شبي به كلبه احزان عاشقان ايي...دمي انيس دل سوگوار باشيای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری.......باخبر باش که سر می شکند دیوارش
شبي به كلبه احزان عاشقان ايي...دمي انيس دل سوگوار باشيای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری.......باخبر باش که سر می شکند دیوارش
يا مبسا يحاكي درجا من اللالي...يا رب چه در خور امد گردش خط هلاليشبي به كلبه احزان عاشقان ايي...دمي انيس دل سوگوار باشي
شبي به كلبه احزان عاشقان ايي...دمي انيس دل سوگوار باشي
يار من چو بخرامد به تماشاي چمن ....برسانش زمن اي پيك صبا پيغاميیکی روبهی دید بی دست و پای......فرو ماند در لطف و صنع خدای
يار من چو بخرامد به تماشاي چمن ....برسانش زمن اي پيك صبا پيغامي
نوش كن جام شراب را يك مني...تا بدان بيخ غم از دل بركنيیا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان.........وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان
نوش كن جام شراب را يك مني...تا بدان بيخ غم از دل بركني
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زدبه گزاف....مگر اسباب بزرگي همه اماده كنيیارب سببی ساز که یارم بسلامت.....باز آید و برهاندم از بند ملامت
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زدبه گزاف....مگر اسباب بزرگي همه اماده كني
مشكين از ان نشد دم خلقت كه چون صبا....بر خاك كوي دوست گذاري نمي كنيیاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم......در میان لاله و گل آشیانی داشتم
مشكين از ان نشد دم خلقت كه چون صبا....بر خاك كوي دوست گذاري نمي كني
مروت گرچه نامي بي نشان است......نيازي عرضه كن بر نازنينيیار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا........که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم
ده روز مهر گردون افسانه است وافسون....نيكي به جاي ياران فرصت شمار يارایاران موافق همه از دست شدند
در پای عجل یکان یکان پست شدند
اي دريغا لقمه اي دو خورده شد....جوشش فكرت از ان افسرده شدده روز مهر گردون افسانه است وافسون....نيكي به جاي ياران فرصت شمار يارا
ah azan nargese jadu k che bazi angikhtدل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دیدی ان ترک که خطا دشمن جان بود مراah azan nargese jadu k che bazi angikht
ah az an mast k ba mardom hoshyar che kard
من به هر جمعيتي نالان شدم...جفت بد حالان وخوش حالان شدمدیدی ان ترک که خطا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردیم
در غم ما روزها بي گاه شد...روزها با سوزها همراه شدخواهی نباشم و خواهم بود دور از دیار نخواهم شد
تا "گود" هست میان
دارم ,اهل کنار نخواهم شد
یک دشت شعر و سخن دارم حال از هوای وطن
دارم
چابک غزال غزل هستم آسان شکار نخواهم شد
...
من زنده ام
به سخن گفتن جوش و خروش و برآشفتن
از سنگ و صخره نیاندیشم, سیلم، مهار نخواهم
شد
گیسو به حیله چرا پوشم گردآفرید چرا باشم
من آن زنم که به نامردی سوی
حصار نخواهم شد
برقم که بعد درخشیدن از من سکوت نمی زیبد
غوغای رعد ز پی
دارم فارغ ز کار نخواهم شد
تیری که چشم مرا خسته ست بر کشتنم به خطا جسته
ست
"بر پشت زین" ننهادم سر اسفندیار نخواهم شد
گفتم از آنچه که باداباد
گر اعتراض و اگر فریاد
"تنها صداست که می ماند" من ماندگار نخواهم شد
در
عین پیری و بیماری دستی به یال سمندم هست
مشتاق تاختنم؛ گیرم دیگر سوار نخواهم
شد
دیگر نکنم ز روی نادانیدر غم ما روزها بي گاه شد...روزها با سوزها همراه شد
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری ............... بر حذر باش که سر می شکند دیوارش[/QUOT
شایدنبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را پنهان میکنم
بگذار تا ترانه من راز گو شود
بگذار آنچه را نهفتم عیان کنم
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری ............... بر حذر باش که سر می شکند دیوارش[/QUOT
شایدنبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را پنهان میکنم
بگذار تا ترانه من راز گو شود
بگذار آنچه را نهفتم عیان کنم
ما شهریارا بلبلان دیدیم در طرف چمن......شورافکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی
يك كنيزك ديد شه بر شاهراه...شد غلام ان كنيزك جان شاهما شهریارا بلبلان دیدیم در طرف چمن......شورافکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی
هرشب چو ماهتاب به بالین من بتاب.......ای آفتاب دلکش و ماه پریوشميك كنيزك ديد شه بر شاهراه...شد غلام ان كنيزك جان شاه
مرغ جانش در قفس چون مي تپيد...داد مال وان كنيزك راخريدهرشب چو ماهتاب به بالین من بتاب.......ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده/خرقه تر و سجاده شداب آلودهمرغ جانش در قفس چون مي تپيد...داد مال وان كنيزك راخريد
آمد افسوس کنان مغبچۀ باده فروش/گفت بیدار شو ای رهروی خواب آلوده
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |