هر كه در اين بزم مقرب تر است.....

minerva

عضو جدید
سلام
بيشتر شما ها من رو نمي شناسيد چون فعاليت خاصي توي اين باشگاه ندارم اما ديدم دعاي شما براي بچه هاي اين باشگاه چه كار ها كه نكرده....
تو اين چند سال با خانواده اي آشنا شدم كه هر مشكلي كه فكر بكنيد (يا حتي نتونيد فكرش رو بكنيد!) براشون پيش اومده .راستش بعضي وقتا برام سواله كه خدايي كه انقد مهربون و خوبه چه جوري مي تونه اين همه مشكلات عجيب و غريب و البته تا حدودي غير قابل حل رو براي اون ها ايجاد كنه.
تك تك اعضاي اين خانواده از تولدشون زندگي پر فراز ونشيبي رو آغاز كردند. پسر بزرگ خانواده وقتي فقط 40 روزش بود بدون هيچ دليلي مُرد و بعد از چند ساعت بدون هيچ دليل منطقي اي زنده شد! . وقتي 6 سالش بود بخاطر كمك به خانواده ش مجبور بود همه كار كنه، از عملگي بگير تا...و هنوزم كه هنوزه آرزوي مرگ خودش رو داره...بگذريم...من نمي خوام الان قصه ي پر غصه ي اونارو تعريف كنم. دلم نمي خواد ناراحتتون كنم.
سه تا فرزند اين خانواده ديگه الان بزرگ شدند. پسر بزرگشون با اينكه رتبه ي 11 كنكور ارشد سراسري رو داشت بخاطر مشكلاتي كه هنوز براشون ادامه داره علوم تحقيقات درس خوند. دو سال پيش وقتي كه فكر مي كرد زندگي به اون ها روي خوش نشون داده خانواده ش رو به تهران آورد تا پدرش بتونه قلبش رو عمل كنه و خواهر كوچيكش كه مهندسي عمرانش رو گرفته بود و بهترين دانشجوي دانشگاه علم و صنعت اراك بود بتونه واسه كنكور ارشد امتحان بده. وقتي گرفتار كار هاي بستري شدن پدرش بود، همه ي خانواده سرما خوردند كه بعد از مراجعه به دكتر فهميدند خواهر كوچيكتر سرطان خون داره!
(سرطان خون 10 نوع داره كه نوع دهم از همه بدتره و الهه نوع دهم رو داره و نوع دهم 6 درجه داره كه الهه درجه سوم رو داره)
توي اين مدت تمام زندگيشون رو به حراج گذاشتند تا الهه درمان بشه اما بر خلاف پيشبيني بهترين دكتر ها الهه نه به پيوند مغز استخوان جواب داد و نه به شيمي درماني.
توي اين چند روز گذشته سرطان روي مغز الهه اثر گذاشته و دكتر ها قطع اميد كردند.

اين خانواده به حدي با اعتقاد بودند كه حتي شبي نبود كه نماز شبشون ترك بشه اما الان جوري شده كه حتي به وجود خدا هم شك كردند.

من مي دونم اگه خدا بخواد الهه خوب ميشه.
من مي دونم اكه خدا بخواد درد و رنجي كه از اول زندگيشون تحمل كردند جاش رو به شادي ميده.
من مي خوام دعا كنيد كه خدا بخواد!!!
مي خوام دعا كنيد كه با اعتقاد بسم الله الرحمن الرحيم بگيم. فقط همين!
 

mostafanokhodian

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
البته پیدا کردن دلیل اینکه چرا این همه سختی خیلی پیچیده است و ناممکن، چون شاید از تمام ریز کاریهای زندگی این خانواده خبر نداشته باشیم، معمولا برای ما افراد عادی مشکلاتی که پیش میاد نتیجه عملکرد خودمونه و خیلی هاش برای آزمایش، که واقعا نمیشه بگی علت وجود این مشکلات چیه؟!

فقط میتونم بگم ان شاء الله خدا صبر بهشون بده و مشکلاتشون رو حل کنه.
آمیییین...
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
بيشتر شما ها من رو نمي شناسيد چون فعاليت خاصي توي اين باشگاه ندارم اما ديدم دعاي شما براي بچه هاي اين باشگاه چه كار ها كه نكرده....
تو اين چند سال با خانواده اي آشنا شدم كه هر مشكلي كه فكر بكنيد (يا حتي نتونيد فكرش رو بكنيد!) براشون پيش اومده .راستش بعضي وقتا برام سواله كه خدايي كه انقد مهربون و خوبه چه جوري مي تونه اين همه مشكلات عجيب و غريب و البته تا حدودي غير قابل حل رو براي اون ها ايجاد كنه.
تك تك اعضاي اين خانواده از تولدشون زندگي پر فراز ونشيبي رو آغاز كردند. پسر بزرگ خانواده وقتي فقط 40 روزش بود بدون هيچ دليلي مُرد و بعد از چند ساعت بدون هيچ دليل منطقي اي زنده شد! . وقتي 6 سالش بود بخاطر كمك به خانواده ش مجبور بود همه كار كنه، از عملگي بگير تا...و هنوزم كه هنوزه آرزوي مرگ خودش رو داره...بگذريم...من نمي خوام الان قصه ي پر غصه ي اونارو تعريف كنم. دلم نمي خواد ناراحتتون كنم.
سه تا فرزند اين خانواده ديگه الان بزرگ شدند. پسر بزرگشون با اينكه رتبه ي 11 كنكور ارشد سراسري رو داشت بخاطر مشكلاتي كه هنوز براشون ادامه داره علوم تحقيقات درس خوند. دو سال پيش وقتي كه فكر مي كرد زندگي به اون ها روي خوش نشون داده خانواده ش رو به تهران آورد تا پدرش بتونه قلبش رو عمل كنه و خواهر كوچيكش كه مهندسي عمرانش رو گرفته بود و بهترين دانشجوي دانشگاه علم و صنعت اراك بود بتونه واسه كنكور ارشد امتحان بده. وقتي گرفتار كار هاي بستري شدن پدرش بود، همه ي خانواده سرما خوردند كه بعد از مراجعه به دكتر فهميدند خواهر كوچيكتر سرطان خون داره!
(سرطان خون 10 نوع داره كه نوع دهم از همه بدتره و الهه نوع دهم رو داره و نوع دهم 6 درجه داره كه الهه درجه سوم رو داره)
توي اين مدت تمام زندگيشون رو به حراج گذاشتند تا الهه درمان بشه اما بر خلاف پيشبيني بهترين دكتر ها الهه نه به پيوند مغز استخوان جواب داد و نه به شيمي درماني.
توي اين چند روز گذشته سرطان روي مغز الهه اثر گذاشته و دكتر ها قطع اميد كردند.

اين خانواده به حدي با اعتقاد بودند كه حتي شبي نبود كه نماز شبشون ترك بشه اما الان جوري شده كه حتي به وجود خدا هم شك كردند.

من مي دونم اگه خدا بخواد الهه خوب ميشه.
من مي دونم اكه خدا بخواد درد و رنجي كه از اول زندگيشون تحمل كردند جاش رو به شادي ميده.
من مي خوام دعا كنيد كه خدا بخواد!!!
مي خوام دعا كنيد كه با اعتقاد بسم الله الرحمن الرحيم بگيم. فقط همين!
خیلی ناراحت شدم خیلی:cry:
اول از خدا میخوام بهشون صبر بده
بعد شفای الهه
خدایا درسته بدم و هر وقت مشکلی دارم میام پیشت ولی تو اونقدر مهربونی که همیشه بهم یه جوری جواب میدی
خدایا همه ی مریض ها رو شفا بده
خدایا فقط تو میتونی پس شفاش بده
خدایا صلاح ما رو بهتر از خودمون میدونی پس کمکمون کن
خدایاااااااااااااااااااااااااااا
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
بيشتر شما ها من رو نمي شناسيد چون فعاليت خاصي توي اين باشگاه ندارم اما ديدم دعاي شما براي بچه هاي اين باشگاه چه كار ها كه نكرده....
تو اين چند سال با خانواده اي آشنا شدم كه هر مشكلي كه فكر بكنيد (يا حتي نتونيد فكرش رو بكنيد!) براشون پيش اومده .راستش بعضي وقتا برام سواله كه خدايي كه انقد مهربون و خوبه چه جوري مي تونه اين همه مشكلات عجيب و غريب و البته تا حدودي غير قابل حل رو براي اون ها ايجاد كنه.
تك تك اعضاي اين خانواده از تولدشون زندگي پر فراز ونشيبي رو آغاز كردند. پسر بزرگ خانواده وقتي فقط 40 روزش بود بدون هيچ دليلي مُرد و بعد از چند ساعت بدون هيچ دليل منطقي اي زنده شد! . وقتي 6 سالش بود بخاطر كمك به خانواده ش مجبور بود همه كار كنه، از عملگي بگير تا...و هنوزم كه هنوزه آرزوي مرگ خودش رو داره...بگذريم...من نمي خوام الان قصه ي پر غصه ي اونارو تعريف كنم. دلم نمي خواد ناراحتتون كنم.
سه تا فرزند اين خانواده ديگه الان بزرگ شدند. پسر بزرگشون با اينكه رتبه ي 11 كنكور ارشد سراسري رو داشت بخاطر مشكلاتي كه هنوز براشون ادامه داره علوم تحقيقات درس خوند. دو سال پيش وقتي كه فكر مي كرد زندگي به اون ها روي خوش نشون داده خانواده ش رو به تهران آورد تا پدرش بتونه قلبش رو عمل كنه و خواهر كوچيكش كه مهندسي عمرانش رو گرفته بود و بهترين دانشجوي دانشگاه علم و صنعت اراك بود بتونه واسه كنكور ارشد امتحان بده. وقتي گرفتار كار هاي بستري شدن پدرش بود، همه ي خانواده سرما خوردند كه بعد از مراجعه به دكتر فهميدند خواهر كوچيكتر سرطان خون داره!
(سرطان خون 10 نوع داره كه نوع دهم از همه بدتره و الهه نوع دهم رو داره و نوع دهم 6 درجه داره كه الهه درجه سوم رو داره)
توي اين مدت تمام زندگيشون رو به حراج گذاشتند تا الهه درمان بشه اما بر خلاف پيشبيني بهترين دكتر ها الهه نه به پيوند مغز استخوان جواب داد و نه به شيمي درماني.
توي اين چند روز گذشته سرطان روي مغز الهه اثر گذاشته و دكتر ها قطع اميد كردند.

اين خانواده به حدي با اعتقاد بودند كه حتي شبي نبود كه نماز شبشون ترك بشه اما الان جوري شده كه حتي به وجود خدا هم شك كردند.

من مي دونم اگه خدا بخواد الهه خوب ميشه.
من مي دونم اكه خدا بخواد درد و رنجي كه از اول زندگيشون تحمل كردند جاش رو به شادي ميده.
من مي خوام دعا كنيد كه خدا بخواد!!!
مي خوام دعا كنيد كه با اعتقاد بسم الله الرحمن الرحيم بگيم. فقط همين!


بسم الله الرحمن الرحیم...
اللهم اشف کل مریض...



امیدوارم هرچه زودتر سلامتیشونو بدست بیارن... و امیدوارم زندگی روی خوششو بهشون نشون بده...
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
بيشتر شما ها من رو نمي شناسيد چون فعاليت خاصي توي اين باشگاه ندارم اما ديدم دعاي شما براي بچه هاي اين باشگاه چه كار ها كه نكرده....
تو اين چند سال با خانواده اي آشنا شدم كه هر مشكلي كه فكر بكنيد (يا حتي نتونيد فكرش رو بكنيد!) براشون پيش اومده .راستش بعضي وقتا برام سواله كه خدايي كه انقد مهربون و خوبه چه جوري مي تونه اين همه مشكلات عجيب و غريب و البته تا حدودي غير قابل حل رو براي اون ها ايجاد كنه.
تك تك اعضاي اين خانواده از تولدشون زندگي پر فراز ونشيبي رو آغاز كردند. پسر بزرگ خانواده وقتي فقط 40 روزش بود بدون هيچ دليلي مُرد و بعد از چند ساعت بدون هيچ دليل منطقي اي زنده شد! . وقتي 6 سالش بود بخاطر كمك به خانواده ش مجبور بود همه كار كنه، از عملگي بگير تا...و هنوزم كه هنوزه آرزوي مرگ خودش رو داره...بگذريم...من نمي خوام الان قصه ي پر غصه ي اونارو تعريف كنم. دلم نمي خواد ناراحتتون كنم.
سه تا فرزند اين خانواده ديگه الان بزرگ شدند. پسر بزرگشون با اينكه رتبه ي 11 كنكور ارشد سراسري رو داشت بخاطر مشكلاتي كه هنوز براشون ادامه داره علوم تحقيقات درس خوند. دو سال پيش وقتي كه فكر مي كرد زندگي به اون ها روي خوش نشون داده خانواده ش رو به تهران آورد تا پدرش بتونه قلبش رو عمل كنه و خواهر كوچيكش كه مهندسي عمرانش رو گرفته بود و بهترين دانشجوي دانشگاه علم و صنعت اراك بود بتونه واسه كنكور ارشد امتحان بده. وقتي گرفتار كار هاي بستري شدن پدرش بود، همه ي خانواده سرما خوردند كه بعد از مراجعه به دكتر فهميدند خواهر كوچيكتر سرطان خون داره!
(سرطان خون 10 نوع داره كه نوع دهم از همه بدتره و الهه نوع دهم رو داره و نوع دهم 6 درجه داره كه الهه درجه سوم رو داره)
توي اين مدت تمام زندگيشون رو به حراج گذاشتند تا الهه درمان بشه اما بر خلاف پيشبيني بهترين دكتر ها الهه نه به پيوند مغز استخوان جواب داد و نه به شيمي درماني.
توي اين چند روز گذشته سرطان روي مغز الهه اثر گذاشته و دكتر ها قطع اميد كردند.

اين خانواده به حدي با اعتقاد بودند كه حتي شبي نبود كه نماز شبشون ترك بشه اما الان جوري شده كه حتي به وجود خدا هم شك كردند.

من مي دونم اگه خدا بخواد الهه خوب ميشه.
من مي دونم اكه خدا بخواد درد و رنجي كه از اول زندگيشون تحمل كردند جاش رو به شادي ميده.
من مي خوام دعا كنيد كه خدا بخواد!!!
مي خوام دعا كنيد كه با اعتقاد بسم الله الرحمن الرحيم بگيم. فقط همين!

چرا کسی نمیشناستت...من که می شناسمت...بجه های پرند که می شناسنت...یادش بخیر می خواستیم با هم فرومی بسازیم که از باد و باران نیابد گزند...من واسش دعا کردم...نذر هم براش می کنم...ایشالله که خوب بشه...امیدت به خدا باشه...یادش بخیر...یه روز تو فروم پرند انقدر ناراحت شدم که سفره دلمو تو فروم باز کردم...تا یه ماه بچه ها مسخره ام می کردن...ای بابا...اینا همش امتحان خداست...من خیلی تو این امتحان ها شکست خوردم...ولی بهشون بگو صبر کنن و ایمانشونو از دست ندن...ایشالله که خوب شه...موفق باشی دوست عزیز:gol:
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید چون ماییم که باید بخوایم.....
.
.
.
:gol:


از صمیم قلب...
از خدای بزرگ
میخوام که الهه اراده کنه برای خوب شدن و خوب بودن...

ما که همیشه میخوایم ولی ...

من به این نتیجه رسیدم وقتی کسی حالش خیلی بد میشه که به دعا احتیاج داره دعا هیییییییچ اثری به حالش نداره یعنی اصلا مستجاب نمیشه خیییلی زیاد از این موارد دیدم ... دوره ی معجزه تموم شده ... چراش رو هم از خدا بپرسید چون منم نمیدونم ...

ببخشید اینطوری گفتم قصد ناامید کردن کسی رو ندارم اما واقعیت همینه ...
 

MmMali

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما که همیشه میخوایم ولی ...

من به این نتیجه رسیدم وقتی کسی حالش خیلی بد میشه که به دعا احتیاج داره دعا هیییییییچ اثری به حالش نداره یعنی اصلا مستجاب نمیشه خیییلی زیاد از این موارد دیدم ... دوره ی معجزه تموم شده ... چراش رو هم از خدا بپرسید چون منم نمیدونم ...

ببخشید اینطوری گفتم قصد ناامید کردن کسی رو ندارم اما واقعیت همینه ...

:gol:
از بین کسایی که برای خوندن نماز باران میرن فقط کسایی به کارشون اعتقاد دارن... کسایی ایمان دارن...که با خودشون چتر میبرن...
.
.
.
من در مورد خدا نخواستم حرف بزنم...حرفم در مورد وسعت اراده آدمها بود...
چون خدای هرکس،مهربونی و لطفی بیشتر از اون قدر که اون آدم بهش نسبت میده نداره...
و همون قدر تواناست که اون آدم ازش توقع داره....
.
.
خدای یکی میتونه معجزه کنه...
خدای یکی از پس ساده ترین دعاهای بنده اش هم برنمیاد...
.
.
اینجاست که به نظر من باید برگردیم به خودمونیم..به باورهامون...
به اینکه حتی چقدر خودمون رو باور داریم....

به نظر من هرکس خالق زندگیه خودشه..
به نظر من هرکی خالق خدای خودشه...
منظورم اینه که، این که چقدر خدا تو زندگی کسی حضور داره بستگی داره به ایمان اون آدم....
.
.
نظر من این بود..واقعیت رو نمیدونم...
 
آخرین ویرایش:

pourghorban

عضو جدید
من فكر ميكنم خداوند هر كس را به هرچه ادعا كند مي ازمايد كسي كه نماز شبش ترك نميشود بيشك ادعاي عاشقي كرده است انهم عشق به خدا و فكر ميكنم اين بزرگترين ادعاي انسان ميتواند باشدو هر ادعايي نياز به اثبات دارداگر دقت كنيم تمام پيامبران و امامان ما در اين مقوله بزرگترين مدعيان بوده اند والبته مورد سختترين ازمايشات وبلايا قرار گرفته اند تا انجا كه امام حسين(ع) در دشت بلا مبتلا شد اميدوارم كه به جاي شك در وجود خدا بتوانند از اين زمايشات سر بلند بيرون بيايند با نيروي لا حول ولا قوه الا بالله العلي عظيم:gol:
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:
از بین کسایی که برای خوندن نماز باران میرن فقط کسایی به کارشون اعتقاد دارن... کسایی ایمان دارن...که با خودشون چتر میبرن...
.
.
.
من در مورد خدا نخواستم حرف بزنم...حرفم در مورد وسعت اراده آدمها بود...
چون خدای هرکس،مهربونی و لطفی بیشتر از اون قدر که اون آدم بهش نسبت میده نداره...
و همون قدر تواناست که اون آدم ازش توقع داره....
.
.
خدای یکی میتونه معجزه کنه...
خدای یکی از پس ساده ترین دعاهای بنده اش هم برنمیاد...
.
.
اینجاست که به نظر من باید برگردیم به خودمونیم..به باورهامون...
به اینکه حتی چقدر خودمون رو باور داریم....

به نظر من هرکس خالق زندگیه خودشه..
به نظر من هرکی خالق خدای خودشه...
منظورم اینه که، این که چقدر خدا تو زندگی کسی حضور داره بستگی داره به ایمان اون آدم....
.
.
نظر من این بود..واقعیت رو نمیدونم...

قربونت برم که اینقدر ناز حرف میزنی:heart:

میدونم منظورت چیه ... به هرحال این ایمانی که میگی خودبخود تو وجود آدم شکل نمی گیره من باید حداقل یک مورد ببینم که ایمانم بیشتر بشه یا نه؟ وقتی توی اطرافیان توی دوستام می بینم هرکی یه بیماری سخت داره همه ام براش دعا میکنن بالاخره بین اینهمه آدم یکی پیدا میشه اعتقاد & ایمانش قلبی باشه ولی اون بیمار به چند روز نکشیده فوت میکنه ... نتیجه ش میشه هم دیدی که من الان پیدا کردم ...
من نمیگم خدا مهربون نیست ... هست ولی در موارد حاد اصلاااااااااا دعاها رو مستجاب نمیکنه ...
 

shadmehrbaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم يه زماني فك ميكردم اگه همه دعا كنن خدا ، رو شونو زمين نميندازه ولي...افسوس!

جالبه ميگن خدا كاري رو ميكنه كه به صلاحه ، آخه فوت يه عزيز چه جوري ميتونه صلاح آدم باشه؟!!!


به هر حال اميدوارم حال دوست تون خوب بشه :gol:
 

butterfly_سبز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام
بيشتر شما ها من رو نمي شناسيد چون فعاليت خاصي توي اين باشگاه ندارم اما ديدم دعاي شما براي بچه هاي اين باشگاه چه كار ها كه نكرده....
تو اين چند سال با خانواده اي آشنا شدم كه هر مشكلي كه فكر بكنيد (يا حتي نتونيد فكرش رو بكنيد!) براشون پيش اومده .راستش بعضي وقتا برام سواله كه خدايي كه انقد مهربون و خوبه چه جوري مي تونه اين همه مشكلات عجيب و غريب و البته تا حدودي غير قابل حل رو براي اون ها ايجاد كنه.
تك تك اعضاي اين خانواده از تولدشون زندگي پر فراز ونشيبي رو آغاز كردند. پسر بزرگ خانواده وقتي فقط 40 روزش بود بدون هيچ دليلي مُرد و بعد از چند ساعت بدون هيچ دليل منطقي اي زنده شد! . وقتي 6 سالش بود بخاطر كمك به خانواده ش مجبور بود همه كار كنه، از عملگي بگير تا...و هنوزم كه هنوزه آرزوي مرگ خودش رو داره...بگذريم...من نمي خوام الان قصه ي پر غصه ي اونارو تعريف كنم. دلم نمي خواد ناراحتتون كنم.
سه تا فرزند اين خانواده ديگه الان بزرگ شدند. پسر بزرگشون با اينكه رتبه ي 11 كنكور ارشد سراسري رو داشت بخاطر مشكلاتي كه هنوز براشون ادامه داره علوم تحقيقات درس خوند. دو سال پيش وقتي كه فكر مي كرد زندگي به اون ها روي خوش نشون داده خانواده ش رو به تهران آورد تا پدرش بتونه قلبش رو عمل كنه و خواهر كوچيكش كه مهندسي عمرانش رو گرفته بود و بهترين دانشجوي دانشگاه علم و صنعت اراك بود بتونه واسه كنكور ارشد امتحان بده. وقتي گرفتار كار هاي بستري شدن پدرش بود، همه ي خانواده سرما خوردند كه بعد از مراجعه به دكتر فهميدند خواهر كوچيكتر سرطان خون داره!
(سرطان خون 10 نوع داره كه نوع دهم از همه بدتره و الهه نوع دهم رو داره و نوع دهم 6 درجه داره كه الهه درجه سوم رو داره)
توي اين مدت تمام زندگيشون رو به حراج گذاشتند تا الهه درمان بشه اما بر خلاف پيشبيني بهترين دكتر ها الهه نه به پيوند مغز استخوان جواب داد و نه به شيمي درماني.
توي اين چند روز گذشته سرطان روي مغز الهه اثر گذاشته و دكتر ها قطع اميد كردند.

اين خانواده به حدي با اعتقاد بودند كه حتي شبي نبود كه نماز شبشون ترك بشه اما الان جوري شده كه حتي به وجود خدا هم شك كردند.

من مي دونم اگه خدا بخواد الهه خوب ميشه.
من مي دونم اكه خدا بخواد درد و رنجي كه از اول زندگيشون تحمل كردند جاش رو به شادي ميده.
من مي خوام دعا كنيد كه خدا بخواد!!!
مي خوام دعا كنيد كه با اعتقاد بسم الله الرحمن الرحيم بگيم. فقط همين!
این جور موقعها به عدل خدا شک میکنم!!
اما خوب حتما حکمتی هست . دعا میکنم:cry:
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوست خوبم.

خودت بهتر از همه گفتی که:
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند

حضرت امام صادق علیه السلام : «انّ اللّه اذا احبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا؛ خدا زمانی که بنده ای را دوست بدارد، او را در دریای شداید غوطه ور می سازد».

خدای بزرگ بندگانی را که دوست دارد، در بلاها غوطه ور می کند تا ورزیده شوند و شناگری را خوب بیاموزند و با غرق شدن مبارزه کنند. انسان باید در دنیا سختی ها و دشواری ها را ببیند تا خروج از مشکلات را یاد بگیرد و آدمی تا رنج نبیند، پخته و کامل نشود.

یک مثال. وقتی بچه بودیم. اگر هربار که زمین می افتادیم، مادر ما را بلند می کرد، یاد نمی گرفتیم که دست به زانو بگذاریم و بلند شویم.
مادر خیلی وقت ها نگران نگاه می کرد، و گاه دستمان را می گرفت تا بلند شویم . به ما گفت: وقتی زمین افتادی، دست بر زانو بگذار و بگو یاعلی و بلند شو. این شد رمز موفقیت ما.

من دعا می کنم، مثل همه ی دوستان خوب اینجا.....

خدایا! می دانم که نگاهم می کنی و اگر دست دراز کنم، دستم می گیری. اما اینبار می خواهم خودم بلند شوم، و تو به من افتخار کنی.
 

zadshafagh

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم يه زماني فك ميكردم اگه همه دعا كنن خدا ، رو شونو زمين نميندازه ولي...افسوس!

جالبه ميگن خدا كاري رو ميكنه كه به صلاحه ، آخه فوت يه عزيز چه جوري ميتونه صلاح آدم باشه؟!!!


به هر حال اميدوارم حال دوست تون خوب بشه :gol:
من دیدم فوت کسی رو که به صلاح بوده......!!!!!
باید بیشتر تامل کرد اخوی.....
;)
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
واقعا درست فرمودين كه هركي در اين بزم مقرب تر است.......جام بلا بيشترش ميدهند

به نظر من اين از الطاف خداونديه كه نصيب هركس نميشه......
درسته،شايد از نظر ما ظلم و ستم باشه اما اگه دقيق تر و با ديد معنوي بهش نگاه كنيم هيچ چيزي جز رحمت نيست.....

البته اين مسائل براي منه نوعي كه دارم حرف ميزنم و توي موقعيت نيستم احتمالا خيلي آسونه......
صد در صد كسي كه توي اون موقعيت هست،خيلي فشارها رو داره تحمل ميكنه.....
اما خدا اجرشو ميده........ بخاطر تمام سختي هايي كه بهش وارد شده......

ما بخاطر يه سرما خوردگي جزيي كه دچارش ميشيم خدا بهمون اجر و پاداش ميده و يه سري از گناهان ما رو ميبخشه.......

پس هرسختي كه وارد شد فقط شكرگذار باشيم،كه چيزي جز نعمت نيست.....

انشالله كه اين عزيزمون هم شفا ميگيرن....
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
قصه پر غصه ای بود....هیچکس از جکمت خدا سر در نمیاره
دعا می کنم مشکلات این خانواده هرچه زودتر تمام شه
بخصوص برای الهه خانم...انشالله به زودی خبر خوش سلامتیش برسه:gol:

سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت.
وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست.
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد…
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،
زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،
اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،
بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!!
ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است
 

parichehr16

عضو جدید
سلام
بيشتر شما ها من رو نمي شناسيد چون فعاليت خاصي توي اين باشگاه ندارم اما ديدم دعاي شما براي بچه هاي اين باشگاه چه كار ها كه نكرده....
تو اين چند سال با خانواده اي آشنا شدم كه هر مشكلي كه فكر بكنيد (يا حتي نتونيد فكرش رو بكنيد!) براشون پيش اومده .راستش بعضي وقتا برام سواله كه خدايي كه انقد مهربون و خوبه چه جوري مي تونه اين همه مشكلات عجيب و غريب و البته تا حدودي غير قابل حل رو براي اون ها ايجاد كنه.
تك تك اعضاي اين خانواده از تولدشون زندگي پر فراز ونشيبي رو آغاز كردند. پسر بزرگ خانواده وقتي فقط 40 روزش بود بدون هيچ دليلي مُرد و بعد از چند ساعت بدون هيچ دليل منطقي اي زنده شد! . وقتي 6 سالش بود بخاطر كمك به خانواده ش مجبور بود همه كار كنه، از عملگي بگير تا...و هنوزم كه هنوزه آرزوي مرگ خودش رو داره...بگذريم...من نمي خوام الان قصه ي پر غصه ي اونارو تعريف كنم. دلم نمي خواد ناراحتتون كنم.
سه تا فرزند اين خانواده ديگه الان بزرگ شدند. پسر بزرگشون با اينكه رتبه ي 11 كنكور ارشد سراسري رو داشت بخاطر مشكلاتي كه هنوز براشون ادامه داره علوم تحقيقات درس خوند. دو سال پيش وقتي كه فكر مي كرد زندگي به اون ها روي خوش نشون داده خانواده ش رو به تهران آورد تا پدرش بتونه قلبش رو عمل كنه و خواهر كوچيكش كه مهندسي عمرانش رو گرفته بود و بهترين دانشجوي دانشگاه علم و صنعت اراك بود بتونه واسه كنكور ارشد امتحان بده. وقتي گرفتار كار هاي بستري شدن پدرش بود، همه ي خانواده سرما خوردند كه بعد از مراجعه به دكتر فهميدند خواهر كوچيكتر سرطان خون داره!
(سرطان خون 10 نوع داره كه نوع دهم از همه بدتره و الهه نوع دهم رو داره و نوع دهم 6 درجه داره كه الهه درجه سوم رو داره)
توي اين مدت تمام زندگيشون رو به حراج گذاشتند تا الهه درمان بشه اما بر خلاف پيشبيني بهترين دكتر ها الهه نه به پيوند مغز استخوان جواب داد و نه به شيمي درماني.
توي اين چند روز گذشته سرطان روي مغز الهه اثر گذاشته و دكتر ها قطع اميد كردند.

اين خانواده به حدي با اعتقاد بودند كه حتي شبي نبود كه نماز شبشون ترك بشه اما الان جوري شده كه حتي به وجود خدا هم شك كردند.

من مي دونم اگه خدا بخواد الهه خوب ميشه.
من مي دونم اكه خدا بخواد درد و رنجي كه از اول زندگيشون تحمل كردند جاش رو به شادي ميده.
من مي خوام دعا كنيد كه خدا بخواد!!!
مي خوام دعا كنيد كه با اعتقاد بسم الله الرحمن الرحيم بگيم. فقط همين!
عجب!!!!!!!!!
 

n-engfood

عضو جدید
از ميان كساني كه براي دعاي باران به تپه ها ميروند، تنها كساني كه با خود چتر به همراه دارند به حقيقت دعا اعتقاد دارند(داگلاس)


خدايا اگه صلاح ميدوني الهه رو شفا بده. به خاطر خانوادهاش.به خاطر اونهايي كه دوستش دارن.
 

N. fotros

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز خودت عنوان تاپیک رو خوب گذاشتی...
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.
انشاالله که خداوند الهه رو شفا بده توکلتون به خدا باشه و فراموش نکنید که باید به خدا ایمان و اعتماد داشت...
روزی مجنون برای گرفتن شیر از دستان لیلی کاسه ای بر می داره و به طرف منزل لیلی میره جمعیت زیادی در صف ایستاده بودند. نوبت که به مجنون می رسه ، لیلی کاسه رو می گیره و به زمین میزنه و به او شیر نمیده. مردم مجنون رو سرزنش کردند که تو عاشق کسی هستی که اینطور با تو رفتارمیکنه!!
مجنون در جواب اونها لبخندی میزنه و میگه:
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی!!!
خداوند هم لطف زیادی به این خانواده داره...
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا