معماری با مصالحی از جنس دل

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تمام
درد ها
تمام میشود اری حتی
دردی که یک عمر از زندگیت را با ان به سر کرده باشی
تنها
یک چیز ارامت میکند
انکه درمان این درد هست
کنارت باشد
نه برای یک مدت کوتاه
برای همیشه
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]

وقتی كه رفتــی...

دلـــم برایت تنگ شد،

حال كه برگشتـــی؛

در دلم جا نمیشــوی...
[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی
بهتر
جلوی
خودت یک تابلو بذار
توقف ممنوع
اینجا دلی شکسته
و اگز میخواهید
سلامت بگذرید
هوس
نکنید
او را برای خود کنید
انوقت
ممکن هست
خورد های دلش
قلبتان را مجروح کند
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لیـــاقــت مــی خواهــد

بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ کهــــ

بـــــا تمامــــ عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد

تعجـــب نکــــن !!

در بی لیـــــاقتی تـــو شکـــی نیـــست

اینجـــا دلیـــل بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم

خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل بغض خسته از درد ، مثل بارون شکستن
راه ناهموار ماتم، خیره خیره تا گسستن

آرزوهای شکسته منتظرهای رمیده

از درنگ و ظلمت شب، بال پرواز پروار تکیده

قطعه قطعه هر صدایی ، فرصت خون خوردن ما

بی عبور یک پرستو، وقت پر اندوه آوا

پر هراس وحشت خویش در حصار تنگ هر تن

بارش مرگ و جدایی ، مست از این بیهوده بودن

ما که رفتیم و ندیدم یک بهار و یک شکستن

عشق ما جنس فنا شد، مثل آوار تکیدن

پس چرا باید بمیریم...! ما سزوار بهاریم

منتظر اینجا نشسته ، آرزوی کهنه داریم

آروزی پرکشیدن ، آرزوی مرگ وحشت

آرزوی بوسه بر عشق ، رد شدن از مرز غربت

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در انتظار آمدنت بودم، تا مرا به سرزمین پاک دلت میهمانی کنی و دنیایم را با حجم
"بودنت"،

که اکنون همه دنیای من شده، پر نمایی !؟
چشم براهت بودم تا مهربانی، شور و عشقم را خرج چشمانت کنم!
منتظرت بودم!

تا بار دگر، دستهای مرا به معراج شانه هایت، ببری!
انتظار دیدارت، هنوز با من است! سخت و کشنده!!

اما تو دیگر نیامدی!!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قلبت سرمایه بزرگی هست
احساست بزرگترین سرمایه
گاهی
انقدر
سرسری
ازشون گذشتی
که وقتی
به خودت اومدی
دیدی
نه قلبی داری
نه احساسی
و نه
ادمهایی که
هر روز دوره ات میکردند
حال
تنهای
تنها هستی
و نمیدانی
چه بازی جدیدی
روزگار برایت
در نظر گرفته
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو بوی باران میدهی
تو آسمانی
آرام و دیدنی
تو کوهی
پر از غرور
شبی
تیره اما آبی

تقدیم به تنها و تنهایی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانم ای خوب...​
ياد قلبت باشد يک نفر هست که اينجا
بين آدمهايي که همه سرد و غريبند با تو
تک و تنها، به تو مي انديشد
و دلش از دوري تو دلگير است...
مهربانم اي خوب
اين بار ياد قلبت باشد
يک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزديک است
و به يادت هر صبح گونه سبز اقاقي ها را
از ته قلب و دلش مي بوسد
و دعا مي کند اين بار که تو
با دلي سبز و پر از آرامش، راهي خانه خورشيد شوي
و پر از عاطفه و عشق و اميد
به شب معجزه و آبی فردا برسی...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی
هر روز
نقاب میزنم
هر روز میخندم
و سعی میکنم
همه شاد کنم
گاهی هم ناراحت هستم
ولی باز سعی خودم میکنم نشانش ندهم
تنها
وقتی
مینویسم
نقاب از چهره برداشته ام و میتوان
ان ادم پشت نقاب را دید
وقتی
نوشته هایم را میخوانی
مپندار ساده سورایده شدن
با خون دل و دیده ام سوردمشان
هر گاه که چکه های اشک بر این کیبورد یخ میچکد
ولی کسی نیست
تا ارام بگوید
هیس ارام
اینجا چه میکنی
بیا کنارت هستم
تنها یک شعر میگذارم
و لایک میزنند
و من
با لبخند به
این میزان امتیازات نگاه میکنم
اما
کسی نفهمید
نیازی به این
لایکها
ندارم
تنها میایم مینویسم
تا غمهایم را کم کنم
ولی گاهی
همین نوشتن انقدر زیادشان میکنند
که دیگر نمیتوانم
خودم را ارام کنم
و صدای هق هقم را دیوارها میشنوند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق آخرين همسفر من مثل تو منو رها كرد
حالا دستهام مونده و تنهايي من

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
انقدر با تنهایی خو گرفته ام
که وقتی
کسی میخواهد تنهاییم را پر کند
میترسم
اخر بعضی امدند
و کاری کردند
که گاهی
به دنبال فرار از تنهایی
و خاطرات تلخشان هستم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه مثل همیشه

در ضیافت زمین و ستاره
با لباس سفید اتو کشیده ایستاده‌ام
تا به تجربه‌های تازه‌ی این غربت بی‌آینه
عادت کنم
به قیامت‌ِ دیدار تو نمی‌دانم اما
چه‌گونه؟

اکنون که مه از کوه پائین می‌آید
از تپه پائین می‌آید
روی سقف سفالین خانه‌ها چرخ می‌زند
و بر شاخه‌های پریشان اردی‌بهشت،
که سنگین از عطر شکوفه‌های غریب
می‌بارد،
من از رویاهای پراکنده‌ام در سرزمینی یاد می‌کنم
که انگار وطن من بود!
و دل‌م برای تو ای نامهربان
نه مثل همیشه
که بیش‌تر از همیشه
تنگ می‌شود...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
غروب که میشود
دلم میگیرد
دل تنگ میشوم
ولی دیگر به دل تنگیهایم
عادت کرده ام
به نبودنهایش عادت کرده ام
به خنده هایش با دیگران عادت کرده ام
تنها
در سکوت به اسمان نگاه میکنم
و منتظر میشوم دوباره یک روز تکراری دیگر تمام شود
ولی از این تکرار خسته ام
چقدر دلم یک اتفاق
میخواهد
متفاوت با این روزهای تکراری
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=courier new,courier,monospace]اینکــه بـاید فـرامـوشت می کـردم[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]را فــرامــوش کـــردم
[FONT=courier new,courier,monospace]تـو تکـراری تـرـن "حضـــور" روزگـار منــی
[FONT=courier new,courier,monospace]و مــن عجیب؛[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]بـه بــودن تــــو...[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]از آنسـوی فاصـله هــا[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]خــو گــرفتـه ام...[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
از فاصله حرف میزنیم
از دوری و دوستی حرف میزنیم
انوقت
میخندم
به این همه
دوریها
به این همه
احساسی که به تو دارم
و تو تنها
مرا بی پروا پس میزنی
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زخم ... که عمیق شود، ...... بیداریِ دل،... وچقدر درد دارد !

من


در این بغض های هر لحظه...


در این دلتنگی های مدام...


در این آشفتگی های دقایقم ...


دارم


سکوت


می شوم...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"دل" اگر بستی....محکم نبند!مراقب باش گره کور نزنی...!او میرود!آنوقت تو میمانی و یک گره کور...!!!
در رویا هایت...جایی برایم باز کن....جایی که "عشق" را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد!خسته شدم ازبی جایی!!!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه کلمه ی مظلومی است: "قسمت"تمام تقصیرهای مارا ب دوش می کشد!
چقدر سخته ;
وقتی تو هق هق گریه هات نفس کم بیاریی و...​
و عشقت ب یکی دیگه بگه:نفس....
چقدر سخته!!!موضوع انشا:تعطیلات خود را چگونه میگذرانید؟؟؟بنام خدا....;فرسنگ ها دور از آغوشش.... !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
انقدر سکوت کرده ام
و سخن نگفتم
که
این
فریادها
و سکوت ناگهانی
مرا در خود اسیر کرده است
همیشه
میگویند
سکوت کن
ولی
دیگر سکوت بی معنا میشود
وقتی
هیچ هم صحبتی
نداری
اونوقت
برای هر بیگانه ای
از خودت و دردهایت میگویی
و بعضی از
این بیگانگان
یا دل میشسوزانند
یا ترحم
یا میشوند
خنجری بر قلبت
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم بچگی می خواهد....!!


جلوی کدام مغازه پابکوبم تابرایم آرامش بخرند؟
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
و سر گذشتمان چنین بود!
ما بدنیا آمدیم ....
و دنیا به ما نیامد...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو دست در دست دیگری ….
من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو ….
مدام بر او تکرار می کنم که نترس عزیز دل…


"آن دستها به هیچ کس وفا ندارند…."
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد !
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : “عدم حضور شخصى یا چیزى” ؛ همین !
چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند ؟!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیر بـاران با یاد تو میروم
بـه دنبال جای پـای تـو
تـو را مـی پرستـم من شـبانـه
بـرای لحـظه هـای شادمانه
بـرای بـا تو بودن صادقـانـه
مـی آیم من بـه پیشـت عاشقانه
بـه تودل بستـم من شاعرانه
اما افسـوس ازدرك زمانه
چه زیباست راز زمانه
اگرزندگی باشد یك ترانه
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
صــبر

هيـــچ وقــــت

انتــخاب نــيســت

اجبــار اســت...اجــبـــار..

مـــن از يــــــــــــادت نمـيکاهـــم

تــــــــــــو را هر لحظه چــــــــــــون احساس نيــــــــــــما

چــــــــــــشم در راهــــــــــــم…​
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی رویا نیست.
زندگی زیبایی ست.
می توان ،
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان ،
از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو ،
هر دو بیزار از این فاصله هاست
 
بالا