم. راستش در این یک مورد به خانواده‌ام دروغ گفتم. به آنها گفتم با دوستانم به مسافرت می‌روم. هیچکدام از آنهایی که گفته بود در کار نبود. یک تاکسی گرفتیم و تا ساعت 12 و نیم شب دنبال جایی برای ماندن گشتیم.

خوب همان موقع که فهمیدی این فرد تو را فریب داده، برای چه به تهران برنگشتی و یا نارضایتی خود را در این باره ابراز نکردی؟
برای اینکه ساعت 9 و 10 شب بود و من هم واقعیت را به خانواده‌ام نگفته‌ بودم. ضمن اینکه پول زیادی به همراه نداشتم. در چنین شرایطی مجبور شدم که از او تبعیت کنم و در تنگا و معذوریت ماندم. آن موقع یک همایشی هم در کیش برگزار شده بود و همه هتل‌ها پر بودند. در نهایت از طریق همان راننده تاکسی یک سوئیت برای ماندن پیدا کردیم که یک هال و یک اتاق خواب داشت. قرار شد من در اتاق بخوابم و او هم در هال. شب خواب بودم که دیدم او بالای سرم است و اتفاقی که نباید، افتاد.

یعنی شما هیچ امکان مقابله‌ای نداشتید؟
متاسفانه شرایط به گونه‌ای پیش رفت که امکان مقابله را از من گرفت.

بعد چه اتفاقی افتاد؟ شما اعتراضی نکردید و یا اینکه بلافاصله به پلیس خبر بدهید؟
او باز هم همان جا با حرف‌هایش مرا فریب داد و گفت چه فرقی می‌کند. ما که قصد داریم ازدواج کنیم، چه تفاوتی دارد که حالا این اتفاق افتاده باشد یا سه ماه دیگر. من هم راضی کرد که می‌توانم صیغه محرمیت بخوانم.

یعنی قبل از این جریان صیغه محرمیتی بین شما جاری نشده بود؟

نه.

گویا برای انجام صیغه محرمیت دختر، به اجازه پدر لازم است.
من خیلی وارد به این جزئیات نیستم. فقط آن زمان از من پرسید که مرجع تقلید تو کیست و وقتی به او گفتم، گفت که صیغه محرمیت برایت می‌خوانم. ضمن اینکه در آن مقطع زمانی این اتفاق برای من پیش آمده بود و من هم فکر می‌کردم که این ازدواجی که او به من وعده می‌دهد، انجام می‌شود.

وقتی این اتفاق با نارضایتی شما اتفاق افتاد، در شما ایجاد تنفر نکرد؟ باز هم به رابطه با او ادامه دادید؟
آن موقع خیلی اذیت شدم. خیلی گریه کردم و اصلا باورم نمی‌شد که چنین اتفاقی برایم افتاده است. ولی همان‌طور که گفتم وعده و وعیدهای او مبنی بر ازدواج من را در آن مقطع وادار به سکوت کرد.

و این سکوت منجر شد این رابط پنهانی ادامه پیدا کند؟
بله. اتفاقا فردای همان روز که کیش بودیم، کنار ساحل قدم می‌زدیم که تلفن‌های مشکوکی به او آغاز شد. مدام تماس می‌گرفتند و می‌گفتند که چک‌هایت را به اجرا می‌گذاریم و اگر 200 میلیون تومان را پس ندهی بدبختت می‌کنیم و از این حرف‌ها. من از او پرسیدم که قضیه چیست. گفت برای تاسیس آموزشگاه گویندگی و فن بیان (که کاملا از بیخ و بن دروغ بود) به صورت قسطی لوازم و تجهیزات خریده‌ام و در ازاء آن چک داده‌ام. الان هم نمی‌توانم مبلغ چک‌ها را تامین کنم. الان هم قصد دارند چک‌هایم را به اجرا بگذارند. اگر این اتفاق بیافتد، من مجبورم به سرعت از ایران بروم. چون کشورهای عربی برای برنامه‌سازی به من دعوت‌نامه داده‌اند و من می‌توانم با پیش قسطی که از آنها می‌گیرم، قرض‌هایم را پس بدهم. الان که فکر می‌کنم، احساس می‌کنم همه این موارد از پیش طراحی شده بود. او به من گفت که اگر این اتفاق بیفتد، آن موقع تو باید دو سال دیگر صبر کنی تا ما بتوانیم با هم ازدواج کنیم. چون من باید این مبلغ را تهیه کنم و اگر موفق نشوم، آن وقت به زندان می‌افتم.

در این فاصله متوجه نشدید که این فرد همسر و فرزندانی دارد؟
به هیچ وجه. جالب اینجا بود که اگر من ساعت 12 و یا یک شب هم با او تماس می‌گرفتم راحت جواب می‌داد و تلفنی حرف می‌زد. هر موقع شب که بود، پیامک می‌داد. شما اگر بودید، شک می‌کردید؟

در این مدت شما کنجکاو نشدید که درباره این فرد و یا خانواده‌اش، اطلاعات بیشتری به دست بیاورید؟ فکر می‌کنم با یک جستجوی کوچک در موتورهای جستجوی اینترنتی، پیشینه این فرد که از مشهوریت بالایی برخوردار است، مشخص می‌شد و شما هم می‌فهمیدید که او ازدواج کرده و همسر و فرزندانی دارد.
اتفاقا من این کار را کردم. ولی در اینترنت هیچ اطلاعات شخصی و خانوادگی از این فرد تا همین چند ماه پیش وجود نداشت. تا مرداد امسال که من از او شکایت کردم. پس از آن بود که مصاحبه‌ای کرد و عکسش به همراه خانواده روی جلد یک مجله‌ای چاپ شد.

حتی کسی هم در اطرافت نبود که از طریق او بتوانی اطلاعاتی از این فرد بدست بیاوری؟

خیر. چون او مدام به من می‌گفت به خاطر آبروی من به کسی نگو که ما با هم رابطه داریم. من هم به خاطر تعهد بسیاری که به او داشتم، سکوت کرده بودم. ضمن اینکه او آدم قابل اعتماد جامعه بود و من در این فاصله برای مادر و خواهر او وقت دکتر گرفتم.

خوب او شما را با چه عنوانی به مادر و خواهر خود معرفی کرده بود؟
نمی‌دانم. اما هرچه بود آنها می‌دیدند که ما با هم خیلی صمیمی هستیم. ولی هیچ وقت اعتراضی نمی‌کردند و حتی نگفتند که او زن و بچه دارد.

خوب ماجرای چک‌ها به کجا کشید؟

او سر این چک‌ها من را حسابی به هول و ولا انداخت تا جای که از طریق یک موسسه مالی و اعتباری توانستم برایش 100 میلیون تومان وام بگیرم. سندی که او گذاشت ارزش 70 میلیون تومان داشت درحالی که باید سندی به مبلغ 110 میلیون تومان گرو می‌گذاشت. وثیقه بعدی را من 40 میلیون تومان سفته دادم تا او بتواند وام 100 میلیون تومانی‌ خود را بگیرد. مدیران آن موسسه هم فکر می‌کردند که ما زن و شوهر هستیم. تا اینکه 5 روز پس از دریافت وام، این مجری معروف به من اعلام کرد که همسر و فرزند دارد.

شما دقیقا چه مدت نمی‌دانستید که متاهل است؟
دقیقا چهار ماه.

در این فاصله چند بار به مسافرت رفتید؟

یک بار کیش، یک بار اصفهان و دو بار هم به مشهد رفتیم. بقیه اوقات هم به دفترش می‌رفتیم. دفتر او همیشه خالی بود و یک اتاقش را مبله کرده بود. البته من هم به عنوان همسرش معرفی می‌کرد و خیلی جاها من را به عنوان همسرش می‌شناسند.

خودش به شما گفت متاهل است یا خودتان متوجه شدید؟

درست 5 روز پس از دریافت وام 100 میلیون تومانی بود که گفت همسر دارد.

خوب آن زمان چرا اقدامی نکردید؟
با او برخورد بدی کردم. آن زمان تصمیم گرفتم که بی دردسر و بی‌سر و صدا ترکش کنم و بروم دنبال زندگی خودم. ولی نگذاشت. او باز هم مرا با چرب زبانی فریب داد. می‌گفت بمون برای من مثل بارون واسه جنگل یا موندنت خواسته تو نیست و نیاز منه و ... گفت که این کار را با تو کردم که با من بمانی. اگر من این مسائل را از همان ابتدا با تو درمیان می‌گذاشتم، تو تا لحظه طلاق من دست نگه نمی‌داشتی و می‌رفتی. نمی‌ماندی.

پس بعد از اینکه متوجه شدی متاهل است، باز هم همان روال سابق را پیش گرفتی؟
نه. خیلی تلاش کردم که تکلیف این ماجرا را روشن کند. تااینکه او تهدید کرد که از من سفته دارد.

یعنی دیگر حاضر به سازش با او نشدی؟
اول خیلی تلاش کردم. ولی اواسطش دیگر این ماجرا برای خود من هم عادی شده بود. در شرایطی بودم که می‌گفتم ایراد ندارد، حتی با زن و بچه فقط بیاید و من را عقد کند و اسمش در شناسنامه‌ام بیاید تا آبروی رفته‌ام را بخرم. فوقش بعدا می‌گفتم او زن داشته و من نمی‌دانستم و بعد از اینکه فهمیده‌ام، جدا شده‌ام. آخرهایش به این مرحله رسیده بودم.

ضمانت وام چه شد؟

با هزار بدبختی وام را تسویه کرد اما سفته‌های من را نگه داشت و آنها را پس نداد. هنوز هم که هنوز است دستش است. چهارشنبه سوری سال گذشته بود که او من را مجبور کرد به مادرم بگویم که زنگ بزند و برای شام او و خانواده‌اش را دعوت کند تا به خانه‌مان بیایند.

پدر و مادرت از رابطه تو با این فرد خبر داشتند؟

نه. فکر می‌کردند ارتباط دوستانه‌ و نوعی همکاری بین ما وجود دارد. چون من در یک جایی تدریس زبان می‌کردم که اتفاقا او هم همان‌جا کلاس‌های فن بیان داشت. مادرم هم با اکراه تماس گرفت و آنها را دعوت کرد. در حقیقت او می‌خواست من یک جورهایی مطمئن شوم که رابطه خوبی با همسرش ندارد و می‌خواهد طلاقش بدهد.

خوب تو متوجه این نکته شدی؟

آنها رابطه خیلی معمولی با هم داشتند و من هم متوجه اختلافی بین آنها نشدم. البته در ادامه من رابطه کج دار و مریزی داشتم تا فقط بتوانم سفته‌هایم را از او بگیرم.

چون موفق به گرفتن سفته‌هایت نشدی، اقدام به طرح شکایت کردی؟
نه. سال 89 برای اولین بار از او شکایت کردم. برای اینکه این آقا را با یک خانم دیگر در فرودگاه مهرآباد دیدم. مهر سال 89 که اصفهان بودم، تلفن‌های مشکوک یک خانم را احساس می‌کردم که وقتی از او می‌پرسیدم، می‌گفت خواهرم است. تا اینکه در بهمن سال 89 در فرودگاه مهرآباد وقت مسافرت رفتن با هم آنها را دیدم.

وقتی آنها را دیدی چه عکس العملی نشان دادی؟

با هم درگیر شدیم. کار به زد و خورد کشید. آن خانم فرار کرد و او هم به مسافرت نرفت.

شما از کجا متوجه شدید که آنها با هم قصد دارند به سفر بروند؟
برای اینکه او گواهینامه نداشت. هرجا می‌خواست برود، من او را می‌بردم. آن روز او به من پیامک داد که برای اجرای برنامه به مسافرت می‌روم. من تعجب کردم. چون هر وقت برای اجرای برنامه می‌رفت، من شب قبل برایش چمدانی پر از میوه، شیرینی و تنقلات می‌بستم تا با خود ببرد. از این کار او تعجب کردم و همین موضوع باعث شد تا به سرعت به فرودگاه بروم. وقتی رفتم او را دیدم که با این خانم گوشه‌ای نشسته‌اند و همان جا کار به کتک‌کاری کشید. به او گفتم تو همسرت بود، این بلا را هم سر من آوردی که با تو بمانم. پس این خانم دیگر کیست؟ او هم پاسخ داد که این زن دو سال قبل‌تر از تو بوده است.

شما این ماجرا را در دادگاه هم عنوان کرده‌اید؟
بله.

این خانم هم به دادگاه احضار شده‌ تا رابطه‌اش با این فرد را تائید یا تکذیب کند؟

متاسفانه خیر . اما بالاخره در روز رسیدگی به شکایت بی اساس این خانم از من به اتهام مزاحم تلفنی حتما ایشان را خواهم دید و مطالب را باز خواهیم کرد .

خوب این رابطه چرا بعد از دعوا و کتک‌کاری باز هم ادامه پیدا کرد؟
من ابتدا او را تهدید کردم که تمام وقایع را به همسرت می‌گویم. او از ترسش سریع به خانه رفته بود و به خانمش گفته بود که دختری هست که مدام مزاحم من می‌شود و عاشق من است و مدام برایم مزاحمت ایجاد می‌کند و وصله به من می‌چسباند. من خانه بودم. ساعت 6 بعد از ظهر بود که زنگ خانه‌مان را زدند. دیدم همسر این آقاست و جلوی همسایه‌ها داد و بی‌داد کرد و آبروریزی راه انداخت. او مدام به پدرم می‌گفت دختر تو مزاحم زندگی ما می‌شود. این خانم تا جایی که می‌توانست من را کتک زد. دندانم را شکست، انگشتم را هم شکست. همسایه‌ها با پلیس تماس گرفتند و ما شکایت کردیم و پرونده به دادسرا رفت. در آن مقطع این مجری به دست و پای ما افتاد و التماس می‌کرد که رضایت بدهیم. پدرم هم به خاطر فرزندان این آقا رضایت داد.

خانواده‌ات آن موقع در جریان بودند؟
آن موقع بود که تازه به بخش‌هایی از رابطه ما پی بردند.

زمانی که رضایت دادی سفته‌هایت را پس نگرفتی؟ حداقل با این شرط جلو بروی و بعد از گرفتن آنها ماجرا را فیصله بدهی؟
راستش آن موقع اصلا بحث سفته‌ها مطرح نشد. ولی باز هم به من وعده و وعید داد. گفت من تو را عقد می‌کنم و این آبروریزی را جمع می‌کنم. با این وعده‌ها دوباره من را معلق نگه داشت. این رابطه به امیدی که روزی او مرا عقد می‌کند، ادامه داشت و دائم هم مرا همسر خود می‌دانست. تا اینکه متوجه شدم این آقا همچنان با این خانم که نفر سوم به حساب می‌آمد، رابطه بسیار نزدیکی دارد.

پس رابطه با نفر سوم منجر به شکایت شما شد؟

دلایل متعددی دارد. یک اینکه این آقا شماره تلفن دختر عمه و همسر برادرم را از گوشی من برداشته و با او تماس گرفته و گفته که من برای این آقا مزاحمت ایجاد می‌کنم. همش سر کوچه‌شان ایستاده‌ام. دوم اینکه خانم سومی که با این مجری ارتباط دارد، برای من احضاریه فرستاده و از من به جرم مزاحمت تلفنی از طریق تلفن‌ عمومی‌های سطح شهر و تهدید با سلاح گرم شکایت کرده است. در حالی که این زن اصلا من را نمی‌شناخت و تنها کسی که می‌توانست از من اطلاعی به این زن داده باشد، همین مجری معروف بود. تلفن‌های پدر و برادران این زن نیز به خانواده ما یکی دیگر از دلایل است. همین موارد باعث شد تا به سیم آخر بزنم و فکر 40 میلیون سفته را از ذهنم بیرون کنم و از این آقا شکایت کنم. شکایت سال 89 را به زور پس گرفت ولی این شکایت دیگر رضایتی ندارد و تا آخر ایستاده‌ام. دلیلش هم شکایت این خانم از من بود. در حال حاضر هم وثیقه 50 میلیون تومانی برایش صادر شده است. او به جای اینکه از من عذرخواهی کند، مرا تهدید می‌کند و به عناوین مختلف از من شکایت می‌کند. من تا به حال سکوت کرده بودم و بعد از 5 ماه با توجه به انتشار اخبار دروغ در رسانه‌های مختلف اقدام به مصاحبه کردم. این فرد چون مدام از من شکایت می‌کرد، پدرم به عنوان ولی قانونی‌ام شکایت کرده است.

پدر و مادرت چه زمانی از آنچه برای تو اتفاق افتاده آگاه شدند؟
مادرم از ابعاد این پرونده و عمق آن اطلاعی ندارد ولی پدرم به طور کامل در جریان ماجرا است.

واکنش پدرت پس از شنیدن حقیقت ماجرا چه بود؟
خوشبختانه پدرم خیلی خوب با من رفتار کرد. او در تمام این مدت پشتوانه من بود.البته از لحاظ روحی و روانی تحت فشارهای بسیاری هستم. وقتی به آنچه که بر من گذشت فکر می‌کنم، عذاب می‌کشم اما این بار پای ماجرا ایستاده‌ام و با توجه به مدارکی که در دست دارم امیدوارم به زودی به نتیجه برسم.

اما این مجری همچنان زنده برنامه دارد، با توجه به حساسیت‌های حراست سازمان صداوسیما به نظر می‌رسد که این مجری با توجه به چنین شرایطی ممنوع‌التصویر شود، کما اینکه داشته‌ایم مجریانی که به خاطر استفاده از کلمات و ادبیات خاصی در تلویزیون ممنوع‌التصویر شده‌اند، چه رسد به پرونده‌هایی نظیر این.
من نمی‌دانم که تصمیمات تلویزیون بر چه اساسی گرفته می‌شود، شاید برخی مدیران تلویزیون قصد دارند از این طریق و به طور غیر مستقیم بر روند پرونده تاثیر بگذارند. اما حال که حکم دادگاخ صادر شده است ،انتظار داریم تصمیم قاطع تری در این رابطه گرفته شود .

یعنی وقتی مطمئن شدید که دیگر ازدواجی صورت نخواهد گرفت، در شکایت و پیگیری آن مصمم شدید؟

من امید به ازدواج داشتم، ولی وقتی متوجه شدم که این آقا با خانم سوم رابطه نزدیکی دارد و به همین زودی‌ها می‌خواهد با او ازدواج کند، ناامید شدم و پای شکایتم هم ایستاده‌ام.

الان چه حسی داری؟
فکر می‌کنم که تمام اقدامات این فرد از روی حساب و کتاب بود و از پیش می‌دانست که دارد چکار می‌کند.

اگر زمان به عقب برگردد، چه میکنید؟
قطعا دیگر این ماجرا تکرار نخواهد شد. آن موقع احساسی برخورد کردم.

اما در بعضی از سایتها نوشته بودند که شما رضایت دادی و این مجری تبرئه شده است ؟!!
اصلا اینطور نیست . متاسفانه پرونده شکایت من از این مجری همزمان با شکایت رسانه ای دیگری از این مجری بود که در دادگاه فرهنگ و رسانه بررسی میشد که شنیده ام بسته شده است . این مجری هم که انگشت تردید زیادی را رو به خود دیده بود از این مطلب سو استفاده کرده و با یکی از خبرگزاریها مصاحبه کرده بود . در صورتیکه من هیچگاه از شکایت خود صرف نظر نکرده بودم . و بیشتر قصد جو سازی داشت این اقا.

بر طبق رای صدره دادگاه کیفری استان این مجری به 80 ضربه شلاق محکوم شده. نظر شما چیست ؟ایا امکان رضایت از جانب شما هست ؟

خیر !تحت هیچ شرایط رضایت نخواهم داد . اول به خاطر توهین هایی که این فرز و همسرش به من و خانواده ام کردند و بعد به خاطر تهمتهای مختلفی که به من زده است و من نسبت به این حکم اعتراض دارم و احساس میکنم مماشاتی در این پرونده صورت گرفته است . چون با وجود مدارکی که من به دادگاه ارائه دادم حکم بسیار سبکی برای ایشان صادر شده است . البته هنوز به شکایت پدر من بر علیه این مجری رسیدگی نشده. من از حکم صادره دادگاه کیفری استان راضی نیستم و حتما اعتراض خواهم داد.

حرف آخر؟

برخی موارد با من برخوردهایی شد که از این فرد اسم برده‌ام، اما من هیچ حرفی نزده‌ام و نامی هم نبرده‌ام. اگر اخباری منتشر شده و در آن تاکید شده که مجری معروف تلویزیون است، به من ربطی ندارد. چون او شغلش این بود و من در این باره جایی اظهار نظر نکرده‌ام. قصد هم نداشته‌ام صداوسیما زیر سوال برود. خلاف این آدم ربطی به صداوسیما ندارد.

منبع:http://www.jonoubnews.ir/showpage.aspx?id=40944
 

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای بر ما اگر اینها راست باشد
پس سابقه آشنایی شما با این فرد به کجا برمی‌گردد؟
سال 88 بود که این مجری گزارشی زنده از صحرای عرفات در یکی از شبکه‌های تلویزیون داشت. در ارتباط زنده با تلویزیون اعلام کرد که شماره موبایلش را از طریق زیرنویس اعلام کنند تا هرکس التماس دعا دارد، نامش را بر صحرای عرفات بنویسد. من هم مانند این همه دیگه نفر دیگری که آن روز با او تماس گرفتند، تماس گرفتم و گفتم که نام مرا هم بر خاک صحرای عرفات بنویسید. اما چون اسم و فامیلم کمی سخت بود، گفت که برایش پیامک بزنم و من هم زدم و دیگر مساله برایم در آن مقطع تمام شد. منتها از سه روز بعد تلفن‌ها و پیام‌های او تمامی نداشت. مدام پیام می‌داد که گفته بودی دعایت کنم در فلان‌جا دعایت کردم. یا اینکه شب‌ها تماس می‌گرفت و می‌گفت فلان برنامه‌ام فلان ساعت روی آنتن می‌رود، نگاه کنید، شب سوم بعد از اینکه برنامه‌اش تمام شد تماس گرفت و گفت نمی‌دانم چرا با شما تماس گرفتم، من معمولا عادت ندارم با کسی تماس بگیرم. ولی به شما زنگ زدم.

خوب در این فاصله شما تعجب نکردید که چرا این فرد مدام با شما تماس می‌گیرد؟ برایتان سوال برانگیز نبود؟

بله. اتفاقا برایم خیلی تعجب‌آور بود. ولی او به قدری مودبانه حرف می‌زد که نمی‌توانستم با او صحبت جدی کنم. تا اینکه در نهایت یک شب به من گفت که با دختری به مدت هشت سال رابطه داشتم و بعد هم تومور مغزی گرفت و فوت کرد. شباهت صدای تو با آن خانم باعث شد که به سمتت گرایش پیدا کنم. زندگی مشترکم هم به خاطر آن خانم دوام نیاورد و بعد از گذشت یکسال و با داشتن یک فرزند از او جدا شدم و همسرم هم از ایران رفت.من هم تنها زندگی می‌کنم. صدای تو به آن دختر خانم بسیار شبیه است و می‌ترسم که چهره‌ات هم شبیه همان باشد.

پس این رابطه بعد از گفتن این حرف‌ها همچنان ادامه پیدا کرد؟
بله. تلفنی ادامه داشت تا زمانی که می‌خواست از مکه برگردد. آن موقع از من خواست که برای استقبال از او به فرودگاه مهرآباد بروم. به محض اینکه از گیت رد شد، کیف از دستش افتاد و گفت می‌ترسیدم که چهره‌ات هم شبیه باشد و اتفاقا شبیه هم هستید. از همین حرف‌های فریبنده‌ای که می‌زند.

در فاصله‌ای که با تو تماس می‌گرفت، به او نگفتی که قصد و هدفش چیست و یا خودت اصلا با چه هدفی این ماجرا را ادامه دادی؟

خوب او فرد مطرح و مشهوری در جامعه بود. من هم با توجه به خانواده‌ای که داشتم، فکر می‌کردم که صرف یک طلاق گرفتن درباره‌اش قضاوت نکنم. جدایی یک نفر از همسرش به معنای بد بودن آن فرد نیست. چهره مثبتی داشت که در من ایجاد اعتماد کرد. من هم با خود گفتم که خوب بالاخره این فرد از لحاظ تحصیلات و اهل مطالعه بودن به خانواده ما می‌خورد.

پس ماجرای طلاق گرفتنش برایت خیلی مهم نبود؟
من همیشه اعتقاد داشتم که طلاق نشانه بد بودن دو طرف ماجرا نیست. ممکن است عدم تفاهم منجر به جدایی بشود.

پس در همان صحرای عرفات پیشنهاد ازدواج را با شما مطرح کرد؟
نه. وقتی به ایران آمد این موضوع را مطرح کرد.سه الی چهار روز بعد از آمدنش از حج بود که دو بلیط کیش گرفته بود و گفت که برای اجرای یک برنامه به کیش می‌روم. من به برگزارکنندگان مراسم گفته‌ام که با خواهرزاده‌ام می‌آیم و برایت یک اتاق جدا در هتل در نظر گرفته‌اند. آن مقطع به او گفتم که اگر برای من جایی در نظر نگرفته‌اید، من کلید آپارتمان خودمان را از مادرم بگیرم و من به آنجا بروم. ولی او به من گفت که نه، برای تو اتاق مجزا گرفته‌اند. تا اینکه ما به فرودگاه کیش رسیدیم و در آنجا بود که به من گفت خبری از اجرای من در کیش و همچنین هتل نیست.

کمی برگردیم عقب. وقتی خواستی با این مجری به کیش بروی، به خانواده‌ات چه گفتی؟ آنها را چطور مجاب کردی که با این فرد به یک شهر دیگر سفر کنی؟
من به واسطه رشته تحصیلی‌ام به شهرهای بسیاری سفر کرده‌ام و با دوستانم هم مسافرت زیاد می‌روم. راستش در این یک مورد به خانواده‌ام دروغ گفتم. به آنها گفتم با دوستانم به مسافرت می‌روم. هیچکدام از آنهایی که گفته بود در کار نبود. یک تاکسی گرفتیم و تا ساعت 12 و نیم شب دنبال جایی برای ماندن گشتیم.

خوب همان موقع که فهمیدی این فرد تو را فریب داده، برای چه به تهران برنگشتی و یا نارضایتی خود را در این باره ابراز نکردی؟
برای اینکه ساعت 9 و 10 شب بود و من هم واقعیت را به خانواده‌ام نگفته‌ بودم. ضمن اینکه پول زیادی به همراه نداشتم. در چنین شرایطی مجبور شدم که از او تبعیت کنم و در تنگا و معذوریت ماندم. آن موقع یک همایشی هم در کیش برگزار شده بود و همه هتل‌ها پر بودند. در نهایت از طریق همان راننده تاکسی یک سوئیت برای ماندن پیدا کردیم که یک هال و یک اتاق خواب داشت. قرار شد من در اتاق بخوابم و او هم در هال. شب خواب بودم که دیدم او بالای سرم است و اتفاقی که نباید، افتاد.

یعنی شما هیچ امکان مقابله‌ای نداشتید؟
متاسفانه شرایط به گونه‌ای پیش رفت که امکان مقابله را از من گرفت.

بعد چه اتفاقی افتاد؟ شما اعتراضی نکردید و یا اینکه بلافاصله به پلیس خبر بدهید؟
او باز هم همان جا با حرف‌هایش مرا فریب داد و گفت چه فرقی می‌کند. ما که قصد داریم ازدواج کنیم، چه تفاوتی دارد که حالا این اتفاق افتاده باشد یا سه ماه دیگر. من هم راضی کرد که می‌توانم صیغه محرمیت بخوانم.

یعنی قبل از این جریان صیغه محرمیتی بین شما جاری نشده بود؟

نه.

گویا برای انجام صیغه محرمیت دختر، به اجازه پدر لازم است.
من خیلی وارد به این جزئیات نیستم. فقط آن زمان از من پرسید که مرجع تقلید تو کیست و وقتی به او گفتم، گفت که صیغه محرمیت برایت می‌خوانم. ضمن اینکه در آن مقطع زمانی این اتفاق برای من پیش آمده بود و من هم فکر می‌کردم که این ازدواجی که او به من وعده می‌دهد، انجام می‌شود.

وقتی این اتفاق با نارضایتی شما اتفاق افتاد، در شما ایجاد تنفر نکرد؟ باز هم به رابطه با او ادامه دادید؟
آن موقع خیلی اذیت شدم. خیلی گریه کردم و اصلا باورم نمی‌شد که چنین اتفاقی برایم افتاده است. ولی همان‌طور که گفتم وعده و وعیدهای او مبنی بر ازدواج من را در آن مقطع وادار به سکوت کرد.

و این سکوت منجر شد این رابط پنهانی ادامه پیدا کند؟
بله. اتفاقا فردای همان روز که کیش بودیم، کنار ساحل قدم می‌زدیم که تلفن‌های مشکوکی به او آغاز شد. مدام تماس می‌گرفتند و می‌گفتند که چک‌هایت را به اجرا می‌گذاریم و اگر 200 میلیون تومان را پس ندهی بدبختت می‌کنیم و از این حرف‌ها. من از او پرسیدم که قضیه چیست. گفت برای تاسیس آموزشگاه گویندگی و فن بیان (که کاملا از بیخ و بن دروغ بود) به صورت قسطی لوازم و تجهیزات خریده‌ام و در ازاء آن چک داده‌ام. الان هم نمی‌توانم مبلغ چک‌ها را تامین کنم. الان هم قصد دارند چک‌هایم را به اجرا بگذارند. اگر این اتفاق بیافتد، من مجبورم به سرعت از ایران بروم. چون کشورهای عربی برای برنامه‌سازی به من دعوت‌نامه داده‌اند و من می‌توانم با پیش قسطی که از آنها می‌گیرم، قرض‌هایم را پس بدهم. الان که فکر می‌کنم، احساس می‌کنم همه این موارد از پیش طراحی شده بود. او به من گفت که اگر این اتفاق بیفتد، آن موقع تو باید دو سال دیگر صبر کنی تا ما بتوانیم با هم ازدواج کنیم. چون من باید این مبلغ را تهیه کنم و اگر موفق نشوم، آن وقت به زندان می‌افتم.
 

m.abedi1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
نکات جالبی توی این متن طولانی هست اول اینکه خداکنه راست نباشه دوم اینکه به فزض اگه راست هم باشه
مگه این آقاکیه ؟یک آدمی که دارای فن بیان عالی وروحیه وطبع شاعرانه.این استعدادشوتوی صداوسیمابرای جذب
مخاطب خرج کرده.(حالامثلابرنامه مذهبی)
وسوم درمورددختر.متاسفانه بهونه ی خوبیه واسه ایناوقتی تیرشون به سنگ میخوره میزنن زیرهمه چی ومیگن اغفال شدیم!!!
آخه خودش میگه تحصیلات عالیه داشته ،باباش استاددانشگاه بوده وبرادرش پزشک!پس معلوم میشه تمام این کاراباموفقت
خودش بوده ودرواقع اغفالی درکارنبوده (دخترروستایی نبوده ازپشت کوه هم نیومده بوده).
به نظرمن تاچیزی اثبات نشده همه ی اینا فقط تهمته ولی چون مجری برنامه های مذهبی بوده یکم ناراحت کنندس .
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرچیه بد بختیه از همین آدماییه که پول ریششون رو میخورن...
هیچوقت ازش خوشم نمیومد
دوروبرمون پره از اینجور آدما...
لعنت به این روزگار
 

kadoo

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آقا چرا میخواین گناه کسی رو بشورید؟؟!!
از شما چه دردی دوا میشه که کدام راست میگوید کدام دروغ؟؟؟!!!!
ما توی زندگی خودمون کم درد نداریم که بخوایم بچسبیم به زندگی افراد دیگه،زندگی خودتون رو بکنید،خدا جای حق نشسته...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آقا چرا میخواین گناه کسی رو بشورید؟؟!!
از شما چه دردی دوا میشه که کدام راست میگوید کدام دروغ؟؟؟!!!!
ما توی زندگی خودمون کم درد نداریم که بخوایم بچسبیم به زندگی افراد دیگه،زندگی خودتون رو بکنید،خدا جای حق نشسته...

درسته
اما اگه حقیقت داشته باشه خیلی زور داره چنین آدمی با چنین باطن و ذهن مریضی دعاگوی ما تو سحرای ماه رمضون بوده باشه!
 

kadoo

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
درسته
اما اگه حقیقت داشته باشه خیلی زور داره چنین آدمی با چنین باطن و ذهن مریضی دعاگوی ما تو سحرای ماه رمضون بوده باشه!

بسپارید به دست خدا
خودش که توی نامه اش همه چیز رو ذکر کرده
مطمئن باشید اگر چنین باشه خدا حق تک تک ماها رو از ایشون میگیره،جای نگرانی نیست اگر هم چنین نباشه که دیگر گناهی به پای ما نوشته نمیشه که بخوایم با آبروی فردی بازی کنیم و با انتشار این خبر اونهایی هم که خبردار نشدن رو باخبر کنیم و به فراگیر شدن این خبر دامن بزنیم.
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بسپارید به دست خدا
خودش که توی نامه اش همه چیز رو ذکر کرده
مطمئن باشید اگر چنین باشه خدا حق تک تک ماها رو از ایشون میگیره،جای نگرانی نیست اگر هم چنین نباشه که دیگر گناهی به پای ما نوشته نمیشه که بخوایم با آبروی فردی بازی کنیم و با انتشار این خبر اونهایی هم که خبردار نشدن رو باخبر کنیم و به فراگیر شدن این خبر دامن بزنیم.

درسته حق باشماست
خدا خودش شر آدمایی که جا نماز آب میکشنو از سرمون کم کنه
 

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسپارید به دست خدا
خودش که توی نامه اش همه چیز رو ذکر کرده
مطمئن باشید اگر چنین باشه خدا حق تک تک ماها رو از ایشون میگیره،جای نگرانی نیست اگر هم چنین نباشه که دیگر گناهی به پای ما نوشته نمیشه که بخوایم با آبروی فردی بازی کنیم و با انتشار این خبر اونهایی هم که خبردار نشدن رو باخبر کنیم و به فراگیر شدن این خبر دامن بزنیم.
درسته باید به دست خدا سپرد.
اما دوست عزیز به نظر شما اطلاع رسانی کار بدی است؟آیا آگاهی دادن به مردم اشتباه است؟اگر مردم آگاه باشند(چه این ماجرا راست باشد یا دروغ)دیگر هیچ کسی جرات استفاده از اعتماد مردم را پیدا نمی کند.
آیا با فرو بردن سرمان زیر برف و پاک کردن صورت مساله ، مسائل حل می شوند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در ضمن من حرفهای هر دو طرف را گذاشته ام.دیگر قضاوت با خوانندگان.
 

Similar threads

بالا