مشاعرۀ سنّتی

[ATAL]

شب يار من تب است و غم سينه سوز هم
تنها نه شب در اتشم اي گل در روز هم

 

[alijan]

شب زاسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرالله است

 

[arta_616]

تکیه بر بازوی من میداد گرم
شعله ور از سوز خواهش ها تنش.
لرزشی بر جان من می ریخت نرم
ناز آن بازو به بازو رفتنش

 

[alijan]

شب علی دید و ز نزدیکی دید
گر چه او نیز به تاریکی دید

 

[ATAL]

در عشق تو پرواي بد انديشم نيست
سر مستم و انديشه و تشويشم نسيت
تا چند ز ياران خبر از من پرسي؟
اي بي خبر از من خبر از خويشم نيست

 

[arta_616]

تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی

 

[ATAL]

يك شب از حسرت رويت نخفتم
اتش عشق تو در دل نهفتم

 

[arta_616]

مگر یک شب از این شب های بی فرجام
ز یک فریاد بی هنگام
خواب در چشم ما لرزد!
---------------------------------
با کمی دست کاری در این شعر

 

[alijan]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند

 

[ATAL]

دارد شكايت اي گل
دل بي نهايت از تو
اما به لب نيارم
هرگز شكايت ار تو

 

[arta_616]

در سر من هوای شراب است
باده ام گر نه درمان درد است

 

[ATAL]

واي به دردي كه درمان ندارد
فتادم به راهي كه پايان ندارد

 

[alijan]

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

 

[arta_616]

در این ÷یاله نوانم چه ریختی ÷یداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

 

[alijan]

بازین چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

 

[arta_616]

ترا الهام بخش خویش خوانم
ببال نغمه های آسمانی
÷یام آسمانت نشانم

 

[alijan]

من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

 

[arta_616]

مرا می خواستی تا از سر ناز
ببین ÷یش ÷ایت زاریم را
بخوانی هر زمان در دفتر من
غم شب تا سحر بیداریم را

 

[alijan]

اگر روم زپیش فتنه ها بر انگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه بر خیزد

 

[arta_616]

در غم آواز افق
لحظه ای چند بهم می نگریم
سایه می خندد و می بینم: ای وای...
مادرم می خندد!!!

 

[alijan]

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

 

[arta_616]

دولت رمق و روح ترا از تو جدا کرد
چل سال ترا برده انگشت نما کرد!
و آنگاه چنین خسته و آزرده رها کرد!

 

[alijan]

دلی همدردو یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود

 

[arta_616]

در این دوران که هر جا (( هر که را زر در ترازو زور در بازوست ))
جهان را دست این نامردم صد رنگ بس÷اری!

 

[pashe_naz2001]

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است

 

[maryam_202084]

تاب بنفشه می دهد طره ی مشگسای تو پرده ی غنچه می درد خنده ی دل گشای تو

 

[PATRIOT]

وصل تو اجل را ز سرم دور همي‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست

 

[tarane]

تیرگیها را به دنبال چه میکاوم
پس چرا در انتظارش باز بیدارم

 

[*azam]

تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر

 

[PATRIOT]

رواق منظر چشم من آشيانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست