Sarp
مدیر بازنشسته
با بررسی اجمالی معرفت شناسی علوم تجربی بالعموم و علم مدیریت به طور خاص، در این مقاله، جایگاه این علوم در بین معارف بشری بازشناسی شده و سپس به تبیین معرفت شناسی مدیریت اسلامی به عنوان پیش فرض مهم برای ورود به دانش مدیریت اسلامی پرداخته و آبشخورهای معرفتی ای را که این دانش از آن تغذیه می نماید، شناسانده شد، تا هم توجیهی معقول برای چنین دانشی فراهم آید و هم مبادی و لوازم منطقی برای ورود به این دانش شناساییگردد.
با بررسی اجمالی معرفت شناسی علوم تجربی بالعموم و علم مدیریت به طور خاص، در این مقاله، جایگاه این علوم در بین معارف بشری بازشناسی شده و سپس به تبیین معرفت شناسی مدیریت اسلامی به عنوان پیش فرض مهم برای ورود به دانش مدیریت اسلامی پرداخته و آبشخورهای معرفتی ای را که این دانش از آن تغذیه می نماید، شناسانده شد، تا هم توجیهی معقول برای چنین دانشی فراهم آید و هم مبادی و لوازم منطقی برای ورود به این دانش شناساییگردد. این مقاله توانسته است بر این نکته تأکید کند که علم مدیریت همچون تمامی شاخه های علوم انسانی متأثر از مبادی و مبانی خاص معرفتی است و تحت تأثیر آن مبانی، روش و منابع نیز معین می گردد.
در حال حاضر منبع و روش هردو محکوم نوعی معرفت شناسی حس گرایانه شده است که باعث گردیده از دیگر روش ها و منابع معرفتی آگاهانه عدول نماید. آنچه معرفت شناسی دینی در اختیار می گذارد، علاوه بر تأیید برخی کاربرد روش ها و منابع معرفتی دیگر، با شکستن نگرش انحصارگرایانه آنها، روش ها و منابع دیگری را فراروی امر پژوهش قرار می دهد. استفاده از منابع وحی، بدیل دیگری است که معرفت شناسی دینی ارائه می دهد و مدیریت اسلامی با تأثیرپذیری از این نوع معرفت شناسی، بسطی دیگر در موضوعات و روش های خود پیدا می کند. مقاله حاضر رویکرد معرفت شناسانه را بازبینی کرده، تأثیر آن را در حوزه های متنوع مدیریتی بیان می کند.
۱) پیش فرض های معرفت شناسی در مدیریت اسلامی
اگر مدیریت اسلامی را مجموعه قضایایی بدانیم که در مورد موضوعات خاص و از روش خاص بحث می کنند، به طور منطقی، این قضایا بدون مبادی و مبانیِ نظری قابل حصول نیستند. مبادی و مبانی، شکل دهنده و جهت دهنده اند و نیز در روش، بر این قضایا (گزاره ها) تأثیر می گذارند. اشتقاق گزاره ها یا قضایا از این مبانی نیز، قهری، طبیعی و منطقی است و منظور از «پیش فرض» این گونه مبانی است; بنابراین، پیش فرض ها، بنای نظری و زیرین مجموعه گزاره های مدیریت اسلامی هستند که گزاره ها به طور منطقی با آنها در ارتباط اند و در پیوند با یکدیگر از آنها بهره می جویند; به عبارت دیگر، این مبانی، هم گزاره ها را شکل می دهند و هم به آنها انسجام می بخشند; هم چنین در روش تحقیق و به دست آوردن گزاره های مدیریت اسلامی نقش دارند. مبانی نظری چنان اند که استفاده از هر ابزاری را برای کشف گزاره ها و داوری در مورد صدق آنها جایز نمی دادند و خود جداگانه برخی ابزار صلاحیت دار معرفتی و منطقی را برای کشف و داوری معرفی می کنند.
به نظر می رسد پیش فرضی که در تحقق موارد فوق نقش اساسی دارد، «معرفت شناسی» و یا نظریه شناخت است. این بحث به بیان ماهیتِ معرفت منابع معرفت و حدود و مرزهای معرفت می پردازد. از مجموع آنچه در معرفت شناسی حاصل می آید، می توان هندسه ای از گزاره های معرفتی را در مورد مدیریت در نظر آورد که افزون بر کاربرد عینی و بیرونی، در درون خود نیز از تعامل و هماهنگی برخوردارند.
۱.۱) تعریف واژه ها
الف) پیش فرض
پیش فرض عبارت است از آنچه در ابتدای تحقیق، اقامه برهان یا بحثی، «پذیرفته شده» تلقی می گردد (آندره لالاند، ۱۳۷۷، ص۶۱۵). نگرش به هستی، انسان و دیگر تمایلات متافیزیکی، از جمله پیش فرض هایی هستند که قبل از ورود به هر تحقیقی، به موضوعات و مسائل مورد تحقیق تعیّن می بخشند. دلیل استعمال عنوان پیش فرض بر این گونه نگرش ها و تمایلات را، تلقی اثبات ناپذیر بودن آن نگرش ها و تمایلات دانسته اند. این نوع تلقی از مباحث متافیزیکی، ناشی از تشکیک هایی است که در فلسفه مغرب زمین بر آن روا داشته اند; اما از آنجا که این گونه مباحث در بین متفکران و فیلسوفان اسلامی از جایگاه عقلی برخوردارند، به کاربردن عنوان پیش فرض بر چنین مباحثی، با قدری تسامح همراه است. انگیزه هم نوایی در گفتوگو و مفاهمه، ما را بر آن داشت که تا حد امکان، از اصطلاحاتی استفاده گردد که ظرف مناسبی برای ایجاد این ارتباط باشد.
ب) معرفت شناسی
معرفت شناسی، یکی از موضوعات مهم فلسفی معاصر است که ذهن بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول ساخته است. معرفت شناسی را طبق دیدگاه «ادوارد » می توان این گونه تعریف کرد: «علمی است که درباره ماهیت شناخت های انسانی و کیفیت ارزیابی آن و امکان یا عدم امکان توجیه پذیری آن گفتوگو می نماید».
ج) مدیریت
اصطلاح مدیریت در بین صاحب نظران، تعریف های متعددی دارد و هر صاحب نظری بر اساس برداشت و حیطه مطالعاتی خود تعریف تازه ای از این واژه ارائه داده است. در برخی از فرهنگ ها، مدیریت این گونه تعریف شده است: «مدیریت، هنر هماهنگ کردن عناصر یا عوامل تولید به سوی رسیدن به اهداف سازمانی است». هم چنین از دریچه مطالعات رفتاری، مدیریت چنین تعریف شده است: «فرایند کارکردن «با» و «از» طریق افراد، گروه ها و سایر منابع، در جهت دست یابی به اهداف سازمانی» (هرسی و بلانچارد، ۱۳۶۵، ص۵).
دست آورد این دو تعریف و دیگر تعریف های موجود در کتاب های مدیریت این است که مدیریت، از سه جزء اصلی تشکیل شده است: اهداف; منابع و امکانات، اعم از انسانی و غیرانسانی; و وظایف و فعالیت هایی که در مورد منابع و امکانات برای رسیدن به آن اهداف صورت می گیرد.
د) مدیریت اسلامی
اصطلاح مدیریت اسلامی از دو واژه مدیریت و اسلام ترکیب یافته است. مدیریت در ترکیب با اسلام، خصوصیتی می یابد که با دیگر ویژگی های مدیریت، متفاوت است. علم مدیریت ناظر به واقعیتی است که در ظرف مشخصی از زمان و مکان تحقق یافته است. تحقق عینیِ این دانش، با فرهنگ و ویژگی های زمان آن مرتبط است. هرچند مدیریت به معنای عام آن دارای سابقه تاریخی بلندی است. اما آنچه با نام علم مدیریت در عصر حاضر مطرح می شود، محصول آگاهی های فزاینده ای است که بعد از جنگ دوم جهانی نسبت به اهمیت کیفیت مدیریت و تأثیر آن در زندگی نوین انسانی به عمل آمد و موجب تجزیه و تحلیل و مطالعه وسیله فراگرد مدیریت، محیط و تکنیک های آن شد (هارولد کونتز، ۱۳۷۸، ص۹).
بنابراین، برای بررسی انطباق پذیری دیدگاه های اسلامی بر مفاهیمی چون مدیریت، باید به پیشینه و سیر تکون و رشد آن توجه داشت. نمی توان صرفاً با انتزاع مفاهیم تجریدی، به تطبیق آنها با مفاهیم اسلامی پرداخت; این گونه مطالعات تطبیقی، نیاز به دقت زیادی دارد تا اشتباه و اختلاط پیش نیاید. کار معنایابی دقیق واژه ها در حوزه مدیریت و یا حوزه مفاهیم اسلامی، با نگاهی به پیشینه تاریخی و کاربرد واژه ها و اصطلاحات در جامعه و فرهنگی که آن واژه و اصطلاح در آن رشد و نمو یافته، از لوازم ضروری و انکارناپذیر این گونه تحقیقات است. گرچه ارائه تعریفی دقیق و جامع از مدیریت اسلامی کاری دشوار است، به ناچار باید تعریفی ارائه داد که تا حدودی خطوط کلی آینده بحث را مشخص سازد.
تعریف مورد نظر چنین است: «مدیریت اسلامی، مجموعه ای از گزاره ها یا مفاهیم دقیق و مشخص و مرتبط با یکدیگر و برگرفته از منابع اسلامی بوده، ناظر به نحوه اداره افراد و منابع در جامعه و سازمان برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده است». این تعریف، در پی دست یافتن به یک نظام مدیریت اسلامی است که بر اساس نظام معرفتی خاصِ مبتنی بر گزاره های حامل بار معانی و مفاهیم دقیق و منسجم شکل می گیرد. این گزاره ها جهت دهنده و تعیین کننده کیفیت بهره گیری از انسان، به عنوان عنصر اصلی و مهم، و دیگر امکانات مادّی، در نیل به اهداف مشخص اند.
پیش از ورود به بحث اصلی، یعنی معرفت شناسی مدیریت اسلامی، باید جایگاه معرفتی علم مشخص شود تا از این راه، پارادایم های معرفتی حاکم بر علوم تجربی تبیین، و تمایزی که از این طریق بین علوم انسانی و طبیعی گذاشته شده است، روشن گردد. این بحث به عنوان مدخلی برای بحث پیش فرض معرفت شناسی مدیریت اسلامی، اهمیت فراوانی دارد.
۲) علم چیست؟...
۴) معرفت شناسی و ارکان آن
۵) معرفت شناسی در قرآن مجید
۶) تأثیر معرفت شناسی دینی (عقلی ـ نقلی) بر دانش مدیریت اسلامی
در حوزه فرهنگ فلسفی اسلام، بین معرفت شناسی قرآنی و فلسفی (عقل) تمایزی نیست. از آنجا که عقل و وحی دو ابزار مهم شناخت عالم واقع هستند، محصول این دو هم، مکمّل و مؤیّد یکدیگر است; بنابراین، تعبیر معرفت شناسی دینی، جمع کننده بین معرفت شناسی عقلی و نقلی است و هر دو را شامل می شود.
در بحث از تأثیر معرفت شناسی دینی بر مدیریت اسلامی، به دنبال پاسخ گویی به چند سؤال هستیم: از دیدگاه معرفت شناسی ماهیت مدیریت چیست؟ بر اساس تقسیم بندی به عمل آمده در مورد صورت های ذهنی، باید بررسی شود که مدیریت چه نوع مفهومی است؟ ابزار شناخت در مدیریت اسلامی کدام است؟ جایگاه علم مدیریت در معرفت شناسی دینی چیست؟ و در هنگام تعارض بین یافته های ابزار سه گانه شناخت، چه راه حلی برای رفع تعارض پیشنهاد می شود؟
۱.۶) ماهیت «مدیریت» از منظر معرفت شناسی دینی
مدیریت، دانشی است در مورد سامان دهی زندگی جمعی انسان ها. این دانش، عهده دار تبیین قواعد و دستورالعمل هایی است که بر اساس آنها، به گروه های جمعی انسان ها، خواه در شکل خرد آن یعنی سازمان، یا در سطح کلان آن یعنی نظام اداری، روش ها و تکنیک های اداره افراد در رسیدن به اهداف مشترکشان آموخته می شود. این قواعد و دستورها، بر شناخت های هستی شناسانه و انسان شناسانه مبتنی هستند; بنابراین، بر اساس شناخت های توصیفی از هستی و انسان، نظریه های تجویزی ارائه می شود. از آنجا که این نظریه ها مبتنی بر نظریه های توصیفی از عالم اند و فرض این است که عالم تکوین، بر اساس حکمت و عدالت آفریدگار تکوّن یافته و تابع مصالح عالی اوست، پس، مبتنی بر این ادراک از هستی هم، تابع مصالح (در اوامر) و مفاسد (در نواهی) واقعی است.
با بررسی اجمالی معرفت شناسی علوم تجربی بالعموم و علم مدیریت به طور خاص، در این مقاله، جایگاه این علوم در بین معارف بشری بازشناسی شده و سپس به تبیین معرفت شناسی مدیریت اسلامی به عنوان پیش فرض مهم برای ورود به دانش مدیریت اسلامی پرداخته و آبشخورهای معرفتی ای را که این دانش از آن تغذیه می نماید، شناسانده شد، تا هم توجیهی معقول برای چنین دانشی فراهم آید و هم مبادی و لوازم منطقی برای ورود به این دانش شناساییگردد. این مقاله توانسته است بر این نکته تأکید کند که علم مدیریت همچون تمامی شاخه های علوم انسانی متأثر از مبادی و مبانی خاص معرفتی است و تحت تأثیر آن مبانی، روش و منابع نیز معین می گردد.
در حال حاضر منبع و روش هردو محکوم نوعی معرفت شناسی حس گرایانه شده است که باعث گردیده از دیگر روش ها و منابع معرفتی آگاهانه عدول نماید. آنچه معرفت شناسی دینی در اختیار می گذارد، علاوه بر تأیید برخی کاربرد روش ها و منابع معرفتی دیگر، با شکستن نگرش انحصارگرایانه آنها، روش ها و منابع دیگری را فراروی امر پژوهش قرار می دهد. استفاده از منابع وحی، بدیل دیگری است که معرفت شناسی دینی ارائه می دهد و مدیریت اسلامی با تأثیرپذیری از این نوع معرفت شناسی، بسطی دیگر در موضوعات و روش های خود پیدا می کند. مقاله حاضر رویکرد معرفت شناسانه را بازبینی کرده، تأثیر آن را در حوزه های متنوع مدیریتی بیان می کند.
۱) پیش فرض های معرفت شناسی در مدیریت اسلامی
اگر مدیریت اسلامی را مجموعه قضایایی بدانیم که در مورد موضوعات خاص و از روش خاص بحث می کنند، به طور منطقی، این قضایا بدون مبادی و مبانیِ نظری قابل حصول نیستند. مبادی و مبانی، شکل دهنده و جهت دهنده اند و نیز در روش، بر این قضایا (گزاره ها) تأثیر می گذارند. اشتقاق گزاره ها یا قضایا از این مبانی نیز، قهری، طبیعی و منطقی است و منظور از «پیش فرض» این گونه مبانی است; بنابراین، پیش فرض ها، بنای نظری و زیرین مجموعه گزاره های مدیریت اسلامی هستند که گزاره ها به طور منطقی با آنها در ارتباط اند و در پیوند با یکدیگر از آنها بهره می جویند; به عبارت دیگر، این مبانی، هم گزاره ها را شکل می دهند و هم به آنها انسجام می بخشند; هم چنین در روش تحقیق و به دست آوردن گزاره های مدیریت اسلامی نقش دارند. مبانی نظری چنان اند که استفاده از هر ابزاری را برای کشف گزاره ها و داوری در مورد صدق آنها جایز نمی دادند و خود جداگانه برخی ابزار صلاحیت دار معرفتی و منطقی را برای کشف و داوری معرفی می کنند.
به نظر می رسد پیش فرضی که در تحقق موارد فوق نقش اساسی دارد، «معرفت شناسی» و یا نظریه شناخت است. این بحث به بیان ماهیتِ معرفت منابع معرفت و حدود و مرزهای معرفت می پردازد. از مجموع آنچه در معرفت شناسی حاصل می آید، می توان هندسه ای از گزاره های معرفتی را در مورد مدیریت در نظر آورد که افزون بر کاربرد عینی و بیرونی، در درون خود نیز از تعامل و هماهنگی برخوردارند.
۱.۱) تعریف واژه ها
الف) پیش فرض
پیش فرض عبارت است از آنچه در ابتدای تحقیق، اقامه برهان یا بحثی، «پذیرفته شده» تلقی می گردد (آندره لالاند، ۱۳۷۷، ص۶۱۵). نگرش به هستی، انسان و دیگر تمایلات متافیزیکی، از جمله پیش فرض هایی هستند که قبل از ورود به هر تحقیقی، به موضوعات و مسائل مورد تحقیق تعیّن می بخشند. دلیل استعمال عنوان پیش فرض بر این گونه نگرش ها و تمایلات را، تلقی اثبات ناپذیر بودن آن نگرش ها و تمایلات دانسته اند. این نوع تلقی از مباحث متافیزیکی، ناشی از تشکیک هایی است که در فلسفه مغرب زمین بر آن روا داشته اند; اما از آنجا که این گونه مباحث در بین متفکران و فیلسوفان اسلامی از جایگاه عقلی برخوردارند، به کاربردن عنوان پیش فرض بر چنین مباحثی، با قدری تسامح همراه است. انگیزه هم نوایی در گفتوگو و مفاهمه، ما را بر آن داشت که تا حد امکان، از اصطلاحاتی استفاده گردد که ظرف مناسبی برای ایجاد این ارتباط باشد.
ب) معرفت شناسی
معرفت شناسی، یکی از موضوعات مهم فلسفی معاصر است که ذهن بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول ساخته است. معرفت شناسی را طبق دیدگاه «ادوارد » می توان این گونه تعریف کرد: «علمی است که درباره ماهیت شناخت های انسانی و کیفیت ارزیابی آن و امکان یا عدم امکان توجیه پذیری آن گفتوگو می نماید».
ج) مدیریت
اصطلاح مدیریت در بین صاحب نظران، تعریف های متعددی دارد و هر صاحب نظری بر اساس برداشت و حیطه مطالعاتی خود تعریف تازه ای از این واژه ارائه داده است. در برخی از فرهنگ ها، مدیریت این گونه تعریف شده است: «مدیریت، هنر هماهنگ کردن عناصر یا عوامل تولید به سوی رسیدن به اهداف سازمانی است». هم چنین از دریچه مطالعات رفتاری، مدیریت چنین تعریف شده است: «فرایند کارکردن «با» و «از» طریق افراد، گروه ها و سایر منابع، در جهت دست یابی به اهداف سازمانی» (هرسی و بلانچارد، ۱۳۶۵، ص۵).
دست آورد این دو تعریف و دیگر تعریف های موجود در کتاب های مدیریت این است که مدیریت، از سه جزء اصلی تشکیل شده است: اهداف; منابع و امکانات، اعم از انسانی و غیرانسانی; و وظایف و فعالیت هایی که در مورد منابع و امکانات برای رسیدن به آن اهداف صورت می گیرد.
د) مدیریت اسلامی
اصطلاح مدیریت اسلامی از دو واژه مدیریت و اسلام ترکیب یافته است. مدیریت در ترکیب با اسلام، خصوصیتی می یابد که با دیگر ویژگی های مدیریت، متفاوت است. علم مدیریت ناظر به واقعیتی است که در ظرف مشخصی از زمان و مکان تحقق یافته است. تحقق عینیِ این دانش، با فرهنگ و ویژگی های زمان آن مرتبط است. هرچند مدیریت به معنای عام آن دارای سابقه تاریخی بلندی است. اما آنچه با نام علم مدیریت در عصر حاضر مطرح می شود، محصول آگاهی های فزاینده ای است که بعد از جنگ دوم جهانی نسبت به اهمیت کیفیت مدیریت و تأثیر آن در زندگی نوین انسانی به عمل آمد و موجب تجزیه و تحلیل و مطالعه وسیله فراگرد مدیریت، محیط و تکنیک های آن شد (هارولد کونتز، ۱۳۷۸، ص۹).
بنابراین، برای بررسی انطباق پذیری دیدگاه های اسلامی بر مفاهیمی چون مدیریت، باید به پیشینه و سیر تکون و رشد آن توجه داشت. نمی توان صرفاً با انتزاع مفاهیم تجریدی، به تطبیق آنها با مفاهیم اسلامی پرداخت; این گونه مطالعات تطبیقی، نیاز به دقت زیادی دارد تا اشتباه و اختلاط پیش نیاید. کار معنایابی دقیق واژه ها در حوزه مدیریت و یا حوزه مفاهیم اسلامی، با نگاهی به پیشینه تاریخی و کاربرد واژه ها و اصطلاحات در جامعه و فرهنگی که آن واژه و اصطلاح در آن رشد و نمو یافته، از لوازم ضروری و انکارناپذیر این گونه تحقیقات است. گرچه ارائه تعریفی دقیق و جامع از مدیریت اسلامی کاری دشوار است، به ناچار باید تعریفی ارائه داد که تا حدودی خطوط کلی آینده بحث را مشخص سازد.
تعریف مورد نظر چنین است: «مدیریت اسلامی، مجموعه ای از گزاره ها یا مفاهیم دقیق و مشخص و مرتبط با یکدیگر و برگرفته از منابع اسلامی بوده، ناظر به نحوه اداره افراد و منابع در جامعه و سازمان برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده است». این تعریف، در پی دست یافتن به یک نظام مدیریت اسلامی است که بر اساس نظام معرفتی خاصِ مبتنی بر گزاره های حامل بار معانی و مفاهیم دقیق و منسجم شکل می گیرد. این گزاره ها جهت دهنده و تعیین کننده کیفیت بهره گیری از انسان، به عنوان عنصر اصلی و مهم، و دیگر امکانات مادّی، در نیل به اهداف مشخص اند.
پیش از ورود به بحث اصلی، یعنی معرفت شناسی مدیریت اسلامی، باید جایگاه معرفتی علم مشخص شود تا از این راه، پارادایم های معرفتی حاکم بر علوم تجربی تبیین، و تمایزی که از این طریق بین علوم انسانی و طبیعی گذاشته شده است، روشن گردد. این بحث به عنوان مدخلی برای بحث پیش فرض معرفت شناسی مدیریت اسلامی، اهمیت فراوانی دارد.
۲) علم چیست؟...
۴) معرفت شناسی و ارکان آن
۵) معرفت شناسی در قرآن مجید
۶) تأثیر معرفت شناسی دینی (عقلی ـ نقلی) بر دانش مدیریت اسلامی
در حوزه فرهنگ فلسفی اسلام، بین معرفت شناسی قرآنی و فلسفی (عقل) تمایزی نیست. از آنجا که عقل و وحی دو ابزار مهم شناخت عالم واقع هستند، محصول این دو هم، مکمّل و مؤیّد یکدیگر است; بنابراین، تعبیر معرفت شناسی دینی، جمع کننده بین معرفت شناسی عقلی و نقلی است و هر دو را شامل می شود.
در بحث از تأثیر معرفت شناسی دینی بر مدیریت اسلامی، به دنبال پاسخ گویی به چند سؤال هستیم: از دیدگاه معرفت شناسی ماهیت مدیریت چیست؟ بر اساس تقسیم بندی به عمل آمده در مورد صورت های ذهنی، باید بررسی شود که مدیریت چه نوع مفهومی است؟ ابزار شناخت در مدیریت اسلامی کدام است؟ جایگاه علم مدیریت در معرفت شناسی دینی چیست؟ و در هنگام تعارض بین یافته های ابزار سه گانه شناخت، چه راه حلی برای رفع تعارض پیشنهاد می شود؟
۱.۶) ماهیت «مدیریت» از منظر معرفت شناسی دینی
مدیریت، دانشی است در مورد سامان دهی زندگی جمعی انسان ها. این دانش، عهده دار تبیین قواعد و دستورالعمل هایی است که بر اساس آنها، به گروه های جمعی انسان ها، خواه در شکل خرد آن یعنی سازمان، یا در سطح کلان آن یعنی نظام اداری، روش ها و تکنیک های اداره افراد در رسیدن به اهداف مشترکشان آموخته می شود. این قواعد و دستورها، بر شناخت های هستی شناسانه و انسان شناسانه مبتنی هستند; بنابراین، بر اساس شناخت های توصیفی از هستی و انسان، نظریه های تجویزی ارائه می شود. از آنجا که این نظریه ها مبتنی بر نظریه های توصیفی از عالم اند و فرض این است که عالم تکوین، بر اساس حکمت و عدالت آفریدگار تکوّن یافته و تابع مصالح عالی اوست، پس، مبتنی بر این ادراک از هستی هم، تابع مصالح (در اوامر) و مفاسد (در نواهی) واقعی است.