ملا و راهب

h_moraki

عضو جدید
یک ملا و یک راهب كه مراحلی از سیر و سلوك را
گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می كردند
، سر راه خود دختری را دیدند در كنار رودخانه
ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد.
وقتی ان دو نزدیك رودخانه رسیدند دخترك از آن ها
تقاضای كمك كرد. راهب بلا درنگ دخترك را برداشت و
از رودخانه گذراند.
آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را
پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام ملا
كه ساعت ها سکوت كرده بود خطاب به همراه خود گفت:«
دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیك شویم.
تماس با جنس لطیف بر خلاف عقاید و مقررات مكتب
ماست. در صورتی كه تو دخترك را بغل كردی و از
رودخانه عبور دادی.» راهب با خونسردی و با حالتی
بی تفاوت جواب داد:« من دخترك را همان جا رها كردم
ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی كنی.»
 

Similar threads

بالا