همین الان داری به چی فکر میکنی؟

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگه کم کم دارم میترسم .. کاش انتقالیم درست میشد ، دنبال همین موضوع هستم بین این همه نفر یکی باشه کمکم بشه ؟لطفا ، ممنون میشم .🙏
 
آخرین ویرایش:

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم فکر میکنم چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از عشق سرشار است .
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
دارم فکر میکنم چقدر خوب میشد اگه انقدر آدمها بد نمیشدن، چطور ممکنه انقدر نسبت به همدیگه بدخواه باشن؟ 😔🙄
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
دارم به اون تابلوی قلمکاری با قاب میناکاری شده که دو سه هفته ی پیش دیدم فکر میکنم، عاشقش شدم و من باید بخرمش بلاخره😍
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
من این هفته، هر روز در حال دکتر رفتن هستم و همش هم فکرم به درامد دکترهاست و هی دارم به خودم بابت انتخاب رشته ی اشتباهم غر میزنم 😒😒😒
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به اینکه خدا بد نده هر روز دکتر چرا؟

به بسته ای که مرجوع کردم
به اینکه:
برای کنترل های دوره ای، بیمه تکمیلیمون تا دو ماه دیگه باید تمدید بشه، فرصتم کم بود یه دفعه ای گفتم ضربه ی امسال رو بزنیم تا باز برای سال بعد🤣🤣🤣
انقدر خرج کردیم که بنده های خدا با دیدن فاکتورها سکته رو زدن🤣🤣🤣
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به اینکه خدا رو هزاران بار شکر که آزمایش های دوست خوبم آزمایش های روتین بود
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به حرفهای مهمونهای دیشبم، جواب حرفهاشون الان به ذهنم رسیده🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اینکه چرا اینقدر روی شماره های همراهم حساس شدم .. شاید اصلا مسأله ای نباشه ؟
 

*M.A*

کاربر بیش فعال
دلم برای خودم تنگ شده
الان جوری شده که دیگران رو از طریق خودم دوست دارم
یعنی اونا رو دوست دارم چون به ماهیت و وجودیت من بسته اند
برعکس قبل که خودم رو از یاد برده بودم
دوست داشتن خودم و بلکل فراموش کرده بودم

یه حالی ام هم خوبم هم غصه دار مرتب سعی میکنم یه سری چیزا رو از ذهنم دور کنم ولی یهو خودمو وسط قضیه میبینم، چقدر بده اینجوری..

دلم میخواد یکباره از خواب بیدار شم و ببینم همه چی به حالت درستش در اومده

گفته بودم قید یه سری آرزوهامو دوباره زدم؟؟

آره قیدشو زدم من خستم از دست و پا زدن واسه چیزایی که دورند.. اگه چیزی قراره واسه من بشه اگه اتفاقی قرار برام رخ بده چه بخوام چه نخوام میشه و رخ میده چون من خییییلی جاها دست و پا زدم آخرش اونی شد که میخواست بشه نه اونی که خواستم بشه
اینطوری شد که یاد گرفتم دیگه واسه چیزی زیاد از حد تو سر کله خودم نزنم شد شد، نشدم نشد..
اینکه دقیق بگم دارم به چیا فکر میکنم کار نشدیه چون یکی دوتا نیست..
اما اینو می تونم بگم،
با خودم قرار گذاشتم دیگه به مادر شدن فکر نکنم، سخت بود ولی..
آدم گاهی یکبار نمیمیره..
 

Similar threads

بالا