یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرددوست آن است که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرددوست آن است که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
دست در دست هم دهیم به مهریاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدنددست در دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد
دل به دنیا بستن ای جانا خطاستدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
دل ربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آنست که باشد غم خدمتکارشوقتی ازغربت ایام دلم میگیرد
مرغ امید من از شدت غم می میرد
قاطی شد :دی
دل ربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان درازدر کارگه کوزه گری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش هر یک با زبان حال با من گفتند کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
تو رو آغوش میگیرم هوا تاریک تر میشهچقدر تند تند پست میدید !
شقایق درد من یکی دو تا نیست/ آخه درد من از بیگانه ها نیست/ یکی خشکیده خون من تو دستاش / که حتی یک نفس از من جدا نیست
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریستشما دوتایی پست دادین اینجوری شد .. من شرمنده ; )
تو رو آغوش میگیرم هوا تاریک تر میشه
خدا از دست های تو
به من نزدیکتر میشه!
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش......آتش طور کحا موعد دیدار کجاستیارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
تا گنج غمت در دل ديوانه مقيم است...همواره مرا كوي خرابات مقام استشب تار است و ره وادی ایمن در پیش......آتش طور کحا موعد دیدار کجاست
تو کز محنت دیگران بی غمی.......نشاید که نامت نهند آدمیتا گنج غمت در دل ديوانه مقيم است...همواره مرا كوي خرابات مقام است
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخورتو کز محنت دیگران بی غمی.......نشاید که نامت نهند آدمی
رفیق نیمه راهی چون مرا در خواب نوشین دید......به لالای جرس آهنگ کوج کاروانی کردیوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآیدرفیق نیمه راهی چون مرا در خواب نوشین دید......به لالای جرس آهنگ کوج کاروانی کرد
دردم ار بار است و درمان نیز هم......دل فدای او شد و جان نیز همدست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
من از تو راه برگشتی ندارم به سمت سرازیرم همیشه .............تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشهدردم ار بار است و درمان نیز هم......دل فدای او شد و جان نیز هم
همه خوشدل آنکه مطرب بزند به تار چنگی.......من از آن خوشم که چنگی بزند به تار موییمن از تو راه برگشتی ندارم به سمت سرازیرم همیشه .............تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشه
يغماى عقل و دين را بيرون خرام سرمست.........در سر كلاه بشكن در بر قبا بگردانهمه خوشدل آنکه مطرب بزند به تار چنگی.......من از آن خوشم که چنگی بزند به تار مویی
يغماى عقل و دين را بيرون خرام سرمست.........در سر كلاه بشكن در بر قبا بگردان
رواق منظر چشم من اشيانه توست.....كرم نما و فرود ا كه خانه خانه توست
نام نیکو گر بماند زآدمی......به کزو ماند سرای زرنگار
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار.....گشتم آواره و ترک سر و همسر کردمرواق منظر چشم من اشيانه توست.....كرم نما و فرود ا كه خانه خانه توست
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است...دعای پیر مغان ورد صبحگاه من استتو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار.....گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
تو شاهبازی و خواهی کنی سرافرازم.......منم خجل که درین باغم آشیانی نیستمنم که گوشه ی میخانه خانقاه من است...دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیستتو شاهبازی و خواهی کنی سرافرازم.......منم خجل که درین باغم آشیانی نیست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |