تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که میزنم ز غمت دود مجمرست
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که میزنم ز غمت دود مجمرست
تو را دوست میدارم
همچو ماهی بر اسمان
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ، از عشق هم خسته..
هزار شکر که از رنج زندگی آسود
وجود خسته و جان ستم کشیده ی من
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
در میان پرده ی خون عشق را گلزار ها
عاشقان را با جمال عشق بی چون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته ام من بار ها....
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
میان باغ حرامست بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
به ملازمان سلطان که رساند این دعا راتورا گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هرشب
بدین سان خوابها را با تو زیبا میکنم هرشب
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن
آنچه او در کار من کرده است در کارش مکن..
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید/ قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دیشب چراغ دیده ی من تا سپیده سوخت
آتش فتاد بی تو به ماتم سرای اشک
كجا رها كنم اين بار غم كه بر دوش است ؟
چرا ميكده آفتاب خاموش است !
تا تو با منی زمانه با من است
شور و حال عاشقانه با من است..
تو آمدی به شبم از ستاره زیباتر
هنوز از گل سوری هماره زیباتر
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد / چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |