نیاز به راهنمایی دوستان برای برخورد با یک دوست ناخواسته....

major7

عضو جدید
رفتم دانشگاه دیگه برادر!!! دانشگاهم تهرانه و تهران تا ایلام هم 13 ساعت راه! :)... پول هواپیما هم که ندارم و اصولا اگر داشتم هم فرقی نمی‌کرد چون از اینور مسافر نمی‌بره و فقط بر میگردونه...!! :)

يعني هواپيما ازونور خالي بر ميگرده؟يا ميره شهراي ديگه توراهي ميزنه؟
 

major7

عضو جدید
بنظر من ازش فرار نكن
كم محلي هم بهش نكن
باهاش صحبت كن ببين چرا سعي مي كنه باهات ارتباط برقرار كنه...اگه دوست نداري رودر رو باهاش صحبت كني خودت بهش زنگ بزن بگو شرمنده كارت زياد بوده و نتونستي ج بدي به تماساش باهاش صحبت كن يا بعد كه قطع كردي ازش بپرس دليل اصرارشو براي دوست شدن. خود دانشگاه تهران ميخوني؟يا بهش گفتي آزاد ؟
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
يعني هواپيما ازونور خالي بر ميگرده؟يا ميره شهراي ديگه توراهي ميزنه؟
نمی‌دونم چیکار میکنه دیگه! :)... برا خودم هم سواله...

باهاش صحبت كن ببين چرا سعي مي كنه باهات ارتباط برقرار كنه...اگه دوست نداري رودر رو باهاش صحبت كني خودت بهش زنگ بزن بگو شرمنده كارت زياد بوده و نتونستي ج بدي به تماساش باهاش صحبت كن يا بعد كه قطع كردي ازش بپرس دليل اصرارشو براي دوست شدن. خود دانشگاه تهران ميخوني؟يا بهش گفتي آزاد ؟

نه مسئله اینه که قیافه‌ی خیلی مهربونی داره و ادم خیلی مهربونی هم داره.... اخلاقش خوب بودش....
حرف زدنمون از اونجا شروع شد که زیادی نیگا میکرد و من فک کردم شاید گدایی چیزیه یا اینکه پول کم اورده و نداره بخوره بهش تعارف زدم که کلوچه بخوره باهام.... نخورد...
نشست و گفت اره اهل فلان‌جام و اینجا کار میکنم و چند ساعت راهه تا برم و بیام و اینا و پرسید که من از کجا میام و بعدشم که چند ساعت تو راهم و اینا...
از کار و درس و اینام پرسید و مال خودش رو هم توضیح داد که مشخصا یادم نمونده! چون اصلا حواسم بهش نبود و فقط میگفتم اره بله! درسته، عجب! و اینجور چیزا! :)...
بعدش راجع‌به طبیعت و اینای غرب کشور پرسید و منم گفتم عالیه و اینا و اونم گفت فومن و اینا رفتی؟ منم گفتم نه ولی اسم کلوچه‌ی فومن رو شنیدم و اینا....
اونم گفت اقا فومن دارم بیا یه دونه با باقی چاییت بخور و اینا... از قیمت اونا (فومن‌ها) و اینکه چطوری میسازن و اینا حرف زدیم و بعدشم کلی ارزوی موفقیت و اینا...

کلی ادم خوب و مذهبیی بودش....
راستش اونجایی که من نشستم، چند تا دختر مختر اونور تر بودن که زیادی یه جوری بودن! و منم چون کاریشون نداشتم، شاید از این خوشش اومده که منم ادم مذهیبی هستم و اومده باهام حرف بزنه یا حالا هرچی! :|

ولی دوست ندارم با این دست ادما حرف بزنم... حداقل نه اگر قرار نیست چیزی ازش یاد بگیرم! :).... یه بار با یه دانشجوی اویونیک هواپیما صحبت میکردم، کلی چیز ازش راجع‌به هواپیما و اینا یاد گرفتم!! اینکه چطوری کار میکنه و کیا میسازن و تکنولوژیش چطوریه و ساخت یه هواپیما چقدر طول میکشه و چه هزینه‌ای داره و فهمیدم که یه خلبان، نزدیک به 15 الی 30 میلیون دلار در جایی مثل ترکیه!! قیمت داره و تو کشوری مثل امریکا، تا ۱ میلیارد دلار می‌ارزه خلبانشون!!(البته برا جنگنده !!)....
فهمیدم که ایران برا هر کدوم از خلبان‌های تامکت هاش تا 30 میلیون دلار هزینه کرده اون زمان که اموزش ببینن و اینا...
ولی این اقا، برا من از طبیعت و زیبایی شهرها و سوقات و اینا میگه که متاسفانه نه تو حافظه‌ی بلند و نه کوتاه مدت من جا نمی‌گیرن اسامی و امکانات و اینا مگر اینکه شخصا ببینمشون...
 

farzadyar

عضو جدید
هنوز شما درگير اين ماجرايي؟
بي خيال
خط رو خاموش كن يه 5 تومن بده 2 تا ايرانسل بگير
اين همه هم ذهن بچه هاي مردم رو درگير نكن بزار به چيز هاي مهمتر فكر كنن.(شوخي كردم)
بد ميگم؟
 

Negar architect

عضو جدید
خب رک و راست بپرس واسه چی بهت زنگ میزنه!دیگه این قایم باشک بازیا و خط عوض کردنا چیه دیگه!واللا!
:smile:
 
  • Like
واکنش ها: etnn

NEGINNN

کاربر بیش فعال
ببین با این سادگیت خیلی مواظب خودت باش تو این تهران....!!!

الانم دیگه جوابشو نده دیدیشم بهش بگو مزاحم نشید همین.
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
سلام علیکم

چه مشکلاتی پیش میاد ؛ حواسم باشه اینقدر تهران تردد میکنیم .

ممنون از نظرات که خیلی راهنمایی کننده بود.
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام...
من هفته‌ای یک روز میرم(شاید برا بعضی میام!) تهران برا کلاس های دانشگاهم و اخر وقت همون روز 5شنبه هم بر میگردم شهر خودم...

حالا، 5 شنبه صبح هفته‌ای که گذشت، کنار مسجد ترمینال غرب نشسته بودم داشتم صبحونه میخوردم و کاری به کار کسی هم نداشتم که یه اقای میانسال حدود 40-45 ساله سلام داد ونشست کنار من...
خوب، محل خلوت بود، ولی ملت باز نشسته بودن و این از نظر من طبیعی اومد که بشینه کنار دست من....

سر و وضع چندان مناسبی نداشت ولی خیلی هم خراب نبود و کیف داشت... فک کردم شاید گدایی چیزی هستش و بهش کلوچه تعارف کردم!(چون راستش داشت زیادی تماشا میکرد منو....)

بعدشم که شروع کرد به حرف زدن و حال و احوال کردن و اینکه از کجا اومدی و اینا و دعام کردن که ایشاالله موفق بشی و اینا...
بعدشم یه کلوچه فومن داد بهم بخورم و تعریف کرد که اهل فومنه خودش...

راستش.... خجالت کشیدم که بگم نمی‌خورم کلوچه‌ات رو و از طرفی هم خیلی می‌ترسیدم که سمی چیزی داخلش نباشه که بخواد کیفی چیزیم رو بزنه یا حتی خودم رو! :)...( به قول برخی دوستان ببره کلیه ملیه هامون رو بکشه بیرون! :) )....

خلاصه کوله‌ام رو دزدکی بستم به پاهام و خودم رو اماده کردم که تو سریع جملات قبل از افتادن، اعلام بکنم که یارو بهم سم داده و هیچ نسبتی باهام نداره و حتی جهت حرکتیم رو هم اماده کردم و نصف کلوچه رو خوردم...!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدا رو شکر اتفاقی نبوفتاد و قبل از رفتنم(۳۰ ثانیه بعد از خوردن کلوچه ازش محل متواری شدم و البته نصف کلوچه رو خورده بودم....) شماره ام رو گرفت و سریع بهش زنگ زد پس مجبور شدم شماره‌ی واقعیم رو بهش بدم...!!!

پریروز، زنگ زد باز حال احوال کرد، امروز 9 بار زنگ زد!!!

به نظر دوستان چه گلی به سرم بگیرم؟؟؟؟
به نظر دوستان این بابا کیه؟ دزده؟ یه کارگر تنها از یه شهر دیگه که میخواد با یه نفر دوست بشه؟؟؟
یه شهرستانی ساده دل و مهمون نواز که هر کی رو میبینه بهش کلوچه میده و روزی دو سه بار بهش زنگ میزنه حالش رو بپرسه؟؟؟

رسما جای مامانم رو گرفته تو زنگ زدن به من!
امروز تلفناش رو جواب ندادم تا فردا....
متاسفانه فردا باز باید راه بیوفتم تهران و بازم باید ببینمش! :) مخصوصا که میدونه هر پنج‌شنبه چه ساعتی اونجام....

تاپیک مال 2013 هست، خیلی تاپیک باحالی بود! امیدوارم الان زنده باشی. فقط بهت میگم فرار کن! RUN!
 
بالا