نگاه فلسفي يك سلول به مقوله ي كشتن انسان

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]نگاه فلسفي يك سلول به مقوله ي كشتن انسان[/h]
انسان موجوديست كه به شكل طبيعي بر پايه ي تغيير و تحولات شيميايي به وجود مي آيد بر اين مبنا مي زيد و بر همين مبنا هم قاع*** بايد بميرد مي گويم بايد چون همچنان معتبر است گرچه شك نكنيد زماني خواهد رسيد كه به آن بعنوان موضوعي تاريخي نگاه خواهيم كرد.
وقتي انساني كشته مي شود جلوي اين تغييرات گرفته مي شود نه اينكه كشتن به اين ترتيب تغييري محسوب نشود بلكه اين نوع تغيير ديگر شيميايي محسوب نمي شود يا بهتر است بگويم تغييرات شيميايي مقطع نهايي جلو انداخته مي شود كه اين با اعمال يك فشار مكانيكي صورت مي پذيرد متاسفانه انسان مثل گوزني كه توسط شير يا ببري شكار شده است خورده نمي شود والا بحث بسيار ساده گشته و اين مطلب و سطور نوشته نمي شد اين مي رساند كه آنچه مد نظر است تبعات حاصل ازتركيب شيميايي انسان مي باشد زيرا در غير اينصورت ... بگذريم از موارد قتلهايي كه به خوردن نيز منجر مي شود كه البته بسيار طبيعي تر اند!!! از آنجا كه انسان ذاتا اجتماعيست يا در تدارك برون افكني اين ذات است تبعات زيست شيميايي آنها مي تواند به تامين اشكال متعدد شيميايي تعبير شود كه اين امر تنها توسط مغز و به شكل ايده مي تواند پشتيباني و تامين گردد و هدف از آن تامين شرايط لازم براي بقاي شيمياييست پس حذف مكانيكي متمركز بر يك ايده است حتي اگر قتل موضوعي خصوصي باشد تنها شعور كه محصوليست اجتماعي مي تواند آنرا ممكن سازد و پس موردي خاص از حركت اجتماعي محسوب مي شود
حال نبايد فراموش كرد كه مغز نير قسمتي از وجود مادي انسان است و تركيبي شيميايي دارد كه مي توان كنش و واكنشهاي بسيار گسترده ي آنرا تغيير داد و كنترل كرد اين سئوال پيش مي آيد كه چرا از اين گستردگي استفاده نمي شود و آنرا تغيير نمي دهند تا مجبور به حذف مكانيكي نشوند؟! آنچه قابل قبول مي نمايد اينست كه موضوع تبديل به يك راه باريكه شده كه براي گستره ي مغز نيز انعطاف را ناممكن ساخته است در واقع مغز تا آنجا كه ممكن است انعطاف به خرج مي دهد اما به بن بستي كه از بيرون بر آن اعمال مي شود خواهد رسيد و آن بي شك منافع است مغز در خصوص منافع آني خود مثل اكسيژن و قند و خون كاملا جبري توجه دارد صفر و يك زنده يا مرده بودن يا نبودن مسئله اينست بنابر اين حذف مكانيكي حذف وجود مكانيكي و جبري مغز بشر است و صحبت صحبت رويارويي مكانيكهاست! كه مكان مناسب سرعت شتاب و نهايتا نيرو برنده را مشخص مي سازد و قاتل و قرباني را از هم متمايز مي سازد...
مطلب بسيار به درازا كشيد با حذف وابستگي بشر به كار و سرمايه و رشد قارچ گونه ي بشر اين شكل از رويارويي به سر مي رسد و رويارويي شكل شيميايي پيدا مي كند انسانها بعوض آنكه همديگر را حذف مكانيكي كنند همديگر را تغيير مي دهند اين تغيير جز اعتلا نمي تواند معناي ديگري داشته باشد البته من جبرا و قهرا خوش بين هستم والا هر دوره اي مشكلات خودش دارد از اينرو اعتقاد دارم در چنين دوره اي هر انساني در مقطع خود احساس بي نهايت و جاودانگي ميكند اگر جمعيت انسانها ده ميليارد نفر باشد احساس مي كند كه ده ميليارد نفر است و . . . و ديگر خصوصيات بهشت در حد تصورات ما./​

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
H نگاه کانت به عشق فلسفه 0
Life13 امید در نگاه بزرگان فلسفه 0
آ تاملات فلسفي فلسفه 2

Similar threads

بالا