نظام اقتصادی

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

نظام اقتصادی به عنوان یکی از مهمترین ارکان بنیان اقتصادی هر کشور نقش بسزایی در فرهنگ ٬ معیشت و پیشرفت جوامع ایفا می‌کند٬پدیده‏هایی مثل فقر و ثروت ٬ عدالت و بی‏عدالتی و ایجاد انگیزه فردی یا عدم وجود آن همگی تحت تاثیر نظام اقتصادی و در چهارچوب آن به‏وجود می‏آیند.
یک نظام اقتصادی مانند نظام اقتصادی سرمایه‌داری می‏تواند در ابتدا با تکیه یکسویه بر اصالت فرد و به رسمیت شناختن آزادی‏های نامحدود فردی و ارجحیت منافع فرد بر جمع ٬ زمینه ایجاد انگیزه فعالیت اقتصادی در افراد را به‏وجود بیاورد و با تکیه بر مکانیسم بازار مخصوصا در زمینه توزیع درآمد و مخالفت با دخالت دولت در فعالیت‏های اقتصادی ٬ فقر و تضاد طبقاتی را گسترش دهد و در پایان باعث افزایش نارضایتی و کاهش انگیزه اقتصادی در قشر ناراضی و در نهایت کاهش کارایی شود.
همچنین یک نظام اقتصادی مثل نظام اقتصادی سوسیالیسم می‏تواند با تکیه بر اصالت جمع و به منظور جلوگیری از پیامدهای مکانیسم بازار با تمرکز برنامه‏ریزی و نفی آزادی‏های فردی در زمینه مالکیت ٬سرمایه‏گذاری‏انتخاب شغل و مصرف‏ضمن تامین معیشت عمومی در حد نیازهای اولیه و برقراری برابری نسبی ٬ امکان فعالیتهای اقتصادی افراد را سلب کرده و موجب بی‏انگیزگی فرد و پایین آمدن کارایی شود.پس لزوم شناخت نظام اقتصادی از دیدگاههای مختلف مطرح می‏شود.اولین دیدگاه این است که نظام اقتصادی به صورت واقعیتی درنظر گرفته شود.هدف٬شناختن اجزا نظام و سازوکار آن است اینکه یک نظام اقتصادی برای نیل به اهدافش چگونه عمل می‏کند و در مقایسه با سایر نظام‏ها تا چه حد توفیق داشته است.اما شناخت مبانی فکری نظام مورد توجه نمی‏باشد.نمونه این دیدگاه شنیستر و نوردیکه هستند که در کتاب «سیستمهای اقتصادی »تنها به توضیح نظامها‏های اقتصادی و عملکرد آنها پرداخته‏اند.
دومین دیدگاه به این شکل است که شناخت یک نظام اقتصادی را مستلزم شناخت مبانی فکری و ارزشی آن می‏داند٬زیرا نظام‏های اقتصادی در حقیقت با اصول و جهانبینی‏های متفاوت حاکم بر خود٬ساختارهای تصمیم‏گیری٬اطلاعاتی و انگیزشی متفاوتی را شکل می‏دهند و در صحنه عمل نیز از همدیگر متمایز می‏شوند.اما این مبانی فکری و اصول ارزشی نیز به عنوان یک واقعیت موجود نگریسته می‏شوند و اشکالات و کاستی‏های آن که در عملکرد و نظام اقتصادی و نتایج آن تاثیر می‏گذارد٬مورد توجه نیست.نمونه این دیدگاه هم ژوزف لاژوزی است که در کتاب «نظامهای اقتصادی» خود تا حدی مبانی فکری و ارزشی نظامهای اقتصادی را مورد توجه قرار داده است.
شناخت نظام‏های اقتصادی توسط دو دیدگاه فوق ٬که با جداسازی «باید» از هست صورت می‏گیرد برای نظام سرمایه‏داری خصوصا سرمایه‏داری لیبرال بسیار مناسب است.زیرا اقتصاد دانان سرمایه‏داری ٬وظیفه خود را شناخت «هست»های اقتصاد می‌دانند و با جدا کردن آن از «باید»ها از خود رفع مسولیت می‏کنند و مسولیت پیامدهای زیان بار نظام اقتصادی را بر گردن نمی‏گیرند.در مواردی هم که ایشان از پیامدهای منفی احساس خطر کنند در پی ریشه یابی و ارائه راه حل برمی‏آیند.
دیدگاه سوم آن است که علاوه بر شناخت عملکرد نظام اقتصادی و در قالب اصول فکری و ارزشی آن به عنوان واقعیت٬موضع‏گیری در برابر نارسایی‏ها و پیامدهای نامطلوب آن را وظیفه خود دانسته و برای رفع این مشکلات٬ارائه نظر یا پیشنهاد یک الگوی نظام اقتصادی را لازم می‏شمارد.نمونه این دیدگاه نیز اتا سیک با کتاب «نظامهای اقتصادی آیند» و شهید محمد باقر صدر با کتاب «اقتصاد ما» علاوه بر بررسی مکانیسم نظامهای اقتصادی سرمایه‏داری و سوسیالیستی و مبانی فکری آنها ٬ نظام اقتصادی پیشنهادی خود را نیز مطرح کرده‏اند.
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برده‌داری

برده‌داری

برده‌داری در بندگی بودن اختیاری و یا غیر اختیاری یک شخص در دست شخص دیگر است. نظام برده‌داری در مرحله تلاشی کمون اولیه و بر شالوده ازدیاد عدم تساوی اقتصادی که خود ثمره پیدایش مالکیت فردی بود، شکل گرفت. دولت برای نخستین بار در دوران بردگی پدید می‌شود. بردگی نخست در مصر باستان، در بابل، در آشور و در چین و هندوستان پدید گشت ولی در یونان و روم باستان به شکل کلاسیک خود تکامل حاصل کرد. در شرق و از آن جمله در ایران باستان بردگی بیشتر خصلت پدر شاهی و خانوادگی داشت. دو طبقه اصلی این صورت بندی اجتماعی ـ اقتصادی بردگان و برده داران بودند. طبقات میانه نظیر خرده‌مالکان و پیشه‌وران و عناصر وازده و بدون طبقه که از مالکین کوچک ورشکسته ولی غیر برده تشکیل می‌شدند نیز وجود داشتند.
شالوده مناسبات تولیدی در این دوران عبارتست از مالکیت برده دار بر وسائل تولید و بر برده. برده به عنوان شیء قابل خرید و فروش بود و برده دار صاحب جان برده نیز بود. برده داران به اقشار مختلف نظیر مالکان بزرگ زمین، صاحبان کارگاه‌ها و سوداگران می‌گفتند. در شرایط کار عده عظیم بردگان وارزانی بی نهایت آن‌ها، علی رغم وسائل بسیار ابتدایی، اضافه محصولی به دست می‌آمد که خود امکان نسبتاً بیشتری (نسبت به کمون اولیه) برای رشد وسائل تولید و پیدایش علوم و هنر فراهم می‌ساخت. ولی پس از رشد معین که خود قرن‌ها به طول انجامید نیروهای تولیدی دیگر در چارچوب روابط تولیدی بردگی نمی‌توانست تکامل یابد. بر اثر تشدید تضادهای طبقاتی که قیام‌های بزرگ بردگان نمونه آنست شالوده برده داری متزلزل شد. به جای دوران برده داری صورت بندی اجتماعی اقتصادی دیگر که آن هم بر شالوده استثمار و استعمار بود دوران فئودالیسم ـ مستقر شد که به نوبه خود و به نسبت دوران قبل مترقی تر بود و میدان وسیع تری برای رشد نیروهای تولیدی پدیدار شد. اگر چه صورت بندی اجتماعی ـ اقتصادی بردگی به مثابه یک مرحله تاریخی تکامل اجتماعی از بین رفت ولی وجود برده به شکل‌های مختلف در دوران فئودالیسم حتی تا زمان ما نیز باقی ماند. مثلاً تا یکصد سال پیش در ایالات متحده آمریکا و یا در برخی سرزمین‌های مستعمره تا قرن بیستم.

در ادیان ابراهیمی و به ویژه در سه دین آخر یعنی( یهودیت، مسیحیت و اسلام) برده داری وجود داشته است. و عالمان دینی با آیاتی از کتاب مقدس و قرآن نفس وجودی آن را توجیح کرده اند. یکی از اسامی خداوند رب است که در مقابل عبد یا بنده قرار دارد، دو نوع بندگی وجود دارد یکی بندگی برده ای برای صاحب خود و دیگری بندگی برای پروردگاری که در جایگاه ارباب آسمانی قرار داشته و به اعتقاد این ادیان سزاوار اطاعت مطلق است و این کیفیت با اندک تغییراتی در ادیان مذکور وجود داشته است، در اسلام برای برده زن کنیز و برای برده مرد غلام اطلاق می شود، برده به مثابه کالایی که حقوق انسانی ندارد قابل خرید و فروش است، یک ارباب می تواند کنیز خود را در اختیار مرد دیگری بگذارد تا آن مرد از وی کام جنسی برگیرد، بردگانی که از اربابان زمینی خود می گریزند همواره در احادیث از قول پیامبر مکرم اسلام مطرود هستند. مسلمانان به استناد صریح آیه 24 سوره نساء و آیات دیگر قرآن در جنگ با کفار حق و اجازه آن را از الله دارند که زنان کفار را به اسارت و به بردگی (کنیزی) برگیرند. پیامبر اکرم نیز با عمل به این آیه قرآنی در جنگها و غزوات (جنگهایی که خود پیامبر در آنها شرکت داشتند)زنانی را به کنیزی و همسری در اختیار گرفتند. ریحانه یکی از آن زنان پیامبر بود که در جنگ با بنی قریضه شوهر، برادر و پدر خود را مسلمانان کشته بودند و پیامبر اسلام او را برای همسری در اختیار گرفت، سفیه نیز از دیگر زنان پیامبر اکرم بود که در غزوه خیبر به غنیمت مسلمانان درآمده بود.
۱-صفیه دختر حیی بن اخطب زن کنانه بن ربیعه بود که در جریان جنگ با یهودیان خیبر توسط ‍‍مسلمانان به اسارت درآمد و به کنیزی محمد درآمد. شوی او به دلیل اینکه جایگاه گنج پنهان قبیله ر ا بازگو نمی‌کرد از سوی علی بن ابوطالب مورد بازجویی قرار گرفت و سپس با نشان‌دادن محل نگهداری گنج توسط محمد بن سلمه سر بریده شد.[۱][۲][۳]
۲-ریحانه دختر عمرو بن جنانه از طایفه بنی عمرو بن قریظه بود که در ماجرای حمله به بنی قریظه از سوی محمد به کنیزی درآمد و در آغاز اسلام را نپذیرفت و یهودی ماند. سپس با کناره‌گیری محمد از وی به اسلام گروید و تا پایان عمر نزد او ماند.[۴]

پانویس



  1. منتهی الآمال قمی جلد ۱، صفحه ۸۳
  2. تاریخ طبری، صفحه ۱۸۲۵-۱۸۳۴
  3. قضاوت عبدالرحمان، برگ ۹۸و۱۳۸-عایشه بعد از پیغمبر، برگ ۲۰۸
  4. تاریخ طبری، صفحه ۱۰۹۱-۱۰۹۲
‎‎
منابع


  • آشوری، داریوش. دانشنامه سیاسی (فرهنگ واصطلاحات و مکتب‌های سیاسی).تهران: انتشارات مروارید.
  • دیویس برایون، برده داری و تجارت برده،
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فئودالیسم

فئودالیسم

فرماسیون فئودالیسم فرماسیونی اجتماعی- اقتصادی است که در نتیجه فروپاشی جامعه برده داری یا در نتیجه فروپاشی کمون اولیه به وجود آمده و علیرغم تنوع راه‌های رسیدن بدان، تقریباً در کلیه سرزمین‌های جهان، البته در هر جا با ویژگی‌های مشخص خود وجود داشته‌است. در اروپای غربی این نظام از قرن ۵ تا قرون ۱۷ و ۱۸ و در روسیه و شرق اروپا از قرن ۹ میلادی تا نیمه دوم قرن ۱۹ را در بر می‌گیرد. در نتیجه تلاشی جامعه فئودالی جامعه سرمایه داری به وجود می‌آید.
در قرون وسطا

یکی از مهم ترین ویژگی های تمدّن قرون وسطا، فئودالیسم بود. فئودالیسم، یا نظام فئودالی، ساختار اقتصادی و سیاسی این دوره بود.
نظام فئودالی طرح ریزی نشده بود، بلکه در واکنش به آشفتگی اجتماعی پیامد سقوط امپراتوری روم نشو و نما و گسترش یافت. این نظام نظم تازه‌ای برقرار کرد و زنجیرهٔ فرمان روایی تازه‌ای را به وجود آورد که جای گزین زنجیره‌ای شد که از امپراتور و سنا تا ایالت، شهر و شهرک تداوم داشت.
در نظام فئودالی، دو نجیب زاده با هم قول و قراری می گذاشتند. یکی، خادم که به انجام پاره‌ای وظایف متعهد می‌شد که مهم ترین آن ها خدمت نظامی بود. نجیب زادهٔ دیگر که ارباب یا سالار(لرد) نامیده می‌شد، در عوض این خدمات از خادم(واسال) حمایت می‌کرد و نیازهای اساسی او نظیر خوراک و پوشاک را تأمین می نمود. تعهدی که خادم می‌داد به صورت سوگند وفاداری بود.
وفاداری برای خادم یک تیول به همراه می‌آورد که اصطلاح فئودال از آن ریشه می‌گیرد. تیول بخششی بود که امتیازات معینی را به واسال می‌داد. ممکن بود حقّ استفاده از یک دارایی خاص ارباب به واسال واگذار شود که می‌توانست هرچیزی از یک قلعه تا کل یک ایالت باشد.
با این حال، تیول ها لزوماٌ با ملک و دارایی ارتباطی نداشتند و تیول یک خادم ممکن بود مجوز جمع آوری مالیات ها، ضرب سکّه و یا تعیین و وصول جریمه‌ها باشد.
غالباً ارباب ها به خادم ها علاوه بر تیول، مصونیت نیز می بخشیدند که به ایشان اجازه می‌داد قوانین خود را وضع کنند و دادگاه‌های خود را به راه بیاندازند. تیول و مصونیت معمولا در ازای این داده می‌شد که واسال خادم تعداد معینی سرباز در اختیار سپاه اربابش قرار دهد.
در ابتدا دورهٔ فئودالیسم تیول ها موروثی نبودند، اما در اواخر دورهٔ فئودالیسم معمولا تیول به واراثت می‌رسید. وارث واسال می بایست شکلی از مالیات بر ارث را که عوض نامیده می‌شد به اربابش می‌پرداخت. این عوض ممکن بود به میزان درآمد یکسالهٔ آن تیول باشد. در مورد واسال هایی که بدون وارث از دنیا می‌رفتند، ارباب هرطور که شایسته می‌دانست در مورد تیول آن ها تصمیم می‌گرفت.
واسال بودن افتخار بود و این مقام به آسانی به کسی داده نمی‌شد. در واقع،تنها اعضای طبقهٔ فرادست اجازه داشتند واسال شوند. از این رو، اشرافی چون دوک ها و شوالیه‌ها اجازه داشتند سوگند وفاداری یاد کنند، اما دهقانان به این کار مجاز نبودند. مقام های عالی رتبهٔ کلیسای کاتولیک روم نیز می‌توانستند واسال شوند که شامل سراسقف ها، اسقف ها و راهبان بلندمرتبه می‌شد. اینان وظایف فئودالی خدمت نظامی و مدیریت کشاورزی را نیز در بعضی موارد عهده دار می‌شدند.
هیچ کس دیگری از جمله کشیشان دون پایه، نمی‌توانستند واسال شوند و حتی در میان طبقه فرادست همه واسال نبودند اگر چه اکثر ایشان واسال بودند.
در نظام فئودالی هم ارباب و هم واسال حقوق و وظایفی داشتند. ارباب متعهد می‌شد از واسال خود و تیول او محافظت کند و برای این منظور در صورت لزوم به جنگ برود. ارباب همچنین متعهد می‌شد که مواظب باشد در صورتی که یک واسال به شکستن سوگند خود و یا هر جرم دیگری متهم شد، این فرصت را داشته باشد که در برابر همتایان خویش از خود دفاع کند. در عوض واسال نیز متعهد می‌شد که در خصوص مسائل نظامی و سیاسی هم به ارباب و هم دیگر واسال های ارباب مشاوره بدهد. واسال همچنین قول می‌داد که به اربابش، به ویژه در امور نظامی، یاری رساند.
بنابراین، اگر اربابش فرمان می‌داد، وسال می بایست، مجهز به ساز و برگ و زره کامل، به جنگ برود. با این حال، برای این که جنگ برا ی واسال بیش از حد وقت گیر و پرهزینه نشود ، این خدمت نظامی به چهل روز در سال محدود می‌شد.
ارباب می‌توانست از واسال خود تقاضای پول هم بکند. مواقع اضطراری، جنگ های طولانی، یا رخدادهای مهم ، نظیر ازدواج بزرگ ترین دختر ارباب یا شوالیه شدن بزرگ ترین پسر او، مستلزم چنین کمک های مالی بود.
پیمان فئودالی معمولا برای تمام عمر بود اگر چه در صورتی که واسال به وظایفش عمل نمی‌کرد، پیمان بین او و اربابش می گسست. در آن صورت ارباب وسال را از تیولش خلع ید می‌کرد واعلام می‌داشت که واسال باشد همهٔ آن زمینی را که از او به تیول گرفته بازگرداند.
واسالی که پیمان فئودالی او گسسته می‌شد، روزگار سختی پیدا می‌کرد. برای واسال ها غیرقانونی بود که اربابشان را ترک گویند مگر در موارد نقض شدید پیمان وفاداری مانند تلاش ارباب برای کشتن واسال
اکثر نجبا هم ارباب بودند و هم واسال. واسال ها غالبا دارای املاک تا اندازه‌ای بزرگ معمولا واسال های دیگری را به خدمت می‌گرفتند. این کار غالبا با علاقه و تمایل ارباب خود آن ها انجام می‌شد، چون بدین ترتیب آن ها می‌توانستند تعداد بیشتری جنگ جو در خدمت خود بگیرند.
به لحاظ نظری، سلسله مراتب فئودالی، یعنی رده بندی اربابان و واسال ها، به شکل یک هرم در می‌آمد که پادشاه در راس آن بود. در ردهٔ بعد از پادشاه واسال های شخصی او بودند، که خودشان اربابان واسال های زیردستشان بودند. این هرم به پایین ادامه می‌یافت تا واسال های بدون واسال می‌رسید.
اما در عمل، نظام فئودالی هیچ گاه چنین منظم نبود. اولا نظم و ترتیب هرمی ایجاب می‌کند که هر چه نجیب زاده‌ای در سلسه مراتب فئودالی جایگاه بالاتری داشته باشد، از قدرت بیشتری نیز برخوردار باشد. اما واقعیت این بود که واسال ها غالبا قدرتمندتر از اربابانشان بودند. در واقع، اصلا نامعمول نبود که واسال یک پادشاه بیشتر از خود او قدرت داشته باشد.
با رشد فئودالیسم، برخی واسال ها به بیش از یک ارباب سوگند وفاداری یاد می‌کردند، چون می خواستند از بیش تر از یک تیول در آمد داشته باشند. نتیجه این بود که این نجبا در سلسله مراتب فئودالی در یک زمان سطوح مختلفی را اشغال می‌کردند.
این سوگندهای چندجانبه به سردرگمی زیادی منجز می‌شد، به ویژه هنگامی که چندین ارباب به کمک یک واسال نیاز پیدا می‌کردند. برای روشن شدن این که کدام سوگند وفاداری مقدم است ی ارباب، لیج یا ارباب اصلی واسال می‌شد که او را فرمانروا می‌گفتند. فرمانروا شخصی بود که واسال نخست به او سوگند وفاداری یاد کرده بود و بنابراین مقدم بر ارباب بود.
اصلاحات فئودالی همه برای سامان بخشیدن به وفاداری ها شکل گرفت اما هیچ یک کارایی و موفقیت نداشت. سرانجام بسیاری از نجبا دریافتند که اگر سرباز کافی در اختیار داشته باشند لازم نیست نگران سوگند های وفاداری باشند.
در عوض می‌توانستند به جنگ دیگر اشراف یا نجبا بروند و املاکی را که می خواهند متصرف شوند . هیچ سنت و قانون و دادگاهی توانایی پایان بخشیدن به این جنگ های خصوصی را نداشت . این جنگ ها باعث زیاده روی در نیرو، زمان و منابع زیاد مادی در قرون وسطا شد.


منابع


  • آشوری، داریوش. دانشنامه سیاسی (فرهنگ واصطلاحات و مکتب‌های سیاسی).تهران: انتشارات مروارید.
  • فئودالیسم۱
  • فئودالیسم۲
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرمایه داری

سرمایه داری

سرمایه داری یک نظام اقتصادی است که در ان مالکیت ثروت و ابزار تولید ثروت در دست افراد است نه در دست دولت. در این نظام زمین، نیروی انسانی و سرمایه توسط افراد جامعه به صورت انفرادی یا شراکتی مورد داد و ستد و مالکیت قرار می‌گیرد و سرمایه گزاری، تولید، توزیع، درامد، قیمت گذاری و عرضه مواد و خدمات توسط تصمیم گیری های شخصی در یک اقتصاد بازاری تعیین می‌شود. مشخصه بارز سرمایه داری این است که هر فرد مالک نتیجه زحمت خود است و می‌تواند انرا به کارفرماها بفروشد.

پیشینه تاریخی اقتصاد سرمایه داری عملا بین قرون 16 و 19 میلادی در انگلیس به تدریج رسمی شد. با وجود اینکه برخی ویژگیهای این نظام در دوران خیلی گذشته نیز دیده می‌شود، شکل های ابتدایی سرمایه داری تجاری (merchant capitalism) در اواخر قرون وسطی شکوفا شد. سرمایه داری از پایان دوره فئودالیسم در دنیای غرب نظام غالب بوده است. به تدریج این نظام از انگلیس به سراسر اروپا گسترش یافته مرز های سیاسی و فرهنگی را در نوردید. در قرون 19 و 20 میلادی سرمایه داری ابزار غالب، ولی نه انحصاری، صنعتی شدن را در دنیا فراهم اورده است.
حامیان و منتقدین

حامیان

بسیاری از نظریه پردازان و سیاست مداران در، غالبا، کشور های دارای نظام سرمایه داری، بر توانایی این نظام در رشد اقتصادی، که از طریق شاخص هایی مانند تولید ناخالص داخلی، سطح رفاه زندگی و درجه به کار گیری ظرفیت ها اندازه گیری می‌شود، تاکید دارند. برای نمونه آدام اسمیت برای دفاع از اینکه باید اجازه داد بازار آزاد تولید، قیمت گذاری و تخصیص منابع را کنترل کند، از این استدلال استفاده کرد. آمار نشان می‌دهد از آغاز سرمایه داری، سرانه تولید ناخالص داخلی شتاب نمایی را نشان می‌دهد.
منتقدین

منتقدین اصلی سرمایه داری شامل سوسیالیست ها (از جمله کارل مارکس، فردریک انگلس، ولادیمیر لنین، مائو تسه‌تونگ، فیدل کاسترو) و آنارشیست ها (مانند بنجامبن تاکر، نوام چامسکی) می‌شود. برخی ادیان نیز با قسمت هایی از این نظام مخالفند. مثلا ادیان یهودی، مسیحی و اسلام، نرخ بهره را حرام می‌دانند. برخی از انتقاداتی که به این نظام می‌شود عبارتند از:

  • توزیع ناکارامد و ناعادلانه پول و قدرت
  • گرایش به انحصارطلبی بازار
  • امپریالیسم و شکل های مختلف استثمار فرهنگی و اقتصادی
  • پدیده‌هایی مانند از خود بیگانگی فرهنگی، نابرابری، بیکاری و بی ثباتی اقتصادی
منتقدین براین باورند که ترکیب تجارت آزاد و دارایی های خصوصی سرمایه داران ذاتا منجر به ساختارهای انحصارطلب می‌شود. ایده اقتصاد سیاسی باعث شده برخی از منتقدین نظام سرمایه داری را نه تنها مسئول استثمار اقتصادی بلکه مسئول جنگ های امپریالیستی، استعمارگرایانه و ضد انقلابی، همچنین سرکوب کارگران، اتحادیه‌های صنفی ونسل کشی نیز بدانند.
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امپریالیسم

امپریالیسم

اَمپـِریالیسم (به انگلیسی: Imperialism) طرفداری از حکومت امپراتوری. سیاستی که مرام وی بسط نفوذ و قدرت کشور خویش بر کشورهای دیگر است.[۱] رژیمی که بر اثر از میان رفتن خرده‌سرمایه‌داری داخلی و پدید آمدن تراست‌ها و کارتل‌ها دچار تورم تولید و کمبود مواد خام شود و برای به‌دست آوردن مستعمره و بازار به دیگران تجاوز کند. این مرحله از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن حاضر آغاز می‌شود. تدوین تئوری مربوط به امپریالیسم و تجزیه و تحلیل پنج وجه مشخصه اساسی آن می‌گوید:

  1. تمركز و تراكم تولید و سرمایه موجب ایجاد انحصارها (مونوپول‌ها) شد. انحصارها دراین مرحله نقش قاطع را در حیات اقتصادی بازی می‌كنند.
  2. تركیب سرمایه بانكی و سرمایه صنعتی به پیدایش سرمایه مالی و الیگارشی مالی منجر گردید.
  3. صدور سرمایه به جای صدور كالا اهمیت ویژه‌ای كسب می‌كند.
  4. ایجاد اتحادیه‌ها و كنسول‌های انحصاری سرمایه‌داران، این اتحادیه‌ها به صورت كارتل‏ها، تراست‏ها و كنسرسیومها جهان را از نظر اقتصادی بین خود تقسیم می‌كنند.
  5. پایان تقسیم منطقه‌های سرزمین‌های جهان بین بزرگ ترین و ثروتمندترین دولت سرمایه‌داری و آغاز تجدید تقسیم آن‌ها.
اساس اقتصادی و خصلت ویژه امپریالیسم عبارتست از تسلط انحصارها، انحصارها در رشته‌های مختلف كاملاً و همه جانبه اقتصاد و سیاست بزرگ ترین كشورهای سرمایه داری را در حیطه اقتدار و زیر سیطره خود می‌گیرند و رقابت آزاد از بین می‌رود. سلطه انحصارها در حیات اقتصادی با نفوذ و قدرت روز افزون آن‌ها در زمینه سیاسی همراه است كه دستگاه دولتی را زیر فرمان خود می‌كشند و تحت الشعاع منافع خود می‌سازند. در این مرحله سرمایه داری، انحصارها امپراتوران قدر قدرتی در همه شئون هستند. خود لغت امپریالیسم نیز از ریشه لاتینی ایمپریو (imperiu) به معنای امپراتوری مشتق می‌شود. در این مرحله اشاعه كم و بیش دوران سرمایه داری در سراسر كره زمین جای خود را به تكامل جهشی و فلاكت آور داد. این امر موجب شدت وحدت بی سابقه كلیه تضادهای سرمایه داری یعنی تضادهای اقتصادی، سیاسی، طبقاتی و ملی گردید. مبارزه دول امپریالیستی بر سربازار فروش و عرصه‌های سرمایه گذاری و بدست آوردن مواد خام و نیروی كار ارزان و احراز تسلط جهانی، حدت بی سابقه‌ای یافت كه در دوران تسلط بلامنازع امپریالیسم، امپریالیسم ناگزیر كار را به جنگ‌های ویرانی آور می‌كشاند.
امپریالیسم در عین حال مرحله تلاشی سرمایه داری، مرحله پوسیدگی و احتضار آنست. در این مرحله در مجموع سیستم جهانی سرمایه داری، شرایط برای انقلاب اجتماعی نضج پیدا می‌كند. تضاد بین دول امپریالیستی و كشورهای وابسته و مستعمره، تضاد بین خود دول امپریالیستی هرچه بیشتر شدیدتر می‌شود. واضح است كه تشدید تضادها و پوسیدگی ماهوی امپریالیسم به معنای ركود و جمود مطلق سرمایه داری نیست.
تضادهای امپریالیسم موجب تسریع پروسه تبدیل سرمایه داری انحصاری به سرمایه داری انحصاری دولتی گردیده است. این شكل در حالی كه سلطه انحصارها را بر زندگی مردم تقویت می‌كند نیروی انحصارها را با نیروی دولت در دستگاه واحدی متحد می‌سازد تا حداكثر سود برای بورژوازی تامین شود و نظام سرمایه داری حفظ گردد. ولی نه این شكل نه نظامی كردن حیات اجتماعی و اقتصادی كشور و نه انتگراسیون (یعنی در هم آمیختگی و ادغام و تشكیل سازمان‌های جدید مافوق ملی، سیاسی و اقتصادی به منظور پیوستگی دول و انحصارات سرمایه داری) نمی‌تواند پایه‌های سرمایه‌داری را نجات دهد. رشد تولید در برخی كشورهای سرمایه‌داری هرگز نتوانسته است جلوی حدت یافتن تضادهای ملی و بین‌المللی سرمایه‌داری را بگیرد.
در حالی كه سود و مافوق انحصارها افزایش می‌یابد، اتوماسیون (استفاده از وسایل خودكار در تولید) در شرایط سرمایه‌داری مصائب جدیدی برای زحمتكشان به بار می‌آورد.
سلطه انحصارها نه فقط علیه كارگران و دهقانان و دیگر زحمتكشان متوجه است بلكه بر منافع قشرهای بورژوازی كوچك و متوسط زیان وارد می‌سازد. واقعیات پوچ بودن تئوری‌هایی نظیر سرمایه‌داری خلقی و دولت بهروزی همگانی را ثابت كرده است.
وجدان بشریت و خرد وی نمی‌تواند با بزهكاری‌های امپریالیسم آشتی كند. گناه دو جنگ جهانی كه در آن‌ها ده‌ها میلیون انسان به هلاكت رسیدند بر عهده امپریالیسم است. امپریالیسم ماشین جنگی بی سابقه‌ای ساخته كه منابع عظیم انسانی و مادی را می‌بلعد، با تازاندن مسابقات تسلیحاتی برای ده‌ها سال آینده برنامه‌های تولید تسلیحات نوینی را تدوین می‌كند، حامل خطر جنگ جهانی هسته‌ای است كه در صورت انفجار در آتش آن صدها میلیون انسان نابود و كشورهایی به كلی منهدم خواهند شد.
فاشیسم این رژیم ترور سیاسی و اردوگاه‌های مرگ، مولود امپریالیسم به سود امپریالیسم هر جا كه بتواند بر حقوق و آزادی‌های دموكراتیك یورش می‌برد، شایستگی انسان را لگد مال می‌كند، نژاد پرستی می‌پروراند.
امپریالیسم مسئول محرومیت‌ها و مصائب صدها میلیون انسان است، مسبب اصلی پیدایش این وضع است كه توده‌های عظیمی در كشورهای آسیا و آفریقا و آمریكای لاتین مجبورند در شرایط فقر، بیماری، بیسوادی، مناسبات اجتماعی عهد عتیق زیست كنند و توده‌های عظیمی به مرگ تدریجی و نابودی محكوم شوند.
سیر تكامل اجتماعی نشان می‌دهد كه امپریالیسم با منافع حیاتی زحمتكشان یدی و فكری، اقشار اجتماعی گوناگون، ملتها و كشورها برخورد می‌یابد. علیه امپریالیسم توده‌های همواره عظیم تر و جنبش‌های اجتماعی، یک‌جا به مبارزه بر می‌خیزند.
نابودی امپریالیسم در سراسر جهان هم زمان انجام نمی‌گیرد. ناموزونی تكامل اقتصادی و سیاسی كشورهای سرمایه‌داری در دوران امپریالیسم موجب می‌شود كه نابودی در كشورهای مختلف در زمان‌های مختلف صورت گیرد.


پانویس

^ فرهنگ فارسی معین.


  • منبع:

 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
استعمار

استعمار

اِستِعمار واژه‌ایست عربی و در بُن به معنای آبادی خواستن است. ولی امروزه استعمار معنای نفوذ و دخالت کشورهای زورمند در کشورهای ناتوان به بهانه آبادی و سازندگی است.ولی معمولاً استعمار در جستجوی به تاراج بردن دارایی کشورهای دیگر بوده است. استعمار عبارت است از سیاست دول امپریالیستی که هدفش برده کردن و بهره کشی از خلق های کشورهای دیگر، خلق های کشورهای از نظر اقتصادی کم رشد است. دول امپریالیستی برای تحکیم سیطره خویش مانع تکامل فنی و اقتصادی و فرهنگی این کشورها می‌شوند. البته در قرون گذشته یعنی قبل از پیدایش امپریالیسم نیز استعمار سرزمین های غیر وجود داشته ولی ما در تعریف خود به استعمار در قرن بیستم توجه کرده ایم که خود به شکل تقسیم سرزمین های جهان و ایجاد امپراتوری های مستعمراتی یکی از وجوه مشخصه دوران امپریالیستی است.
مستعمره: یعنی سرزمینی فاقد استقلال سیاسی و اقتصادی که کاملاً درهمه شئون تابع دولت امپریالیستی استیلاگر است. این دولت و انحصارات امپریالیستی آن از مستعمره به عنوان مواد خام و نیروی کار ارزان بازار فروش کالاها و عرصه سرمایه گذاری های پرسود و همچنین به مثابه پایگاه‌های نظامی و سوق الجیشی استفاده می‌کنند.
سیستم مستعمراتی امپریالیستی چیست؟ در کنار مستعمرات، کشورهای نیمه مستعمره و وابسته نیز وجود دارد که در شئون مختلف سیاسی یا اقتصادی دارای وابستگی ها و تابعیت های کم و یا زیاد نسبت به دول امپریالیستی هستند. عبارت «سیستم مستعمراتی امپریالیسم» یعنی مجموعه همه مستعمرات، نیمه مستعمره‌ها و ممالک وابسته که توسط امپریالیست ها مورد بهره کشی قرار گرفته و تحت سلطه آنان قرار دارند. این سیستم در مرحله انحصاری سرمایه داری به وجود آمد. در آغاز قرن کنونی چند کشور بزرگ امپریالیستی با توسل به نیروی ارتش و واحدهای مستعمراتی و لژیون های خارجی، تقسیم سرزمین های جهان را بین خود پایان داده بودند و از آن پس بارها برای تقسیم مجدد جهان و تسخیر مستعمرات جدید با یکدیگر به جنگ و ستیز برخاستند. سرمایه داری به یک سیستم جهانی ستم استعماری و تسلط مالی بر اکثریت عظیم مردم جهان توسط مشتی کشورهای به اصطلاح جلو افتاده مبدل شد.
متروپل: یعنی کشور امپریالیستی صاحب مستعمره، انحصارات بزرگ کشور متروپل با نیروی عظیم مالی و صنعتی خود سد کلانی به حساب غارت و بهره کشی از مستعمرات به دست می‌آورند. به علت بازوی کار ارزان، کثرت منابع طبیعی و ارزانی موادخام، سرمایه گذاری متروپل در مستعمره سودهای افسانه‌ای به بار می‌آورد. هم زمان با غارت آشکار مردم این سرزمین ها و ثروت های ملی آنان، کشور مستعمره به زایده کشاورزی و مولد مواد خام متروپل مبدل می‌شود .
عقب ماندگی اقتصادی یکی از شوم ترین و سنگین ترین نتایج سلطه استعماری است. انحصارات متروپل مانع تکامل صنایع و به ویژه ایجاد صنایع سنگین، مانع رشد تکنیک و هم زمان با آن مانع تقویت کادرهای ملی می‌شوند. اقتصاد برخی از این سرزمین ها را به اقتصاد مونو کولتریر «یک محصولی» مثل نفت یا نیشکر یا قهوه یا مس مبدل می‌کنند که تمام سر رشته آن هم در دست انحصارات امپریالیستی است. این امر خود بعداً دشواری های عظیم در راه ایجاد یک اقتصاد ملی متوازن و همه جانبه به بار می‌آورد. مبادله نا برابر وجه مشخصه تجارت بین متروپل و مستعمره، یکی دیگر از منابع سود کلان انحصارات است. استعمار در دوران کلاسیک خود همواره حامی و پشتیبان مرتجع ترین قشرهای محلی بوده، اشکال فئودالی و ما قبل فئودالی را همچنان پا برجا نگهداشته به کمک آن ، اقتصاد را به عقب ماندگی و زحمتکشان را به فقر و گرسنگی محکوم می‌کرده است. عقب ماندگی اقتصادی محصول غارت و سلطه انحصارات امپریالیستی و نتیجه سیاست استعماری دول امپریالیستی است نه ثمره مناسبات اقتصادی معمولی بین کشورهای فقیر و کشورهای غنی به طور اعم.
مبارزه علیه استعمار و فروریختن سیستم مستعمراتی: علیه سلطه استعماری، علیه این غارت و سیطره سیاسی و اقتصادی خلق های کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره به پا خواسته و مبارزه شدیدی را برای آزادی ملی و استقلال آغاز کردند. نهضت استقلال طلبی پس از انقلاب اکتبر وارد مرحله نوین و پرتوانی شد و پس از جنگ جهانی دوم به دوران عالی تری گام گذاشت. موج نیرومند نهضت های رهایی بخش ملی طومار سیستم جهانی استعماری را در هم پیچید.
انقلاب های خروشان ملی ارکان امپریالیسم را به لرزه در می‌آورد. لبه تیز این یورش جهانی متوجه آمریکاست که به مدافع اساسی سیستم بهره کشی استعماری بدل شده است. در نتیجه این نبرد به جای مستعمرات سابق در کشورهای نیمه مستعمره بیش از پیش کشورهای مستقل و نوبنیاد پدید گشته و پدید می‌گردد.
ولی این مبارزه هنوز به پایان نرسیده است. مللی که در حال گسستن زنجیرهای استعماری هستند به مراحل مختلفی از رهایی رسیده اند. بسیاری از آن ها دولت های ملی تشکیل داده اند ولی همچنان برای تقویت استقلال سیاسی خویش می کوشند و برای احراز استقلال اقتصادی راهی دراز در پیش دارند. ملل کشورهایی که ظاهر مستقل ولی عملاً در قید وابستگی سیاسی و اقتصادی انحصارهای بیگانه هستند برای مبارزه علیه امپریالیسم و رژیم هاي ارتجاعی و استبدادی بپا می خیزند. نهضت آزادی بخش ملی در کنار جنبش کارگری کشورهای پیش افتاده به یکی از عوامل عمده ضد امپریالیستی عصر ما بدل شده است. در مقابل این موج عظیم، استعمار به روش های نوین بهره کشی متوسل شده اند که مجموعه آن را استعمار نوین می نامند.
اولین کشورهای استعمار گر


  • اسپانیا و پرتغال
  • هلند
  • انگلیس
  • فرانسه
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سوسیالیسم

سوسیالیسم

سوسیالیسم (به انگلیسی: Socialism) اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی می‌کوشد، جامعه‌ای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته‌باشند.[۱] هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و اداره صنایع توسط شوراهای کارگری، یا غیر مستقیم باشد، از طریق مالکیت و اداره دولتی صنایع.

پیشینه

اگر چه اندیشه‌های مبتنی بر لغو مالکیت خصوصی پیشینه زیادی در تاریخ دارد ولی جنبش سوسیالیستی بیشتر پس از شکل‌گیری جنبش کارگری در قرن نوزدهم میلادی اهمیت سیاسی پیدا کرد. در آن قرن حزب‌های گوناگون که خود را سوسیالیست، سوسیال دموکرات و کمونیست می‌نامیدند با هدف لغو مالکیت خصوصی در اروپا و آمریکا شکل گرفت.
اما برخلاف تعریف رایج در سطح جهانی از سوسیالیسم، لغو مالکیت خصوصی به خودی خود نمی‌تواند توضیح کاملی را در مود سوسیالیم بدست دهد. لنین در دولت و انقلاب می‌نویسد استراتژِی کمونیسم لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید والغای کار مزدی است.کمونیسم جامعه ایست که در آن هر کس بر طبق استعدادهایش کار می‌کند و بر اساس نیازش از مواهب آن بهره مند می‌شود. دست یافتن به چنین نظامی ملزومات خاص خود را داراست. از جمله می‌توان مرحله انتقالی یا فاز پایینی را نام برد شرط دست یافتن به چنین نظامی بسط آگاهی طبقاتی و سازمانیابی کارگران حول منافع طبقاتی مشترک خویش است که خود به نبرد طبقاتی سرنوشت سازی تبدیل می‌شود در این نبرد پرولتاریا سرانجام به پیروزی دست می‌یابد و بساط دنیای کهن جور و ستم روبیده می‌شود. در این هنگام دولت سرمایه داران سرگون شده و به جای آن دولت سوسیالیستی یا حکومت کارگری بر مسند قدرت می‌ایستد. وظیفه این دولت دفاع از دست‌آوردهای اقتصادی -سیاسی کارگران و سرکوب توطئه گری هاو سنگ اندازی طبقه بورژوازی و هدایت جامعه بسوی جامعه‌ای بدون طبقه‌است.در این مرحله طبقات هنوز ملغی نشده‌اند.ظرورت وجودی دولت وجود دارد.اما سوسیالیسم دوره گذار بسوی زوال هر گونه دولتی است. دوره گذار لغو طبقات اجتماعی است. در واقع سوسیالیسم حکومت کارگری است.

پیروزی شاخه بلشویک حزب سوسیال دموکرات روسیه در انقلاب اکتبر روسیه موجب انشعابی بزرگ در جنبش سوسیالیستی جهان شد و حزب‌هایی که با روش بلشویک‌ها موافق نبودند (اغلب با نام حزب سوسیال دموکرات) مدافع حقوق کارگران شدند.
برگزاری تظاهرات و راهپیمایی اول ماه مه در دفاع از حقوق کارگران از فعالیت‌های همیشگی حزب‌های سوسیالیست در بیشتر کشورهای جهان است.
در سدهٔ بیستم حزب‌های سوسیالیست یا سوسیال دموکرات (با برنامه‌هایی که به درجات مختلف سوسیالیستی است) در بسیاری از کشورهای اروپایی به قدرت رسیدند.
گفتارها در مورد سوسیالیسم

ادوارد برنشتاین

ادوارد برنشتاین, متفکر سوسیال‌دموکرات و از رهبران بزرگ سوسیال دموکراسی در آلمان: «سوسیالیسم چیزی نیست جز اِعمال اصل دموکراسی در اقتصاد».
جُستارهای وابسته


منابع


  • فشارکی‌زاده، حسن، سوسیالیسم برای قرن بیست و یکم، تهران، قدیس‏‫، ۱۳۸۶.
  • ی‍وس‍ف‍ی‍ه‌، ول‍ی‌ال‍ل‍ه‌، س‍وس‍ی‍ال‍ی‍س‍م‌ ان‍ق‍لاب‍ی‌ اس‍لام‌، ج‍م‍ع‍ی‍ت‌ س‍وس‍ی‍ال‍ی‍س‍م‌ اس‍لام‍ی‌ ای‍ران‌، ۱۳۵۸.
  • ان‍گ‍ل‍س‌، ف‍ری‍دری‍ش‌، س‍وس‍ی‍ال‍ی‍س‍م‌ ت‍خ‍ی‍ل‍ی‌ و س‍وس‍ی‍ال‍ی‍س‍م‌ ع‍ل‍م‍ی، ت‍ه‍ران‌، روش‍ن‍گ‍ران‌ و م‍طال‍ع‍ات‌ زن‍ان‌، ۱۳۸۴.


  1. The knowledgebook: everything you need to know to get by in the ۲۱st Century. ۲۰۰۹. Washington, D.C.: National Geographic.
 

Similar threads

بالا