نوشته های ناب....مناجات ها و دست نوشته های دکتر چمران

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستنوشته شهید چمران در رثای مرحوم ابوترابی در سال 59

شهید مصطفی چمران در رثای سید علی اکبر ابوترابی زمانی که پنداشت ایشان به عنوان یکی از فرماندهان ستاد جنگ‌های نامنظم به شهادت رسیده است متنی را به رشته تحریر درآورد.

وقتی که سید علی اکبر ابوترابی فرد در روز 26 آذر 59 در یکی از مأموریت‌های شناسایی عملیات ستاد جنگ‌های نامنظم به اسارت نیروهای عراقی در آمد هیچ خبری مبنی بر زنده‌ ماندن ایشان در دست نبود و رسماً اعلام شد که حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی به شهادت رسیده‌ است. در همین ایام شهید مصطفی چمران در رثای سیدعلی اکبر ابوترابی متنی را به شرح زیر به رشته تحریر درآورد:
بسم‌الله الرحمن الرحیم
"ولا تحسین الذین قتلوا فی‌سبیل‌الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون "
من شهادت می‌دهم سید علی ‌اکبر ابوترابی با همه‌ی وجود در راه خدا، اعتلای اسلام، پیروزی انقلاب و شکست جبهه‌ کفر تا آخرین رمق حیات خود جنگید تا در آغوش شهادت فرو رفت.
من شهادت می‌دهم که سخت‌ترین مأموریت‌ها را عاشقانه می‌پذیرفت و هر چه وظیفه‌ او خطرناک‌ تر می‌شد خوشحال‌تر و راضی‌تر به نظر می‌رسید.
من شهادت می‌دهم که عالی‌ترین نمونه‌ پاکی، تقوا، عشق، محبت، شجاعت و فداکاری بود و روح بلند و ایمان کوه‌آسا و اراده‌ فولادین او آن چنان از وجودش تشعشع می‌کرد که همه‌ محیط را روشن می‌نمود و رزمندگان تحت فرمانش جذب و محو وجودش شده بودند و پروانه‌وار به دور شمع وجودش می‌گشتند و می‌سوختند.
من شهادت می‌دهم اولین کسی بود که با همراهی گروه چریکی خود وارد "دُبّ حردان " شد و ضربات سختی به دشمن زد که آنها را وادار به عقب‌نشینی کرد.
من شهادت می‌دهم که راز و نیاز شبانه‌اش با خدا و نماز صبحگاهش، دعا و استغفار و سخنان آتشین قبل از عزیمت به نبرد آن قدر سوزانگیز، عمیق و خالصانه بود که همه‌‌ ما را منقلب می‌نمود و در روح دوستانش آتشفشان به پا می‌کرد.
من شهادت می‌دهم، هم‌رزمانش شهادت می‌دهند، آسمان بلند و ستارگانش شهادت می‌دهند که سید علی‌اکبر ابوترابی درمنطقه‌ اهواز با همه‌ وجودش شب و روز در راه خدا علیه طاغوت، کفر و جهل مبارزه نمود و در یک مأموریت خیلی خطرناک بدون ذره‌ای ترس و وحشت به قلب دشمن نفوذ کرد و حماسه‌ ناگفتنی از خود به یادگار گذاشت و با کفن خونین در اوج افتخار به لقای پروردگار خود نائل آمد.


خدایا تو که زود نیکان را به سوی خود می‌بری و ما را از نعمت وجودشان محروم می‌کنی، تو می‌دانی که او چگونه مردی بود و با دوستان هم‌رزمش چگونه رفتار می‌کرد و رزمندگان تحت فرماندهی‌اش تا چه اندازه او را دوست می‌داشتند و بعد از شهادت او، می‌خواستند دیوانه‌وار به جبهه‌ دشمن حمله کنند تا هرچه زودتر کنار مرشد و فرمانده‌ خود، ابوترابی، آرام بگیرند.
خدایا می‌دانی که وجود او چقدر برای همشهریانش مغتنم بود. پدر یتیمان بود. انیس بی‌کسان بود. همدرد رنجدیدگان بود. نگهبان خانواده‌های فقیر و بی‌کس بود. یکپارچه عشق و ایمان، یک دنیا اخلاص و محبت، یک آسمان صفا و صمیمیت، یک دریا عشق و عرفان، همچون کوهی ازمقاومت و صلابت، آتشفشانی از شور و عشق و فداکاری بود.
شهید ابوترابی عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه‌اش با خدای بزرگ در نیمه‌های شب، دل عشاق عالم را آب می‌کرد. آن قدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس برآمده است. آن چنان ساکت، همچون آسمان که در شب‌های پاک پرستاره، در دل شب ‌زنده‌داران غوغا به پا می‌کرد اما در عین حال رزمنده‌ای بود که درصحنه‌ی نبرد طوفان به پا می‌کرد.

فریاد خشمش زهره را آب می‌نمود و از شیر جسورتر بود و اراده‌اش پولاد را خجل می‌کرد. از هیچ مأموریتی روی برنمی‌گرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمی‌شد.
ایمانش چون کوه بر راه سرنوشت، استوار شده بود و همه‌ی وجود خود را وقف سبیل‌الله کرده بود. به ملاقات خدا بی‌تابی می‌کرد.
پرنده‌ی بلند پروازی بود که می‌خواست هرچه زودتر خودش را از اسارت خاک آزاد کند و هر چه سریعتر به امواج پرواز نماید. هر چه عمیق‌تر در فضای لایتناهی عشق و وحدت، محو و فانی گردد.
درود بر آزاد مردانی که در برابر دهر تعظیم نمی‌کنند. از مرگ وحشتی ندارند و فقط از خدا هراس دارند و فقط به خدا پناه می‌برند.
چه زیباست آزاد زیستن و چون گل شکفتن و همچون نسیمی به سادگی جان به جان‌دار تسلیم کردن.
چه زیباست زنجیرهای اسارت را با اسلحه‌های شهادت پاره کردن و اسماعیل‌وار در قربانگاه عشق خدا باختن و با قدرت روح بر عرش اعلا پرواز کردن.
چه زیباست زندگی آزاد از دلهره‌ها و ترس‌ها و اسارت قید و بندها و زبونی در مقابل طاغوت‌ها و ابرقدرتها، آن جا که انسان در مقابل هیچ قدرتی تعظیم نکند و فقط خدای لایزال را بپرستد.
تا وقتی که زنده است آزاد و سربلند زندگی کند و هنگامی که مرگ فرا می‌رسد باکمال افتخار و شرف به لقای پروردگار نائل آید.
خدایا شهید ابوترابی، این هدیه‌ی گرانقدر و عزیز را از ملت ما و انقلاب ما بپذیر و به خاطر خون چنین شهید پاک و وارسته‌ای پرچم مقدس اسلام را برافراشته ‌تر کن.


ریشه‌ی ظلم و جور و فساد را برانداز، طاغوتیان و ابرقدرت‌ها را نابودگردان و ظهور امام عصر (عج) را نزدیک کن تا اجتماع‌ِ ایده‌آل بشریت براساس عدل و عشق و آزادی هرچه زودتر تحقق یابد.
خدایا توفانی سخت، حیات و هستی ما در معرض خطر قرار داده و کشتی سرنوشت ما در غرقابه‌ بحران‌ها دچار گرداب‌های هولناک شده و غرور و خودخواهی، پرده‌ای از جهل بر عقل‌ها و دل‌های ما کشیده است تا حقایق عینی حیات و سنت‌های لایتغیر خدایی را درک نکنیم و خود در جهل مرکب در یک دور تسلسلی فرو برویم.
خدایا از تو می‌خواهم که به پاس خون چنین شهیدانی مارا به راه راست هدایت کنی.
کشتی شکسته‌‌ سرنوشت ما را از این توفان‌ها نجات ده و نور ایمان و عشق و عرفان را در دل‌های ما بتابان و دوستی و صمیمیت را جایگزین خرابکاری و نفاق کن. به جای اختلاف و تفرقه، اتحاد و وحدت کلمه را تحت رهبری امام امت جایگزین نمایید.
من این هجرت عجولانه، ولی ملکوتی شهید ابوترابی را به خانواده‌های بزرگوارش به خصوص پدر عالیقدر و مهربانش، سیدعباس ابوترابی که این همه، مدیون کمک‌های بی‌شائبه‌ او هستم و به هم‌رزمان شهید که در معرکه‌ شهادت، شاهد محبت و فداکاری و عظمت روحش بودند و به همه‌ی همشهریان که احساس یتیمی و به ملت شهید پرور ایران، بالاخره به رهبر عالیقدر، امام امت که قلب بزرگ و مهربانش از غم و درد آکنده است تبریک و تسلیت می‌گویم.
 

Shahram.OTF

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اجازه منم مینویسم

خدایا! از انچه کرده ام اجر نمیخواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمیفروشم. انچه داشته ام تو داده ای و انچه کرده ام تو میسر نموده ای. همه ی استعدادهای من, همه ی قدرتهای من, همه وجود من زاده اراده توست. من از خود چیزی ندارم که بدهم و از خود کاری نکردم که پاداشی بخواهم...
(دست نوشته های شهید دکتر مصطفی چمران_بنیاد شهید چمران)
 

Shahram.OTF

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل غم زده و دردمندم ارزوی آزادی میکند و روح پژمرده ام خواهش پرواز دارد, تا از این غربتکده سیاه, ردای خود را به وادیعدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد.
(دست نوشته های شهید دکتر مصطفی چمران_بنیاد شهید چمران)
 
  • Like
واکنش ها: nmd

nmd

عضو جدید
از آنهایی نیستم كه در قهوه‌خانه بنشینم
و هنگام نوشیدن قهوه از آلام و دردهای آوارگان و جنگ‌زدگان تل زعترو نبئه صحبت بكنم
یا از راه روزنامه‌ها و رادیو‌ها به دنیا چشم بگشایم...
كاری كه متاسفانه اكثر روشنفكران به آن گرفتارند.
و حتی از آنها، كسانی كه به این حوالی می‌آیند
باز به همان روش كسب اطلاع می‌كنند.
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نیایش شهید چمران

نیایش شهید چمران

خدایا! تو را شكر می‏كنم كه با فقر آشنایم كردی تا رنج

گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درك كنم.



خدایا! تو را شكر می‏كنم كه باران تهمت ودروغ و ناسزا را علیه من سرازیر كردی، تا در میان طوفان‏های وحشتناك ظلم و جهل و تهمت غوطه‏ور شوم، و ناله حق‏طلبانه من در برابر غرش تندرهای دشمنان و بدخواهان محو و نابود گردد، و در دامان عمیق و پرشكوه درد، سر به گریبان فطرت خود فرو برم. و درد و رنج علی را تا اعماق روحم احساس كنم، علی بزرگ، علی نمونه، علی مظهر اسلام و عنایت و عبادت و محبت و ایمان و عشق و تكامل، كه با تمام عظمتش، و با تمام درخشش خیره‏كننده‏اش، بیش از هر كس مورد تهمت و دروغ و ناسزا قرار گرفت، و بیش از هزاروچهارصد سال تاریخ، و هزارها عبرت روزگار، هنوز هم هجوم تبلیغات شوم طاغوتیان در اذهان اكثریت مسلمانان باقی نمانده است و شخصیت بی‏همتای این نمونه روزگار برای میلیون‏ها بشر ناشناخته مانده است.



خدایا! تو را شكر می‏كنم كه مرا با درد آشنا كردی تا درد دردمندان را لمس كنم، و به ارزش كیمیایی درد پی ببرم، و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته‏های نفسانی خود را زیر كوه غم و درد بكوبم، و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس كشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس كنم.

خدایا! تو را شكر می‏كنم كه تو مرا در آتش عشق گداختی، و همه موجودات و «خواستنی»ها را بجز عشق و معشوق در نظرم خوار و بی‏مقدار كردی، تا از كنار هر حادثه وحشتناك به سادگی و آرامی بگذرم. دردها، تهمت‏ها، ظلم‏ها، فشارها، و شكنجه ‏ها را با سهولت تحمل كنم.


خدایا! تو را شكر می‏كنم كه لذت معراج را بر روحم ارزانی داشتی، تا گاه‏گاهی از دنیای ماده درگذرم، و آنجا جز وجود تو را نبینم و جز «بقاء»ی تو چیزی نخواهم، و بازگشت از «ملكوت اعلی» برای من شكنجه‏ای آسمانی باشد كه دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را نرباید.


خدایا!
اكنون احساس می‏كنم كه در دریایی از درد غوطه می‏خورم،
در دنیایی از غم و حسرت غرق شده‏ام، به حدی كه اگر آسمان‏ها و زمین را و همه ثروت وجود را به من ارزانی داری به سهولت رد می‏كنم، و اگر همه عالم را علیه من آتش كنی، و آسمانی از عذاب بر سرم بریزی و زیر كوه‏های غم و درد مرا شكنجه كنی، حتی آخ نگویم، كوچكترین گله‏ای نكنم، كمترین ناراحتی به خود راه ندهم، فقط به شرط آنكه ذكر خود را، و یاد خود را و زیبایی خود را از من نگیری، و مرا در همان حال به دست بلا بسپاری، به شرط آنكه بدانم این بلا از محبوب به من رسیده است تا احساس لذت كنم، و همه دردها و شكنجه‏ها را به جان و دل بخرم، و اثبات كنم كه عزت و ذلت دنیا برای من یكسان است، لذت و درد دنیا مرا تكان نمی‏دهد و شكست و پیروزی مادی در من تأثیری ندارد...



نیایش ها – شهید چمران
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
مناجاتی آسمانی دکتر چمران

مناجاتی آسمانی دکتر چمران

پرگشایم

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم.

با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم.
آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم .
از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم
و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
علي، زيباترين سروده هستي

اين كتاب، مجموعه اي از دست نوشته هاي دكتر مصطفي چمران هست كه توسط برادرشون مهدي چمران جمع آوري و چاپ شده.
همونطور كه از عنوان كتاب مشخصه، موضوع آن درخصوص بيان فضائل اخلاقي مولايمان علي (ع) هست كه توسط عارف شهيد نوشته شده.
با توجه به اينكه امروز روز مولاست، و عيد غدير، گفتم اين كتاب رو معرفي كنم.
اينهم قسمتي از كتاب:

هر که را دیده ام ، علی را دوست میدارد و در مقابل عظمت و انسانیت او تعظیم میکند . چرا اینقدر علی علی میگوییم و دنبال او میرویم ؟ چرا اینقدر شیفته ی علی هستیم ؟ چرا اینقدر در عشق او میسوزیم ؟ زیرا همه ی ما میخواهیم مثل علی باشیم ، دوست داریم در عشق و کمال به درجه ی او برسیم ، خوش داریم در شجاعت ، در صبر ، در علم و تقوا ، در سخنوری ، در همه ی فضایل اخلاقی مثل او باشیم ، ولی میدانیم که حد علی مافوق طاقت بشری است و برای ما به هیچ وجه میسر نیست که به حد علی برسیم . لذا علی تبلور آرزوهای انسانهاست که لااقل به صورت آرزو ، عطش درونی و قلبی ما را تسکین میبخشد .
ما هزار گناه میکنیم و از کمال بینهایت بدوریم ، ولی هنگامیکه تموج روح ما بر شهوات و خواسته های مادی تسلط میگیرد ، یکباره به سراغ علی میرویم و تمام احساسات قلبی و آرزوهای برآورده نشده خود را در او مجسم میکنیم و با ذکر علی علی عشق خود را به کمال و حق و خواسته ی خود را برای مبارزه با جهل و فساد بیان میکنیم . علی مظهر کمال و فداکاری و عشق و تمام ارزشهای عالی انسان است و با ذکر نام او به خدا نزدیک میشویم و از گناهان استغفار میکنیم و به سوی کمال رهسپار میشویم .






و البته اين هم مشاهده و دانلود فايل پي اد اف اين كتاب:

علي، زيباترين سروده ي هستي
 

مهدی یاور

عضو جدید
شهید دکتر مصطفی چمران

شهید دکتر مصطفی چمران

بسم رب الرّئوف

شهید دکتر مصطفی چمران

نماز با عشق
« نمازهایت را عاشقانه بخوان . حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری ، قبلش فکر کن چرا داری نماز می خوانی و با چه کسی قرار ملاقات داری . آن وقت کم کم لذت می بری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرارشان می کنی ولی از تکرارشان لذت می بری . تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست . »
 

Ehsan_M

عضو جدید
کاربر ممتاز
از چمران پرسیدند:

تعهد بهتر است یا تخصص؟

گفت:

«می گویند تقوا از تخصص لازمتر است، آن را می پذیرم.

اما می گویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد بی تقواست.»






مردی که یک نسل تربیت کرد









ای خدا!
من باید از نظر علم از همه بهتر باشم مبادا دشمنان مرا از این راه طعنه زنند
بایدبه آن سنگدلانی که علم را بهانه می کنند و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم خاک پای من هم نخواهند شد ، باید همه ی آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم و


آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم







 
آخرین ویرایش:

قلب یخی

عضو جدید
وصیت نامه ی دکتر چمران خطاب به امام موسی صدر

وصیت نامه ی دکتر چمران خطاب به امام موسی صدر

وصیت می کنم …
وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبودم ! به معشوقم ! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می کنم …

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.
از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم …
از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم.
از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…
تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهان سوز را بر جان می پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم…
ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی!
زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم…
اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم! من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است …
به سه خصلت ممتاز شده ام:
1. عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم، و جز به عشق زنده نیستم.
2. فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمی کند.
3. تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد. مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می سوزد. جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله های صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر می گردد، کمتر می یابد …
کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.
آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند …
وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.
وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام. به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …
آری وصیت من درباره این چیزها نیست …
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …
احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم…
تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینیی رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …
به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم …
می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند!
اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …
و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …
می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری …

درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.
عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است که در میزان الهی به حساب می آید …
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوشته های ناب....مناجات ها و دست نوشته های دکتر چمران


.
.
.
" خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم.
تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم.
تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم.
تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی.
خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی.
لذت مبارزه را چشاندی.ارزش شهادت را آموختی."
.
.
.
.
:gol::gol::gol::gol::gol:
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست نوشته...

دست نوشته...

...
اینها را ننوشته ام که بر کسی منت بگذارم
بلکه کاغذ نوشته ها بر من منت گذاشته اند و درد و شکنجه درونم را تقبل کرده اند…
اینجا قلب میسوزد،اشک میجوشد،وجود خاکستر میشود...


 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ای حیات با تووداع می کنم
با همه ی زیبایی ات
با همه ی مظاهر جلال و جبروتت
با همه ی کوه ها و اسمان ها و دریا ها و صحرا ها
با همه ی وجود وداع می کنم
با قلبی نورانی و غم الود
به سوی خدای خود می روم
و از همه چیز چشم می پوشم

شهید مصطفی چمران
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]آرزو داشتم كه در معركه‏ هاى سخت و طوفان‏زاى حوادث، در نبرد مـرگ و زندگـــى بيـن حـق و باطـل، پرچـم خــونين حسيــن را به دوش بكـشـم و با فـداكـردن هسـتـى خــود يك حلقه به زنجير دراز شهداى راه حق بيفزايم و انسانيت را يك قدم به كمال نزديك‏تر كنم[/FONT][FONT=&quot] .

[/FONT]:gol::gol::gol:
[FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]چه زيباست توكل به خداكردن و در ميان طوفان‏ها با اطمينان قلب پرواز نمودن و در عمق گرداب‏هاى خطرناك عاشقانه غوطه‏خوردن، و در معركه حيــات و ممات بى‏پروا به آغــوش شــــــــــهادت رفتن و در قربان‏گاه عشق همه وجود خود را به قربانى خـــدا دادن، و از همه چيز خود گذشتن و به آزادى مطلق رسيدن[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT]:gol::gol::gol:[FONT=&quot]



[/FONT][FONT=&quot]چه زيباست در راه معشوق، تحمل درد و رنج كردن، زير سنگ‏هاى آسياب حيات خردشدن، در درياى غم فرورفتن، به‏خاطر حق متهم شدن، و نفرين و لعنت شنيدن، و از همه جا رانده و از همه كس مطرود شدن[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT][FONT=&quot]چه زيباست كه به ارزش‏هاى خدايى ملتزم ماندن و به خاطر خدا رنج بردن و به خاطر حق پافشارى كردن و زيان‏ديدن، و از همه چيز خود صرف‏نظر كردن و فقط و فقط به خدا انديشيدن و به سوى خدا رفتن[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT][FONT=&quot]چه زيباست شمع‏شدن و سوختن و راه را روشن كردن و كفر و جهل را به مبارزه طلبيدن و هيولاى ظلمت را به زانو درآوردن و وجود خود را شرط اساسى براى پيروزى نور بر ظلمت كردن[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT]:gol::gol::gol:[FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چه زيباست كه فقط با خداماندن و از همه عالم بريدن، مطرود همه مردم‏شدن، به‏كلى تنهاماندن و هيچ پناه‏گاهى جز خدانداشتن و به‏كلى از همه جا و همه كس نااميد شدن و هيچ اميدى و آرزويى و روزنه نورى جز خدا نداشتن[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT][FONT=&quot]چه زيباست مرگ را در آغوش كشيدن و به ملاقات خدا شتافتن، و بر همه مظاهر وجود مسلط شدن، و بر همه عالم و قوانين دنيا حكومت‏كردن و جبر تاريخ را به خاك كشيدن، و مسير تاريخ را دگرگون كردن، و شيطان قوى‏پنجه و سخت‏جان را شكست دادن، و زيبايى انسان را در بزرگ‏ترين تجلى تكاملى خود نشان دادن[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
کجایند مردان بی ادعا



او همیشه آماده است که مرا در هر کجا ودر هر شرایطی ملاقات کند اما این منم که خود را شایسته ملاقاتش نمی بینم
از ترس وکوچکی خود شرم میکنم واز او میگریزم
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
من همیشه میگم: خدایا من که تو رو ندارم ولی تو که منو داری

پس کمکم کن تا با خدا باشم نه نا خدا

مست مستم ساقیا دستم بگیر .......... تا نیفتادم ز پا دستم بگیر

بر درِ میخانه با زنجیر عشق ............ بسته ای پای مرا دستم بگیر

دردمندم عاجزم افسرده ام ............... ای به دردم آشنا دستم بگیر

من که بر این سینه ی چون آینه ........ می زنم سنگِ تو را دستم بگیر
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز

[h=3]می خواستم شمع باشم[/h]" همیشه می خواستم که شمع باشم ، بسوزم ، نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم ...
می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم...
می خواستم در دریای فقرغوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم...
می خواستم فریاد شوق و زمین وآسمان را با فداکاری و آسمان پایداری خود بلرزانم...
می خواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان ومصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا کنم...
می خواستم آنچنان نمونه ای در برابر مردم به وجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند، طریق مستقیم روشن و صریح و معلوم باشد، و هر کسی در معرکه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار بگیرد و راه فرار برای کسی نماند..."
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بینش و نیایش

بینش و نیایش


با تشکر ویژه از استارتر عزیز:

جایی که دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فدا کند، دیگر از کسی واهمه نمی کند تا حق را کتمان نماید!!

آنجا حق و عدل همچون خورشید می تابد و همه ی قدرتها و حتّی قداست ها فرو می ریزند...

و

هیچ کس جز خدا-فقط خدا-سلطنت نخواهد داشت

من آن آزادی را دوست دارم...

-----------------------

دوتا نکته بود تو این دلنوشته که باعث شد ازش خوشم بیاد:

1- به خاطر مصلحت خودمون، حق رو کتمان نکنیم.

2-سلطنت خدا= آزادی

به قول سعدی:

"من از آن روز که در بندِ تو ام آزادم"​
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
...
هجوم از همه طرف شروع میشود،همه ی روزنه های امید کور می گردد،یاس و ترس،خوف و وحشت برهمه جا سایه می افکند
دوستانم با چشمان نگران با قلب های مضطرب و خسته به سوی من می آیند
در حالیکه خود من به هیچ چیزی امید ندارم و جز شهادت انتظار نمی کشم
ولی چون صخره محکم و مطمئن در مقابل آنان سخن میگویم و به آنها ایمان میدهم...
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
بسم‌الله الرحمن الرحیم
خدایا خسته و وامانده‌ام، دیگر رمقی ندارم، صبر و حوصله‌ام پایان یافته، زندگی در نظرم سخت و ملالت بار است؛ می‌خواهم از همه فرار کنم. می‌خواهم به کنج عزلت بگریزم. آه دلم گرفته، در زیر بار فشار خرد شده‌‌ام.
خدایا به سوی تو می‌آیم و از تو کمک می‌خواهم، جز تو دادرسی و پناه‌گاهی ندارم، بگذار فقط تو بدانی، فقط تو از ضمیر من آگاه باشی. اشک دیدگان خود را به تو تسلیم می‌کنم.
خدایا کمکم کن. از علم و دانش، کار و کوشش، از دنیا و مافیها، از زمین و آسمان خسته و سیر شده‌ام.
خدایا خوش دارم مدتی در گوشه خلوتی فقط با تو بگذرانم. فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم و فشارها و عقده‌های درونی‌ام را خالی کنم.
ای خدای بزرگ، معنی زندگی را نمی‌فهمم. چیزهایی که برای دیگران لذت بخش است، مرا خسته می‌کند. اصلا دلم از همه چیز سیر شده است. حتی از خوشی و لذت متنفرم. چیزهایی که دیگران به دنبال آن می‌دوند، من از آن می‌گریزم. فقط یک فرشته آسمانی است که همیشه بر قلب و جان من سایه می‌افکند. هیچ‌گاه مرا خسته نمی‌کند. فقط یک دوست قدیمی است که از اول عمر با او آشنا شده‌ام و هنوز از مجالست با او لذت می‌برم. فقط یک شربت شیرین، یک نور فروزنده و یک نغمه دلنواز وجود دارد که برای همیشه مفرح است و آن دوست قدیمی من غم است.
ای غم بیا که دلم گرفته، روحم پژمرده، قلبم شکسته و کاسه صبرم لبریز شده، بیا و گره‌های مرا بگشا، بیا و از جهان آزادم کن، بیا که به وجودت سخت محتاجم.
ای غم، ای دوست قدیمی من، سلام بر تو، بیا که دلم به خاطرت می‌تپد.
ای درد اگر تو نماینده خدایی که برای‌ آزمایش من قدم به زمین گذاشته‌ای تو را می‌پرستم، تو را در آغوش می‌کشم و هیچ‌گاه شکوه نمی‌کنم.
بگذار بندبندم از هم بگسلد،‌ هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود؛ باز هم صبر می‌کنم و خدای بزرگ را عاشقانه می‌پرستم.
ای خدا این آزمایش‌های دردناکی که فرا راه من قرار داده‌ای؛ این شکنجه‌های کشنده‌ای را که بر من روا داشته‌ای، همه را می‌پذیرم.
خدا بود و دیگر هیچ نبود، شهید چمران
 

bahargoli

عضو جدید
آرزو داشتم که تجلی صفات خدایی را در همه جا و همه کس ببینم

جمال و جلال و کمال و علم و خلاقیت و عشق و محبت و اخلاص و انسانیت را در مدار زندگی بیابم


آرزو داشتم چه آرزوهای دور و دراز چه آرزوهای طلایی که احساس می کنم همه اش خاک شده


اکنون ناامید و دلشکسته دست از آرزو برداشته ام و تسلیم قضا و قدر شده ام

خوش دارم از همه چیز و همه کس دل ببرم و جز خدا انیسی و همراهی نداشته باشم

خوش دارم که زمین زیراندازم و آسمان بلند رو اندازم باشد و از زندگی و تعلقات آن آزاد گردم

خوش دارم که مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد بسپارند تا حتی قبری در این زمین اشغال نکنم

خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد هیچ کس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد

هیچ کس از راز و نیازهای شبانه ام نفهمد

هیچ کس اشکهای سوزانم را در نیمه های شب نبیند

هیچ کس به من محبت نکند

هیچ کس به من توجه ننماید


"جز خدا کسی را نداشته باشم جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم جز خدا انیسی نداشته باشم جز خدا به کسی پناه نبرم"


:gol:






 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
زندگی در نظرم مسخره می آید ...


چه پیروزی هایش چه شکست هایش ...


چه حیات و چه مماتش ... و چه دلخوشی هایش !


چه امید بستن به ارزو ها و چه ترس از قضا و قدر ...


همه و همه در نظرم مسخره می آید .. !


به هیچ چیز و هیچ کس دلخوشی ندارم


از هیچ چیز و هیچ کس امید و انتظاری ندارم


فقط بخاطر وظیفه بر میخیزم


و بخاطر وظیفه زندگی میکنم ...


والا حیات بر من سنگین و غیر قابل تحمل بوده است ...




شهید دکتر مصطفی چمران



 
بالا