يك جمله براي خدا بنويس .....

مهدي از تهران

عضو جدید
خدایا ! عقیده ی مرا از دست عقده ام مصون بدار

خدایا ! به من قدرت تحمل عقیده ی مخالف ارزانی کن

خدایا! رشد عقلی و عملی ، مرا از فضیلت ِ تعصب ، احساس و اشراق محروم نسازد.

خدایا ! مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناخت ِ درست و کامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.

خدایا ! جهل آمیخته با خود خواهی و حسد ، مرا رایگان ابزار قتاله ی دشمن ، برای حمله به دوست نسازد.

خدایا ! شهرت ،منی را که می خواهم باشم ، قربانی منی که می خواهند باشم نکند.

خدایا ! در روح من اختلاف در انسانیت را با اختلاف در فکر و اختلاف در رابطه با هم میامیز ، آنچنان که نتوانم این سه اقنوم جدا از هم را باز شناسم.

خدایا ! مرا به خاطر حسد ، کینه و غرض ، عمله ی آماتور ظلمه مگردان.

خدایا ! خود خواهی را چنان در من بکش که خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

خدایا ! مرا در ایمان اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم.

خدایا ! به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای ستیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم .

خدایا ! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان.

اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن ؛لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و درد های عزیز بر جانم ریز.

خدایا! مگذار که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد….که دینم در پس وجهه ی دینیم دفن شود…که عوام زدگی مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد..که آنچه را حق می دانم بخاطر اینکه بد می دانند کتمان کنم.

خدایا ! به من توفیق تلاش در شکست..صبر در نومیدی..رفتن بی همراه..جهاد بی سلاح..کار بی پاداش..فداکاری در سکوت..دین بی دنیا..خوبی بی نمود…دین بی دنیا…عظمت بی نام… خدمت بی نان..ایمان بی ریا…خوبی بی نمود…گستاخی بی خامی…مناعت بی غرور..عشق بی هوس ..تنهایی در انبوه جمعیت…ودوست داشتن بی آنکه دوست بداند…روزی کن

خدایا !آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد و آنگاه از پس توده ی این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.

خدایا! مرا از چهار زندان بزرگ انسان :«طبیعت»، «تاریخ» ،«جامعه » و «خویشتن» رها کن ، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من ، مرا آفریدی ، خود آفرید گار خود باشم، نه که چون حیوان خود را با محیط که محیط را با خود تطبیق دهم.

خدایا ! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم ومردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم.

خدایا ! قناعت ، صبر و تحمل را از ملتم بازگیر و به من ارزانی دار.

خدایا ! این خردِ خورده بین ِ حسابگر ِ مصلحت پرست را که بر دو شاهبال ِ هجرت از« هست »و معراج به « باشد» م ، بند های بسیار می زند ، را در زیر گام های این کاروان شعله های بی قرار شوق، که در من شتابان می گذرد ، نابود کن.

خدایا! مرا از نکبت دوستی ها و دشمنی های ارواح ِ حقیر ، در پناه روح های پر شکوه و دل های همه ی قرن ها از گیلگمش تا سارتر و از سید ارتا تا علی و از لوپی تا عین القضاة و مهراوه تا رزاس ، پاک گردان.

خدایا ! تو را همچون فرزند بزرگ حسین بن علی سپاس می گذارم که دشنان مرا از میان احمق ها بر گزینی ، که چند دشمن ابله نعمتی است که خداوند به بندگان خاصش عطا می کند.

خدایا !مرا هرگز مراد بیشعور ها و محبوب نمک های میوه مگردان.

خدایا ! بر اراده، دانش ، عصیان ، بی نیازی ، حیرت ، لطافت روح ، شهامت و تنها ئی ام بیفزای.

خدایا ! این کلام مقدسی را که به روسو الهام کرده ای هرگز از یاد من مبر که :«من دشمن تو و عقاید تو هستم، اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقاید تو فدا کنم».

خدایا در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن.

خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر.

خدایا ! مرا از همه ی فضائلی که به کار مردم نیاید محروم ساز . و به جهالت ِ وحشی ِ معارفِ لطیفی مبتلا مکن که در جذبه ی احساس های بلند و اوج معراج های ماوراء ، برق گرسنگی در عمق چشمی و خط کبود تازیانه را به پشتی، نتوانم دید.

خدایا ! به مذهبی ها بفهمان که آدم از خاک است . بگو که : یک پدیده ی مادی به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده ی غیبی ، در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت . و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

خدایا ! به من بگو تو خود چگونه می بینی ؟ چگونه قضاوت می کنی ؟
آیا عشق ورزیدن به اسم ها تشیع است ؟
یا شناخت مسمی ها؟
و بالاتر از این – یا پیروی از رسم ها؟

خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم دانست.

خدایا مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه گیر شده است ، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است از فرط عمومیتش ، هر که از آن سالم مانده بیمار می نماید، مصون دار تا: به رعایت مصلحت ، حقیقت را ضبح شرعی نکنم.

خدایا ! رحمتی کن تا ایمان ، نان و نام برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند ، نه از آنان که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار می کنند.

دكتر علي شريعتي


 

"hasta"

عضو جدید
تو را به اندازه تمام کسانی که دوست می دارم ،دوست می دارم
تو را به اندازه تمام کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم
خدایا!تو را به اندازه دوست داشتن دوست می دارم!:gol:
 

لوتی مشروطی

عضو جدید
خدایا به پاس کدام کردارم این همه لطف در حقم می کنی؟؟؟
به پاس فراموشکاری ها؟ به پاس عهد شکنی ها؟ به پاس اینکه در برابر منی ولی چشمانم را بر تو می بندم؟؟؟
شرمسارم ای مهربانترین مهربانان....
 

reyhoon

عضو جدید
ممنونم كه اجازه ميدي دوستت داشته باشم!
سپاسگزارم كه بهم فرصت ميدي تا با تمام وجودم صدات كنم!
ممنون منو لايق ميدوني و اجازه ميدي كه با تمام احساسم تورو در آغوش بگيرم !
از عشق پر مي شوم وقتي به ياد توام اي معبودم!

به من نگاهي كن كه محتاج توام.....
 

mary.a.m.n

عضو جدید
کاربر ممتاز
جمله نیست شعری ست اسپانیایی که ترجمه شده خودم دوستش دارم تقدیم میکنم به همه دوستان







دیشب رویایی داشتم خواب دیدم که بر روی


شنها راه میروم همراه با خداوند



بر روی پرده شب تمام روزهای زندگیم را


میدیدم روز به روز



همانطور که نگاه میکردم دو رد پا بروی پرده


ظاهر شد یکی مال من و دیگری از ان خداوند.


راه ادامه یافت تا همه روزهای زندگیم تمام


شد انگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم در


بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت اتفاقا


ان محلها مطابق بود با سخترین روزهای


زندگیم روزهایی با بزرگترین رنجها ترسها


دردها و دوریها.



انگاه پرسیم : خداوندا تو به من گفته بودی که


در تمام ایام زندگی با من خواهی بود و من


پذیرفتم که با تو زندگی کنم پس چرا در ان


لحظات درداور مرا تنها گذاشتی؟



خداوند پاسخ داد بدان که تو را دوست دارم و


در تمام لحظات زندگی با تو بودم هرگز حتی


لحظه ای تو را تنها نگذاشتم هنگامی که در


ان روزها یک رد پا بروی شنها میدیدی



من بودم که تو را به دوش میکشیدم


 
آخرین ویرایش:

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
خدایا خودت میدونی که چقدر دوست دارم،چقدر شکرگذارتم به خاطر همه ی چیزایی که بهم دادی همه ی همه..........
خدایا من بی تو تنهام ،پس نزار تنها بمونم ....خدایا این دفعه هم لطفت رو ازم دریغ نکن...
خدایا اگه تا چند وقته پیش نمیدونستم که چقدر بهم توجه داری ولی الان دیگه خوب میدونم که تنهام نمیزاری....خدایا خودت میدونی که الان خیلی به کمکت احتیاج دارم پس بازم کمکم کن....
 

felorina

عضو جدید
جمله نیست شعری ست اسپانیایی که ترجمه شده خودم دوستش دارم تقدیم میکنم به همه دوستان







دیشب رویایی داشتم خواب دیدم که بر روی


شنها راه میروم همراه با خداوند



بر روی پرده شب تمام روزهای زندگیم را


میدیدم روز به روز



همانطور که نگاه میکردم دو رد پا بروی پرده


ظاهر شد یکی مال من و دیگری از ان خداوند.


راه ادامه یافت تا همه روزهای زندگیم تمام


شد انگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم در


بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت اتفاقا


ان محلها مطابق بود با سخترین روزهای


زندگیم روزهایی با بزرگترین رنجها ترسها


دردها و دوریها.



انگاه پرسیم : خداوندا تو به من گفته بودی که


در تمام ایام زندگی با من خواهی بود و من


پذیرفتم که با تو زندگی کنم پس چرا در ان


لحظات درداور مرا تنها گذاشتی؟



خداوند پاسخ داد بدان که تو را دوست دارم و


در تمام لحظات زندگی با تو بودم هرگز حتی


لحظه ای تو را تنها نگذاشتم هنگامی که در


ان روزها یک رد پا بروی شنها میدیدی



من بودم که تو را به دوش میکشیدم





بارها و بارها خوندمش خیلی بهم انرژی میده حتی این نوشته رو روی تخته وایت بردم نوشتم و هر روز و شبم نگاهم بهش میفته و کلی انرژی میگیرم
ممنونم مریم عزیز
:w27:
 

Similar threads

بالا