هر کی سوتی داده تعریف کنه!

marjan.gh

عضو جدید
راحت باشینا
اسپم ازاده
باید بگم بیان پستای بیخودو پاک کنن

خدایی حق دارین ....
بزارین یه سوتی تعریف کنم :
داشتیم اسباب کشی میکردیم از اونجایی که من نقشه کزت رو اجرا میکردم همه بهم دستور میدادن ، منم که خسته شده بوم گفتم :" ای بابا مگه من 2 تا دست دارم که همه کاراتونو به من میگین ؟؟ ":confused:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
حبف که از اول این تاپیک نبودم که تا همه پستارو بخونم، چند صفحه ای که خوندم خیلی باحال بودن، خیلی خندیدم دمتون گرم :biggrin:.یاد مهرشاد بزرگ و وافن هم گرامی باد :gol:

یه سوتی هم من تو دوران کارشناسی دادم که هنوزم یادم میفته خندم میگیره.
یه آقایی مسئول سلف دانشکدمون بود، یک مشکلی داشتم میخواستم برم پیشش، یکی از بچه ها گفت که فامیلیش "خاک بر سر" هستش. منم رفتم تو اطاقش دیدم با یکی از همکاراش نشسته، سلام کردم گفتم آقای خاک بر سر ... ! دیدم همکارش زد زیر خنده انقدر خندید که من اینجوری شدم :eek: اون بنده خدام انقدر عصبانی شد که من دیگه چیزی نگفته برگشتم بیرون :confused: بچه ها سرکارمون گذاشته بودن :biggrin:
 

saminaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
حبف که از اول این تاپیک نبودم که تا همه پستارو بخونم، چند صفحه ای که خوندم خیلی باحال بودن، خیلی خندیدم دمتون گرم :biggrin:.یاد مهرشاد بزرگ و وافن هم گرامی باد :gol:

یه سوتی هم من تو دوران کارشناسی دادم که هنوزم یادم میفته خندم میگیره.
یه آقایی مسئول سلف دانشکدمون بود، یک مشکلی داشتم میخواستم برم پیشش، یکی از بچه ها گفت که فامیلیش "خاک بر سر" هستش. منم رفتم تو اطاقش دیدم با یکی از همکاراش نشسته، سلام کردم گفتم آقای خاک بر سر ... ! دیدم همکارش زد زیر خنده انقدر خندید که من اینجوری شدم :eek: اون بنده خدام انقدر عصبانی شد که من دیگه چیزی نگفته برگشتم بیرون :confused: بچه ها سرکارمون گذاشته بودن :biggrin:
:biggrin::biggrin:
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حبف که از اول این تاپیک نبودم که تا همه پستارو بخونم، چند صفحه ای که خوندم خیلی باحال بودن، خیلی خندیدم دمتون گرم :biggrin:.یاد مهرشاد بزرگ و وافن هم گرامی باد :gol:

یه سوتی هم من تو دوران کارشناسی دادم که هنوزم یادم میفته خندم میگیره.
یه آقایی مسئول سلف دانشکدمون بود، یک مشکلی داشتم میخواستم برم پیشش، یکی از بچه ها گفت که فامیلیش "خاک بر سر" هستش. منم رفتم تو اطاقش دیدم با یکی از همکاراش نشسته، سلام کردم گفتم آقای خاک بر سر ... ! دیدم همکارش زد زیر خنده انقدر خندید که من اینجوری شدم :eek: اون بنده خدام انقدر عصبانی شد که من دیگه چیزی نگفته برگشتم بیرون :confused: بچه ها سرکارمون گذاشته بودن :biggrin:

چقد ساده ای تو!!!:eek:
 

ZibaAhmadpoor

مدیر تالار مهندسی عمران
مدیر تالار
حبف که از اول این تاپیک نبودم که تا همه پستارو بخونم، چند صفحه ای که خوندم خیلی باحال بودن، خیلی خندیدم دمتون گرم :biggrin:.یاد مهرشاد بزرگ و وافن هم گرامی باد :gol:

یه سوتی هم من تو دوران کارشناسی دادم که هنوزم یادم میفته خندم میگیره.
یه آقایی مسئول سلف دانشکدمون بود، یک مشکلی داشتم میخواستم برم پیشش، یکی از بچه ها گفت که فامیلیش "خاک بر سر" هستش. منم رفتم تو اطاقش دیدم با یکی از همکاراش نشسته، سلام کردم گفتم آقای خاک بر سر ... ! دیدم همکارش زد زیر خنده انقدر خندید که من اینجوری شدم :eek: اون بنده خدام انقدر عصبانی شد که من دیگه چیزی نگفته برگشتم بیرون :confused: بچه ها سرکارمون گذاشته بودن :biggrin:


قيافت ديدني بود ، وقتي ميخواستي حال بچه هارو بگيري....!!؟؟:surprised::biggrin:
 

yalda63

عضو جدید
حبف که از اول این تاپیک نبودم که تا همه پستارو بخونم، چند صفحه ای که خوندم خیلی باحال بودن، خیلی خندیدم دمتون گرم :biggrin:.یاد مهرشاد بزرگ و وافن هم گرامی باد :gol:

یه سوتی هم من تو دوران کارشناسی دادم که هنوزم یادم میفته خندم میگیره.
یه آقایی مسئول سلف دانشکدمون بود، یک مشکلی داشتم میخواستم برم پیشش، یکی از بچه ها گفت که فامیلیش "خاک بر سر" هستش. منم رفتم تو اطاقش دیدم با یکی از همکاراش نشسته، سلام کردم گفتم آقای خاک بر سر ... ! دیدم همکارش زد زیر خنده انقدر خندید که من اینجوری شدم :eek: اون بنده خدام انقدر عصبانی شد که من دیگه چیزی نگفته برگشتم بیرون :confused: بچه ها سرکارمون گذاشته بودن :biggrin:

فکر کنم تو ما رو گذاشتی سر کار. سوتی به این تابلویی رو کی می ده آخه.
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر کنم تو ما رو گذاشتی سر کار. سوتی به این تابلویی رو کی می ده آخه.

:biggrin: آخه من مگه مرض دارم این همه داستان با این ضرافت درست کنم؟ نمیدونم جریان خاک بر سر چی بود، شاید اصلا واقعا فامیلیش بوده، طرف بعدا عوض کرده، چه میدونم
خلاصه من که نگرفتم جریانو

بچه ها چقدر اسپم میکنید، به تعداد صفحات نیست اصلا سوتیا
 

#parisa#

عضو جدید
کاربر ممتاز
حبف که از اول این تاپیک نبودم که تا همه پستارو بخونم، چند صفحه ای که خوندم خیلی باحال بودن، خیلی خندیدم دمتون گرم :biggrin:.یاد مهرشاد بزرگ و وافن هم گرامی باد :gol:

یه سوتی هم من تو دوران کارشناسی دادم که هنوزم یادم میفته خندم میگیره.
یه آقایی مسئول سلف دانشکدمون بود، یک مشکلی داشتم میخواستم برم پیشش، یکی از بچه ها گفت که فامیلیش "خاک بر سر" هستش. منم رفتم تو اطاقش دیدم با یکی از همکاراش نشسته، سلام کردم گفتم آقای خاک بر سر ... ! دیدم همکارش زد زیر خنده انقدر خندید که من اینجوری شدم :eek: اون بنده خدام انقدر عصبانی شد که من دیگه چیزی نگفته برگشتم بیرون :confused: بچه ها سرکارمون گذاشته بودن :biggrin:

تو کلا دوران کارشناسیت سوتی بوده.نه؟


منم یه سوتی یادم اومد
یه مدت تکیه کلامم شده بود وقتی میخواستم از خز بازی یه نفر حرف بزنم میگفتم مثلا دختره پشت کوهی ...........(واقعا معذرت میخوام)
یه بار توی یه جمع بودیم کلی هم رودرواسی داشتیم من داشتم یه قضیه ای رو تعریف میکردم با حرارت هی این تکیه کلامو استفاده میکردم.هی میدیدم پسرخاله ام هی ابروهاشو میندازه بالا که نگو اینو.نمیگرفتم چی میگه.ادامه میدادم(نزدیک 7-8 بار هی گفتم اینو)آخرش که میخواستیم خداحافظی کنیم فهمیدم فامیلی دوست پسرخاله ام که همونجا بوده پشت کوهیه

جالبیش اینجاست که وقتی گفت پشت کوهی هستم من فوری گفتم بلانسبت
 

yalda63

عضو جدید
تو کلا دوران کارشناسیت سوتی بوده.نه؟


منم یه سوتی یادم اومد
یه مدت تکیه کلامم شده بود وقتی میخواستم از خز بازی یه نفر حرف بزنم میگفتم مثلا دختره پشت کوهی ...........(واقعا معذرت میخوام)
یه بار توی یه جمع بودیم کلی هم رودرواسی داشتیم من داشتم یه قضیه ای رو تعریف میکردم با حرارت هی این تکیه کلامو استفاده میکردم.هی میدیدم پسرخاله ام هی ابروهاشو میندازه بالا که نگو اینو.نمیگرفتم چی میگه.ادامه میدادم(نزدیک 7-8 بار هی گفتم اینو)آخرش که میخواستیم خداحافظی کنیم فهمیدم فامیلی دوست پسرخاله ام که همونجا بوده پشت کوهیه

جالبیش اینجاست که وقتی گفت پشت کوهی هستم من فوری گفتم بلانسبت

چه فامیلی هایی پیدا می شن این روزها. خاک بر سر و پشت کوهی :D..... دیگه در این زمینه سوتی نداریم؟ :surprised:
 

2aawsome

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این چند صفحه ی قبل که شده بود کلاس اشپزی...!!....پری خانوم تحویل بگیر......

تو این چند روز درگیره مراسم ختم بودیم ......تو مسجد دمه دره ورودی من مسئول تعارف چایی و نسکافه به مردم بودم......هر کی میومد تو میگفتم بفرمایین چای و نسکافه....بعده چند بار تعارف کارگره که مشغوله پر کردنه ابه جوش بود گفت قند نداریم....منم فکرم مشغوله قند شد.....حالا هر کی میومد تو میگفتم بفرمایید نسکافه و قند...:دی
 

2aawsome

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکیدیگه هم یادم اوفتاد ....تو همین مراسم ختم.......این کارگری که ابه جوش پر میکرد خیلی کند بود و...(تنبل)..:دی
هر کی میومد تو به میز اشاره میکردم میگفتم بفرمایین چای و نسکافه ......بعد که به میز اشاره میکردم میدیدم ابه جوش رو میزنیست اقا سینی و برداشته تازه داره ابه جوش پر میکنه ...خلاصه ما رو سوژه کرده بود.....:razz:
 

2aawsome

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند ساله پیش یه مجلسه ختم تو اردبیل رفته بودیم.....این پسر عموی ما هم ترکیش زیاد خوب نیست البته یکم شیطون هم هستا.....
هر کی از جلوش رد میشد میگفت:الاه رحمت السین (خدا رحمتش کنه)...
اینم جواب میداد:سیزده قسمت السین(قسمته شما هم بشه):eek:......:biggrin:
 

2aawsome

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز چه سوتیایی یادم اوفتاده...:دی
سوم دبیرستان بودم ...یکم عجله داشتم میخواستم برم ترمینال صادقیه.....کیفه دستی داشتم ولی بندشو بسته بودم مینداختم رو شونم.....صد در صد این میله هاییک ه تو پیاده رو ها میزنن تا موتور وارد نشه و دیدین دیگه..... یکمی تند راه میرفتم کیفم هم پشته کمرم تاب میخورد به این میله ها رسیدم خودم رد شدم ولی کیفم بینه 2 تا میله گیر کرد منم چون یکمی سرعت داشتم تعادلم بهم خورد از پشت محکم خوردم تو زمین...حالا فکر کنید یه جمعیت هم در رفت و امده......چه ضایع بازی ای شد....:دی
 

marjan.gh

عضو جدید
چند ساله پیش یه انبردست داشتیم که من گمش کرده بودم . چند وقت پیش که خونمون مهمونی بود ، نمیدونم چی شد رفتم تو فکره انبردسته و بعدم بلند فکر کردم که : " اه حیف شد انبردسته گم شداااا ، حالا چیکار کنیم ؟؟؟؟ " . تا آخر شب که سوژه بودم هیچی بعد از اونم هر چی منو میبینن احوال اون انبردست رو ازم میپرسن!!!!:cry:
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
حبف که از اول این تاپیک نبودم که تا همه پستارو بخونم، چند صفحه ای که خوندم خیلی باحال بودن، خیلی خندیدم دمتون گرم :biggrin:.یاد مهرشاد بزرگ و وافن هم گرامی باد :gol:

یه سوتی هم من تو دوران کارشناسی دادم که هنوزم یادم میفته خندم میگیره.
یه آقایی مسئول سلف دانشکدمون بود، یک مشکلی داشتم میخواستم برم پیشش، یکی از بچه ها گفت که فامیلیش "خاک بر سر" هستش. منم رفتم تو اطاقش دیدم با یکی از همکاراش نشسته، سلام کردم گفتم آقای خاک بر سر ... ! دیدم همکارش زد زیر خنده انقدر خندید که من اینجوری شدم :eek: اون بنده خدام انقدر عصبانی شد که من دیگه چیزی نگفته برگشتم بیرون :confused: بچه ها سرکارمون گذاشته بودن :biggrin:
:surprised::surprised::surprised:
 

الهام مجهول

عضو جدید
چند ساله پیش یه مجلسه ختم تو اردبیل رفته بودیم.....این پسر عموی ما هم ترکیش زیاد خوب نیست البته یکم شیطون هم هستا.....
هر کی از جلوش رد میشد میگفت:الاه رحمت السین (خدا رحمتش کنه)...
اینم جواب میداد:سیزده قسمت السین(قسمته شما هم بشه):eek:......:biggrin:

خیلی باحال بود
 

الهام مجهول

عضو جدید
خب سوتی زهرا رو میگم امروز سر کلاس استاد گفت اقای فلانی کجاست زهرا هم فکر کرده داره میگه اسمش تولیست کجاست
داد زده استاد اقای فلانی زیر منه

حال پسرا کرکر میخندیدن
امروز اتفاق افتاد فکرشو بکن
ورودی باشی ان هم ارشد
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها این سوتی نیست ولی جالبه
نمیدونیم ناراحت بشیم یا بخندیم
تو سوئیت ما، دو نفرن که هم اطاقی هستن، یکی بچه شمال، یکی بچه کرمانشاه، پریشب مادربزرگ دوتاشونم فوت کرد!!!!!!
هرکی میشنوه یه نیش خندی میزنه بعد قیافه جدی به خودش میگیره :)
 

East Power

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها این سوتی نیست ولی جالبه
نمیدونیم ناراحت بشیم یا بخندیم
تو سوئیت ما، دو نفرن که هم اطاقی هستن، یکی بچه شمال، یکی بچه کرمانشاه، پریشب مادربزرگ دوتاشونم فوت کرد!!!!!!
هرکی میشنوه یه نیش خندی میزنه بعد قیافه جدی به خودش میگیره :)
فک کنم عزراییل سوتی داده........



خدایشان بیامرزد
 

Nilpar

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها این سوتی نیست ولی جالبه
نمیدونیم ناراحت بشیم یا بخندیم
تو سوئیت ما، دو نفرن که هم اطاقی هستن، یکی بچه شمال، یکی بچه کرمانشاه، پریشب مادربزرگ دوتاشونم فوت کرد!!!!!!
هرکی میشنوه یه نیش خندی میزنه بعد قیافه جدی به خودش میگیره :)


اخیییییی.................. الهی!!

خدا رحمتشون کنه!!
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب سوتی زهرا رو میگم امروز سر کلاس استاد گفت اقای فلانی کجاست زهرا هم فکر کرده داره میگه اسمش تولیست کجاست
داد زده استاد اقای فلانی زیر منه

حال پسرا کرکر میخندیدن
امروز اتفاق افتاد فکرشو بکن
ورودی باشی ان هم ارشد
واااااااااااااااای خدا نصیب نکنه... این دیگه از سوتی گذشته.....
منم یه همچین سوتی از دوستم یادمه.. ولی نمی گم... اون دیگه ازینم بدتره....:biggrin:
.
.
بچه ها این سوتی نیست ولی جالبه
نمیدونیم ناراحت بشیم یا بخندیم
تو سوئیت ما، دو نفرن که هم اطاقی هستن، یکی بچه شمال، یکی بچه کرمانشاه، پریشب مادربزرگ دوتاشونم فوت کرد!!!!!!
هرکی میشنوه یه نیش خندی میزنه بعد قیافه جدی به خودش میگیره :)
میرحسین جان یه توضیحی بده من نگرفتم... چون باهم مردن خنده داشته؟؟؟ :confused:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
واااااااااااااااای خدا نصیب نکنه... این دیگه از سوتی گذشته.....
منم یه همچین سوتی از دوستم یادمه.. ولی نمی گم... اون دیگه ازینم بدتره....:biggrin:
.
.

میرحسین جان یه توضیحی بده من نگرفتم... چون باهم مردن خنده داشته؟؟؟ :confused:

آره خوب :D دو نفر تو یه اطاق از دو منطقه مختلف، تو یه شب یه عزیزی از دست میدن اونم مادربزرگشون! ما احتمال دادیم که اینا باهم فامیلن ولی نمیدونن، مثل فیلم هندیا تو مراسم همدیگه رو میبینن و ... :D
 

anoeil 0171

عضو جدید
دوم دبیرستان وقتی رفته بودم دفتر مدرسه تا گچ وتخته پاکن ببرم،رئیس و معاون هم بودن،یه مقدار هول کرده بودم((موقع برگشتن وقتی خواستم بیام بیرون از دفتر اول در زدم بعد رفتم بیرون!!!!!))
شرمنده خیلی خلاصه گفتم
 

gelayol joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوم دبیرستان وقتی رفته بودم دفتر مدرسه تا گچ وتخته پاکن ببرم،رئیس و معاون هم بودن،یه مقدار هول کرده بودم((موقع برگشتن وقتی خواستم بیام بیرون از دفتر اول در زدم بعد رفتم بیرون!!!!!))
شرمنده خیلی خلاصه گفتم

آخی ناسی کوشولو چه سوژه ای بودیا:biggrin:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوم دبیرستان وقتی رفته بودم دفتر مدرسه تا گچ وتخته پاکن ببرم،رئیس و معاون هم بودن،یه مقدار هول کرده بودم((موقع برگشتن وقتی خواستم بیام بیرون از دفتر اول در زدم بعد رفتم بیرون!!!!!))
شرمنده خیلی خلاصه گفتم

:biggrin:

منم یه بار میخواستم برم سالن مطالعه خوابگاه ،در زدم :biggrin: بعد دیگه نتونستم برم تو که :D گفتم برم تو سوژه میشم، دیگه نرفتم.
یه بارم چند ماه پیش میخواستم برم سایت کامپیوتر دانشکدمون، در زدم، انقدر خندیدم که نگو، ولی این سری رفتم تو، چون بزرگ و پر سروصدا بود کسی متوجه نشد :D
 

itorict

عضو جدید
سوم ابتدائي ورزش داشتيم من رفتم توي كلاس درو بستم ولخت شدم تا لباس ورزشي جديدمو بپوشم در همين حين زنگ خورد و معلم ما و بچه ها مثل ازرائيل اومدن پشت در و محكم به در مبزد ميگفت باز كن منم هي ميگفتم صبر كن و اون هي ميگفت ميگم باز كن .و.... منم كه هول شدم و دست و پام توي آستين ماستينان نميرفت خلاصه كلي طول كشيد تا درو باز كردم بعد كه درو باز كردم كثافت يه كشيده ناز گذاشت تو صورتم ومنم نميدونم ميخواستم چي بگو زبونم نچرخيد و نا خودآگاه يه فحش خيلي خيلي خيلي...زشت نثارش شد تا اومدم خودمو جمع كنم معلم عصباني شدو گفت رياضيتونو در بيارين
بچه ها اون روز بامن لج شدن
 

marjan.gh

عضو جدید
:biggrin:

منم یه بار میخواستم برم سالن مطالعه خوابگاه ،در زدم :biggrin: بعد دیگه نتونستم برم تو که :D گفتم برم تو سوژه میشم، دیگه نرفتم.
یه بارم چند ماه پیش میخواستم برم سایت کامپیوتر دانشکدمون، در زدم، انقدر خندیدم که نگو، ولی این سری رفتم تو، چون بزرگ و پر سروصدا بود کسی متوجه نشد :D

چه مودب !!!:biggrin:
 

Similar threads

بالا