مشاعرۀ سنّتی

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همچو نرگس تا گشودم چشم پیوستم به خاک/ گل دوروزی بیشتر مهمان گلشن نیست نیست


ته کت نازنده چشمان سرمه سائی ته کت زیبنده بالا دلربایی
ته کت مشکین دو گیسو در قفائی بمو واجی که سرگردان چرائی
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
ته کت نازنده چشمان سرمه سائی ته کت زیبنده بالا دلربایی
ته کت مشکین دو گیسو در قفائی بمو واجی که سرگردان چرائی
یکی درد و یکی درمان پسندد ................. یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران ........ پسندم آنچه را جانان پسندد
 

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی درد و یکی درمان پسندد ................. یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران ........ پسندم آنچه را جانان پسندد

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
واین راز سر به مهر به عالم سمر شود
 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
:smile:مرسی که گفتین .........ببخشید اشتباه شد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
خواهش می کنم
دلوم بی وصل ته شادی مبیناد.........ز درد و محنت آزادی مبیناد
خراب آباد دل بی مقدم تو.........الهی هر گز آبادی مبیناد
 

m.asn

عضو جدید
خواهش می کنم
دلوم بی وصل ته شادی مبیناد.........ز درد و محنت آزادی مبیناد
خراب آباد دل بی مقدم تو.........الهی هر گز آبادی مبیناد



دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا


که نماندست کنون طاقت بیداد مرا
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهربانا دلم در دست توست
نگاهم پر از یاد توست
اخر تو کجایی

يک شبي جانا بيا پيشم که پست افتاده ام
از غمت اکنون دگر باده پرست افتاده ام
با خيال شهد لبهايت چه ها نوشيده ام
نيستي پيش من و من مست مست افتاده ام

يا بيا دستم بگير و يا بگير اين جان من
منکه در عشقت از آن روز الست افتاده ام

گر نيايي اين غمين معشوق خود
ناگهان بيني ز دست افتاده ام

اشک
را تاکي به مي آلوده در کامم کني ؟
سالها بگذشت و من نزديک سي و... افتاده ام
طاقتم ديگر چو اين جام شرابم پر شده
با دلي همچون سبو اندر شکست افتاده ام

 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز

يک شبي جانا بيا پيشم که پست افتاده ام
از غمت اکنون دگر باده پرست افتاده ام
با خيال شهد لبهايت چه ها نوشيده ام
نيستي پيش من و من مست مست افتاده ام

يا بيا دستم بگير و يا بگير اين جان من
منکه در عشقت از آن روز الست افتاده ام

گر نيايي اين غمين معشوق خود
ناگهان بيني ز دست افتاده ام

اشک
را تاکي به مي آلوده در کامم کني ؟
سالها بگذشت و من نزديک سي و... افتاده ام
طاقتم ديگر چو اين جام شرابم پر شده
با دلي همچون سبو اندر شکست افتاده ام




من از رویـیدن خــار ســر دیــوار دانستــم ......
که ناکس ، کس نمی گردد از این بـالا نـشستنها
من از افتادن نرگس به روی خاک دانستم ......
که کس ، ناکس نمی گردد از این افتان و خیزانها
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست


تا باز شناختم از اين پاي ز دست
اين چرخ فرو مايه مرا دست ببست
افسوس که در حساب خواهند نهاد
عمري که مرا بي مي و معشوقه گذشت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا