مشاعرۀ سنّتی

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دير گاهي است در اين تنهايي
رنگ خاموشي در طرح لب است.
بانگي از دور مرا مي خواند،
ليك پاهايم در قير شب است.
***
رخنه اي نيست در اين تاريكي:
در و ديوار بهم پيوسته.
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي است ز بندي رسته
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر گز درون مطبخ من هیزمی نسوخت
وین شمع روشنایی از ین بیشتر نداشت
همسایگان ما بره ومرغ می خورند
کس جز من وتو قوت زخون جگر نداشت
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تنها و روي ساحل
مردي به راه مي گذرد
نزديك پاي او
دريا، همه صدا .
شب، گيج در تلاطم امواج .
رو مي كند به ساحل و در چشم هاي مرد
نقش خطر را پر رنگ مي كند .
انگار
هي مي زند كه: مرد! كجا مي روي، كجا ؟
و مرد مي رود به ره خويش .
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شب تاریک و سنگستان موم است
فدح از دست ما افتاد و نشکست
نگه دارنده اش نیکو نگه داشت
وگر نه صد قدح نفتاده بشکست
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ترک سر کردم زجیب آسمان سر بر زدم
خیمه زین دریا برون آخر چو نیلو فر زدم
در هوای گلشن آن مرغ گرفتارم که ریخت
در قفس بال وپرم از بس که بال و پر زدم
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسمان قاب دل ایینه را دزدیده است
از همان روزی که از نزدیک او را دیده است

امضاتون خیلی قشنگه کاش واقعی بود ولی خیلی ها قدر محبت را نمی دونند حتی بزرگترین محبت ها رو
 

سهراب 1364

عضو جدید
تو را من چشم در راهم
تورا من چشم در راهم شباهنگام
گریم یاد اوری یا نه من از یادت نمی کاهم
 
  • Like
واکنش ها: abfa

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست دارم که شبی را با غم تو سر کنم...
دفتری از اشکِ دیده تر کنم....
نام این دفتر نَهَم "دیوان عشق"...
"عشق" را عنوان این دفتر کنم....
 

mohammadjavaad

عضو جدید
9

9

میسوزم از این دو رویی و نیرنگ
یکرنگی کودکانه میخواهم
ای مرگ از ان لبان خاموشت
یک بوسه جاودانه میخواهم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من آن مرغم ، آن مرغي كه ديريست
به سر انديشه پرواز دارم
سرودم ناله شد در سينه تنگ
به حسرتها سرآمد روزگارم

به لب هايم مزن قفل خموشي
كه من بايد بگويم راز خود را
به گوش مردم عالم رسانم
طنين آتشين آواز خود را
 
  • Like
واکنش ها: abfa

mohammadjavaad

عضو جدید
9

9

امدم همین حالا
ز پیش عالمی والا
ز راهی امدم اکنون
که میرفتند همه بالا
چرا ایا؟چرا ایا؟
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی رسید كه در آرزوی صبح امید
هزار عمر دگر باید انتظار كشید
در آستان سحر ایستاده بود گمان
سیاه كرد مرا آسمان بی خورشید
 

d_vasegh

عضو جدید
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد ........... حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
 

abfa

عضو جدید
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلا معاش چون کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
 

abfa

عضو جدید
دل بیمار شد ز دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ميان پنجره و ديدن
هميشه فاصله ايست
چرا نگاه نكردم؟
مانند آن زمان كه مردي از كنار درختان خيس گذر ميكرد
چرا نگاه نكردم؟
 

2sadaf2

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا چشمیست خون افشان ز چشم آن کمان ابرو
جهان پر فتنه خواهد شد از آن چشم و از آن ابرو
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا