تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری
یا رب خونین دل و آشفته حال افتان وخیزان آمدم
مرهمی بنما این دل صدچاک را
(صبا)
تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود//دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
لیک از تو خوشم با کرم گاه بگاهی
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین//دُر یکتای که و گوهر یک دانه کیست
تو تاج بخشی و من شهریار ملک سخن
به دولت سرت از آفتاب دارم تاج
جمال رحمت او جلوه می دهم به گناه//که جلوه گاه جلالش گناهکارانند
دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رویایی
یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان//تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان
نازنین تر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
دلا اگر همه بیداد دیدی از مردم//غمین مباش که دادار دادخواهت بس
تمنای وصالت نیست عشق من مگیر از من......به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
ساقی و مطرب و می جمله محیاست ولی
عیش بی یار محیا نشود یار کجاست؟
تمنای وصالت نیست عشق من مگیر از من......به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
ومی دانم روزی مرا ازیادخواهی برد
تو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
(تشکرم غیر فعاله شرمنده...)
دیدم شتابان میروی گفتم کجایکدم بماندل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای
آین چنین طراریت با من مسلم کی شود؟
عطار...
شبی به کلبه احزان عاشقان ایینازها زان نرگس مستانه اش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
یادان ایامی که خواهانت شدم عاشقم کردی به یک انی به خیریا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
زخساره به کس ننموند آن شاهد هر جایی...
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست......بهر طلب طعمه پر و بال بیاراستیادان ایامی که خواهانت شدم عاشقم کردی به یک انی به خیر
یادان شب ان شب پرخاطره گفتگوی نیمه پنهانی به خیر
تاشدم شیفته خوبی وزیبایی توشهره گشتم به شیدایی توروزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست......بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست
توقسم خورده بودی بامن می مونیتا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
تو شهریار به دل پوی راه منزل عشق.....که کاروان به ره و کاروانسرا نزدیکتا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
کاش میشدبه توگفت تونرودورنشوازبرمن توبمان تاکه نمیرددل منتو شهریار به دل پوی راه منزل عشق.....که کاروان به ره و کاروانسرا نزدیک
نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد......با مسکنت شاهی دهدسلطان درویشم کندکاش میشدبه توگفت تونرودورنشوازبرمن توبمان تاکه نمیرددل من
نگاهت مرابه جزرومدزلزله هامی سپارد.........................دیوانه شدم مدهوش، خاموش شدم بیهوش
از عشق سخن گفتم ، پروانه شدم اکنون
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی......نه شام بی فروغم رانشانی از سحرگاهیدیوانه شدم مدهوش، خاموش شدم بیهوش
از عشق سخن گفتم ، پروانه شدم اکنون
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |