... در هر یک برای یک شب و در هیچ یک برای همیشه؛ و به تحقیق برای روانشناس چنین است که در هیچ مسئله ای حقیقتی وجود ندارد، مگر برای یک لحظه و اگر برای همیشه باشد، هرگز وجود ندارد.
جوان كه بودم از مردم چيزي مي خواستم كه نمي توانستند بدهند:
دوستي پيوسته، عاطفه مدام.
حال ياد گرفته ام از آنان چيزي بخواهم كمتر از آنچه كه مي توانند بدهند:
همنشيني بي كلام.
آن وقت احساس ها،دوستي ها و اشاره هاي اصيل آنان در نظر من ارزش معجزه را به تمامي دارد:
اثر تمام عيار لطف.
درخت ها همیشه برای من نافذترین موعظه گران بوده اند.
من آن ها را هنگامی که به صورت قبیله و خانواده در جنگل ها و باغ ها زندگی می کنند احترام می گذارم و برای آنها هنگامی که تنها ایستاده اند،احترامی بیشتر از این قائلم.
آنها همچون آدم هایی تنها هستند و نه همچون تارکان دنیا که از سر ضعف و ناتوانی به کنجی گریخته اند تا خود را نجات دهند،بلکه همانند مردان تنها و بزرگی چون بتهوون و نیچه.
دنیا در لابلای بلندترین شاخسارهایشان جاری است و ریشه هایشان در بی نهایت آرمیده است...
هيچ چيز نميتوانم بگويم...هيچ چيز درباره ي هيچ چيز نميتوانم بنويسم.
آنچه آغاز شده مرا به سكوت واداشته،احساس ميكنم پرنده ي موهومي هستم كه وارد فضاي بي كرانه ي عدم شده است.
وقتی کسی نداند که کجا و چطور همه چیز تمام شده و نداند که برای کدام سنگ تکه تکه شده باید اشک بریزد ، وقتی خاطره ای نمانده باشد که شب و روز تکرار شود و به یادت بیاورد همه چیز را ، نبودن دیگر معنا ندارد ، مثل انتظار و اشتیاق دیدن و حرف زدن با سنگی شکسته .
*آدم باید به تعداد کسانی که می شناسد ماسک داشته باشد .
*همه ی ما در جوانی عاشق بوده ایم ، عشق هایی که یکی یکی رفتند و تکه ای از دل ما را
با خود بردند .
*عشق های دوران جوانی همین ستاره ها هستند و تو هر وقت به ستاره ها نگاه کنی ، می
فهمی که یک جایی ، یک جایی از دنیا یک کسی هست که وقتی به تو فکر می کند ته قلبش
گرم می شود .
اگر نقشه كش ترين آدم روي زمين هم باشي آخرش يكي پيدا مي شود مي آيد كارت را مي لنگاند تا ثابت شود همه چيز دست تو نيست و ... يكي ديگر هم هست كه نقشه ي اصلي را او دارد مي كشد .
هردو فكر می كردند كه اگر برای اشتی كردن پا پیش بگذارند به غرورشان لطمه خواهد خورد. اماامروز یكی از انهاغرورش را زیر پا گذاشت ودر مراسم به خاكسپاری دوستش شركت كرد و ان یكی هم غرورش را با خود به گور برد
داستانك آشتي از كتاب الاغ ها از شير ها خوشبخت ترند - محمد احتشام
همچنان که از کوه آبشاری مهربان جاری ست درون من دختری ست که عاشق توست... دختری که چاقوی فراموشی بر شاهرگهایش تشنه ی بوسه ای جاودانه است.... .... ای دختر کوه صفت این پسر رودخانه صفت را تنها مگذار اینجا بادهای سوزنده ی انزوا کوه شکن است...
حامد :چیه برادر؟! جشن تولده. ممنوعه؟
زن بیحجاب نداریم. زن با حجابم نداریم.
مرد بیغیرت نداریم. مرد با غیرتم نداریم.
نوار مبتذل نداریم. ماهواره نداریم. صور قبیحه نداریم.
حشیش، گرس، تریاک، ذغال خوب و رفیق ناباب نداریم. رقص، آواز، خوشی، خنده، بشکن و بالابنداز نداریم.
شرمندهتونم هیچ چیز ممنوعه کلاً نداریم.. نداریم.
مهمونیه ولی مهمون هم نداریم... جشن تولد یه بچهس ولی بچه هم نداریم.
آدم باید زندگی کردن ررو یاد بگیره
من هر روز تمرین میکنم
بزرگترین مانع این است که خودم را نمیشناسم
کورمال راه میروم
اگر کسی مرا آنطور که هستم دوست داشته باشد.
ممکن است، بالاخره جرات کنم و نگاهی به خودم بیاندازم
...
اکنون نمیتونم بمیرم
از خودکشی میترسم
شاید روزی خداوند بخواهد از من استفاده ای کند
و بعد مرا از زندانم رها کند...!
همه ما توی دامهای خودمون گرفتاریم
توی این دامها گیر افتادیم و نمی تونیم بیرون بیایم
داریم برای کمک چنگ میندازیم
اما فقط تو هوا و روی صورت همدیگه
و درمجموع حتی یک اینچ هم نمی تونیم از جامون تکون بخوریم
...
... حتی در دنیایی به این کثافتی... بازم میتونی بگی اینها چهره های بی گناهی بودند؟... ولی نکته همینجاست... ما در گوشۀ هر خیابون یک گناه کشنده میبینیم... در هر خونه ای و فقط... تحملش می کنیم... تحملش می کنیم چون عادی شده... چون به نظر جزئی میاد...
Se7en / David Fincher
فلسفه زندگی مارلا که من بعدا فهمیدم این بود که ممکنه هر لحظه بمیره تراژدی زندگیش این بود که هنوز نمرده.
دل آدم هم مثل همین پسته میمونه
یه سری از دلا درشون بازه می فهمی تو دلش چیه...
ولی یه سری از دلا هس که درش بسته است.
انقدر بسته نگهش میدارن که بالاخره یه روز مجبور میشن بشکننش و همه چیز خراب میشه
- در دل آدم چجوری باز میشه؟
... در دل آدم با درد دله که باز میشه...
کم کم احساس خواب و رویا بر واقعیت غلبه میکند، دائم منتظر کسی هستی که برای یک لحظه هم شده وارد شود و تو را از این کابوس سنگین بیرون بکشد..
جایی غیر واقعی یکباره احساس میکنی میخواهی به خودت چنگ بزنی و این همه را از پوستت بکنی و دور بریزی تا همه چیز درست شود