حنا جون
عضو جدید
روزی تو می آیی ...
با چشمانی که ،
عشق در پیاله های شیرین آن موج می زند ...
با دستانی ،
پر از عطوفت ...
و دامانی ،
پر از سخاوت ...
روزی که باران عشقت را ،
بر تن خستۀ من می باری ...
و من در میان مهربانی های تو گم می شوم ...
روزی می آیی تا کشتی شکسته قلبم ،
در ساحل مهر تو پهلو بگیرد ...
روزی خواهی آمد ...
میدانم ...
و آن روز من با تمام تمنای نگاهم ...
به تو خواهم گفت که به شوق آمدنت ،
تمام سال های عمرم منتظر بودم ...
تو مرا با خود می بری به وسعت بی کرانۀعشق ...
و تا آخرین سر منزل دوست داشتن ...
من و تو ما می شویم ...
و بال بالِ هم ،
تا هر چه آبی است پرواز می کنیم ...
دیگر غمی ندارم ...
با تو بودن برایم بس است ...
و این است سرود خوشبختی ...
دلتنگم...............قرارمان فصل انگور..................شراب که شدم باز گرد......................تو جام بیاور .............حنا جان.......