asemanes
عضو جدید
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش واسان بروم........
منم آن عقاب تنها که به لانه پر ندارد
به فضای آسمان ها هنر سفر ندارد
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش واسان بروم........
منم آن عقاب تنها که به لانه پر ندارد
به فضای آسمان ها هنر سفر ندارد
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدارادوش دیدم که ملائک در میخانه زدندگل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند..........
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدارا
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان امد وقت است که بازایی.............
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست .................. ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
من از بيگانگان ديگر ننالم...كه با من هر چه كرد ان اشنا كردعاشق روی جوانی خوش نو خواسته ام
وز خدا دولت این غم به دعا خواسته ام....
من از بيگانگان ديگر ننالم...كه با من هر چه كرد ان اشنا كرد
شب تار است و ره وادي ايمن در پيش...آتش طور كجا و موعد ديدار كجاستدلبرم شاهد و طفل است و بازی روزی
بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش...
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر مامن از بيگانگان ديگر ننالم...كه با من هر چه كرد ان اشنا كرد
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
امام خواجه كه بودش سر نماز دراز...به خون دختر رز خرقه را قصارت كرداول دفتر به نام ایزد دانا // صانع و پروردگار حی توانا
اول دفتر به نام ایزد دانا // صانع و پروردگار حی توانا
امام خواجه كه بودش سر نماز دراز...به خون دختر رز خرقه را قصارت كرد
در بیبان گر به شوق کعبه خواهی زد قدمامام خواجه كه بودش سر نماز دراز...به خون دختر رز خرقه را قصارت كرد
دلم از صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا...
در بیبان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
مي روم ديگر شما با خاطراتم سر كنيد.بعد مرگم اين غزلها رو شما دفتر كنيد.مي رم تا دل نبندم من به خوبي هايتان بارها دل بستم زخمي شدم باور كنيد.
در انتظار چه خاليست جاي چشمانت
به انتهاي جنونم رسيده ام اكنون
به انتهاي خود و ابتداي چشمانت
من و غروب و سكوت و شكستن و پاييز
تو و نيامدن و عشوه هاي چشمانت
خدا كند كه بداني چه قدر محتاج ست
نگاه خسته من به دعاي چشمانت...
تا باغم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
دلتنــــــگ که باشی آدم دیگری میشوی ....
خشـنتر ، عصبــــیتر ، کلافهتــر و تلـــختر ....
و جالبتر اینکه با اطــراف هم کاری نداری ....
همـــــه اش را نگـــــــــه می داری ...............
و دقیقاً سر همان کسی خالی میکنی که دلتنگ اش هستی ....
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشنای داشتیم
می نویسم باران!می نویسم سرما! می نویسم غم و اندوه و نفس! می نویسم احساس تا بدانی دل من بی تو گلم میمیرد و بدان دل سرد است و کمی بارانی" غم سراسر دل من پر کردست"کاش اینجا بودی...
یام نمیاد ...
یه جمله یا یه حرف تازم نمیاد
یا کرده یاد او یادم یا به هوایش یار داده زلف بر بادم
یا خدا یادش مینداز ازدلم یا که به یادش بینداز یک شبم
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید.........
دردا و حسرتا که عنانم از دست رفت
دستم نمیرسد که بکیرم عنان دوست
.
.
.
دوست عزیز ما بریم بخوابیم
شبتون خوش...
يا رب اين اينه حسن چه جوهر دارد....كه در او اه مرا قوت تاثير نبودتو را من چشم در راهم
شباهنگام که میگیرند شاخه ها رنگ سیاهی....
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |