[FONT="]هدايت در حوالي بيست سالگي، دو سه سالي قبل از سفر تحصيلي خود به فرانسه، در تدارک تأليف نخستين کتابش بود. او براي تآليف اين کتاب، که شامل گزيدهاي از رباعيات خيام و مقدمهاي تفصيلي بر آن بود، ناگزير از غوطه خوردن در متون کهن ادب فارسي بود، که براي جواني به سن او سخت شگفتانگيز مينمود. اين شگفتي به ويژه از آن رو بود که تا آن زمان ديوان منقح و معتبري از رباعيات خيام در دسترس علاقهمندان به شعر فارسي نبود، و انتشار اين قبيل آثار نيز، به رسم رايج زمانه، بر ذمة فضلاي جاسنگين و «ريش و سبيلدار» بود. هدايت بر اين حقيقت واقف بود که خيام را نميتوان با هيچ شاعر ديگري در ايران مقايسه کرد، و تشخيص اصالت و صحت رباعيات او حتي براي يک محقق فرهيخته نيز خالي از شايبه و تعارض نيست. بنابراين وقوف هدايت، بيش از هر چيز، بر کيفيتي است که دامنة تحقيق او را بسيار گسترده و راهش را براي گزينش رباعيات خيام باريک و تنگ کرده است؛ خاصه اين که هدايت آغاز کننده است، و محدوديت اين آغازگري را ميشناسد.[/FONT]
[FONT="]در تاريخ کهن سال ادبيات فارسي دربارة ديوان هيچ شاعري به اندازة خيام اختلاف و مناقشه نشده است. چنان که ميدانيم خود خيام هيچ گاه به گردآوري و تدوين اشعارش نپرداخته است و قديميترين نسخهاي که از ديوان خيام در دست است نزديک به سيصد و پنجاه سال از مرگ شاعر فاصله دارد. اين ديوان نيز، مانند چند ديوان ديگر منسوب به خيام، از حيث اصالت و صحت متن، از جنبههاي بسيار، محل نزاع است. آن چه آشکار و زمينهساز منازعات و مناقشات جديتر است اين است که رباعيات منسوب به خيام، از لحاظ تعداد و تنوع، چندين برابر رباعيات خود شاعر است، و دامنة اين اختلاف و مناقشه تا به امروز، کماکان، ادامه دارد. به تعبير هدايت «اگر يک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزي دو مرتبه کيش و مسلک و عقيدة خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنين افکاري نخواهد بود». طبعاً بيرون کشيدن رباعيات اندک شمار خيام از ميان دستکم هزار و دويست رباعي که به او نسبت دادهاند اگر غير ممکن نباشد بسيار ديرياب و گريزنده است. البته، باز هم به تعبير هدايت، «اين اختلافي است که هميشه در اطراف افکار بزرگ روي ميدهد». و کار پژوهشگري مانند هدايت به دست دادن اصالت انديشه و آثار واقعي خيام است، و دور ريختن جعليات و خيال بافيهاي افسانهآميزي که در طول صدها سال در پيرامون شاعر شايع کردهاند.[/FONT]
[FONT="]مقدمة هدايت بر رباعيات حکيم عمر خيام، که نخستين نوشتة مفصل هدايت نيز هست، تاريخ نگارش ندارد؛ اما حسن قيميان، پس از مرگ هدايت، در کتاب نوشتههاي پراکنده، که اين مقدمه مجدداً در آن چاپ شده است، تاريخ نگارش آن را سال 1302 ذکر کرده است. رباعيات... ، که شامل 201 رباعي برگزيده از خيام است، جزو اولين نسخههاي ويراسته و انتقادي از متنهاي ادب گذشتة ما است، و تلاش معتبر و نظرگيري است براي تميز دادن خيام واقعي از خيام مجعول و ساختگي. هدايت کمابيش همة آنچه را که قدما و شعرا و محققان بعدي، چه ايراني و چه فرنگي، دربارة خيام و شعر او گفتهاند به دقت جسته و کاويده است، و تقريباً هيچ متن اصيل و شناختهاي را از نظر دور نداشته است. در طول بيش از سه ربع قرن اخير هدايت نخستين پژوهندة ايراني است که اهميت خيام و جهت و جاي شگفتانگيز او را براي معاصران خود مشخص ميسازد، و با استعانت از اشعار و آثار خيام چهرهاي از او به دست ميدهد که پيش از آن وجود نداشته است، و پس از آن، کمابيش، همين چهره از خيام در قلمرو ادبيات ايران تثبيت ميشود. هدايت، در مقام محقق و نويسندهاي نوآور و ديرپسند، توضيح ميدهد که چرا رباعيات خيام بيش ازهر ديوان شعر و اثر ادبي از متون گذشتة ما نظرش را گرفته است. به زعم او خيام اولين، و چه بسا يگانه، شاعري است که اين جسارت و جربزه را از خود نشان ميدهد که آن چه را بسيار کسان احساس ميکردند، و نميخواستند يا نميتوانستند، به صداي رسا بيان کند. او شعر خيام را نوعي ادعانامة انسان ايراني و نمايندة فرهنگ والايي ميداند که با هر آن چه موهوم و وابسته به اسرار و غير عقلانيت است در ميافتد و، با آزادانديشي ممتازي در امور دنيوي، سعادت «اين جهاني» و لذات زندگي را، به هيچ هول و هراسي، پذيرا ميشود. هدايت براي فهميدن مضامين رباعيات خيام و شرح و توضيح دقايق آنها توانايي شگرفي از خود نشان ميدهد؛ چنانکه گويي هيچ حايلي ميان او و مضامين ژرف نهفته در رباعيات، و خود شاعر، وجود ندارد. او نشان ميدهد که معنويت خيام، چه در مضمون و چه در لحن، با بلاغت نويسندگان صوفي مشرب واخلاقي زمان او ـ وحتي بعد ازاو ـ وجه شبهي ندارد؛ زيرا او هر افسوني را که به قصد خفه کردن احساس و وجدان بشري ساخته و بافته شده است با لهيب آتش تيز شعر خود خاکستر ميکند. هدايت از اولين کساني است که خيام را با متفکران غربي، مانند شوپن هاور و گوته و ولتر و لوکرس، مقايسه ميکند، و وجوه مشترک و ممتاز انديشه او را با بينش اين متفکران نشان ميدهد؛ گيرم اين مقايسه و واکاوي در همه جا عمق و غناي لازم را ندارد. او لحن خيام را که آميخته به طعنه و تمسخر و ديد «لااباليانه»ي بي نظير است ميستايد، و او را به جهت هجو «رياکاران» و «زهاد» و ريشخند وعدههاي دلخوشکنک آنها، شاعري «طعنهزن» و «عاصي» ميداند. با توجه به همين ملاحظات و مشخصات است که، از منظر هدايت، شعر خيام برگشتگاهي مهم و، در واقع، عظيمترين واقعة ادبي سرزمين بزرگ ايران محسوب ميشود.[/FONT]
[FONT="]هدايت در خيام شاعري را ميبيند که هدفش فقط جلب خاطر خوانندگان به سوي «حقيقت» است؛ حقيقتي که با فرياد و غوغا اعلام ميشود، به گونهاي که گويي سخن گفتن به صداي آرام، و باحزم و احتياط، ممکن است اهميت «حقيقت» را نشان ندهد و آدم هايي را که گوش سنگين و عواطف کرخت شده دارند جلب نکند. از لحاظ خيام، چنان که هدايت تاکيد ميکند، راه انسان به آينده سرانجام به مرگ ختم ميشود، و زندگي انسان دور دردناک و بيانتهايي از برآمدن و فرو نشستن است، و بنابراين هيچ غرض و غايتي در کار نيست. ما لعبتکاني هستيم که با ريسمان نامرئي، متصل به قدرتي عظيم و رازآميز، در خيمهشببازي کائنات شرکت داريم، بي آن که ارادهاي از خودمان داشته باشيم. انسان، در مقام شريفترين مخلوفات، از راز سرنوشت محتوم خود آگاه است ــ بايد آگاه باشد ــ بنابراين سرنوشت کودکي رسيدن به جواني و پيري و سرانجام از پا افتادن و در خاک شدن است. وقتي انسان از حرکت خود باز ميايستد در واقع به تباهي و نيستي رسيده است؛ در نتيجه غرض از زندگي مرگ است.[/FONT]
[FONT="]در حقيقت هدايت در رباعيات خيام بر مايهها و مضاميني تاکيد ميکند که، کمابيش، اشتغال خاطر خود او نيز هست، و از همين رو شباهت خيرهکنندهاي ميان خيام و هدايت ميتوان يافت. آن چه، بيش از همه، در شعر خيام نظر هدايت را گرفته ــ چنان که خودش توضيح ميدهد ــ «فکر خيام است که پيوسته با غم و اندوه و نيستي و مرگ آغشته است»؛ همان مفاهيمي که در آثار هدايت در جلوههاي گوناگوني تکثير ميشوند. به زعم هدايت بدبيني و تلخانديشي خيام وابستگي مستقيم به حس «شهوت تند و ناکام» شاعر، چنان که در اغلب شعراي گذشتة ادب فارسي ميبينيم، ندارد بلکه نمايندة «يک جنبة عالي و فلسفي» است که از آن بوي غليظ شراب به مشام ميرسد. از طرف ديگر وجه «لاقيدانه» و ضد «سامي» پارهاي از رباعيات، که به صورت ترديد و شک آوردن در احکام ديني و در نفي آموزهها و افسانههاي دوران گذشته و دقيق شدن در موضوع مرگ جلوهگر است و نوعي «ديانت اين جهاني» يا «دنيوي» را تبليغ ميکند، هدايت را به شدت برميانگيزد.[/FONT]
[FONT="]از لحاظ خيام هيچ منطق مدون و سرراستي در طبيعت، و طبعاً بيرون از آن، وجود ندارد؛ در واقع نقشهاي در کار نيست، و زندگي انسان ـ و ابناي بشر ــ سراسر بديهه و بدعت است. آيندة نامطمئن و چه بسا گزند آوراست؛ انسان نبايد خودش را وقف آينده، و تصورات و موهومات وابسته به آن کند و براي ارزشهاي وعده داده شده و سعادت ابدي لذات زندگي را زير پا بگذارد. آنچه خيام با سبک روحي، و گاه ولانگارانه، بر آن تأکيد ميکند اين است که همه چيز ــ تند و پران ــ ميگذرد ، و آن چه ميگذرد بايد اجر رنجهاي فراوان انسان را بپردازد. نه در حيات و نه در ممات تأمين و تضميني وجود ندارد؛ آدميزاد بايد به حال ــ به لحظهاي که در آن حضور دارد ــ بينديشد و فقط دم را غنيمت شمرد. زيبايي و کمال را، اگر به راستي زيبايي و کمال حاصل باشد، در سراب افقهاي دور نميتوان، و نبايد، جست؛ زيرا که آينده بيرون از دايرة امکان حيات فرد انساني است.[/FONT]
[FONT="]خيام تقريباً هيچگاه انسان را به رسالت و رستاخيز و تغزل و شهود و خيالبافيهاي عرفاني و معماآميز فرا نميخواند. از لحاظ او آن چه اهميت دارد زندگي است، و هدف زندگي خود زيستن است؛ تلاش و تقلاي انسان رسيدن به لذت و حکمت فردي است که سخت گذران است. انسان خيامي هر آن چه را که اکنون به آيندة نامعلوم، ولو به مقصدي معين ولي دورودراز، حواله دهد نامربوط و عبث ميداند، و طبعاً واجد هيچ معنويتي هم نميشمارد. در دستگاه فکري او طبيعت امکان و وسيلة بسيار سودمندي است که براي شادي و سرخوشي و خوشبختي ــ در واقع خوشوقتي ــ انسان ساخته شده است، و همواره سرنوشت او با هستي آن گره ميخورد. طبيعت بسيار غني و سخي است، و آثار طبيعت رنگين و گسترده و خوشايند است؛ اگر چه مانند عمر انسان دوامي ندارد و پايدار نيست. اما انسانيت ــ توالي نسلها ــ و خود طبيعت، به عنوان منشأ و سرچشمة محصولات لذتبخش، بردوام و بينهايت است. باروري طبيعت و انسان شباهت بسيار به هم دارند، هر چند سر حد امکان رشد گياه و انسان مرگ است، و مرگ است که قدرت خيال و عطش انسان را براي تعالي فرو مينشاند، و از اين جهت منشأ شر نيز هست.[/FONT]
[FONT="]اين کلام معروف ويساريون بلينسکي، که هيچکس نميتواند هيچ شاعري را بفهمد مگر آن که چندي در جهان او غرق شود، عواطف او را از آن خود سازد و با تجربهها و باورهاي او زندگي کند، به مقدار فراوان، دربارة هدايت نسبت به خيام صدق ميکند. هدايت شرح اين غوطه خوردن را دو بار، در مقدمة رباعيات ... و تقريبا ده سال بعد از آن در کتاب ترانههاي خيام، به تفصيل آورده است؛ و چنان که گفتيم اگر يک شاعر از ميان خيل شاعران گذشتة ما نظر هدايت را سخت گرفته باشد خيام است، و ظاهراً اين ارادت و شيفتگي هيچگاه در او کاستي نگرفته است. هدايت براي فهم بيشتر رباعيات خيام و انتشار گزيدهاي معتبر از آن همة آثار فلسفي و علمي و رسالههاي خيام را به زبان فارسي و عربي از نظر گذرانده و به صراحت، و فارغ از تعصبهاي رايج، اعلام کرده است که فقط شعر خيام را ميپسندد، قطع نظر از اين که فقط همين شعر، حرفة شاعري، در شهرت عالمگير حکيم فرزانه موثر بوده است.[/FONT]
[FONT="]در تاريخ کهن سال ادبيات فارسي دربارة ديوان هيچ شاعري به اندازة خيام اختلاف و مناقشه نشده است. چنان که ميدانيم خود خيام هيچ گاه به گردآوري و تدوين اشعارش نپرداخته است و قديميترين نسخهاي که از ديوان خيام در دست است نزديک به سيصد و پنجاه سال از مرگ شاعر فاصله دارد. اين ديوان نيز، مانند چند ديوان ديگر منسوب به خيام، از حيث اصالت و صحت متن، از جنبههاي بسيار، محل نزاع است. آن چه آشکار و زمينهساز منازعات و مناقشات جديتر است اين است که رباعيات منسوب به خيام، از لحاظ تعداد و تنوع، چندين برابر رباعيات خود شاعر است، و دامنة اين اختلاف و مناقشه تا به امروز، کماکان، ادامه دارد. به تعبير هدايت «اگر يک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزي دو مرتبه کيش و مسلک و عقيدة خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنين افکاري نخواهد بود». طبعاً بيرون کشيدن رباعيات اندک شمار خيام از ميان دستکم هزار و دويست رباعي که به او نسبت دادهاند اگر غير ممکن نباشد بسيار ديرياب و گريزنده است. البته، باز هم به تعبير هدايت، «اين اختلافي است که هميشه در اطراف افکار بزرگ روي ميدهد». و کار پژوهشگري مانند هدايت به دست دادن اصالت انديشه و آثار واقعي خيام است، و دور ريختن جعليات و خيال بافيهاي افسانهآميزي که در طول صدها سال در پيرامون شاعر شايع کردهاند.[/FONT]
[FONT="]مقدمة هدايت بر رباعيات حکيم عمر خيام، که نخستين نوشتة مفصل هدايت نيز هست، تاريخ نگارش ندارد؛ اما حسن قيميان، پس از مرگ هدايت، در کتاب نوشتههاي پراکنده، که اين مقدمه مجدداً در آن چاپ شده است، تاريخ نگارش آن را سال 1302 ذکر کرده است. رباعيات... ، که شامل 201 رباعي برگزيده از خيام است، جزو اولين نسخههاي ويراسته و انتقادي از متنهاي ادب گذشتة ما است، و تلاش معتبر و نظرگيري است براي تميز دادن خيام واقعي از خيام مجعول و ساختگي. هدايت کمابيش همة آنچه را که قدما و شعرا و محققان بعدي، چه ايراني و چه فرنگي، دربارة خيام و شعر او گفتهاند به دقت جسته و کاويده است، و تقريباً هيچ متن اصيل و شناختهاي را از نظر دور نداشته است. در طول بيش از سه ربع قرن اخير هدايت نخستين پژوهندة ايراني است که اهميت خيام و جهت و جاي شگفتانگيز او را براي معاصران خود مشخص ميسازد، و با استعانت از اشعار و آثار خيام چهرهاي از او به دست ميدهد که پيش از آن وجود نداشته است، و پس از آن، کمابيش، همين چهره از خيام در قلمرو ادبيات ايران تثبيت ميشود. هدايت، در مقام محقق و نويسندهاي نوآور و ديرپسند، توضيح ميدهد که چرا رباعيات خيام بيش ازهر ديوان شعر و اثر ادبي از متون گذشتة ما نظرش را گرفته است. به زعم او خيام اولين، و چه بسا يگانه، شاعري است که اين جسارت و جربزه را از خود نشان ميدهد که آن چه را بسيار کسان احساس ميکردند، و نميخواستند يا نميتوانستند، به صداي رسا بيان کند. او شعر خيام را نوعي ادعانامة انسان ايراني و نمايندة فرهنگ والايي ميداند که با هر آن چه موهوم و وابسته به اسرار و غير عقلانيت است در ميافتد و، با آزادانديشي ممتازي در امور دنيوي، سعادت «اين جهاني» و لذات زندگي را، به هيچ هول و هراسي، پذيرا ميشود. هدايت براي فهميدن مضامين رباعيات خيام و شرح و توضيح دقايق آنها توانايي شگرفي از خود نشان ميدهد؛ چنانکه گويي هيچ حايلي ميان او و مضامين ژرف نهفته در رباعيات، و خود شاعر، وجود ندارد. او نشان ميدهد که معنويت خيام، چه در مضمون و چه در لحن، با بلاغت نويسندگان صوفي مشرب واخلاقي زمان او ـ وحتي بعد ازاو ـ وجه شبهي ندارد؛ زيرا او هر افسوني را که به قصد خفه کردن احساس و وجدان بشري ساخته و بافته شده است با لهيب آتش تيز شعر خود خاکستر ميکند. هدايت از اولين کساني است که خيام را با متفکران غربي، مانند شوپن هاور و گوته و ولتر و لوکرس، مقايسه ميکند، و وجوه مشترک و ممتاز انديشه او را با بينش اين متفکران نشان ميدهد؛ گيرم اين مقايسه و واکاوي در همه جا عمق و غناي لازم را ندارد. او لحن خيام را که آميخته به طعنه و تمسخر و ديد «لااباليانه»ي بي نظير است ميستايد، و او را به جهت هجو «رياکاران» و «زهاد» و ريشخند وعدههاي دلخوشکنک آنها، شاعري «طعنهزن» و «عاصي» ميداند. با توجه به همين ملاحظات و مشخصات است که، از منظر هدايت، شعر خيام برگشتگاهي مهم و، در واقع، عظيمترين واقعة ادبي سرزمين بزرگ ايران محسوب ميشود.[/FONT]
[FONT="]هدايت در خيام شاعري را ميبيند که هدفش فقط جلب خاطر خوانندگان به سوي «حقيقت» است؛ حقيقتي که با فرياد و غوغا اعلام ميشود، به گونهاي که گويي سخن گفتن به صداي آرام، و باحزم و احتياط، ممکن است اهميت «حقيقت» را نشان ندهد و آدم هايي را که گوش سنگين و عواطف کرخت شده دارند جلب نکند. از لحاظ خيام، چنان که هدايت تاکيد ميکند، راه انسان به آينده سرانجام به مرگ ختم ميشود، و زندگي انسان دور دردناک و بيانتهايي از برآمدن و فرو نشستن است، و بنابراين هيچ غرض و غايتي در کار نيست. ما لعبتکاني هستيم که با ريسمان نامرئي، متصل به قدرتي عظيم و رازآميز، در خيمهشببازي کائنات شرکت داريم، بي آن که ارادهاي از خودمان داشته باشيم. انسان، در مقام شريفترين مخلوفات، از راز سرنوشت محتوم خود آگاه است ــ بايد آگاه باشد ــ بنابراين سرنوشت کودکي رسيدن به جواني و پيري و سرانجام از پا افتادن و در خاک شدن است. وقتي انسان از حرکت خود باز ميايستد در واقع به تباهي و نيستي رسيده است؛ در نتيجه غرض از زندگي مرگ است.[/FONT]
[FONT="]در حقيقت هدايت در رباعيات خيام بر مايهها و مضاميني تاکيد ميکند که، کمابيش، اشتغال خاطر خود او نيز هست، و از همين رو شباهت خيرهکنندهاي ميان خيام و هدايت ميتوان يافت. آن چه، بيش از همه، در شعر خيام نظر هدايت را گرفته ــ چنان که خودش توضيح ميدهد ــ «فکر خيام است که پيوسته با غم و اندوه و نيستي و مرگ آغشته است»؛ همان مفاهيمي که در آثار هدايت در جلوههاي گوناگوني تکثير ميشوند. به زعم هدايت بدبيني و تلخانديشي خيام وابستگي مستقيم به حس «شهوت تند و ناکام» شاعر، چنان که در اغلب شعراي گذشتة ادب فارسي ميبينيم، ندارد بلکه نمايندة «يک جنبة عالي و فلسفي» است که از آن بوي غليظ شراب به مشام ميرسد. از طرف ديگر وجه «لاقيدانه» و ضد «سامي» پارهاي از رباعيات، که به صورت ترديد و شک آوردن در احکام ديني و در نفي آموزهها و افسانههاي دوران گذشته و دقيق شدن در موضوع مرگ جلوهگر است و نوعي «ديانت اين جهاني» يا «دنيوي» را تبليغ ميکند، هدايت را به شدت برميانگيزد.[/FONT]
[FONT="]از لحاظ خيام هيچ منطق مدون و سرراستي در طبيعت، و طبعاً بيرون از آن، وجود ندارد؛ در واقع نقشهاي در کار نيست، و زندگي انسان ـ و ابناي بشر ــ سراسر بديهه و بدعت است. آيندة نامطمئن و چه بسا گزند آوراست؛ انسان نبايد خودش را وقف آينده، و تصورات و موهومات وابسته به آن کند و براي ارزشهاي وعده داده شده و سعادت ابدي لذات زندگي را زير پا بگذارد. آنچه خيام با سبک روحي، و گاه ولانگارانه، بر آن تأکيد ميکند اين است که همه چيز ــ تند و پران ــ ميگذرد ، و آن چه ميگذرد بايد اجر رنجهاي فراوان انسان را بپردازد. نه در حيات و نه در ممات تأمين و تضميني وجود ندارد؛ آدميزاد بايد به حال ــ به لحظهاي که در آن حضور دارد ــ بينديشد و فقط دم را غنيمت شمرد. زيبايي و کمال را، اگر به راستي زيبايي و کمال حاصل باشد، در سراب افقهاي دور نميتوان، و نبايد، جست؛ زيرا که آينده بيرون از دايرة امکان حيات فرد انساني است.[/FONT]
[FONT="]خيام تقريباً هيچگاه انسان را به رسالت و رستاخيز و تغزل و شهود و خيالبافيهاي عرفاني و معماآميز فرا نميخواند. از لحاظ او آن چه اهميت دارد زندگي است، و هدف زندگي خود زيستن است؛ تلاش و تقلاي انسان رسيدن به لذت و حکمت فردي است که سخت گذران است. انسان خيامي هر آن چه را که اکنون به آيندة نامعلوم، ولو به مقصدي معين ولي دورودراز، حواله دهد نامربوط و عبث ميداند، و طبعاً واجد هيچ معنويتي هم نميشمارد. در دستگاه فکري او طبيعت امکان و وسيلة بسيار سودمندي است که براي شادي و سرخوشي و خوشبختي ــ در واقع خوشوقتي ــ انسان ساخته شده است، و همواره سرنوشت او با هستي آن گره ميخورد. طبيعت بسيار غني و سخي است، و آثار طبيعت رنگين و گسترده و خوشايند است؛ اگر چه مانند عمر انسان دوامي ندارد و پايدار نيست. اما انسانيت ــ توالي نسلها ــ و خود طبيعت، به عنوان منشأ و سرچشمة محصولات لذتبخش، بردوام و بينهايت است. باروري طبيعت و انسان شباهت بسيار به هم دارند، هر چند سر حد امکان رشد گياه و انسان مرگ است، و مرگ است که قدرت خيال و عطش انسان را براي تعالي فرو مينشاند، و از اين جهت منشأ شر نيز هست.[/FONT]
[FONT="]اين کلام معروف ويساريون بلينسکي، که هيچکس نميتواند هيچ شاعري را بفهمد مگر آن که چندي در جهان او غرق شود، عواطف او را از آن خود سازد و با تجربهها و باورهاي او زندگي کند، به مقدار فراوان، دربارة هدايت نسبت به خيام صدق ميکند. هدايت شرح اين غوطه خوردن را دو بار، در مقدمة رباعيات ... و تقريبا ده سال بعد از آن در کتاب ترانههاي خيام، به تفصيل آورده است؛ و چنان که گفتيم اگر يک شاعر از ميان خيل شاعران گذشتة ما نظر هدايت را سخت گرفته باشد خيام است، و ظاهراً اين ارادت و شيفتگي هيچگاه در او کاستي نگرفته است. هدايت براي فهم بيشتر رباعيات خيام و انتشار گزيدهاي معتبر از آن همة آثار فلسفي و علمي و رسالههاي خيام را به زبان فارسي و عربي از نظر گذرانده و به صراحت، و فارغ از تعصبهاي رايج، اعلام کرده است که فقط شعر خيام را ميپسندد، قطع نظر از اين که فقط همين شعر، حرفة شاعري، در شهرت عالمگير حکيم فرزانه موثر بوده است.[/FONT]
آخرین ویرایش توسط مدیر: