می خواهید در آینده چه کاره شوید؟

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
من یک معلم ادبیات هستم


من هم مثل تمام معلم های قدیمی به شاگردانم موضوع انشایی دادم

با این موضوع که : می خواهید در آینده چه کاره شوید؟​

با این هدف که بدانم​

با گذشت نسل نگرش ها انسان به زندگی چگونه فرق کرده است​

و شاگردان نسل جدید این انشا را چگونه می نویسند؟​

و مثل گذشته با انشاهای مختلفی روبه رو شدم​

معلم، مدیر، مهندس معدن، مهندس هوا و فضا و...​

ولی تکان دهنده ترین موضوع انشا مربوط به یکی از شاگردانم بود​

با این تیتر که: می خواهم در آینده فاحشه شوم​

برای من خیلی جالب بود​

که یک دختر 10 ساله​

چرا چنین شغلی را برای آینده انتخاب کرده است​

و اصلا ً چه درکی از معنی آن دارد​

و از آنجایی که می دانم برای شما هم جالب است​

تصمیم به نوشتن این انشا برا ی شما هم گرفتم​

به این امید که عبرتی باشد برای خوانندۀ عزیز​

متن انشا این بود​



من تا چند سال گذشته می خواستم شغل مادرم را انتخاب کنم​

مادرم پرستار است ولی پدرم با شغل مادرم مخالف است​

او می گوید که این شغل مناسب نیست​

چون هم کارش سنگین است و هم شب کاری دارد​

ولی این نظر مربوط به چند سال گذشته است​

و حالا نظرم عوض شده و حالا می خواهم فاحشه شوم​

نمی دانم فاحشه دقیقا ً چه شغلی دارد​

فقط می دانم​

که شغل خوبی است​


زن همسایه مان فاحشه است​

همۀ زن های محله پشت سرش حرف می زند​

و اصلا ً از او خوششان نمی آید و نمی گذارند​

ما بچه ها و حتی شوهرانشان حتی به او نگاه کنیم​

ولی من نمی دانم که چرا این طور است​

زن همسایه خیلی شغل خوبی دارد​

او همیشه شب ها با مردان زیادی جلسه دارد​

و همیشه هم جلسات او تا نصف شب طول میکشد​

خیلی برایم جالب است که یک زن رئیس این همه مرد باشد​

و حتی بعضی روزها هم مردان مختلف و ثروتمندی دنبال او می آیند​

و او را با خود می برند حتما آن جایی هم که میروند​

باز هم جلسۀ مهم دیگری دارد​

زن همسایه خیلی ثروتمند است​

او هر چند مدت یک بار ماشینش را عوض می کند​

و زود زود لباسهایش را هم​

و همه ش هم خیلی گران قیمت است​

او مرتب لاک می زند و آرایش​

و خلاصه خیلی مرتب است​

دیگر نمی دانم چرا هیچ کس او را دوست ندارد​

چند روز پیش تولد زن همسایه بود​

زن همسایه کادوهای زیادی از کارمندان مردش گرفت​

من به پدرم گفتم که امروز تولد زن همسایه بود​

و او گفت که می داند​

پدرم هیچ وقت تولد مادرم را به یاد نداشت​

یک روز که از مدرسه برمی گشتم​

و مادرم هم سرکار بود پدرم را دیدم​

که از خانۀ زن همسایه بیرون آمد​

من از پدرم پرسیدم که خانه زن همسایه چه کار می کردی​

ولی پدرم به جای جواب​

یک سیلی به من زد​

نمی دانم​

پدرم چرا من را زد​

من آن روز نفهمیدم پدرم آنجا چه کار می کرد​

شاید پدرم هم جدیدا ًیکی از کارمندانِ زن همسایه شده باشد​

خلاصه با وجود همۀ این ها که هیچ کس از زن همسایه خوشش نمی آید​

من می خواهم که شغل زن همسایه را انتخاب کنم​

امیدوارم که پدرم​

مثل شغل مادرم با شغل من مخالفت نکند
 
آخرین ویرایش:

b_xxxxxxeman

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حقايق در قالب قصه

به بچه هاي اين زمونه انشا هم نميشه گفت:w20:
 

thamin

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب انشایی خدایا این راه آخرش به کجا ختم میشه.............
 

Similar threads

بالا