معماری با مصالحی از جنس دل

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیر میفهمیم بهترین روزهای زندگیمون روزهایی بودند که ارزو داشتیم زود بگذرند....
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاش مي شد سرزمين عشق را در ميان گام ها تقسيم كرد
كاش مي شد با نگاه شاپرك عشق را بر آسمان تفهيم كرد
كاش مي شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز كرد
كاش مي شد با پري از برگ ياس تا طلوع سرخ گل پرواز كرد
كاش مي شد با نسيم شا مگاه برگ زرد ياس ها را رنگ كرد
كاش مي شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ كرد
كاش مي شد در سكوت دشت شب ناله ي غمگين باران را شنيد
بعد ، دست قطره ها يش را گرفت تا بها ر آرزوها پر كشيد
كاش مي شد مثل يك حس لطيف لابه لاي آسمان پرنور شد
كاش مي شد چا در شب را كشيد از نقاب شوم ظلمت دور شد
كاش مي شد از ميا ن ژاله ها جرعه اي از مهرباني را چشيد
در جواب خوبها جان هديه داد سختي و نا مهرباني را شنيد
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نگاه من اگر می خندید
نرم و آهسته بخندید
مبادا که ترک بردارد
شیشه آن احساس و وفاداری من
من خودم گاه به خود میخندم !
لیک با نرمش خود
به فلک خواهم گفت
که دگر دیر شده
و شما هیچ دگر نتوانید
دل و احساس مرا
به خودم باز دهید
و خدا میداند
که زمین
در کدامین گرداب
باز فرو خواهد رفت !
و زمان بار دگر
با چنین مسئله ای
خود کنار آمده است
می دانم
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
قاصدک...

قاصدک...

قاصدک دریابم !

آسمان نگهم بارانی ست

قاصدک غم دارم !

غم به اندازه سنگینی عالم دارم

قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی

می گریزم به جهانی که مرا نا پیداست

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
گویی نوازش نمی کرد،
باران صورتم را
گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر ،که هنوز ،بعد صدها شب و روز
مثل ان روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر ،به ما می خندد!
یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت،
تا بگوید که هنوز ،پر امنیت احساس خداست!
ماه من،غصه چرا؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم ،همه خوشبختی توست!
ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتن
کار آنهایی نیست ،که خدا را دارند…
ماه من !غم و اندوه ،اگر هم روزی ،
مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات ،از لب پنجره عشق ،زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود ،
که خدا هست،
خدا هست هنوز!
او همانی است که در تارترین لحظه شب،
راه نورانی امید نشانم میداد…
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ،
همه زندگی ام ،غرق شادی باشد…
ماه من! غصه اگر هست، بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ، بودن اندوه است…!
این همه غصه و غم ،این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه !
میوه یک باغند
مه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر:
پشت هر کوه بلند ،سبزه زاری است پر یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست،
خدا هست هنوز......
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر که درد؛ از این گریه تا عصب برسد
اگر که عشق؛ لبالب شود به لب برسد
شبانه گریه کنی تا دوباره صبح شود
که صبح گریه کنی تا دوباره شب برسد!
که هی سه نقطه بچینی اگر... ولی... شاید...
کسی نمی آید؛ نه! کسی نمی آید
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, sans-serif]آخ . . . از اين عصــــر ارتباطات
که تـــــا شنيدن صدايت چند ثانيــــه راه است و
تا داشتــــنت
...
کـــــاش تنــــها راهت از من دور بود
!
[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اشکهای
دخترک
را هر لحظه
میشد
دید
اما
نه شانه ای
بود
و نه همدمی
تنها
شانه
خودش بود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

زخمی که
در دل دارم
تنها
به خاطر تو که
عزیزم هستی
نبود
بخاطر
انانی بود
که بعد از
رفتنت امدند
تا
یا جایم را بگیرند
یا
جایت را بگیرند
اخر
زخم تو
انقدر عمیق هست
که با حضور انها
تنها باعث ازردگیم میشد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می روی ؟!

برو !

اما قبل از رفتن روی مرا بپوشان

بعد از تو دیگر خیلی سردم خواهد شد ...

اکنون برو !

نه، نرو ...

قبل از رفتن چراغ ها را روشن کن

آخر من از تاریکی می ترسم

اکنون برو !

نه، نرو ...

قبل از رفتن خاطراتت را بگذار بمانند

من با خاطرات تو زنده ام ...

اکنون برو !

نه، نرو ...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهسته گفت : ” خدا نگهدارت ” در را بست و رفت . . .
آدمها چه راحت ، مسئولیت خودشان را

به گردن ”
خدا ” می اندازند




 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوری و دوستی
به درد همین وقت ها میخورد!
که هزار آرزو در سر داری و من
در هیچ کدامشان
جایی ندارم!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوباره هوای
دل تنگیت
به سراغم امده
تنها
دیگر
میدانم
تو دیگری
را میخواهی
با دیگری
شادی
تنها
گاهی
به یاد
بیاور
روزی
عهدی
بستی
ولی
زیرش زدی
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
فــرامــوش ڪــردنـتـــ بــرایـم مـثـل آبـــ خــوردن استــ ...
از همــان آبـهـایـے ڪــه مـیـپـرد تــوی گــلـو خــفــه ات میــکنـد ...
از همان هایے ڪــه بــایــد ساعـت هـا سـرفـه ڪـنـے ...
از همــان هـایـے ڪــه بـی اختیــار اشـڪــهایـت را جـاری میـڪــند ...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد،بــرای خودشــان..!
"خــُسـرو" و "شیـــرین" ...
"لیـلی" و "مـَجنــون" ..
"رامیـن" و "ویـس" ....
"پیــرمــَرد" و "پیرزَن" ...
"تــو" و "اون" ...
"مــَن" و "تــَنهـآیی" !!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
قاصدک شعر مرا از بر کن،
برو آن گوشه باغ،
سمت آن نرگس مست،
و بخوان در گوشش،
وبگو باور کن،
یک نفر یاد تو را،
لحظه ای از یاد نخواهد برد.....
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاصله تا عشق فقط يك قلب پاك است
يك دل ساده و نرم مثل خاك است
فاصله تا عشق يك قدم بيش نيست
فاصله تا عشق همه چيز هست و هيچ چيز نيست
 
بالا